امام علي (ع) در آيينه مثنوي مولوي( 1)


 

نويسنده: دکتر سيد سلمان صفوي(1)




 

 

چکيده
 

مثنوي توحيد نامه منظومي است که وصول به مقام فنا را از ره عشق به هدايت انسان کامل به تصوير مي کشد. عشق وعلاقه مولوي به مولاي متقيان درسراسر مثنوي در گونه هاي مختلف جلوه گر شده وگاه بر فضيلت هاي حضرتش تکيه کرده وگاه به مقام انسان کامل وبيان خصوصياتش مي پردازد .دفتر اول مثنوي با بيان دو حکايت از زندگي امام (ع) ابعادي چند را فرا روي قرار مي دهد که عبارتند از: مقام والاي امام (ع) درکائنات؛ برجستگي هاي ويژه او از زبان دوست و دشمن درابعاد اجتماعي وصفات معنوي؛ ولايت وعلم، مرگ آگاهي؛ سپس از زبان امام (ع) به بيان برخي ويژگي هايش اشاره کرده واز او با صفاتي چون بنده حق، شير حق، تيغ الهي، ظل الله، درگاه احديت، حيات بخش، کوه حلم وداد، حق بنياد، کاظم غيظ، غرق نور، گلشن واجب الله ياد مي کند.
درمثنوي برخورد امام (ع) با دشمنان شامل چند نکته مي شود: امام (ع) همواره پيشتاز ميدان کارزار بود؛ جهاد در راه خدا را براي تأمين اميال نفساني ترجيح داده بود؛ با دشمنان مسلح نيز با مروت ولطف رفتار مي کرد؛ قصاص قبل از جنايت نمي کرد؛ از ديدگاه او دشمن نيز مخلوق خداست ودر ميدان نبرد با اونيز بايد براساس معيارهاي سنجيده و حکيمانه رفتار کرد.
مثنوي برولايت امام علي (ع) تاکيد ورزيده است.درنظر او تنها انسان کامل در اراده خدا مستهلک شده ومي تواند آدمي را به سوي او رهنمون گردد.
واژه هاي کليدي: علي بن ابي طالب(ع)، نهج البلاغه، مثنوي، مولوي، ولايت

مقدمه
 

مثنوي معنوي جلال الدين محمد مولوي شاهکار شعر عارفانه درزبان فارسي واستمرار شعر عرفاني سنائي، عطار، وعرفان خراسان بزرگ است.
خوارزمي - از اولين مفسران مثنوي - اين کتاب شريف را تفسير کلام حضرت مولي الموحدين قطب الاقطاب العاشقين وامام الحکماء، حضرت علي (ع)، مي نامد (بي تا، ص41)، نگاه خوارزمي به مثنوي نگاهي تأويلي به محتواي باطني آن است.
مثنوي توحيد نامه منظومي است که چگونگي گذار از مرتبه تبتل به مقام فناي في الله را از طريق عشق به هدايت انسان کامل به تصوير کشيده است.درواقع ترسيم عاشقانه مولوي از چهره پيشواي عشاق ورادمردان متأثر از قرآن کريم ومعارف اهل بيت (ع) در درياي وجود است (صفوي ، 1386، ص؟)
مولوي در سرآغاز مثنوي به شرح قصه پرغصه هبوط آدمي از باغ الهي به گلخن دنيا مي پردازد:

 

بشنو اين ني چون حکايت مي کند
از جداييها شکايت مي کند

(د اول، ب 1)

سپس اشتياق آدمي در بازگشت به اصل خويش و وصال با حضرت محبوب را مي سرايد:

هرکسي کو دور ماند از اصل خويش
بازجويد روزگار وصل خويش

(همان، ب4).

وباز گويد:

ما ز بالاييم و بالا مي رويم
ما ز درياييم و دريا مي رويم

ما از آنجا و از اينجا نيستيم.
ما ز بي جاييم و بي جا مي رويم

خوانده اي انا اليه راجعون؟
تا بداني که کجاها مي رويم؟

(فروزانفر، 1363 ، غزل 1674).

درنظر مولانا، آتش عشق نيروي معراج سالک است:

آتش عشق ست کاندر ني فتاد
جوشش عشق ست کاندر مي فتاد

(د اول، ب 10)

ليک انساني «پخته» درسفر وبازگشت به ماواي اصلي بايد راه را بنمايد. کيست اين انسان پخته که امام ومرشد عاشقان سوي معشوق است؟ مولانا - دراولين داستان مثنوي ، داستان شاه وکنيزک ، که قصه حال ما آدميان است - گرفتار شدن روح در چنگال نفس را شرح مي دهد:

بشنويد اي دوستان اين داستان
خود حقيقت نقد حال ماست آن

(همان، ب 35).

رهايي از اين اسارت صرفاً را راهنمايي حکيم حاذق، امين، وصادقي که فرستاده حضرت «هو» ست ميسر است:

گفت اي شه! مژده حاجاتت رواست
گر غريبي آيدت فردا زماست

چونکه آيد او حکيم حاذق ست
صادقش دان، کوامين وصادق ست

(همان، ب 64- 63).

سپس از نام مرتضي- لقب حضرت علي (ع) - ياد مي کند و توصيفي مختصر از تأثيرات وجودي نور حق به دست مي دهد:

گفت اي هديه حق ودفع حرج
معني الصبر مفتاح الفرج

اين لقاي تو جواب هر سوال
مشکل از توحل شود بي قيل و قال

ترجماني هر چه ما را در دل ست
دست گيري هر که پايش درگل ست

مرحبا يا مجتبي يا مرتضي
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا

انت مولي القوم من لا يشتهي
قد ردي کلا لئن لم ينته

(همان، ب 100- 96).

مولانا دراين داستان بالاجمال به ضرورت وجود وجايگاه انسان کامل مي پردازد ودر دفتر اول (ابيات 3728 تا 4000) به تفصيل از علو مقام و شأن بي همتاي حضرت اسدالله الغالب علي (ع) پرده برمي گيرد وسالکان طريق وصال حضرت محبوب را به پيروي از منش «شير حق» دعوت مي کند.

از علي اموز اخلاص عمل
شير حق را دان مطهر از دغل

(همان، ب 3728)

هيچ عملي بدون خلوص کامل براي حضرت حق مقبول درگاه جمال بي همتاي حضرت معشوق واقع نمي شود، حتي نماز و جهاد. آدميان عموماً برسبيل ناخالصي اند مگر کاملان آنان. به قول برخي از عرفا، اخلاص هشت مرتبه داردکه ادني مرتبه آن تصفيه عمل از شائبه رضاي مخلوق است (امام خميني (ره)، 1385، ص 167- 164).
 

حضرت امير (ع) در دو حکايت مثنوي
 

مولانا، در دفتر اول با طرح دو حکايت وبرخورد حضرت امير (ع) با عمرو بن عبدود در جنگ خندق وابن ملجم مرادي، شخصيت الهي علي(ع)، اسطوره مدارا وجوانمردي ، را به تصوير مي کشد. مولانا دراين دو حکايت به زمامداران وسالکان پيام مي دهد اگر علوي اند، جايگاه خويش را نسبت به جايگاه علي (ع) دريابند، بلکه تا فرصت هست به تصحيح اعمال خويش بپردازند که فردا دير است.
مولانا، دراولين داستان، برخورد علي (ع) با عمرو بن عبدود، پهلوان کافران ، را ترسيم مي کند: حضرت امير(ع) درکشاکش نبرد تن به تن با عمرو، وي را بر زمين مي افکند تا هلاکش کند. عمرو درآن لحظه آب دهان خويش را بر چهره مبارک حضرت مي اندازد . شمشير علي (ع) بي درنگ بر زمين مي افتدو، درپاسخ به پرسش دشمن مغلوب که چرا دست ازجنگ کشيده، مي فرمايد: «شير حق ومجاهد راستين هرگز براي انتقام شخصي کسي را نمي کشد ونمي آزارد. او فقط براراده حق گردن مي نهد، نه براميال شخصي».
مولانا، درداستان دوم، گفتگوي بين حضرت امير (ع) وابن ملجم را گزارش مي کند: پيامبر(ص) به ابن ملجم فرمود: روزي فرا مي رسد که علي را به شهادت مي رساني. ابن ملجم از حضرت علي (ع) درخواست کرد پيشاپيش او را بکشد تا اين جنايت از او سر نزند، ليکن علي فرمود: کشتن تو دراين زمان قصاص قبل از جنايت است . نمي توانم تو را بکشم.

محورهاي اصلي حکايت
 

شأن حضرت علي (ع) درکائنات

 

درغزا بر پهلواني دست يافت
زود شمشيري برآورد و شتافت

او خدو انداخت در روي علي
افتخار هر نبي وهر ولي

آن خدو زذ بر رخي که روي ماه
سجده آرد پيش او در سجده گاه

(د اول، ب 3731- 3729).

حضرت علي (ع) درمقام نفس مطمئنه و مرضي خداوند - يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه (اي روح با اطمينان، خشنود و پسنديده به سوي پروردگارت بازگرد؛ فجر، آيات 28- 27)- شأن بي همتاي در سلسله اولياء الله دارد. علي (ع) افتخار رسولان واولياي الهي است. گيتي نيز که مستغرق عشق ورزي با محبوب کل است - ... يسبح له ما في السموات والارض وهو العزيز الحکيم،...آنچه درآسمانها و زمين است تسبيح گوي او يند واو پيروزمند و فرزانه است؛ حشر، آيه 24)- درسجده گاه هستي که ظلي است در برابر صورت علي (ع) که وجه الله است آگاهانه ، منقاد وتسليم است.
حضرت رسول (ص)، هنگام عزيمت به جنگ تبوک، علي (ع) را به جانشيني خويش در مدينه منصوب کرد. علي عرض کرد: يا رسول الله آيا مرا بر زنان وکودکان خليفه مي کني؟ حضرت محمد (ص) فرمود: آيا راضي نيستي که براي من منزله هارون براي موسي باشي، جز آنکه پس از من پيامبر نيست؟ علي عرض کرد: راضي ام. از اين رو، آن حضرت به مرتضي ملقب است (فضائل الخمسه من الصحاح به نقل از گولپينارلي ، 1374، ص 475).
پيامبر اسلام (ص) درباره علي (ع) مي فرمايد: هر که مي خواهد برعلم آدم ، ادراک نوح، بردباري ابراهيم، زهد يحيي، سطوت موسي، وجمال يوسف بنگرد به علي (ع) بنگرد (فضايل الخمسه من الصحاح ، ج2، ص130- 128).
 

پي‌نوشت‌ها:
 

1- آکادمي مطالعات ايراني لندن، دانشگاه لندن:
 

 

منبع:نشريه النهج شماره 27و 28