حضرت عباس (ع)؛ اسوه ایثار
نويسنده: ابوالفضل هادی منش
اشاره:
الگوی جانبازی
حرکت و حضور حضرت عباس علیه السلام در این نهضت و شهادت او در راه رسیدن به هدف عالی خود، گویای بزرگی حماسه و عرفان اوست. او که در آغاز حرکت، بی وفایی یاران را دیده بود، از حرکت و پویایی باز نایستاد؛ چرا که از کودکی برای جانبازی در راه حق، آموزش دیده بود. هم او بود که باران تیر و سیل شمشیرها در آخرین لحظات، سبب ایستایی او نگردید و از مبارزه، آن هم با دستانی که جدا شده بود، باز ننشست و هم چنان مشک را به سینه می فشرد؛ هم او بود که رمز بقای خود و آیین خود را در فنای خویش جست و جو می کرد و سرانجام نیز بدان دست یافت.
اسطوره ی وفاداری
«اَشهَدُ لَکَ بِالتَّّسلیمِ وَ التَّصدِیقِ وَ الوَفاء و النَصیحَة لِخَلَفِ النَّبی؛
گواهی می دهم که از جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم [پیشوای خود] پیروی کامل داشتی و نسبت به او راست کردار و وفادار و خیرخواه بودی».
او قهرمانانه در راه وفاداری به آیین خود، برادران و فرزاندن خویش را به میدان جنگ فرستاد و برای این که پایبندی خویش را به این پیمان بیشتر به اثبات رساند، با شهادت آنان خم به ابرو نیاورد و خود نیز جان بر سر این پیمان نهاد.
نوشته اند هنگامی که کاروان اسیران کربلا را در شام، به کاخ یزید بردند، در میان وسایل غارت شده ی شهیدان، پرچمی بود که از ضربات دشمن بسیار آسیب دیده بود. یزید با حیرت به آن نگاه کرد و پرسید: «این پرچم در دست چه کسی بوده است؟» گفتند: «عباس بن علی». آن گاه سرگردان بین حیرت و احترام، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: «به این پرچم خوب نگاه کنید. ببینید که بر اثر ضربات شما هیچ جای سالمی ندارد، ولی انتهای آن که در دست علمدار بوده، سالم سالم است». این سخن کنایه از این بود که پرچمدار، ضربات تیغ های برهنه و برّانی را که به دستش می خورده، تاب آورده، ولی پرچم را رها نکرده است. آن گاه روبه حاضران، با صدای بلند گفت: «نفرین را نام تو دور باد ای عباس! به راستی که این معنای کامل وفای برادر نسبت به برادر است».(1) هم چنین او در صحنه ای دیگر آن گاه که بر امواج بستر دل انگیز آب روان نگاه می کند، لبان خشکیده ی محبوب خود را در نظر می آورد و داغ تشنگی را از یاد می برد و وفاداری او برگ دیگری بر برگ های زرین عاشورا می افزاید.
اسوه ی ولایت پذیری
حضرت عباس علیه السلام که باور و اعتقادش، تمام تلاش ها و موضع گیری های او را در مسیر ولایت قرار داده است، بهترین اسوه ی ولایت پذیری است؛ چون خط سیاسی او پیوسته بر اطاعت از امام و مخالفت رفتاری و گفتاری با دشمنان امام استوار بود. او، این ویژگی را تا لحظه ی شهادت زنده نگه داشت که بهترین گواه بر این سخن، تقاضای دشمن برای جدا شدن او از صف هواداران ولایت و رد کردن آن از سوی حضرت عباس علیه السلام بود. در عصر تاسوعا، دشمن کوشید با استفاده از روابط قومی و قبیله ای، عباس علیه السلام را از لشگر حسینیان جدا سازد به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن که نسبت خانوادگی با ام البنین علیه السلام داشت، به خیمه ی عباس علیه السلام نزدیک شد و فریاد زد: «خواهر زاده های ما کجایند؟» (2) شمر از قبیله ی بنی کلاب بود و در عرب رسم بود که دختران قبیله ی خود را خواهر می گفتند. شمر پا را فراتر نهاد و برای رسیدن به مقصود خود به عباس علیه السلام امان نامه تسلیم کرد. دشمن که برق شمشیر و توفان دستان عباس علیه السلام در دفاع از ولایت را در جنگ های پیشین دیده بود، می خواست با این حربه ی پوسیده، شکست را بر سپاه امام تحمیل کند. رفتار عباس علیه السلام در این مورد گویای دفاع راستین او از حریم ولایت و برائت از دشمنان است. او بدون کوچک ترین توجه به مناسبات قبیله ای و قوم گرایی ها، فریاد کشید و گفت: «دست هایت بریده باد! خداوند تو و امانت را لعنت کند. آیا به ما امان می دهی، در حالی که پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، حسین علیه السلام، امان ندارد؟ به ما امر می کنی که به اطاعت این نفرین شدگان الاهی و فرزندان ملعون و پلید آنان در آییم؟» (3) او این گونه بر چکاد افتخار ایستاد و بلندترین چکامه را در ولایت پذیری سرود.
الگوی رشادت و شجاعت
از دیگر دلایل این قدرت جسمی، افزودن بر فرآیند ارثی، این بوده که او از کودکی با ورزش و چالاکی انس داشت. ورزش و کار در مزرعه و آموزش های نظامی دست به دست هم داد و از عباس علیه السلام، جوانی نیرومند و شجاع ساخت.
آورده اند روزی امیرمؤمنان علی علیه السلام در مسجد نشسته بود و مردم را پند می داد. مردی اعرابی وارد مسجد شد. سلام کرد و صندوقی را که همراه داشت، بر زمین گذاشت و به حضرت گفت: «ای پیشوای من! پیش کشی برای شما آورده ام». آن گاه صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد. در همین هنگام، حضرت عباس علیه السلام که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشه ای ایستاد. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. حضرت علی علیه السلام متوجه علاقه و شگفت زدگی عباس شد و از او پرسید: «پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس، با شادی پاسخ داد: «آری، پدر!» حضرت، برخاست و با دست خود، شمشیر را بر بلندای قامت استوار او حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسن سفیدش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیرالمؤمنین! چرا گریه می کنید؟» حضرت فرمودند: «روزی را می بینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس می کند و بی امان بر آنان می تازد و سرانجام به شهادت می رسد». (4)
درخشش او در جنگ های گوناگون به ویژه کربلا، یادآور نبردهای پیروزمندانه علی علیه السلام بود. او با سه تن از شجاعانِ دشمن، قهرمانانه می جنگد و هر سه را به هلاکت می رساند. نخستین آنان که دو زره ی نفوذ ناپذیر پوشیده، کلاهخودی بزرگ بر سر نهاده و نیزه ای بلند در دست گرفته بود وقتی به میدان آمد، نیزه اش را به حمایل سینه حضرت فرود کرد.عباس علیه السلام سرِ نیزه ی او را گرفت و پیچانید و از دستش بیرون آورد و او را با نیزه ی خودش هلاک کرد. (5)
الگوی چیرگی سخن در بیان حق
میراث سخن که توشه ای پر بار از پرورش عباس علیه السلام در دامان پدر و مادری این چنین است در صفحه های روشنی از تاریخ زندگانی عباس علیه السلام هویداست. او شب عاشورا، وقتی غربت و تنهایی امام خویش را دید، هنگامی که امام حسین علیه السلام بیعت خود را از همه ی همراهان برداشت و فرمود: «هر کس که می خواهد برود، می تواند». عباس علیه السلام به نمایندگی از عاشوراییان برخاست و گفت: «کجا برویم؟ آیا تو را در میان دشمنان دین تنها بگذاریم و به فکر خود باشیم؟ آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز نخواهد که شاهد چنین چیزی باشیم». (6) پس از اتمام خطبه، امام در پشتیبانی از ایشان به بنی هاشم گفت: «بار سنگین را باید اهلش بردارند. فردا صبح، شما [بنی هاشم] نخستین گروهی باشید که به میدان می روید. ما پیش از آنان به استقبال مرگ می شتابیم تا مردم نگویند یاران را پیش فرستاده و بعد خودشان شمشیر کشیدند». (7)
حضرت زینب سلام الله علیها می فرماید: «نیمه های شب عاشورا دیدم عباس در جمع برادران و پسر عموها و برادر زادگانش دو زانو نشسته است و چون شیری هژبر برای آنان سخن می رانَد و آنان را برای یاری امام خویش بر می شورانَد. آنان نیز سخن وی را تأیید می کردند». (8)
رجزخوانی از شیوه های حماسی در نبرد رویارو با دشمن است که افزون بر تقویت روحیه لشکر خودی، تضعیف روحیه ی دشمن و بیان گر اهداف جنگجو از گام نهادن به میدان مبارزه است. وی همانند پدر بزرگوارش آن چنان در میدان، رجز خوانی می کرد که دشمن پیش از رویارویی، گرده خویش را بر باد رفته توفان شمشیرش می دید. حضرت عباس علیه السلام در جریان مبارزه ی کوتاه خود، رجز های فراوانی سرود که از ایمان سرشار، شجاعت لبریز و غیرت بی کران او حکایت می کند که پیشانی تاریخ، مثنوی خانه آن است.
پی نوشت ها:
1. محمد محمدی اشتهاردی، سوگنامه آل محمد، قم، انتشارات ناصر، چاپ ششم، 1373، ص 299، برگرفته از: دین و تمدن، ج 1، ص 288.
2. الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، انتشارات اسوه، قم، 1372، چاپ 2، ج 4، ص 120.
3. امین الاسلام فضل به الحسن الطبرسی، اعلام الوری، باعلام الهدی، تهران، در الکتب الاسلامیه، بی تا، ص 237.
4. ناصری، محمدعلی، مولد العباس بن علی علیه السلام، قم، انتشارات شریف الرضی، 1372، ص 61.
5. محمدباقر، البیرجندی، کبریت الاحمر، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1377، هـ ق، ص 387.
6. سید ابن طاووس، اللهوف، قم، انتشارات اسوه، 1404 هـ ق، ص 91.
7. موسوعۀ کلمات امام الحسین علیه السلام، ص 409.
8. معالی السبطین، ج 2، ص 340، با تلخیص.