مضامين و اسلوب هاي شعر شيعي در ادب اندلس
نگاهي تاريخي به مضامين و اسلوبهاي شعر شيعي در ادب اندلس
چكيده
كليد واژه ها: اندلس، تاريخ، اهل بيت(ع) شعر شيعي، تعهد.
مقدمه
شاعران بزرگ و متعهد شيعه همواره خطر بزرگي براي حكومت هاي فاسد و حاكمان غاصب بودند؛ زيرا آنان با زبان شعر به مدح خاندان اهل بيت مي پرداختند و صفت ها و شرطهاي لازم براي يك حاكم ديني و سياسي را يادآوري و با مقايسه آنها با ديگر زمامداران دلها را با حقيقت ايشان آشنا مي كردند اما مقصود از شعر شعري است كه به دفاع از آرمان هاي تشيع و روشنگري درباره آن مي پردازد؛ خواه گوينده آن بر مذهب شيعه باشد و خواه بر مذهب ديگر(3).
اين پژوهش به دنبال آن است كه مضامين و ساختارهاي شعر شيعي را در دوره اندلس بررسي و تحليل كند تاكنون به جز آنچه كه در كتابهاي صبح الاعشي قلقشندي، دايره المعارف اسلامي شيعي، تاليف حسن امين و ادب الطف نوشته سيد جواد شبّر كه به معرفي تني چند از شاعران اندلس و نمونه هايي از آنها پرداخته شده است، پژوهشي جامع و دقيق درباره آن انجام نشده است.
اهميت و ارزش اين تحقيق در آن است كه با توجه به جايگاه اهل بيت در بين مسلمانان و ادبيات عرب و نيز با توجه به دوري قلمرو اندلس از محيط هاي عربي تاكنون به طور دقيق به اين موضوع پرداخته نشده است. از اين روي، بررسي اين موضوع در شعر اندلس مي تواند جاي خالي اين پژوهش را در ادبيات عرب پر كند. البته دسترسي نداشتن به برخي منابع، به ويژه ديوان شاعران اندلس از دشواري هاي اين پژوهش بوده است. بنابراين بررسي اين موضوع در شعر شاعران برجسته عصر اندلس با محوريت ادبيات شيعي مي تواند پژوهشي جامع در اين زمينه باشد.
مروري بر تاريخچه سياسي اندلس
اندلس، امروزه بزرگترين استان اسپانيا به شمار مي آيد و از نظر تقسيم هاي كشوري شامل هشت شهرستان المريه، قادش، قرطبه، غرناطه، ولبه، جيان، مالقه واشبيليه است.
اين سرزمين همانند ساير نواحي تحت نفوذ اسلام از قرنهاي نخستين مورد توجه قرار گرفت و سرانجام در پايان قرن اول هجري(92ق) اسلام وارد اندلس شد.(8) با تصرف اندلس توسط مسلمانان شيعيان نيز به اين سرزمين هجرت كردند اما حوزه شيعه اندلس هنگامي تشكيل شد كه دولت شيعه فاطمي در مصر به قدرت رسيد و علماي شيعه براي انتشار مكتب اهل بيت به اندلس رفت و آمد مي كردند.
فتح اندلس، در تاريخ اسلام و مسلمانان اهميت ويژه اي دارد. در سال (91ق) طريف بن مالك با چهارصد پياده و صد سواركار از تنگه جبل الطارق عبور كرد،(9) اما اين هجوم مقاومت چنداني نداشت و با غنيمت هاي بسياري بازگشتند.(10) به دنبال اين پيروزي موسي بن نصير (11) لشكر بزرگي كه بيشتر آنها از قوم «بربر» بودند به فرماندهي طارق بن زياد به اسپانيا فرستاد.(12) او در سال(92ق) نزديك آن كوه بزرگ- جبل الطارق- رسيد و با سپاه «الذريق» در ساحل درياچه «كاندا» رو در رو شد و با هم مبارزه كردند و پيروزي را از آن خود كرد.(13) با به دست آوردن اين موفقيت پيشروي مسلمانان به اندلس آسانتر شد. طارق با سپاه خود به سوي «طليطله» شتافت و بر شهرهاي مهم آنجا غلبه كرد.(14) اين گونه بود كه طارق بن زياد در طي چند ماه بخش هاي گسترده اي از اسپانيا را به تصرف خود در آورد و به اين ترتيب اندلس بخشي از امپراطوري آفريقا شد.
دولتهاي شيعي در اندلس
اين مهم در سال 172ق به وقوع پيوست.
گفتني است حكومت و حركت ادريسيان يك حركت عربي خالص نبود؛ اين دولت تركيبي از عربها و بربرها بود؛(16) زيرا نژاد بربر در حقيقت قسمتهايي از پيكر جامعه مغرب را تشكيل مي داد و در آغاز امر بربرها بنياد حركت ادريسيان را بنا نهادند با اين حال مي توان دولت ادريسيان را يك دولت عربي ناميد زيرا رهبري اين حركت به وسيله عربها انجام گرفت دربار اين دولت جايگاه شاعراني بوده است كه گرايش شيعي داشتند از جمله آنها مي توان به احمد بن دارج القسطلي اشاره كرد.
ب) دولت بني حمود: با فروپاشي خلافت اموي و بي نتيجه ماندن تلاشها براي بازگشت آن زمينه براي تبليغات شيعي-كه از ديرباز دراندلس وجود داشت- فراهم گرديد. در اين زمان علويان با استفاده از فرصت هاي مناسب موفق به تشكيل دولتي شيعيي شدند كه دراندلسي به نام آن خطيبه خوانده مي شد. اين دولت حمودي نام داشت و در حدود نيم قرن (407-447ق) بر آنجا حكومت كرد. حمودي ها از نظر خاندان منسوب به «ادريس بن حسن علوي»(17) بودند- چنان كه گذشت- كه در سال(172ق،788م) دولتي علوي را در غرب اسلامي پديد آورد. طبيعي است كه در سايه حمايت سلطان حمودي فرهنگ شيعي در اندلس رو به شكوفايي نهاد.(18)
ج) دولت فاطميان: دومين دولت شيعي عربي دولت فاطميان مي باشد. اين دولت از جمله بزرگترين دولتهاي شيعي در تاريخ است. دولت فاطميان اولين دولتي بود كه به انديشه هاي علمي و ديني اهميت فراواني مي داد آنها پيش از آنكه به ساختن كاخ هاي خود بپردازند، دانشگاهي براي مسلمانان درست كردند.
به اين ترتيب دولت فاطميان اولين دانشگاه بزرگ اسلامي را به نام« الازهر» در اسلام برپا داشت.
د) دولت بني عمار: اين دولت يكي ديگر از دولتهاي شيعي عربي است كه در نيمه دوم قرن پنجم هجري توانست بخشهاي كوچكي از اندلس را تصرف كند از اين روي عظمت دولت فاطميان و امكانات آن را نداشت اما كتابخانه بني عمار در پايتخت مملكتشان، طرابلس، بيش از يك ميليون كتاب داشت در اين دولت نهضت علمي و فكري مهمي در طرابلس شكل گرفت كه دانشمندان و دانشجويان را از هر جاي دنيا به اين سرزمين جذب كرد تا آنجا كه دانشمند بزرگ اندلسي احمد بن طليطلي(19) از اندلس به اين سرزمين روي آورد و بني عمار سرپرستي و اداره كتابخانه بزرگ خود را به او واگذار كرد.
مقدمات تشيع اندلس
دومين مركز تشيع كه مهمتر از ديگر مراكز بود قبايل بربر بودند تشيع از آغاز پيدايش خود رنگ ضد عصبيت به خود گرفت و همان گونه كه در شرق موالي ايراني را به سوي خود جذب كرد در غرب نيز موالي بربر را به سوي خود كشاند بدين ترتيب شمال آفريقا سرزمين مناسبي براي تبليغات شيعي گرديد نخستين نفوذ تشيع در اندلس در ميان بربرهايي بود كه در فتوحات با اعراب مشاركت داشتند و شاهد انحصار طلبي عربها در گرفتن غنيمت و نتيجه هاي فتوحات بودند. بنابراين مي توان گفت پژواك تشيع براي اولين بار در اندلس در بين قبايل بربر شكل گرفت و مناطقي كه آنها در آنجا سكنا گزيدند ميداني مناسب براي انقلاب هاي شيعي در اندلس بوده است.
اشعار شيعي در اندلس
با وجود آنكه علي بن حمود،(23) نخستين خليفه زبان عربي را به سختي مي فهميد به مديحه ها گوش مي سپرد و پاداش مي داد.(24)
با آغاز دوره چهارم كه دوره فرو پاشي دولت موحدين و از بين رفتن بيشتر شهرهاي اندلس و مهاجرت مردمان آنهاست دو گرايش ديني در قرن ششم شدت مي گيرد: نخست تصوف در ميان مردم و دوم توسل به رسول(ص) در ميان خواص كه همراه با سرودن قصيده هايي درباره روضه شريف نبوي و گريه بر اهل بيت(ع) به ويژه امام حسين بوده است در اين دوره شاعران درشعرهاي خود از تشيع و اهل بيت سخن به ميان آوردند. آنها از سختي ها و مصيبتهايي كه بر خاندان پاك پيامبر وارد شده بود به درد آمده بودند و از جان و دل چكامه هاي زيبايي درباره آنها سرودند. از اين روي مدح نبوي و رثاي اهل بيت در اين زمينه رو به فزوني گذاشت مسلمانان اندلس همواره اهل بيت را دوست داشته عشق و دوستي خود را به ايشان ابراز داشتند. به طور كلي مي توان آنان را به سه دسته تقسيم كرد:
1. گروهي كه آشكار با اهل بيت(ع) به دشمني مي پرداختند. مشهورترين نمايندگان اين گروه عبارتند از: ابوبكر بن عربي و ابن عبدربه صاحب عقد الفريد و ابن حزم اندلسي صاحب المحلي. عزالدين عمر موسي محقق كتاب دررالسمط في خبر السبط در مقدمه اين كتاب مي نويسد: « خليفه الناصر المستنصر تنها به قتل و تعقيب شيعيان نمي پرداخت بلكه سعي مي كرد اركان دولت فاطمي را در افريقا با تحريك مخالفان و خوارج اباضيه مثل ابوزيد مخلد بن كيداد تحريك كند». در پرتو همين سياست مي توان علت لعن فرمانروايان شيعه در مساجد اندلسي را فهميد. ابن عبد ربه، در ارجوزه، خلافت علي را ناديده انگاشت و معاويه را چهارمين خليفه برشمرد. گفته مي شود اين قصيده به دربار المعز الفاطمي رسيده و شاعري به نام الايدي التونسي با آن به معارضه پرداخته است. محافظه كاران اهل سنت گاه در سياستهايشان به شيعه مي تاختند اما هرگز خلافت امام علي(ع) را ناديده نمي گرفتند. منذر البلوطي، قاضي قرطبه، سخت بر ابن عبدربه و ارجوزه تاخته است و حتي ابن حزم كه از طرفداران بني اميه بود اعتقاد به امامت عبدالله بن زبير و شهادت امام حسين را از بزرگترين مصيبتهاي اسلام مي داند.(25)
2. اهل سنتي كه ايشان را دوست مي داشتند. اين گروه از مسلمانان اهل سنت، معمولاً محبت خويش را به اهل بيت(ع) اعلام مي كردند؛ اما بين شيعه و دوستي اهل بيت تفاوت قائل مي شوند و آن دو را ملازم همديگر نمي دانند بسياري از ايشان ارادت خود را به اهل بيت(ع) ابراز داشته و در سروده هايشان بر امام حسين(ع) گريسته اند. عزالدين عمر موسي در مقدمه كتاب دررالسمط في خبر السبط به اين موضوع اشاره كرده است.
3. شيعياني كه حامي و دوستدار آنان بودند. آنها شيعيان اندلسي هستند كه بخش اندكي از جمعيت اندلس را به خود اختصاص داده بودند؛ زيرا شرايط سياسي، مذهبي و اجتماعي كه غالباً در دست اموي ها بود، اجازه گسترش تشيع را در آن منطقه نمي داد؛ جز در روزگار برخي از دولتهايي كه گرايش شيعي داشتند. عزالدين عمر موسي در اين باره چنين مي نويسد: «و در روزگار دولت بني حمود، شرايط براي گسترش ادبيات شيعه فراهم شد؛ زيرا بني حمود از علوي ها بوده و قدرت را ازاموي ها گرفته بودند...». همچنين عقيده دارد شاعراني مانند: ابن دراج، عباده بن ماء السماء، ابن مقانا كه علي بن حمود و ادريس بن يحيي را مدح كردند ممدوحان خويش را صفاتي همچون ابن رسول هاشمي، طالبي با فاطمي مدح كرده اند و برخي از ايشان مانند ابن الحناط دوستي خود را درباره خاندان پيامبر آشكارا بيان مي داشتند:
ان كان حبُّ آل محمّد
ذنبا فانّي است منه اتوب(27)
- اگر دوستي و عشق خاندان محمد(ص) گناه است(كه گناه نيست) پس من از آن توبه نمي كنم.
شاعران برجسته شيعي در اندلس
الف) ابوالبحر صفوان بن ادريس التجيبي المريسي:(28) او يكي از شاعران برجسته شيعي قرن 6 هجري در اندلس است كه به مرثيه سرايي امام حسين(ع) شهرت دارد. او در مرسيه متولد شد و در همان جا نيز وفات يافت. كتاب زادالمسافر كه در مورد اشعر اندلسي مي باشد از اوست. همچنين بداهه المتحفز و عجاله المستوفر مجموعه شعر و نثر اوست كه در دو جلد به چاپ رسيده است.(29)
قصيده مشهور زير از اوست:
سلام كازهار الربي يتنسّم(30)
علي منزل منع الهدي يتعلّم
علي مصرع للفاطميين غيبت
لاوجههم فيه بدور وانجم
علي مشهد لوكنت حاضره اهله
لعاينت اعضاء النبي تقسّم
علي كربلا لا اخلف الغيه كربلا
و لا فان الدمع اندي و اكرم(31)
- سلامي همچون شكوفه هايي كه بر بلنداي تپه ها نفس مي كشند. بر منزلي كه هدايت از آن آموخته مي شود.
- بر قتلگاه فاطميان كه از چهره هاي آنها ماه ها و ستارگان درخشاني پنهان شده است.
- بر صحنه اي كه اگر تو بر خاندانش حضور داشتي اعضاي پيكر پيامبر را مي ديدي كه از هم جدا مي شدند.
- بر كربلا كه باران در بارش بر آن كوتاهي نكند و گر نه اشك ها بر آن بخشنده تر هستند(آن را سيراب مي كند).
اين شاعر شيعي بر اين باور بود كه مصيبت امام حسين (ع) آن قدر سوزناك است كه آدم و عالم به خاطر ستم هايي كه بر او شده است نالان و گريان اند. او يثرب، مكه، زمزم، صفا و روضه نبوي را در غم حسين(ع) شريك مي داند؛ به گونه اي كه نزديك است از شدت حزن و اندوه شكاف بردارند:
مصارع(32) ضجّت يثرب لمصابها
وناح عليهن الحطيم و زمزم
ومكه والاستار و الركن و الصفا
و موقف جمع و المقام المعظّم
و روضه مولانا النّبي محمّد
تبدّي عليها الشّكل يوم تخرّم(34)
و منبره العلّوي و الجذاع(33) اعولا
عليهم عويلا بالضمائر يفهم(35)
- قتلگاهي است كه يثرب به خاطر مصيبتهايش ضجه سر مي دهد و ديوار كعبه و زمزم بر آنها نوحه سر مي دهند.
- مكه و پرده ها و ركن و صفا و محل جمع شدن آنها و آن مقام و جايگاه بزرگ بر او نوحه سر مي دهند.
- قبر مولايمان پيامبر حضرت محمد(ص) از آن روز دچار تغيير و دگرگوني و شكاف شده است.
- و منبر علوي اش و قبيله الجزاء با حرفهاي نامفهوم بر آنها ناله سر مي دهند.
در ادامه همين قصيده به مادرش حضرت زهرا(ع) اشاره مي كند كه به سمت خاك كربلا مي آيد؛ در حالي كه پدرش را صدا مي زند و اشك بر گونه هايش جاري است:
واقبلت الزّهرا قدّس تربها
تنادي اباها و المدامع تسجم(36)
- حضرت زهرا (ع) كه تربتش پاك باد آمد در حالي كه پدرش را صدا مي زد و اشكها را در چشمانش ريزان است.
اين شاعر اندلسي شهادت مظلومانه امام حسن(ع) را به ياد مي آورد كه دشمنان او را با جامي از زهر شهيد كردند در حالي كه از كرده خويش اظهار پشيماني ننمودند:
سقوا حسناً بالسّمّ كاساً رويه
ولم يقرعوا سناً و لم يتندّموا
- به امام حسن(ع) كاسه سم را نوشاندند در حالي كه نه دندان خود را گاز گرفتند و نه پشيمان شدند.
ب) احمد بن عبدالله بن احمد بن غالب بن زيدون الاندلسي:(37) وي در قرطبه متولد شد. از اوان زندگي به تحصيل پرداخت وي فرهنگ و دانش وسيع خود را مرهون دوره درخشاني است كه در آن مي زيست يكي از مهمترين حوادث زندگي او عشق به ولاده بود كه در شعر خويش از او الهام مي گرفت. او مجموعه رسائلي دارد كه مشهورترين آنها رساله «استعطافيه» است.(38) وي شاعري مشهور و از خواص معتضد امير، صاحب اشبيليه به شمار مي آيد او ابن زياد را به سبب قتل امام حسين(ع) مورد هجو و نكوهش قرار مي دهد همچنين فرشته امين را به خاطر خون شهيد سرزمين طف كه از خاندان مصطفي ريخته شده بود گريان به تصوير مي كشد:
واردت ابن زياد بالحسين فلم
بيوء بشسع له قد طاح او ظفر(39)
لواسبلت ذمعه الرّوح الامين علي
دم بطّف لال المصطفي هدر(40)
- اي ابن زياد! تو قصد كشتن حسين كردي؛ حال آنكه حسين به سرزمين تنگي (كربلا) وارد نشده بود كه كشته شود يا پيروز شود(اصلاً براي جنگ نيامده بود).
- و فرشته امين اشكش را به خاطر خوني كه از خاندان مصطفي در زمين كربلا ريخته شده ريزان كرده است.
ج) ناهض الوادي الاندلسي: از شاعران مشهور قرن 6 هجري در اين دوره به شمار مي آيد. اين شاعر اندلسي قصيده اي در رثاي سالار شهيدان دارد كه در وزن كامل سروده شده است. وي بر حسين مي گريد و شعرش را با پرسش پر احساس رمانتيكي از كبوتري نالان آغاز مي كند. سپس دوباره خود را به تصوير مي كشد كه بر كشته سرزمين طف و نوه پيامبر مي گريد و با نكوهش قومي كه او را غلتان به خون رها كردند در حالي كه بدنش پاره پاره گشته بود آه و افسوس مي خورد:
آيه(41) حمامه خبّريني انّني
ابكي الحسين وانت ماابكاك؟
ابكي قتيل الطّف فرع نبينا
اكرم بفرع للنبوه زاكي
ويل لقوم غادروه مضّرجا(42)
بدمامه نضوا صريع شكاك(43)
- اي كبوتر به من خبر برسان كه من بر حسين گريه كنم تو چرا بر او اشك ماتم نمي ريزي؟
- بركشته دشت كربلا شاخه پيامبر مي گريم. چه گرامي است آن شاخه پاك نبوت!
- واي بر قومي كه حسين را آغشته به خون رها كردند در حالي كه نحيف و لاغر گشته و بدنش پاره پاره بر زمين افتاده بود.
د) احمد بن يعيش بن شكيل الصوفي (ابن شكيل)، (605ف-1208م): از شاعران صوفي مسلك اندلس و اهل شريش است.(44) وي در قصيده زير اشك ريزان بر گونه هايش را به تصوير مي كشد؛ زيرا سر فرزند بهترين مردم را در كوچه و بازار گرداندند و افرادي اين عمل زشت را مرتكب شدند كه پدر و مادرشان نامعلوم است و پيوسته ملعون اند. آنها جام مرگ را در بامدادان و شبانگاهان به خاندان پيامبر(ص) نوشاندند. وي در پايان قصيده اش بر بدن چاك چاك و به خون آغشته شهيد كربلا درود و سلام مي فرستد:
طافوا براس ابن خير النّاس كلّهم
بئس الطّواف و نعم الرّاس و الرّوح
ولست ابسط قولا في دعيهم
كلّ الدعيين ملعون و مقبح(45)
يا عين جودي علي قتل الحسين دما
وابكي جهاراً فان الوجد تصريح
آل النّبي لقد سقيتم عللاً
كاس المنايا فمغبوق و مصبوح
- سر بهترين همه مردم را گرداندند چه بد طوافي و چه خوب سر و روحي!
- سخن را در مورد كسي كه پدرشان معلوم نيست گسترش نمي دهم كه همه آنها ملعون و زشت هستند.
- اي چشم! بر قتل حسين خون گريه كن و با غم و اندوهي كه صريح است بر او آشكارا گريه كن.
- اي خاندان پيامبر! شما را با شراب مرگ شبانگاه و صبحگاه سيراب كردند.
ه) ابن حنّاط: يكي ديگر از شاعراني كه به حمودي ها پيوست ابوعبدالله محمد بن سليمان القرطبي معروف به ابن حناط (م 437، 1045) است او كاتب و شاعر نابيناي قرطبي بود كه منسوب به ذورعَين حميري از قبايل جنوب عربستان است و پس از مهاجرت به اندلس در دار ذي رعين(46) مسكن گزيد. پدرش گندم فروش بود و به همين دليل بدين نام شهرت يافت. وي نسبت به علوم زمانه خود بسيار بد انديش بود و همواره بر جان خويش مي ترسيد. حتي گفته شده كه برخي از مدايح ايشان از ترس ابن حزم بوده است وي رساله اي با عنوان وشي القلم و حلي الكرم(47) دارد. ابن حناط در قرطبه تربيت يافت و در دانش به ويژه منطق سرآمد همگان گشت همچنين از سوي برخي در دينش متهم گرديد. پس از آن مجبور شد تا به جزيره خضرا پناه ببرد و در آنجا توانست به دربار محمد مهدي بن قاسم بن حمود(48) راه يابد.
در شعرهاي وي تعبيرهاي شيعي مانند «وصي» آمده است:
امام «وصي» المصطفي و ابن عمّه
ابوه فتمَّ المجد بين اب و ابن(49)
- او امام جانشين مصطفي و پسر عمويش است و مجد و عظمت بين پدر و پسر كامل شده است.
وي علي (ع) را با تعبير «وصي» ستوده و او را سيدالاوصياء خوانده است.
و) ابن مقاناي اشبوني: از برجسته ترين شعراي حمودي ها، ابوزيد ادريس بن مقاناي اشبوني است كه به قصيده نونيه اش در ستايش ادريس بن يحيي عالي شهرت دارد. او در شوش به بيان حق علويان در مسئله خلافت پرداخته و در سبك شعرش نيز به روشني متاثر از ابن هاني است اين تاثير از دو ناحيه مي باشد: نخست اهتمام و توجه وي به موسيقي الفاظ، بحر و قافيه اي كه ابن مقانا انتخاب كرده وي را در اين زمينه مساعدت كرده است. دوم آنكه ممدوح خويش را با صفاتي خداگونه ستايش كرده است:
يا نبي احمد يا خيرالوري
لابيکم كان وقد(50)المسليمن
نزل الوحي عليه فاحتبي
في الدّجي(51) فوقهم الرّوح الامين
خلقوا من ماء عدل و تقّي
و جميع النّاس من ماء وطين(52)
- اي فرزند احمد! اي بهترين مردم، پدر شما پيشوا و سرور مسلمانان است.
- وحي بر او نازل شده و او را در آن گمراهي زمانه به واسطه فرشته امين برگزيد.
- از آب عدالت و پرهيزگاري خلق شدند در حالي كه همه مردم از آب و گل خلق شدند
ز) ابومحمد بن عبدالله الاندلسي القحطاني: يكي ديگر از شاعران اندلسي است كه تاريخ ولادت و وفاتش مشخص نيست وي در ضمن اشعارش از اهل بيت(ع) نام برده و به آنان عشق ورزيده است او حافظ قرآن بود و تاريخ اندلس را جمع آوري كرد. ابوسعيد ادريسي در تاريخ سمرقند او را از بهترين اديبان و بافرهنگ ترين آنها مي داند قصيده نونيه اي دارد كه به چاپ رسيده و ابيات زير از همان قصيده انتخاب شده است:
ولي الخلافه صهر احمد بعده
اعني علي العالم الرّباني
زوج البتول اخا الرّسول و ركنه
بيث الحروب منازل الاقران
سبحان من جعل الخلافه رتبه
وبني الامامه ايما بنيان
واستخلف الاصحاب كيلا يدّعي
من بعد احمد في النبوه الثّاني
و اكرم بفاطمه البتول و بعلها
ومن هما لمحمّد سبطان
غصنان اصلها بوضه احمد
للّه درّ الاصل و اغصنان(53)
- داماد پيامبر يعني حضرت علي(ع) كه عالم رباني است بعد از وي خلافت را به عهده گرفت.
- علي (ع) يعني همسر بتول برادر پيامبر و ركن اسلام شير جنگها و منازل رفيقان خلافت را به عهده گرفت.
- پاك و منزه است كسي كه خلافت را درجه اي قرار داد و امامت را بنيان ساخت آن هم چه بنياني.
- وي جانشيني باقي گذاشت كه ديگران بعد از احمد در مورد نبوت مدعي نشوند.
- چقدر فاطمه و شوهرش و آن دو نوه پيامبر پاك و گرامي هستند.
- آن دو (حسن و حسين) دو شاخه اي هستند كه ريشه در باغ احمد است آن ريشه و دو شاخه چقدر خوب هستند.
ح) ابوالعباس الجراوي:ابوالعباس احمد بن عبدالسلام الجراوي (609-528ق، 1212-1134م): وي منسوب به جراوه است كه نام مكاني در افريقا بين قسطنطنيه و قلعه بني حماد مي باشد برخي بر اين نظرند كه تاريخ ولادتش مشخص نيست؛(54) اما برخي ديگر تولدش را در سال 528ق مي دانند.
اين شاعر اندلسي از دوستان ابوبكر محمد بن طفيل، فيلسوف مشهور و از مشهورترين شاعران دوره موحدين بود. ابن خلكان، (55 ) او را شاعري توانا مي داند و درباره او چنين مي گويد: «جراوي در حفظ اشعار قديم و جديدي مانند نداشت و در چنين اموري پيشگام بود».
اين شاعر شيعي حضرت علي (ع) را نور اسلام مي داند كه در هر مكان و زماني مي درخشد و او را همچون بزرگ ستايش مي كند.
اميرالمومنين و من عليه
سنا الاسلام باتلق ائتلاقاً
و يا ملكا احنّت كلّ ارض
الي ارض اقام بها اشتياقاً(56)
يحن اليك يوم غير آت
و يشكو الذّهاب الماضي الفراقا(57)
- اسلام با اميرمومنان و هر كه با اوست به درخشش و بزرگي رسيده است
- اي پادشاهي كه تمام سرزمينها تمايل دارند به آن سرزميني كه تو در آن اقامت گزيده اي.
- روزي كه هنوز نيامده به سوي تو شوق دارد و روزهاي گذشته از فراق شكايت مي كنند.
وي در ادامه ابيات ايشان را پيشواي هدايتگر مي داند كه چشم و سينه ما را از نور خود سرشار مي كند. همچنين امام را نوري مي داند كه خورشيد و ماه نور را از وي عاريت مي گيرند و همچون پناهگاهي كه دشمنانش را از بين مي برد و هلاك مي كند:
اوجدالله منك للدين عزّا
ومعيناً و ناصراً و ظهيراً
يا امام الهدي ملات جمالاً
وجلالاً عيوننا و الصّدوراً
كلّ نور للشّمس و البدر يبدو
انت اصل له و منك استعيراً
دمت للدّين عصمه و ملاذاً
ولاعدائه مبيداً مبيراً(58و59)
- خداوند از جانب تو براي دين عزت، ياري كننده و حامي يافته است.
- اي امام هدايت چشمان و سينه ما را از جلال و جمال سرشار ساختي.
- هر نوري براي خورشيد و ماه است و به نظر مي رسد كه تو خود آن نوري و بقيه از تو عاريت گرفته است.
- پيوسته براي دين عصمت و پناهي بودي و از بين برنده و هلاك كننده دشمنان بودي.
جراوي قصيده اي بلند در رثاني امام حسين(ع) دارد كه با مرثي هايي كه شيعه با آن آشناست تفاوت دارد وي در اين مرثيه بلند و سوزناك در قالب موشحه، امام حسين (ع) را به تصوير مي كشد كه در ميان امويان از تشنگي ضجه مي زند و آنان او را با خونش سيراب كردند همچنين در حالي كه نيزه ها در گلو، پيشاني، سر و پهلوي او فرو رفته بود و خون از بدن پاكش بيرون مي جهيد در آخرين لحظات زندگي اش از آن ناپاكان در خواست كرد اما آنها آب را از او منع كردند:
رويتم وضجَّ السّبط فيكم تعطّشا
فسقيتموه ظالمين دم الحشا(60)
الاربّ في صدوركم فشا
فاغريتم للصّارم العضب ارقشا(61)
بجيد معمّ في العشيره مخول(62و63)
- سيراب شديد در حالي كه نوه پيامبر در ميان شما از تشنگي ضجه مي زد. پس شما ظالمانه او را با خون درونش سيراب كرديد.
- چه بسا كينه اي كه درون سينه شما بود رسوا شد و نيزه هاي بران و مخطط را تشويق كرديد مانند دانه هاي گردن بندي بودند كه با فاصله قرار گرفته بودند و در گردن هر كودك اصل و نسب دار كشيده شدن بود.
او معتقد است غم و اندوهش پايان ناپذير است سپس سويداي دلش را به ابراز غم و اندوه تشويق مي كند از اشكهايش مي خواهد كه دو گونه اش را طلاگون كنند(64) و به چشمانش امر مي كند كه جاي خود را با بيداري عوض كنند:
فؤادي صرّخ بالجوي لاتعرّض
و يا دمع ذهّب وجنتي لا تفضّض(65)
و يا سهري من طيب نومي تعوّض
فما عمر احزاني عليه بمنقص(66)
وليس فؤادي عن هواها بمنسل(67و68)
- اي قلب من! غم واندوه را آشكار كن و روي برمگردان و اي اشك! دو گونه ام را طلاگون كن نه نقره اي.
- اي بيداري ام! جاي خود را خواب عوض كن پس عمر غمهايم كم و قلبم از عشق ايشان جدا نمي شود.
ط) ابن دراج القسطلي: نامش احمد بن العاصي بن احمد بن سليمان بن عيسي بن الدراج و كنيه اش ابوعمر است.(69) در سال (347ق) در قبيله صنهاجه، شهري از توابع جيان كه موسوم به قسطله دراج بود به دنيا آمد. وي در مديحه هاي خويش گرايش تشيع خود را بيان مي كند و خود را منتسب به خاندان رسول(ص) مي داند؛ زيرا نسبتش به خاندان رسول خدا بر مي گشت. اين شاعر شيعي اندلسي در شب چهارشنبه جمادي الثاني سال (421ق) در شهر دانيه دار فاني را وداع گفت.(70)
ثعلبي(71) نيز در يتيمه الدهر در مورد وي مي گويد: « ابن دراج دراندلس همانند متنبي در شام مي باشد. در حالي كه يكي از شاعران برجسته به شمار مي آيد و آنچه كه مي سرايد بسيار زيباست».(72) ابن دراج كه به متنبي غرب شهرت داشت در بين چكامه هايش به اهل بيت اشاره كرده است. وي در قصيده اي كه با مدح علي بن حمد ادريسي آغاز مي شود خاندان عصمت و طهارت را جانشينان دنيا و دين مي خواند. همچنين آنها را هدايت كنندگان زندگي، مرگ و همه كردار و گفتار آدمي معرفي مي كند:
فانتم هداه حياه و موت
وانتم ائمه فعل و قيل
سادات من حلّ جنّات عدن
جميع شبابهم والكهول(73)
و انتم خلائف دنيا و دين
بحكم الكتاب و حمك العقول(74)
- شما در مرگ و زندگي هدايتگران ما و پيشوايان كردار و گفتار ما هستيد.
- و شما سادات همه جوانان و پيراني هستيد كه وارد بهشت جاودان شدند.
- و شما به حكم قرآن و خرد پيشوايان دنيا و دين ما هستيد.
وي سپس خليفه را منتسب به خاندان رسول دانسته چنين مي گويد:
الي الهاشمي الي الطّالبي
الي الفاطمي العطوف الوصول
الي ابن اوصيي الي ابن النّبي
الي ابن الذّبيح الي ابن الخليل
- به خاندان هاشمي و علي بن ابيطالب به فاطميان كه مهرباني و عطوفت آنها دست يافتني است.
- به پسر وصي و فرزند پيامبر به پسر اسماعيل و فرزند ابراهيم مي گويم.
او در ادامه همين قصيده حضرت ابوطالب را پناه غريبان و طعام دهنده دوستان معرفي مي كند؛ به گونه اي كه از مهمانانش مي خواهد در منزلش فرود آيند و درخواستش را بپذيرند:
و«شيبه»(75) ساقي الحجيج الكفيل
بمأوي الغريب و قوت الخليل
وان ابا طالب للضّيوف
لا طلب من ضيفه للحلول(76)
- حضرت علي ساقي و حامي حاجيان و قوت دوستان در غربت است.
- و همانا ابوطالب از ميهمانانش بيشتر از ايشان خواهنده است كه در منزلش فرود آيند و در خواستش را بپذيرند.
مضامين و اسلوبهاي شعر شيعي در اندلس
الف) حسرت و اندوه بر مصيبتهاي اهل بيت(ع): يكي از مهمترين ويژگي هاي مضمون شعر شيعي در اين دوره بيان غم و اندوه بر مصيبتهاي اهل بيت (ع) مي باشد كه شاعران را دردمند ساخته است. شاعران اين دوره نيز مانند ديگر عصرها به خاطر ستمهايي كه بر اهل بيت وارد شده است، به توصيف حسرت و اندوه بر اهل بيت(ع) پرداخته اند. در اينجا نمونه اشاره مي كنيم:
«صفوان بن ادريس التجيبي المرسي» در يكي از قصايدش به رخداد كربلا اشاره مي كند؛ آن هنگام كه سر امام حسين(ع) را در كربلا بريدند و نزد يزيد بن معاويه آوردند و او نيز با چوب دستي خود به دندانهاي آن حضرت ضربه مي زد. آنها قومي بودند كه نه تنها بر حسين (ع) ظلم كردند بلكه فرزندان او را نيز به منزله غنيمت به اسارت بردند و با اين عمل زشت خود را در جهنم جاودان كردند:
وهم قطعوا رأس الحسين بكربلا
و كانّهم قد احسنوا حين اجرموا
اسروا بنيه بعده و احتمالهم
كانّهم من نسل كسري و يغنموا
هم القوم امّا سعيهم فمخيب
مضاع و امّا دارهم فجهّنم(77)
- آنها سر امام حسين را در كربلا بريدند گويي آن هنگام كه مرتكب جرم مي شدند آن را نيك مي شمردند.
- آنها بعد از حسين فرزندانش را اسير كردند و آنها را با خود بردند گويي آنها از نسل كسري بودند و به غنيمت برده مي شدند.
- آنها قومي بودند كه تلاششان نااميد شد و خانه هاي آنها نيز در جهنم است و در آن جاودان مي باشند.
ب) گريه بر مظلوميت اهل بيت(ع) و دعوت به آن: اين شيوه يكي از روشهايي است كه در بيان شاعران مختلف اين دوره به چشم مي خورد و شاعران از مخاطبان مي خواهند كه به اين روش (گريه كردن) با ايشان همدل و هم صدا شوند. تا اين گونه دردهايي كه بر آنها مستولي شده است كاهش يابد. در شعر زير صفوان بن ادريس مخاطبان را با اشكهايش به ياري مي طلبد هر چند اين اشكها هر چقدر فراوان باشند در حق امام حسين ناچيز به شمار مي آيند. وي اين گونه افسوس فراوان خود را آن زمان كه مرثيه اي براي حسين خوانده مي شود بيان مي دارد:
قفوا ساعدينا بالدّموع فانّها
لتصغر في حق الحسين و يعظم
و مهما سمعتم في الحين مرانياً
تعبر عن محض الاسي و تترجم
فمدّوا كفّا مسعدين بدعوه
و صلّوا علي جد الحسين و سلّموا(78)
- بايستيد و با اشكهايتان مرا ياري رسانيد كه آن اشكها در حق حسين اندك است حال آنكه آن مصيبت بزرگ مي باشد.
- هر زمان كه در مورد امام حسين مرثيه اي شنيديد آن مراثي بيان كننده غم و اندوه در مورد اوست.
- پس دراز كنيد دستهايي را كه به دعوت نياز دارند و بر جد حسين درود و سلام بفرستيد.
ج) توسل به خاندان پيامبر و در خواست شفاعت از ايشان: شاعر از اين طريق ويژگي هاي ائمه را بيان و مخاطب را از اين فضايل آگاه مي سازد و با بيان دلايل مختلف به مسائلي مانند شفاعت مي پردازد؛ در اين راه سعي بر مستنداتي دارد كه براي همه قابل پذيرش است. همچنين گاهي از طريق مقايسه اين كار را انجام مي دهد تا توجه مخاطب را جلب كند. يوسف ثالث، شاعر مشهور دربار بني احمر در اين باره چنين مي سرايد:
بسبطي نبّي ال هدي اتغي
وارجوا الشفاعه من دون مين(79)
د) مضامين صوفيانه: تصوف برهمنشيني با اهل ايمان و جست و جو براي يافتن آنها پيمان بستن با مرشد براي سلوك در راه تهي شدن از عيب ها آراسته شدن به صفات پسنديده و طاعت پروردگار در نهان و آشكار فراگيري علم و عمل به آن و همواره در ذكر الهي بودن و خلوت گزيدن مبنتي است. بايد اين جدايي از بشر براي مدتي باشد تا دل از غم زندگي و مشغوليتهاي دنيا فارغ و براي ذكر پروردگار و انديشه در نعمتهايش مهيا شود. اما ريشه تصوف كه در عصرهاي عباسي و در دو دوره مماليك و عثمانيان شكوفا شد به قرن اول هجري باز مي گردد. با وقوع درگيريهاي داخلي خونين در عهد صحابه و بني اميه و تندروي احزاب سياسي، سستي در مسائل اخلاقي و بيداد حاكمان و استبداد افزون گرديد. اينها اموري بود كه شماري از مردم را به زهد و كناره گيري از مشاركت در امور زندگي دنيوي فرا مي خواند. با بررسي منابع و ويژگيهاي شعر صوفي در مي يابيم كه ريشه و اساس اينگونه شعر در بيشتر موارد مفاهيم ديني است. اين شعر با پيروزي پيام اسلامي آغاز گرديد و عارفان و شاعران بزرگي در اين زمينه به هنر نمايي پرداخته اند. براي مثال مي توان به ابن عربي، عارف اندلسي اشاره كرد او در مرسيه اندلس(80) به دنيا آمد. وي در جواني در قرطبه با فيلسوف عربي مشهور، ابن رشد، ملاقات كرد و دانش بسياري از او فراگرفت.(81) سپس به قصد حج راهي مشرق شد و ديگر به اندلس باز نگشت. او به مصر وارد شد و مدتي در حجاز اقامت گزيد و از سرزمين روم ديدار كرد و در سال 638 هجري در دمشق در گذشت. محيي الدين بسيار به تشيع نزديك بود. معمولاً در صدر نخست و دوره هاي پيشين مسئله تشيع صورت ديگري داشت و برخي از بزرگان صوفي گرايش شيعي داشتند ولي به ضرورت تقيه مي كردند(82) وي ابياتي دارد كه بر شدت محبت و ارادتش به اهل بيت دلالت دارد و اين دليل روشني بر تشيع ابن عربي است:
رأيت ولائي آل طه وسيله
علي رغم اهل ابعد يورثني القربي
فما طلب المبعوث اجراً علي الهدي
بتبليغه الا المودّه في القربي(83)
- به رغم آنها كه از ولايت دور هستند من ولاي خود را به آل طه وسيله نزديكي قرار دادم.
- زيرا پيامبر در برابر هدايت كردن مردم مزدي درخواست نكرد مگر مودت و دوستي به ذوي القرباي خود.
ه) ايجاز قصيده: از آنجا كه بيشتر مخاطبان شعر شيعي عامه مردم بودند، شاعران شيعي نيز به بديهه گويي و كوتاهي قصيده روي مي آوردند و معمولاً از الفاظ ساده، روان و شيوا استفاده مي كردند تا در اعماق جانها نفوذ كنند. مانند ابيات زير كه از صفوان بن ادريس است:
سقوا حسناً بالسّم كأساً رويه
و ام يقرعوا سناً و لم يتندّموا
و هم قطعوا رأس الحسين بكربلا
و كانّهم قد احسنوا حين اجرموا
واسر بنيه بعده و احتمالهم
كانّهم من نسل كسري و يغنموا(84)
و) اقتباس از قرآن و احاديث: ارتباط پيوسته سرايندگان متعهد شيعي با قرآن سبب شد تا در برخي از شعرهاي ايشان روح قرآني حاكم باشد و برخي نيز مفاهيم و واژه هاي قرآني را در شعر خويش به كار گيرند؛ اين تاثير قرآن در اشعاري كه آنان در بيان دوستي يا مدح اهل بيت(ع) سروده اند به چشم مي خورد(85) اين اسلوب تنها به شاعران دوره هاي قبل اختصاص نداشته است، بلكه شاعران شيعي عصر اندلس نيز به فراواني از آن اقتباس كرده اند، اين ويژگي از مهم ترين ويژگيهاي لغت در شعر عربي است؛ مانند زيد بن سهل موصلي كه افزون بر رثاي اهل بيت(ع) كه وي شهر علم است و علي (ع) دروازه آن بر اين باور است كه هر كس از اين در روي گرداند نادان است:
ميدنه العلم علي بابها
و كل من حاد من حاد عن الباب
جهل ام هل علمتم قيله من قائل
قال سلوني قبل ادارك الاجل(86)
- من شهر علم و علي(ع) دروازه آن است هر كس از آن دروازه روي گرداند نادان است.
- آيا سخن آن سخنور را شنيديد كه گفت: «قبل از آنكه مرا دريابد از من بپرسيد».
شاعر در بيت اول به حديث مشهور پيامبر اشاره دارد: «انا مدينه العلم و علي بابها» (87) در بيت دوم نيز به سخن امام علي كه مي فرمايد:« سلوني قبل ان تفقدوني» اشاره دارد.(88)
ز) كاربرد صور خيالي: به كار بردن صور خيالي همچون تشبيه، استعاره، مجاز، كنايه و...، يكي ديگر از ويژگيهاي ساختاري شعر شيعي در اين عصر مي باشد . به نظر مي رسد كاربرد تشبيه و استعاره از ديگر عناصر بيشتر است. شاعر قصد دارد با استفاده از آرايه هاي ادبي، مخاطب را مورد تنبيه و توجه بيشتري قرار دهد. يوسف ثالث در قصيده ديگرش ولايت و سرپرستي را از آن خاندان پيامبر مي داند و آسمان را نيز به گريه پيوسته بر مصيبت آنها به ياري خود مي طلبد. وي معتقد است كربلا اندوه را به هيجان در مي آورد:
ساعديني يا سماء
بدموع المر زمين(89)
كربلا هيج كربي
و حسين اصل حين(90)
- از آسمان! مرا با اشكهاي ريزان ياري رسانيد.
- كربلا، غم و اندوه مرا برانگيخت و حسين (ع) اصل شهادت است.
شاعر در بيت دوم و سوم به ترتيب استعاره آسمان و كربلا را به جاي انسان به كار برده است و از لوازم آن دو نيز مي توان به «ساعديني»، «دموعالعين» و«هيچ» اشاره كرد.
ح) تقليد از شاعران مشرق زمين: برخي از شاعران عصر اندلس در بيان حقانيت اهل بيت و همچنين در اظهار محبت خود به ايشان از سبك شاعران مشرق زمين تقليد كرده اند. در بيت زير ابن حنّاط به دوستي خالصانه خود به اهل بيت اشاره كرده است:
فان كان ذنباً حبّ آل محمد
ذنباً فانّي لست عنه اتوب(91)
به نظر مي رسد وي از شعر شافعي تقليد كرده است:
ان كان حبّ آل محمد ذنباً
فذلك ذنب لست عنه اتوب(92)
نتيجه
بيان مصائب و مظلوميت اهل بيت و فرامين قرآن كريم و احاديث پيامبر درباره محبت به خاندان پيامبر در مقابل اجر رسالت پيامبر و نيز ايجاز قصيده و اشعار صوفيانه و به كار بردن صور خيالي از جمله راههاي به كارگيري مضامين و روشهاي شعر شيعي در اندلس بوده است. البته برخي از شعراي اهل سنت اين ناحيه نيز در محبت خاندان اهل بيت اشعاري سروده اند كه در اين نوشتار به بسياري از اين اشعار و سروده ها اشاره گرديد.
پي نوشتها:
1. Responsible Literature.
2. محمد رضا حكيمي، ادبيات و تعهد در اسلام، ص 134.
3. سياحي، الادب الملتزم بحب اهل بيت، ص48.
4. حنا فاخوري، الجامع في تاريخ الادب العربي(الاذب القديم). ص27.
5. احمد هيكل، الادب الاندلسي من فتح الي سقوط الخلافه، ص13.
6. علت نامگذاري آن است كه وقتي فينيقيها بر ساحل اين جزيره وارد شدند با دسته اي از خرگوشها روبه رو شدند(هيكل، الادب الاندلسي من فتح الي سقوط الخلافه، ص13).
7. محمد عبدالمنعم خفاجي، الحياه الدبيه في عصر صدر الاسلام، ص49.
8. احمد مختار عبادي، في تاريخ المغرب و الاندلس، ص227.
9. همان، ص47.
10. ر.ك: شوقي ضيف، فنون الادب العربي (الفن الغنايي)، ص175.
11. موسي بن نصير(97-19 ،710-640م) فاتح اندلس است اصلش از وادي القري منطقه اي در حجاز است و موسي بن نصير در دمشق متولد شد و در خدمت بني مروان درآمد و بسياري از كارهاي آنها را برعهده گرفت. هنگامي كه خلافت به وليد بن عبدالملك رسيد سرپرستي افريقاي شمالي را در سال 88ق به عهده گرفت. در بسياري از جنگها شركت كرد و به مناطق مختلف نيز سفر كرد. سياستش در كشوري كه فتح مي كرد بر اساس آزادي ديني پابرجا بود(خيرالدين زركلي، العلام، ج7، ص330).
12. ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج4، ص267.
13. احمد شلبي، موسوعه التاريخ الاسلامي، ج2،ص127.
14. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج6، ص468.
15. اكنون اين سرزمين دو قسمت شده است بخشي از آن را امروز كشور مغرب و قسمت ديگر را الجزاير مي نامند.
16. ابن خلون، المقدمه، ج7، ص242.
17. ادريس بن احمد ابي بكر زكري الحسني العلوي (1316-1260ه/1844-1898م) در فاس متولد شد. وي از فاضلان مغرب زمين به شمار مي آيد. بعضي او را فضيلي مي شناسند. كتاب مشهوري به نام الدرر البهيه و الجواهر النبويه دارد كه در مورد انساب علويها و در دو جزء گردآوري شده است (خيرالدين زركلي، الاعلام، ج1، ص278).
18. شوقي ضيف، فنون الادب العربي (الفن الغنايي)، ص 54.
19. در كتاب الاعلام چيزي درباره شاعر يافت نشد.
20. احمد مقري تلمساني، نفح الطيب من غصن الاندلس الرطيب، ج4، ص6.
21. در كتاب الاعلام چيزي درباره شاعر يافت نشد.
22. ر.ك: احمد امين، فجر الاسلام، ج3، ص300.
23. علي بن علي بن حمود العولي الحسني از ملوك دولت حمودي است. وي در قرطبه رشد و نمو يافت. پدرش در سال 408ق فوت شد. مردم با عمويش قاسم بن حمود بيعت كردند عمويش به اشبيليه رفت يحيي در راه با او مخالفت كرد و وارد قرطبه شد و مردم به سوي او كشيده شدند و با او بيعت كردند و لقب متعلي بالله را به او دادند. وي قلمرو خود را تا مالقه، شوش، المريه وسبته، گسترش داد(خيرالدين زركلي، الاعلام، ج8، ص 157).
24.احمد مقري تلمساني، نفح الطيب من غصن الاندلس الرطيب، ج2، ص28.
25. حسين راضي، التشيع في الاندلس و ثقافه البكاء علي الحسين(ع)، ص4.
26.همان، ص6.
27. علي مكي، محمد عزالدين، عمر موسي، تشيع در اندلس، ترجمه رسول جعفريان، ص95.
28. صفوان بن ادريس التجيبي المرسي از شاعران قرن 6 هجري در اندلس است.
29. خيرالدين زركلي، الاعلام، ج3، ص205.
30. تنسم: نفس كشيدن.
31. جواد شبر، ادباطف او شعرا الحسين، ج4، ص11-13.
32. مصارع:ج مصرع، قتلگاه؛ حطيم: ديوار كعبه.
33. الجذع: قبيله اي از بني كه معروف به اين قبيله مي باشند.
34. تخرم: دراصل تتخرم بوده و به معناي شكافتن است.
35. نرم افزار الوسوعه الشريعه 0ديوان شعرا العرب.
36. سجم، سجماً و سجوماً و سجمانا: جاري شدن.
37. (563-393ق)
38. خيرالدين زركلي، الاعلام، ج1، ص 158.
39. باءُ: وارد شدن، آمدن؛ شسع: طاح: نابود شدن.
40. جواد شبّر ادب اطف او شعرا الحسين، ج1، ص34.
41. آيه: اسم فعل است براي طلب بيشتر عمل يا گفتار.
42. مضرج: آغشته به خون؛ نضو: لاغر و نحيف ؛ صريع: بر خاك افتاده؛ شكاك: ناحيه اي از زمين.
43. حسين چوبين، الامام الحسين في ادب الاندلس، ص306.
44.خيرالدين زركلي، الاعلام، ج1، ص271.
45. دعيي: كسي كه پدر و مادرش معلوم نيست؛ علل: پي در پي؛ شراب شامگاهي؛ مصبوح: شراب صبحگاهي
46.كه به سبب اقامت ايشان در آن بدين نام شهرت يافت.
47. زركلي، الاعلام، ج6، ص149.
48. در كتاب الاعلام چيزي درباره شاعر يافت نشد.
49. علي مكي، محمد عزالدين، عمر موسي، تشيع در اندلس، ترجمه رسول جعفريان، ص75.
50. وفد: گروه.
51. حتبي: پيچيدن؛ الدجي: تاريكي
52: لوي علي خليل، التقاطبيه الاندلسيه، ص24.
53. نرم افزار الموسوعه الشعريه (ديوان شعرا العرب).
54. حنا فاخوري، الجامع في تاريخ الادب العربي(الاذب القديم). ص166.
55. احمد بن محمد بن ابراهيم ابوبكر خلكان البرمكي الاربلي، در اربل متولد شد. به مصر مسافرت كرد و مدتي در آنجا اقامت گزيد و قضاوت آنجا را عهده دار شد. سپس به دمشق رفت و ملك ظاهر قضاوت شام را به مدت 10 سال به او سپرد وي در بسياري از مدارس دمشق تدريس مي كرد و در همان جا نيز وفات يافت(زركلي، الاعلام، ج1، ص220)
56. احنَّ الي: مشتاق و علاقه مند شد.
57. نرم افزار الموسوعه الشريعه (ديوان شعرا العرب).
58. مبيد: از بين برنده؛ مبير هلاك كننده
59. نرم افزار الموسوعه الشريعه (ديوان شعرا العرب).
60. ضجّ: داد زد، ناله كرد؛ الحشا: محتويات قفسه سينه.
61. صارم: نيزه؛ العضب: بران؛ ارقش: خال خال سياه و سفيد.
62. يادآور بيت امروالقيس مي باشد: فاد برن الجزع المفصل بينه بجيد معم في العشيره مخول(امرو القيس، بي تا، ص57).
63. نرم افزار الموسوعه الشريعه (ديوان شعرا العرب).
64. به اشكهايش مي گويد: صورتم را زرد كن نه اينكه مانند نقره سفيدش كني.
65. ذهب: طلاگون كردن؛ فضض: نقره گون كردن.
66. منقص: كاهش.
67. يادآور امرولاقيس است: عميات الرجال عن الصبا و ليس فؤادي عن هواك بمنسل(امروالثيس، بي تا، ص47).
68. نرم افزار الموسوعه الشريعه (ديوان شعرا العرب).
69. زركلي، الاعلام، ج1، ص211؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، 1948م، ج1، ص 135؛ احمد مقري، تلمساني، نفخ الطيب من غصن الندلس الرطيب، ج2، ص467.
70. ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج2، ص139.
71. عبدالملك محمد بن ثعالبي، از پيشوايان لغت و ادبيات است. وي اهل نيشابور بوده است به تاريخ و ادبيات مشغول شد و در آن مهارت يافت. يتيمه الدهر كه در مورد شعراي عصر وي مي باشد از جمله آثار اوست(همان، ج4، ص1632).
72. شوقي ضيف، فنون الادب العربي (الفن اغنايي)، ص193.
73. اشاره به اين حديث مشهور دارد: « الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه» (محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج24، ص302).
74. ابن براج قسطلي، ديوان، ص1، 31، 166.
75. شيبه: از لقب هاي حضرت ابوطالب است.
76. القسطلي، 1916م:ص3، 31، 165.
77. نرم افزار الموسوعه الشعريه، (ديوان شعراء العرب).
78. جواد شبر، ادب الطف او شعراء الحسين، ج4، ص 11-13.
79. نرم افزار الموسوعه الشعريه (ديوان شعراء العرب).
80 . 560 ق، 1165م.
81 . خيرالدين زركلي، الأعلام، ج7، ص170.
82 . ر.ك:ايزوتسو، توشي هيكو، «زندگي و انديشه ابن عربي»، مجله كيهان فرهنگي،ش9، همايون همتي.
83 . همان
84 . حسين چوبين، الامام الحسين في ادب الاندلس، ص 306.
85 . احمد مخاري، في التاريخ العباسي و الفاطمي، ص 145.
86 . نرم الزار الموسوعه الشعريه، (ديوان شعراء العرب).
87 . مجلسي، بحارالانوار، ج3، ص 149.
88 . همان، ج 42، ص290.
89 . مرزمين: باران يا ابري كه رعد آن قطع نمي شود.
90. نرم الزار الموسوعه الشعريه، (ديوان شعر عرب).
91. مكي، محمد عزالدين،عمر موسي،تشيع در اندلس،ترجمهي رسول جعفريان، ص 54.
92. محمد بن ادريس شافعي، ديوان، ص 102.