پرسش :
آيا توسّل به پيامبر و امامان(ع) و حاجت خواستن از آنان، مؤثر دانستن غير خدا و شرك نيست؟
پاسخ :
پاسخ اين سؤال در ضمن چند نكته روشن مىشود:
يك. اقسام شرك
همچنان كه توحيد اقسامى دارد، در برابر آن شرك نيز داراى اقسامى است از جمله:
1- 1. شرك ذاتى
يعنى، اعتقاد به دو، سه يا چند خدا. اما توحيد ذاتى يعنى، اعتقاد به يگانگى ذات خداوند.
2- 1. شرك صفاتى
يعنى، اعتقاد به اينكه صفات خداوند زايد بر ذات او است. اما توحيد صفاتى يعنى، اعتقاد به اينكه صفات خدا عين ذات او است.
3- 1. شرك افعالى
يعنى، اعتقاد به آفرينندهاى براى هستى غير از خداوند (شرك در خالقيت) و يا اعتقاد به موجودى كه در فاعليت و تأثيرگذارى، مستقل از اراده و قدرت خداوند باشد (شرك در ربوبيت).
4- 1. شرك در عبادت و پرستش
يعنى، پرستش غير خدا، (مانند پرستش چوب، سنگ، ستاره و خورشيد). شناخت اين نوع شرك، متوقف بر روشن شدن مفهوم عبادت و پرستش است.
دو. عبادت و پرستش
«عبادت» نهايت ذلت و خضوع، در برابر كسى است كه اعتقاد به الوهيت او داشته باشيم و يا او را فاعل استقلالى و غير وابسته بدانيم. بنابراين عبادت دو ركن دارد: 1. نهايت ذلت و خضوع، 2. اعتقاد به الوهيت يا فاعليت استقلالى و نا وابسته.
هرگاه يكى از اين دو ركن، نباشد، ديگر مفهوم عبادت و پرستش صدق نمىكند. خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است، در مقابل آدم سجده كنند: «و ياد كن آنگاه كه فرشتگان را گفتيم: آدم را سجده كنيد».(1) و يا فرزندان را به نهايت خضوع و تذلل در برابر والدين دستور داده است: «و بالهاى ذلت و خوارى را از روى مهربانى براى آن دو [پدر و مادر] بگستران»(2). بديهى است، اين اعمال عبادت و پرستش غير خدا محسوب نمىشود و گرنه خدا امر به آن نمىكرد.
سه. توسّل و شرك
در توسّل، گاهى حاجت خود را از خدا مىخواهيم و هنگام دعا او را به حق اوليايش قسم مىدهيم كه حاجت ما را برآورده سازد. اين روش را پيامبر اكرم (ص) تعليم فرمود و خود نيز بدان عمل مىكرد.(3) در چنين روشى هيچگونه احتمال شرك وجود ندارد.
در نوع دوم توسّل، خداوند را حاجت دهنده مىدانيم و از اولياى الهى مىخواهيم بر آمدن حاجت ما را از درگاه الهى درخواست كنند. در خواست دعا، نه تنها مؤثر دانستن غير خدا نيست بلكه اعتراف به اين مطلب است كه تنها حاجت دهنده و مؤثر در عالم هستى، او است.
در نوع سوم توسّل به طور مستقيم حاجت خود را از اولياى الهى طلب مىكنيم و اين نيز شرك نيست زيرا تأثيرگذارى آنها، به صورت غيراستقلالى و وابسته به اراده و قدرت الهى است. اسباب و واسطههاى فيض همچنان كه در اصل وجود و بقاى خويش، وابسته و قائم به او هستند، در فاعليت و تأثيرگذارى نيز وابسته به اراده و قدرت خداوند مىباشند. بنابراين نه توحيد در ربوبيت به معناى انكار نقش اسباب است و نه اثبات نقش اسباب و واسطههاى فيض، منافى با توحيد ربوبى است. از اين رو، تمسّك به آنها، منافاتى با توحيد ربوبى ندارد.
بلى، اگر كسى اسباب و واسطههاى فيض را، فاعل مستقل از اراده و قدرت خدا بداند و يا معتقد به مبدأ مؤثرى در عالم هستى باشد كه خدا آن را سبب و واسطه فيض قرار نداده، دچار شرك گشته است.
بنابراين توسّل و حاجت خواستن از اولياى الهى، تمسّك به رابطههاى فيض الهى و اسبابى است كه فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است. در نتيجه اين حاجت خواستن، شرك در ربوبيت نيست همچنان كه تمسّك به ساير اسباب (مثل پزشك و دارو)، شرك در ربوبيت نيست. از سوى ديگر، چون كسى آنان را «خدا» و «اللَّه» نمىداند بلكه تمام افتخار اولياى الهى اين است كه بنده و مخلوق او هستند، شرك در الوهيت (شرك در ذات) هم نيست.
با توجه به آنچه در تبيين مفهوم «عبادت» گذشت، شرك در عبادت و پرستش نيز نخواهد بود چون عبادت، خضوع و خشوع همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت معبود است. بنابراين هيچكدام از اقسام شرك، بر اين نوع از توسّل، صدق نمىكند.
بر خلاف پرستش بتها و شفاعتجويى مشركان كه خداوند درباره آنان مىفرمايد: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»(4).
آيه شريفه، مشركان را به دو جهت، مورد سرزنش و توبيخ قرار داده است:
1. عبادت و پرستش بتها،
2. اعتقاد به وساطت بتها.
مشركان مكه، اعتقاد به الوهيت بتها نداشتند و آنها را «اللَّه» نمىدانستند
زيرا مىگفتند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ». اما دچار شرك در ربوبيت بودند يعنى، بتها را موجوداتى مىدانستند كه مستقل از اراده و قدرت خداوند، منشأ تأثير و جلب خير و دفع ضرراند. به همين جهت با قربانى كردن و خضوع و خشوع در برابر بتها، در صدد جلب رضايت آنها بودند.
در نتيجه عمل مشركان مكه از سه جهت مورد نكوهش است:
1. شرك در ربوبيت،
2. شرك در عبادت،
3. اعتقاد به ربوبيت و عبادت در برابر سنگ و چوبى كه با دست خود تراشيده بودند. تعبير «ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» اشاره به شدّت پستى اين اعتقاد و عمل است.
در حالى كه توسّل به اولياى الهى، اعتقاد به وساطت كسانى است كه خداوند به آنان چنين منزلتى داده است. ما اولياى الهى را نه «اللَّه» مىدانيم و نه اعتقاد به ربوبيت و فاعليت استقلالى آنان داريم بلكه به نظر ما، هر گونه فاعليت و تأثيرگذارى اسباب و واسطههاى فيض، وابسته به اذن، اراده و قدرت خداوند است.
پىنوشت
(1) بقره (2)، آيه 34.
(2) اسراء (17)، آيه 24.
(3) كنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425 مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138. براى تفصيل بيشتر ر. ك: پرسش 19.
(4) يونس (10)، آيه 18.
پاسخ اين سؤال در ضمن چند نكته روشن مىشود:
يك. اقسام شرك
همچنان كه توحيد اقسامى دارد، در برابر آن شرك نيز داراى اقسامى است از جمله:
1- 1. شرك ذاتى
يعنى، اعتقاد به دو، سه يا چند خدا. اما توحيد ذاتى يعنى، اعتقاد به يگانگى ذات خداوند.
2- 1. شرك صفاتى
يعنى، اعتقاد به اينكه صفات خداوند زايد بر ذات او است. اما توحيد صفاتى يعنى، اعتقاد به اينكه صفات خدا عين ذات او است.
3- 1. شرك افعالى
يعنى، اعتقاد به آفرينندهاى براى هستى غير از خداوند (شرك در خالقيت) و يا اعتقاد به موجودى كه در فاعليت و تأثيرگذارى، مستقل از اراده و قدرت خداوند باشد (شرك در ربوبيت).
4- 1. شرك در عبادت و پرستش
يعنى، پرستش غير خدا، (مانند پرستش چوب، سنگ، ستاره و خورشيد). شناخت اين نوع شرك، متوقف بر روشن شدن مفهوم عبادت و پرستش است.
دو. عبادت و پرستش
«عبادت» نهايت ذلت و خضوع، در برابر كسى است كه اعتقاد به الوهيت او داشته باشيم و يا او را فاعل استقلالى و غير وابسته بدانيم. بنابراين عبادت دو ركن دارد: 1. نهايت ذلت و خضوع، 2. اعتقاد به الوهيت يا فاعليت استقلالى و نا وابسته.
هرگاه يكى از اين دو ركن، نباشد، ديگر مفهوم عبادت و پرستش صدق نمىكند. خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است، در مقابل آدم سجده كنند: «و ياد كن آنگاه كه فرشتگان را گفتيم: آدم را سجده كنيد».(1) و يا فرزندان را به نهايت خضوع و تذلل در برابر والدين دستور داده است: «و بالهاى ذلت و خوارى را از روى مهربانى براى آن دو [پدر و مادر] بگستران»(2). بديهى است، اين اعمال عبادت و پرستش غير خدا محسوب نمىشود و گرنه خدا امر به آن نمىكرد.
سه. توسّل و شرك
در توسّل، گاهى حاجت خود را از خدا مىخواهيم و هنگام دعا او را به حق اوليايش قسم مىدهيم كه حاجت ما را برآورده سازد. اين روش را پيامبر اكرم (ص) تعليم فرمود و خود نيز بدان عمل مىكرد.(3) در چنين روشى هيچگونه احتمال شرك وجود ندارد.
در نوع دوم توسّل، خداوند را حاجت دهنده مىدانيم و از اولياى الهى مىخواهيم بر آمدن حاجت ما را از درگاه الهى درخواست كنند. در خواست دعا، نه تنها مؤثر دانستن غير خدا نيست بلكه اعتراف به اين مطلب است كه تنها حاجت دهنده و مؤثر در عالم هستى، او است.
در نوع سوم توسّل به طور مستقيم حاجت خود را از اولياى الهى طلب مىكنيم و اين نيز شرك نيست زيرا تأثيرگذارى آنها، به صورت غيراستقلالى و وابسته به اراده و قدرت الهى است. اسباب و واسطههاى فيض همچنان كه در اصل وجود و بقاى خويش، وابسته و قائم به او هستند، در فاعليت و تأثيرگذارى نيز وابسته به اراده و قدرت خداوند مىباشند. بنابراين نه توحيد در ربوبيت به معناى انكار نقش اسباب است و نه اثبات نقش اسباب و واسطههاى فيض، منافى با توحيد ربوبى است. از اين رو، تمسّك به آنها، منافاتى با توحيد ربوبى ندارد.
بلى، اگر كسى اسباب و واسطههاى فيض را، فاعل مستقل از اراده و قدرت خدا بداند و يا معتقد به مبدأ مؤثرى در عالم هستى باشد كه خدا آن را سبب و واسطه فيض قرار نداده، دچار شرك گشته است.
بنابراين توسّل و حاجت خواستن از اولياى الهى، تمسّك به رابطههاى فيض الهى و اسبابى است كه فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است. در نتيجه اين حاجت خواستن، شرك در ربوبيت نيست همچنان كه تمسّك به ساير اسباب (مثل پزشك و دارو)، شرك در ربوبيت نيست. از سوى ديگر، چون كسى آنان را «خدا» و «اللَّه» نمىداند بلكه تمام افتخار اولياى الهى اين است كه بنده و مخلوق او هستند، شرك در الوهيت (شرك در ذات) هم نيست.
با توجه به آنچه در تبيين مفهوم «عبادت» گذشت، شرك در عبادت و پرستش نيز نخواهد بود چون عبادت، خضوع و خشوع همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت معبود است. بنابراين هيچكدام از اقسام شرك، بر اين نوع از توسّل، صدق نمىكند.
بر خلاف پرستش بتها و شفاعتجويى مشركان كه خداوند درباره آنان مىفرمايد: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»(4).
آيه شريفه، مشركان را به دو جهت، مورد سرزنش و توبيخ قرار داده است:
1. عبادت و پرستش بتها،
2. اعتقاد به وساطت بتها.
مشركان مكه، اعتقاد به الوهيت بتها نداشتند و آنها را «اللَّه» نمىدانستند
زيرا مىگفتند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ». اما دچار شرك در ربوبيت بودند يعنى، بتها را موجوداتى مىدانستند كه مستقل از اراده و قدرت خداوند، منشأ تأثير و جلب خير و دفع ضرراند. به همين جهت با قربانى كردن و خضوع و خشوع در برابر بتها، در صدد جلب رضايت آنها بودند.
در نتيجه عمل مشركان مكه از سه جهت مورد نكوهش است:
1. شرك در ربوبيت،
2. شرك در عبادت،
3. اعتقاد به ربوبيت و عبادت در برابر سنگ و چوبى كه با دست خود تراشيده بودند. تعبير «ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» اشاره به شدّت پستى اين اعتقاد و عمل است.
در حالى كه توسّل به اولياى الهى، اعتقاد به وساطت كسانى است كه خداوند به آنان چنين منزلتى داده است. ما اولياى الهى را نه «اللَّه» مىدانيم و نه اعتقاد به ربوبيت و فاعليت استقلالى آنان داريم بلكه به نظر ما، هر گونه فاعليت و تأثيرگذارى اسباب و واسطههاى فيض، وابسته به اذن، اراده و قدرت خداوند است.
پىنوشت
(1) بقره (2)، آيه 34.
(2) اسراء (17)، آيه 24.
(3) كنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425 مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138. براى تفصيل بيشتر ر. ك: پرسش 19.
(4) يونس (10)، آيه 18.