تلاش براي کسب کمال؛ کمال گرايي
تلاش براي کسب کمال؛ کمال گرايي

 

نويسنده: بهروز بيرشک





 

آيا تلاش براي رسيدن به كمال هميشه به معناي كمال گرايي است؟

اين كه فردي تلاش مي كند تا در زمينه ي خاصي به درجات بالا برسد، به معناي كمال گرا بودن او نيست و يك اختلال به حساب نمي آيد. به عنوان مثال، تلاش كسي كه مي خواهد در يك رشته ي ورزشي مقام اول جهان را به دست بياورد كمال گرايي محسوب نمي شود. منظور از كمال گرايي، ميل به بهترين بودن در همه ي زمينه هاست.
اين مسئله به نيازهاي افراد برمي گردد. هر فرد يك سري انگيزه هاي فردي و اجتماعي دارد كه براي او نيازهايي ايجاد مي كند. يك ورزشكار ممكن است انگيزه داشته باشد كه در مسابقات جهاني يا المپيك شركت كند و در آن جا به مقام اول برسد، يا دانش آموزي مي خواهد در كنكور نفر اول شود. اين انگيزه ها و قصدها نيازهايي را در فرد به وجود مي آورد كه اگر توانايي رفع كردن آن ها را داشته باشد، مي تواند به كمال مطلوب خود برسد و اين به معناي كمال گرايي نيست. اما اگر فرد توانايي لازم براي رفع نيازهاي پيش آمده را نداشته باشد، مثلاً از وضعيت جسماني يا بهره ي هوشي مناسبي برخوردار نباشد يا مقتضيات سني او با هدفي كه انتخاب كرده هماهنگي نداشته باشد، به مشكل برمي خورد و مجبور است براي رسيدن به اين هدف بيشتر از آن چه مي تواند از خود مايه بگذارد و اهداف ديگري را كه قابليت و توانايي رسيدن به آن ها را دارد فراموش كند و از آن ها بگذرد.در نتيجه، تلاش كاذب و بي نتيجه اي در او آغاز مي شود و چون نمي تواند به هدفش برسد و از رسيدن به اهداف كوچك تر هم احساس رضايت نمي كند، حس شكست، نارضايتي و سرخوردگي در او ايجاد مي گردد و اين مسئله باعث سرخوردگي و پايين آمدن اعتماد به نفس او مي شود.
اگر توانايي يك ورزشكار در اين حد باشد كه بتواند مقام اول استان را به دست بياورد، بايد از اين مسئله خوشحال باشد و احساس رضايت كند. ممكن است وضعيت جسماني او قابليت رقابت در سطح جهاني را نداشته باشد. او بايد اين مسئله را بداند و به همان مقام اول استان راضي باشد، اگر اين فرد به توانايي هاي خود آگاهي نداشته باشد و بخواهد مقام اول جهان را به دست بياورد و از موفقيت هاي كوچكتر احساس رضايت نكند، احتمالاً به اختلال كمال گرايي دچار است، و اين مسئله براي او مشكل زا خواهد بود.
كسي كه مي خواهد شاگرد اول كنكور بشود، بايد اين را از ابتداي دوران دبيرستان به عنوان يك هدف انتخاب كرده باشد و ادامه بدهد و توانايي و بهره ي هوشي لازم را هم داشته باشد. به عنوان مثال، كسي كه از سال اول دبيرستان شاگرد اول مدرسه بوده است، خيلي طبيعي است كه بخواهد براي به دست آوردن مقام اول كنكور تلاش كند و اين كمال گرايي محسوب نمي شود. ولي كسي كه هميشه معدل زير دوازده داشته و درس هاي مدرسه را درست نتوانسته بگذراند، حالا يك دفعه بخواهد در كنكور شاگرد اول شود كمي به نظر كمال گرا مي آيد.
گاهي هم ممكن است ديگران از فرد انتظارهايي غيرمنطقي داشته باشند. براي مثال، دختر خانمي به من مراجعه كرده بود كه در دوران تحصيل همواره در حد متوسط پايين بوده و بعد از سه بار شركت در كنكور قبول نشده بود و از اين بابت تحت فشار رواني زيادي بود. وقتي از او سؤال كردم، متوجه شدم او مي توانسته با انتخاب يك رشته ي مناسب يا با يك برنامه ريزي درست در دانشگاه يكي از شهرستان ها قبول شود، اما چون پدر و مادر او تأكيد و اصرار داشتند كه فقط بايد دندان پزشكي دانشگاه تهران را بخواند، و او اين توانايي را نداشت، نتوانسته بود در كنكور قبول شود. يعني كمال گرايي پدر و مادرش مانع موفقيت او شده بود و چون تلقيني كه به او مي كردند برخلاف توانايي هاي او بود، اعتماد به نفسش فوق العاده پايين آمده بود. او دايم فكر مي كرد كه چرا نمي تواند چيزي را كه پدر و مادرش از او مي خواهند برآورده كند. در نتيجه، به بسياري از هراس هاي اجتماعي خاص دچار شده بود و حاضر نبود هيچ كار ديگري انجام بدهد.
منبع مقاله :
بيرشك، بهروز؛ (1391)، اعتماد به نفس سالم ( آيا امكان تغيير و بهبود در اعتماد به نفس وجود دارد؟ )، تهران: ‌نشر قطره، چاپ سوم.



 

 

نسخه چاپی