نمادشناسی هنر هخامنشی

در هنر هخامنشی، به ویژه در نقوش تخت جمشید، نقش دو گیاه- یکی سرو و دیگری نیلوفرآبی- و نقش حیواناتی چون شیر، گاو، اسب، شاهین ( هما ) و گاو پاژن یا بزکوهی ( پازن ) به دفعات تکرار شده است. سرستون های کاخ های تخت جمشید چهار شکل اند: سر انسان و بدن حیوان، سردو گاو پشت به هم، سر دو شیر پشت به هم و سر دوشاهین پشت به هم. پیکره یا نقش پازن را نه در بناها، بلکه بیش تر در بدنه ی اشیایی چون جام، کوزه، بشقاب، پیاله و نظیر این ها، که در حفاری های تخت جمشید کشف شده اند، می بینیم.

نمادهای حیوانی سه خدا: اهورامزدا، آناهیتا و میترا به ترتیب با نقوش شاهین، گاو و شیر در هنر هخامنشی به نمایش درآمده که در این تثلیث، اهورامزدا در بالاو آناهیتا و میترا در مرتبه ی پایین تر قرار داشته اند. از نظر ایرانیان در آن دوره، امور عالم بین این سه خدا تقسیم می شده است. علاوه بر نمادهای جانوری مذکور، هر یک از این خدایان نمادهای متعدد دیگری نیز اعم از رنگ، فلز، گیاه و اجرام آسمانی داشته اند ( مثلاً رنگ آبی و آسمان مظهر اهورامزدا بوده است. ) شیر برای ایرانیان باستان مظهر تابستان و گاو مظهر زمستان بوده است، از اینرو نقش پریدن شیر بر پشت گاو و از پای درآوردن او که در روی دیواره ی سنگی پلکان ورودی کاخ آپادانا دیده می شود، نماد لحظه ی چیرگی تابستان بر زمستان و فرا رسیدن بهار است.

رابطه ی شیر ( میترا ) با خورشید ( مهر ) به صورت پنجه ی شیر ( پرتوهای خورشید ) همچنان از آن زمان با کنایه پنجه ی آفتاب در زبان و ادبیات فارسی مصطلح است، چون آسمان جایگاه خورشید است و زمین جایگاه گاو. پنجه افکندن شیر ( = خورشید ) بر پشت گاو( یعنی باز شدن پرتوهای خورشید همچون پنجه های شیر ) نشانه ی آغاز روز و شروع زندگی است. این علاقه به همبستگی خورشید با شیر به صورت صحنه ی طلوع خورشید در زمینه ی نقش شیر، روی پرچم و سکه های شاهان ایرانی، از دوره ی باستان تا دوره معاصر، مورد توجه طراحان و هنرمندان ایرانی بوده که ریشه ای اساطیری و اعتقادی دارد.

رابطه ی نقش شیر ( آسمان= خورشید ) و حمله ی آن به گاو ( زمین= زمستان ) با بیان کنایی و حماسی فوق العاده زیبایی در وصف صحنه ی طلوع خورشید و آغاز روز در بیت زیر از شاهنامه ی فردوسی نمایان است ( پرتوهای خورشید چون برزمین تابید، از دشت آواز چکاوک برخاست ):

چوخورشید زد پنجه بر پشت گاو *** زهامون برآمد خروش چکاو(1)

از میان نمادهای جانوری و گیاهی هنر هخامنشی، تصویر شیر و سرو، و پس از آن نقش نیلوفر آبی ( لوتوس ) و گاو، بیش از سایر نمادها تکرار شده و به صورت کهن الگو ( آرکه تایپ ) درآمده اند.
 

شیر و گاو:

شیر به عنوان نماد ملی ایران ( در کنار خورشید که ریشه در آیین میترایی یا مهرپرستی ) ایرانیان داشته، جزئی از کیش میترایی به شمار می آمده است. زیرا شیر نگهبان میترا بوده است.
ورمارزن، دانشمند آلمانی که تحقیقات وسیعی درباره ی کیش مهرپرستی دارد، در بخشی از کتاب خود به نام آیین میترا از مقام شیر و اهمیت آن در اعتقادات ایرانیان باستان یادکرده و سیاهه ای از معابد میترایی ارائه داده که پیکره ی شیر را به مثابه ی نگهبان در آن ها کار گذاشته بوده اند.
شادروان دکتر بهرام فره وشی معتقد است: « در زمان های کهن تاریخ ایران، شیر نمادی از نیروی آناهیتا یا ناهید- فرشته ی باروروی و آب- بوده و در پرسشتگاه های ناهید، عموماً چند شیر نگه داری می شده است.(2)»
« از آن جا که ایرانیان عصر هخامنشی پس از استقرار دین زردشت همچنان به نوعی تثلیث ( اهورامزدا- مهر- آناهیتا ) اعتقاد داشته اند و برای آن ها مهر و ناهید با نمادهای خورشید و شیرمربوط بوده است، همچنین شیر که مظهر قدرت و نیروست، با اسب، هردو مظهر و نماینده ی خورشید محسوب می شده اند.»(3) بنابراین می توان پی برد که چرا نقش شیر و اسب و گاو به صورت های مختلف در تخت جمشید این همه تکرار شده اند.
 
نمادشناسی هنر هخامنشی

پیکره ی پازن (بز کوهی) بال دار (هنر هخامنشی)


« برای پارسیان، پاره ای از این جانوران از ارج ویژه ای برخوردار بودند: شیر، شاهین، گاو، اسب و پازن ( بز کوهی ). شاهین مظهر هیبت و شکوه بود، و اغلب، شیر، اسب و پازن را بال دار تصویر می کردند و بدین گونه، حیوانان اساطیری و کامل تری خلق می نمودند.... برای آن ها جهان جانوران گونه ای نشانه ی نمادین بود از برکت، نعمت و فراوانی در زندگی... اما ایرانیان می توانستند با چشمان خویش در فراسوی این نمادهای حیوانی، خود این حیوانات را نیز واقعاً در طبیعت پیرامون خود ببینند. »(4)در خارج از جهان آیین ها و زبان رمزی این نمادها، شیر به خاطر شجاعت و شکوهی که درمقام سلطان جانوران دارد، شکار آرمانی و اختصاصی شاهان و نجیب زادگان پارسی بود. صحنه های شیرکشتن داریوش به صورت نقش مهر سلطنتی او درآمده بود. ( چین نقش هایی از صحنه ی شکار شیر روی مهر پادشاهان آشور که مرکز تمدن آن ها 700 سال پیش از میلاد در بین النهرین بوده، یافت شده است ).

در تخت جمشید، نقش برجسته ی مهمی است که نمایانگر آیین نوروز است و درآن به مناسبت آغاز سال نو، نمایندگان مردم سرزمین های تحت فرمان، هر یک پیشکش هایی برای شاه ( داریوش ) می آوردند. نمونه ی این پیشکش ها که تقدیم می شود، احتمالاً نماینده ی نوع مالیات ها یا خراج هایی است که ملل مغلوب به حکومت می داده اند. در قسمتی از نقش سنگی صف خراج گزاران، عیلامی ها ( ساکنان خوزستان امروزی ایران و بخش هایی از خاک عراق ) رامی بینیم که دو کمان، دو دشنه و یک قلاده شیر ماده با دو توله به همراه آورده اند. شیر مادر سرش را برگردانده و با نگرانی به توله هایش نگاه می کند. « در حقیقت شیرها باید در قفس باشند، اما طراح هنرمند نگاره ی سنگی، به دلایل هنری، شیر را آزاد گذاشته و فقط قلاده اش را به دست یک نگهبان داده است. شیرها برای شکارگاه اختصاصی یا پردیس(5) شاهی پیشکش می شوند. پردیس به یونانی یعنی حصاردار. درپردیس ( باغ ایرانی ) که بخشی از آن شکارگاه بود، علاوه بر شیر انواع دیگر جانوران وحشی نگه داری می شدند... در جامی کشف شده مربوط به عصر هخامنشی، به شترسوارانی در حال شکار شیر برمی خوریم. آیا شاه برای شکار شیر از یکی از شترهایی که هیئت های نمایندگی خراج گزاران نگاره ی کاخ آپادانا برایش آوده اند، استفاده می کرده؟»(6)

تأثیر معماری و هنر سنگ تراشی هخامشنی، به ویژه از لحاظ به کارگیری نقش ها و تندیس های شیر و گاو، روی هنر هند باستان در عصر تمدن موریایی، بسیار نمایان است. تصویر شیر در نهایت تبدیل به یک نماد ملی برای جمهوری نوین هندوستان، پس از استقلال ( در سال 1947 ) شد(7).

نبرد با درندگان، به خصوص شیر که ظاهراً از افتخارات بزرگان پارسی به شمار می رفته، نوعی نمایش قدرت برای شاه بوده است. در حفاری های تخت جمشید، در کاخ خصوصی داریوش، نقشی از او در حال خفه کردن شیر به دست آمده که در موزه ی ایران باستان نگه داری می شود.

همان طور که گفته شد، یکی از چشم گیرترین و معروف ترین نقش برجسته های سنگی تخت جمشید، نقشی است بر دیواره ی پلکان کاخ آپادانا که در آن شیری به گاوی حمله کرده و در حال شکستن یا دریدن اوست. در مورد معنی رمزی و نمادین این نقش تاکنون اظهار نظرهای مختلف و متفاوتی شده است:
 
 نمادشناسی هنر هخامنشی

بیان نمادین آغاز سال نو ایرانی: تابستان (شیر) بر زمستان (گاو) چیره می شود. مضمون «گرفت و گیر» در هنر ایران از این کهن الگوی نقش تخت جمشید تاثیر پذیرفته است.
« پروفسور هرتسفلد عقیده دارد: این نقش دارای اهمیت نجومی است. اریس. ف. اشمیت در کتاب تخت جمشید ( ص 82 ) می نویسد: از آن جا که شیر و گاو جزو بروج دوازده گانه می باشند، این نقش با جشن نوروز ایرانی، که با روز اول بهار مطابق است، ارتباط دارد. »(8)

« صحنه ی نبرد شیر با گاو، که یک مضمون مکرر در نقوش تخت جمشید است، نمایانگر تغییر فصل در موسم اعتدال بهاری است؛ شیر که نماد خورشید و تابستان است، گاو را که نماد باران زمستانی است، شکست می دهد. برخی ها عقیده دارند که در تخت جمشید ساعات روز و شب به اعتدال می رسد؛ صورت فلکی اسد ( شیر ) در سمت الرأس خود قرار می گیرد و صورت فلکی ثور ( گاو ) غروب می کند. »(9)

« این نقش شاید حکایت از واقعه ای درباره آفرینش جهان می کند، یا شاید اشاره ای به نیروی پادشاهی باشد. همچنین این نبرد می تواند نشانه ای از ستیز فصل ها باشد.»(10)

« پیروزی شیر بر گاو، نمادی است از ماه گرفتگی، شیر نماد خورشید است و نره گاو، ارابه ی کندرو ماه را می کشد. در این میان، داریوش بر دشمنان پیروز می شود. شیر با کشتن نره گاو، توان باروری و زرخیری زمین را تضمین می کند؛ گاو در آیین مهری نخستین قربانی است، از خون او گیاهان و دانه های مفید می روید.»(11 )

نقوش مربوط به نبرد پهلوان ( احتمالاً پادشاه ) با شیر که در تخت جمشید در چند جا تکرار شده، می تواند از هنر ماقبل هخامنشی ( هنر مادها یا آشوریان ) الهام گرفته شده باشد.

« پس از جنگ دوم جهانی، روستاییان که در زیویه ی کردستان مشغول شخم زنی و کشت و زرع بودند، یک لوح زرین را با تعدادی اشیای باستانی از جنس مفرغ، طلا و عاج و دیگر مواد پیدا کردند که روی یک لوح، تصویری از یک مرد در حال نبرد با شیر دیده می شود.»(12)

همچنین در این مجموعه ی باستانی که به گنج زیویه شهرت دارد، النگویی از طلا با تصویر دو شیر خوابیده دیده می شود که به عصر مادها ( قرن 8 پیش از میلاد ) تعلق دارد.

در دروازه ی ورودی کاخ داریوش ( کاخ تاچرای تخت جمشید ) در سمت چپ دروازه، فهرمان ملی در حال نبرد با یک شیر دیده می شود. « شیر کشته می شود و گاو از جای بر می خیزد. بدین ترتیب گاو مجال می یابد که گردش سال را تداوم دهد. »(13)

در این نقوش که خلاقیت اعجاب آور سنگ تراشان هخامنشی را نشان می دهد، شاه- پهلوان در حال مبارزه با شیری است که روی دو پا ایستاده است. او با یک دست شیر را نگه داشته و با دست دیگر دشنه ای را به شکم او فرو برده است. این نقوش نشان می دهند که شکار شیر فقط برای افراد متشخص ممکن بوده است.

در مرکز پلکان کاخ آپادانا، داریوش بر تختی با پشتی بلند تکیه زده و پای خود را روی چهار پایه ای گذاشته است. به نظر می رسد که پایه های تخت که به پنجه ی شیر منتهی می شود، به شیوه ی خاص تخت شاهان ایرانی خراطی شده باشد. پنجه های شیر بر پایه ای قرار دارد که به برگ های معلق آراسته شده است. پایه های زیرپایی مقابل داریوش نیز مانند پایه ی تخت اصلی ساخته شده، اما به جای پنجه ی شیر از نقش سم گاو استفاده شده که این البته غیر عادی است. ظاهراً در این نظم، یعنی پنجه ی شیر در پایه ی تخت وسم گاو در پایه ی زیرپایی ( کرسی )، فراتر از دل بستگی به نقش و نگار تزیینی، معنایی عمیق و استعاری نهفته است؛ بیننده بی اختیار دو جناح مبارز، یعنی شیر و گاو را که تصاویرشان به فاروانی در تخت جمشید، حتی در سرستون های کاخ آپادانا، دیده می شود، به یاد می آورد.

اما در هنر هخامنشی نقش شیر به صورت نقش تزیینی نیز دیده می شود. « تصویر شیر در میان انواع حیوانات تزیینی، طرف توجه خاص هنرمندان هخامنشی بود. با نقش شیر فقط در پیه سوزها روبه رو نیستیم. گاهی پایه ی ظروف به صورت پنجه ی شیر ساخته شده است. قسمت های پایینی یک مرهم دانی از سنگ مرمر شفاف به رنگ سرخ و قهوه ای، با نقش دو شیر ایستاده، ساخته شده است. چنین است طشت بزرگی که بر پشت هشت شیر قررا دارد. از خزانه ی تخت جمشید پایه ای به دست امده که به صورت سر شیر برنزی است. رد باریک و درازی بر پشت شیرها حکایت از نصب چیزی بر روی آن می کند. امروزه درموزه ی ملی کارل سروهه ی آلمان دو سر شیر از دوره ی هخامنشی باقی مانده که به طرز زیبایی از ورقه های نازکی از طلا ساخته شده است. همچنین دکمه های طلایی مزین به نقش سر شیر که به رداها می دوخته اند، به اضافه ی یک دستبند طلایی، که بلعیده شدن دو قوچ را در کام شیر نشان می دهد، در این موزه از عهد هخامنشیان باقی مانده است.»(14)

روی دیوارهای تالار کاخ صد دروازه ی تخت جمشید نقوش سنگی مکرر و هم شکلی از ردیف شیرها و گاوها به صورت موازی دیده می شود.
« اساس اعتقادات هخامنشیان طوری بود که بر هنر آن تأثیر شدیدی گذاشت. پارسیان بر خلاف یونانیان معبد نمی ساختند، بت نمی تراشیدند و صورت خدایان را نقش نمی کردند. زیرا موحد بودند و فقط یک خدای بزرگ یعنی اهورامزدا را نیایش می کردند. به همین سبب در هنر و معماری ایرانی آن عصر، خلاقیتی که در هنر پیکرتراشی و معبدسازی یونانی هست، دیده نمی شود. ایرانیان بیشتر به نقش صورت و تراشیدن پیکر جانوران، به ویژه شیر، گاو و اسب تمایل داشتند و اگر احیاناً به انسان ها می پرداختند، صورت و پیکر افراد حقیقی و واقعی ( تیپیک یا الگو ) را نقش می کردند و یا می تراشیدند.»(15) از جنبه ی تأثیر گذاری و تأثیر پذیری هنر هخامنشی باید اضافه کرد:

« هنر هخامنشی از نظر کالبد شناسی بصری، تزیینات و شیوه ی حجاری متأثر از هنر عهد آشوری است. اما هنر هخامنشی به نوبه ی خود بر هنر یکی از مهم ترین تمدن های باستانی هند، یعنی تمدن موریایی در عهد پادشاهی آشوکا ( 330-270ق.م. ) تأثیری نمایان و ژرف داشته است. برجسته ترین آثار هنری هخامنشی را پیکره ها و نقش برجسته های حجاری شده تشکیل می دهند. با مطالعه و تطبیق دو کاخ معروف آپادانای ایران ( که در سال های 520 تا 460 ق.م. بنا شده ) و کاخ پاتالی پوترای هند ( 322 تا 230ق.م. ) به تأثیر هنر هخامنشی بر هنر هند باستان می توان پی برد. درمیان سرستون های موریایی، سرستون سرنات به شدت یادآور سرستون های کاخ آپادانای تخت جمشید است و شیر شاخص ترین بخش این سرستون به شمار می آید. ... اگر در شیوه ی واقع گرایی تراش عمیق در ناحیه ی فرورفتگی آرواره، کشش ماهیچه ها و پنجه های قدرتمند شیرهای سرستون سرنات دقیق شویم، و این ویژگی را با شیرهای فراوان تخت جمشید قیاس کنیم، تردیدی باقی نمی ماند که این آثار تحت تأثیر تخت جمشید و سنت حجاری و پیکرتراشی هخامنشی شکل گرفته اند. »(16)
 

شاهین:

از زیرگونه های پرندگان شکاری است. پرندهای که به ویژگی های شایانی چون تیز پروازی، بلند پروازی، تیز چنگالی، دید نافذ و منقار قوی برنده بسیار مشهور است. از این رو آن را شاه پرندگان ( شاهین= شاهوار یا شایسته ی شاهان ) خوانند. ایرانیان باستان به خاطر ویژگی هایی که این پرنده دارد و می توان آن را دست آموز کرد، شاهین را برای شکار تربیت می کرده اند. ( شاهین در زمره ی شکره گاه یا حیوانات شکاری دست آموز دیگری چون یوز، سیاه گوش، عقاب و باز بود و جای ویژه ای در دستگاه شکار امیران و بزرگان داشت. ) شاهین همچنین برای ایرانیان باستان پیک خورشید بود ( یشت ها، 14 و19 ) که در کشتن گاو نخستین، با مهر یا میترا متحد شد. نام شاهین در اوستا سئنه گفته شده که اغلب او را مترادف با همان پرنده ی اسطوره ای، سیمرغ گرفته اند. در توصیفاتی که از اهورامزدا شده، او را به سر شاهین مانند کرده اند ( به همین سبب این پرنده نماد اهورامزدا است ). فر ایرانی و فر کیانی که در اوستا از آن نام برده شده به صورت پرنده ای به نام وارغن آشکار می شود که در واقع نوعی پرنده ی شکاری شبیه شاهین است و گاو او را هما خوانند. هما، که آن نیز یکی از زیرگونه های خانواده ی پرندگان شکاری است، به معنی فرخنده و همایون است. گفته اند که این پرنده اگر بر سر کسی نشیند یا بر بالای سر کسی پرواز کند و سایه ی بالش بر افتد، شاه می شود. ( هما گرچه شباهت زیادی به شاهین دارد، اما درواقع پرنده ای متفاوت است؛ رنگ او مایل به خاکستری نسبتاً تیره، دارای طوق زیر گردن و به خصوص دو رشته گوشت آویخته، شبیه سبیل، از کناره ی منقار است. ) « در ایران باستان، هر یک از شهرهای بزرگ و برجسته ی کشور نمادی داشته است؛ مثلاً نماد شهر شوش، شاهین و نماد شوشتر، اسب بوده است.»(17)
 
نمادشناسی هنر هخامنشی
پیکره سنگی شاهین، پرنده سعادت، نماد شاهی و چیرگی (سرستون تخت جمشید)

 
 نمادشناسی هنر هخامنشی
پیکره ی شاهین در تخت جمشید، نمایشگر پیروزی و بلند پروازی

فر ایزدی نیز آن چنان که در اوستا آمده، به صورت پرنده ی نیرومندی شبیه شاهین ( وارغن ) برخی از بزرگان را همراهی می کرد. « در زامیادیشت آمده که فر به پیکر مرغی شبیه با شاهین از جمشید جدا گردید. »(18)
 

سرو ( درخت مقدس ) :

سرو که به تکرار در نقوش حجاری شده ی تخت جمشید دیده می شود، در اعتقادات ایرانیان باستان جنبه ی مقدس داشته است. این درخت در آیین مهرپرستی ( میترایی ) نیز مقدس بوده است.
 نمادشناسی هنر هخامنشی
نقش برجسته سرو و نیزه دار پارسی (تخت جمشید)
 
« در اساطیر ایران، درخت سرو نماد خدای گیاهی است. مهر تا حدودی نماد خدای نباتی می شود. تصویر یا نقش درخت سرو در بسیاری از معابد میترایی دیده شده است. نقش درخت سرو ( همچنین لوتوس یا نیلوفر آبی ) در تخت جمشید بسیار تکرار شده است. »(19)

فردوسی در شاهنامه اشاره دارد که زردشت سرو باستانی کاشمر را از بهشت به زمین آورده و بر در آتشکده ی برزین مهر در کاشمر کاشته است:

نخست آذر مهر برزین نهاد *** به کشمر نگر تا چه آیین نهاد

یکی سرو آزاده بود از بهشت *** به پیش در آذر آن را بکشت...
 

در شاهنامه می خوانیم که گشتاسب پس از پذیرفتن دین زردشتی، بر گرداگرد این سرو بنای عظیمی ( احتمالاً آتشکده ای ) برپا کرد و زردشت، دیو را در تالار آن بنا به بند کشید. همچنین در شاهنامه به این نکته بر می خوریم که زردشت بر شاخ و برگ های سرو کاشمر که شاه گشتاسب نام خود را بر آن حک کرده بود، اندرزی مبنی بر پرهیز از جاه طلبی، خاب به گشتاسب، نوشته بود. زمانی که گشتاسب رسماً به دین زردشتی می گرود، زردشت این واقعه را بر پیکر سرو مینوی حک می کند.
 

نبشته بر زاد سرو سهی *** که پذرفت گشتاسب دین بهی
 

سرو دیگری که در نزد ایرانیان باستان تقدس داشته، سرو فریومد بوده است. بنا بر روایت بیهقی ( در تاریخ بیهقی ) زردشت این سرو را نیز از بهشت آورده و در روستای فریومد ( در نزدیکی سبزوار ) کاشته است. تقدس سرو برای ایرانیان باستان تا آن جا بود که برخی اقوام ایرانی آن را پرستش می کرده اند. خداوند در قرآن مجید از قوم مشرکی به نام اصحاب رس ( فرقان 38 ) نام می برد که درخت می پرستیده اند. اصحاب رس بنابر متون تاریخی، قومی بوده اند که در مشرق ایران، در سیستان امروزی، می زیسته و درخت سرو را که توتم آن ها محسوب می شده، پرستش می کرده اند. ( حتی تا این روزگار نیز سرو تقدس خود را در برخی از نقاط سیستان حفظ کرده است: مجموعه ای از درختان سرو در زیارتگاه ولی مسلمان سیستان حفظ کرده است: مردم معتقدند هر وقت بنا باشد بلایی بر آنها نازل شود، یکی از این سروها می افتد! )
 

 نمادشناسی هنر هخامنشی
سرو باستانی ابرکوه
 
هردودت نقل می کند که خشایارشاه هنگام عبور از آسیای صغیر، زمانی که از مقابل یک سرو برومند عبور می کرد، فرمان داد زنجیری از طلا به شاخه ی آن بیاویزند و یکی از سربازان سپاه جاویدان را به نگهبانی آن بگمارند.

سرو به علت نیرومندی، سرسبزی، دوام و افراشتگی، برای ایرانیان باستان علامت رونق، قوت، پایداری، سربلندی ملی و آزادگی بوده است، به ویژه این که منشأ سرو را از بهشت می دانسته اند. انتساب صفت آزادگی ( سرو آزاده ) به این درخت، یادگار ارتباط آن با ناهید است که در اساطیر و افسانه های ایرانی نشانه ای از آزادگی و سربلندی ایرانیان است.
 

نیلوفر آبی ( لوتوس ):

تصویر این گیاه نیز به فراوانی در نقوش تخت جمشید دیده می شود. ایرانیان قدیم به درستی به این گیاه گل آب زاد ( گلی که از آب می روید ) می گفتند. همچنین آب زاد را، به تعبیر دیگری در فرهنگ کهن و اساطیر ایرانی، نشانه ای از گل آفرینش یا گل زندگی ( گل حیات ) دانسته اند؛ چون آب نسبتاً حیات و زندگی است و گل آب زاد نیز به معنی گلی است که آب آن را می زاید ( می رویاند ).
 
نمادشناسی هنر هخامنشی
نیلوفر آبی (Lotus)، نماد صلح و دوستی ایرانیان باستان
 
اما مهم ترین جنبه ی گل نیلوفر آبی ارتباط آن با آب است؛ چون آب عنصر اساسی حیات و نمادی است از اقیانوس اولیه ی کیهانی. نیلوفر آبی گرچه ریشه در قعر آب دارد، ولی بر سطح آب شکفته می شود، این گل مظهری است از شکوفایی جهان و نیل آن به مرتبه ی تجلی یا ظهور ( اساطیر مشترک هند و ایرانی نیز این تعبیر را تأیید می کنند ).

در معماری معابد مصر باستان، سرستون ها به شکل گل نیلوفر است. در دست  ( خدای خورشید در مصر باستان ) گل نیلوفر آبی یا لوتوس دیده می شود.
در اساطیرایرانی، نیلوفر، گل ناهید به شمار می رفته و ناهید تصور اصلی مادینه ی هستی در روایات دینی ایران باستان بوده است که از جهانی به معتقدات هندیان باستان تشابه دارد.

در نقوش تخت جمشید، شاه هخامنشی ( داریوش ) را می بینیم که بر تخت نشسته و گل نیلوفر آبی در دست دارد.(20) نمایندگان و بزرگان قوم ماد که در نوروز برای سلام، شادباش و تقدیم هدایا نزد شاه آمده اند، نیلوفر آبی در دست دارند. به همین سبب لوتوس را گل سلطنتی نیز نامیده اند.
 
نمادشناسی هنر هخامنشی
نقش برجسته نیلوفر آبی (تخت جمشید)
 
به روایت ابوریحان بیرونی: در ایران باستان روز ششم تیر ماه ( خرداد روز ) جشنی به نام جشن نیلوفر برگزار می شده است.(21)
ایرانیان باستان گویا آب ( شیره ) نیلوفر آبی را که خوش بو هم هست، مانند باده یا می و به منزله ی نوعی هوم سُکرآور می نوشیده اند.
در روایات کهن ایران، نیلوفر آبی را جای نگه داری تخمه یا فر زردشت، که در آب نگه داری می شد، می دانستند و از این رو نیلوفر آبی با آیین مهری پیوستگی زیادی داشته است. بدین سبب مهرپرستان برای تجسم صحنه ی زایش مهر، تصویر او را در حال بیرون آمدن از غنچه ی نیلوفر آبی نشان می داده اند.
 

پی‌نوشت‌ها:

1- شاهنامه، ج4، ص 182.
2- جهان فروهری، ص 48.
3- بهار خسرو ( گشت و گذاری در تاریخ و فرهنگ ایران )، ص 34.
4- همان جا.
5- پردیس واژه ای اصالتاً پارسی به معنای باغ است. واژه « پارادایس » ( paradise ) به معنای بهشت ( باغ بهشت ) از همین ریشه به بسیاری از زبان های اروپایی، از جمله زبان انگلیسی، راهیافته است. فردوسی نیز معرب پردیس است. پردیس گذشته از باغ، شکارگاه حصاردار و باغ محصور سلطنتی وسیعی بوده که نگهبانان ویژه ای از آن محافظت می کرده اند. پردیس های متعدد خسرو پرویز، پادشاه ساسانی، در ادبیات و تاریخ ایران زبانزد است.
6- از زبان داریوش، صص 117 و 311.
7- برای اطلاع بیش تر از جزئیات و چگونگی تأثیر هنر معماری و سنگ تراشی هخامنشی بر هنر عصر موریایی هند، ر.ک. به: مقاله ی « از کوروش تا آشوکا » ، هنرنامه، ش1، صص 4 تا 19.
8- سفرنامه ی کارستن نیبور، ص 85 ( پانویس ).
9- پارسه ( تخت جمشید- اماکن باستانی فارس )، صص 45-44.
10- میراث باستانی ایران، زیرنویس تصویر شماره ی 27 کتاب.
11- بهار خسرو ( گشت و گذاری در تاریخ و فرهنگ ایران )، صص 29 و 35.
12- میراث باستانی ایران، زیرنویس تصویر شماره ی 20.
13. سفرنامه ی گارستن نیبور، ص 112.
14- از زبان داریوش، ص 226.
15- ماد و هخامنشی، ص 55.
16- مقاله ی « از کوروش تا آشوکا »، دکتر امیرحسین ذکرگو، هنرنامه، ش1، صص 18-17.
17- فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، صص 271-270.
18- دانش نامه مزدیسنا، ص 461.
19- از اسطوره تا تاریخ، ص 275.
20- در تصاویر شاهان هخامنشی و دیگر بزرگان که در ویرانه های تخت جمشید باقی مانده، اغلب شاه را می بینیم که گل لوتوس به دست دارد. بوییدن این گل، چون بسیار عطرآگین است، مشام را عمیقاً نوازش می دهد و روح را متعادل نگه می دارد. در نتیجه، شخص را از گرفتن تصمیمات خشن و تعصب آمیزی که ممکن است تبعات منفی آن جبران ناپذیر باشد و بعداً او را پشیمان کند، دور نگه می دارد. بنابراین، ظاهراً مناسب دست شاهان یا فرمارنروایان است.
21- آثار الباقیه، ص 287.
 

منبع:

ضابطی جهرمی، احمد؛ (1389)، پژوهش هایی در شناخت هنر ایران، تهران: نشر نی، چاپ اول.
نسخه چاپی