جايگاه و فعاليتهاى علمى امام باقر در يك نگاه
امام باقر (علیه السّلام) در سال 57 هجرى در شهر «مدينه» چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدرش امام زين العابدين (علیه السّلام) 39 سال داشت. وى در سال 114 هجرى در شهر مدينه در گذشت و در قبرستان معروف بقيع، كنار قبر پدر و جد بزرگوارش، به خاك سپرده شد. دوران امامت آن حضرت هجده سال بود.
1 - بنيانگذارى نهضت علمى
رجال و شخصيتهاى بزرگ علمى آن عصر و نيز عدهاى از ياران پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) كه هنوز در حال حيات بودند، از محضر آن حضرت استفاده مىكردند. «جابر بن يزيد جعفى» و «كيسان سجستانى» (از تابعين) و فقهايى مانند: «ابن مبارك»، «زهرى»، «اوزاعى»، «ابوحنيفه»، «مالك»، «شافعى»، «زياد بن منذر نهدى» از آثار علمى او بهرهمند شده، سخنان آن حضرت را بىواسطه و گاه با چند واسطه، نقل نمودهاند.
كتابها و مؤلّفات دانشمندان و مورّخان اهل تسنّن مانند:
طبرى، بلاذرى، سلامى، خطيب بغدادى، ابونعيم اصفهانى، و كتابهايى مانند: موطأ مالك، سنن ابى داود، مسند ابىحنيفه، مسند مروزى، تفسير زمخشرى و دهها كتاب ديگر، از سخنان پر مغز پيشواى پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن على» و يا «قال محمد الباقر» به چشم مىخورد.(2) كتابهاى شيعه نيز در زمينههاى مختلف، سرشار از سخنان حكيمانه و احاديث روشنگرانه حضرت باقر (علیه السّلام) است.
امام (علیه السّلام) با برقرارى حوزههاى درسى و مباحثات و گفتمانهاى علمى و اعتقادى، با كجانديشىها مبارزه كرد و تمام ابواب فقهى و اعتقادى را از ديدگاه اسلام ناب، بررسى نمود و به پرورش دانشمندان و فرهيختگان و جنبش بزرگ علمى همت گماشت؛ به گونهاى كه دانشمندى چون «جابر بن يزيد جعفى» هرگاه مىخواست سخنى در باب علم به ميان آورد - با آن توشهاى كه از دانش داشت - مىگفت: « ميراثدار دانش پيامبران، محمد بن على (علیه السّلام) برايم اينگونه گفت»(3) و به دليل ناچيز ديدن موقعيت علمى خود در برابر جاىگاه امام، از خود نظرى به ميان نمىآورد.
«ابو اسحاق سبيعى» از ديگر فرهيختگان اين دوره، آن قدر نظرات علمى امام را درست مىپنداشت كه وقتى از او در مورد مسئلهاى مىپرسيدند، پاسخ آن را از زبان امام بازگو مىكرد و مىافزود: «او دانشمندى است كه هرگز كسى را بسان او [در علم ]نديدهام».(4)
«ابن حجر هيتمى» مىنويسد: محمد باقر (علیه السّلام) به اندازهاى گنجهاى پنهان معارف و دانشها را آشكار ساخته و حقايق احكام و حكمتها و لطايف دانشها را بيان نموده كه جز بر عناصر بىبصيرت يا بدسيرت، پوشيده نيست و از همين جاست كه وى را شكافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خواندهاند.(5)
جاىگاه علمى امام به گونهاى بود كه پيشگويى پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) درباره آن حضرت به اثبات رسيد: جابربن عبدالله مىگويد: روزى پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به من فرمودند: بعد از من، شخصى از خاندانم را خواهى ديد كه اسمش اسم من است و قيافهاش شبيه قيافه من خواهد بود، او درهاى دانش را به روى مردم خواهد گشود. هنگامى كه او را درك كردى سلام مرا به او برسان.
سالها از اين واقعه گذشت، روزى جابر از كوچههاى مدينه عبور مىكرد كه چشمش به حضرت باقر (علیه السّلام) افتاد. وقتى دقت كرد، نشانههاى گفته شده از زبان پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را عيناً در او مشاهده نمود: پرسيد: اسم شما چيست؟ گفت: اسم من محمد بن على بن الحسين است. جابر بر پيشانى او بوسه زد و گفت: جدت پيامبر به وسيله من به تو سلام رساند.(6)
2 - وضع جامعه اسلامى در عصر امام باقر (علیه السّلام)
از سوى ديگر، جريانهاى سياسى حاكم بر جامعه، سبب تفكيك قرآن از عترت گرديده بودند و به شخصيتهايى همچون حسن بن على (علیه السّلام)، از سوى حكومت معاويه، فرصت نشر معارف واقعى داده نشد. حسين بن على (علیه السّلام) نيز تحت فشار قرار گرفت و به شهادت رسيد. افزون بر آن، بنى اميّه بر جان و مال و ناموس و دين مردم مسلط شده بودند و زمينه چنان شد كه فردى چون امام زين العابدين (علیه السّلام) ناچار گرديد معارف حقه را در قالب دعا و نيايش اظهار كند. علاوه بر همه اينها، خطر افكار آلوده يهود و سيطره نظريات فرقه مُرجئه، جبريه، قدريه، غُلات و...، حيات فكرى شيعه بلكه اسلام محمدى را با خطر روبهرو كرده بود.
در عصر امام باقر (علیه السّلام)، زمينه فعاليتهاى سياسى از بين رفته بود و قيام مسلّحانه نيز محكوم به شكست بود و تأثيرى در حفظ دين نداشت. در واقع، شرايط به گونهاى فراهم شد كه يك انقلاب علمى و فرهنگى را مىطلبيد؛ به عبارت ديگر حفظ اسلام و مبارزه با افكار انحرافى و التقاطى و زير سؤال بردن سياست حاكمان اموى، مىطلبيد كه فعاليتهاى جدى علمى صورت گيرد. امام باقر با شناخت نياز جامعه، به فعاليت علمى پرداخت و با ظهور وى، گام مهم و بسزايى در حفظ اسلام و نهادينه كردن معارف آن و تبيين مبانى شيعه، برداشته شد.
3 - فعاليتهاى علمى
1 - 3 - تربيت شاگردان
1 - زرارة بن اعين
او از بزرگترين راويان احاديث اهل بيت (عليهم السلام) است كه بسيار مورد اطمينان بوده و بارها از زبان آن بزرگواران ستايش شده است. وى پس از امام باقر (علیه السّلام) توانست محضر امام صادق (علیه السّلام) را نيز درك كند و در زمان امامت آن حضرت نيز از بهترينها به شمار مىآمد. امام صادق (علیه السّلام) روزى به او فرمود: «اى زراره، نامت در رديف نامهاى بهشتيان است».(8) و نيز مىفرمود: «خداى رحمت كند زرارة بن اعين را كه اگر او و تلاشهاى او نبود، احاديث و سخنان پدرم از بين مىرفت.»(9)
2 - محمد بن مسلم ثقفى
او نيز از بزرگان و راويان احاديث ائمه (علیه السّلام) بود و احاديث بسيارى از امام باقر (علیه السّلام) روايت كرده است كه در كتابهاى معتبر حديثى يافت مىشود.(10) درباره او نيز ستايشهاى گوناگونى از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) وجود دارد.
«عبدالله بن ابى يعفور» مىگويد: «نزد امام صادق (علیه السّلام) رفتم و گفتم: ما نمىتوانيم هر ساعت شما را ملاقات كنيم و امكان دسترسى به شما برايمان وجود ندارد و گاه برخى از من پرسشهايى مىكنند كه پاسخ همه آنها را نمىدانم، امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفى نمىرويد؟ همانا او احاديث بسيارى از پدرم شنيده و فردى مطمئن و محترم نزد او بوده است».(11) امام باقر (علیه السّلام) دربارهاش مىفرمود: «در شيعيان ما كسى فقيهتر از محمد بن مسلم نيست.»(12)
وى در مدت عمر خويش، سىهزار حديث از امام باقر (علیه السّلام) و شانزده هزار حديث از امام صادق (علیه السّلام) شنيد و آنها را روايت كرد(13) كه قسمتى از آنها به دست ما رسيده است.
3 - ابوبصير؛ ليث بن البَختَرىّ مرادى
ابوبصير نيز از نزديكان و شاگردان امام باقر (علیه السّلام) و امام صادق (علیه السّلام) بود و سخنان بسيارى را از آن دو بزرگوار گزارش كرد. وى كتابى نگاشت كه بسيارى از دانشمندان آن را تأييد و از آن روايت كردند.(14) «شعيب عقرقونى» مىگويد: «از امام صادق (علیه السّلام) پرسيدم: اگر درباره مسئلهاى سؤال داشتيم به چه كسى مراجعه كنيم؟ فرمود: به ابابصير.»(15)
4 - بُريد بن معاويه عجلى
وى نيز از بزرگان روزگار خويش و فقيهى برجسته بود و نزد امام باقر(علیه السّلام) جاىگاهى ويژه داشت. او نيز داراى كتابى بود كه برخى از دانشمندان، از آن روايت كردهاند.(16)
امام صادق (علیه السّلام) مىفرمايد: «هيچ كس به اندازه زراره، ابوبصير، محمد بن مسلم و بُريد بن معاويه، ياد ما را زنده نگاه نداشت و احاديث پدرم را احيا نكرد. اگر اينها نبودند كسى تعاليم دين و مكتب پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را گسترش نمىداد. اينان پاسداران دين و امينان پدرم بودند كه بر پاسدارى از حلال خدا و حرام او كمر بستند. آنان هم در دنيا به ما نزديك بودند و هم در آخرت با ما هستند.»(17)
2 - 3 - مناظره و گفتوگو
در اينجا به گفتوگوى آن حضرت با «نافع بن ازرق»، يكى از سران خوارج، به صورت مجمل اشاره مىكنيم.
روزى «نافع» به حضور امام رسيد و مسائلى از حرام و حلال پرسيد. امام به سؤالات وى پاسخ داد و ضمن گفت و گو فرمود: به اين مارقين (از دين خارج شدگان) بگو: چرا جدايى از اميرمؤمنان (علیه السّلام) را حلال شمرديد، در صورتى كه قبلاً خون خويش را در كنار او و در راه اطاعت از او نثار مىكرديد و يارى او را موجب نزديكى به خدا مىدانستيد؟ امام افزود: آنان خواهند گفت كه او در دين خدا حَكَم قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شريعت پيامبر خود در دو مورد دو نفر را حَكَم قرار داده است: يكى، در مورد اختلاف ميان زن و شوهر است كه مىفرمايد: «و اگر از جدايى و شكاف ميان آنها بيم داريد، داورى از خانواده شوهر و داورى از خانواده زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها كمك مىكند، (زيرا) خداوند دانا و آگاه است.»
ديگرى، داورى «سعد بن معاذ» است كه پيامبر اسلام او را ميان خود و قبيله يهودىِ «بنى قريظه» حَكَم قرار داد و او هم طبق حُكْم خدا نظر داد. آنگاه امام افزود: آيا نمىدانيد كه اميرمؤمنان حكميت را به اين شرط پذيرفت كه دو داور بر اساس حكم قرآن داورى كنند و از حدود قرآن تجاوز نكنند و شرط كرد كه اگر بر خلاف قرآن رأى بدهند، مردود خواهد بود؟ وقتى كه به اميرمؤمنان گفتند: داورى كه خود تعيين كردى به ضرر تو نظر داد، فرمود: من او را داور قرار ندادم، بلكه كتاب خدا را داور قرار دادم. پس چگونه مارقين حكميت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهى مىشمارند، اما بدعت و بهتان خود را گمراهى به حساب نمىآورند؟!
«نافع بن ازرق» با شنيدن اين بيانات گفت: به خدا سوگند، اين سخنان را نه شنيده بودم و نه به ذهنم خطور كرده بود، حق همين است. ان شاء الله!(18)
3 - 3- پاسخگويى به مسائل علمى
4 - 3 - بهرهگيرى از نيايش
هر چند مقصود اصلى آنان در اين نيايشها، پرستش خداى بزرگ بود، ولى با توجه به تعابيرى كه در نيايش آنها وجود دارد، مىتوان مفاهيمى چون: خلافت اهل بيت (علیه السّلام)، عدم سكوت در برابر ظلم و نهادينه كردن معارف اسلامى... را يافت. در بيشتر دعاها، جمله صلوات بر محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به چشم مىخورد و اين در حالى است كه دشنام به اهل بيت به ويژه اميرالمؤمنين (علیه السّلام) سكه رايج حكمرانان وقت شده و آيات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود.
5 -3 - استفاده از قرآن
اين امر در قالبهاى مختلف صورت مىگرفت؛ از جمله اينكه آن بزرگوار همواره براى اثبات مدّعاهاى خود از آيات قرآن بهره مىگرفت و مىفرمود: «هر چه را مىگويم، از من سؤال كنيد كه گفتهات در كجاى قرآن آمده تا آيه مربوط به آن را تلاوت كنم».(20) امام به اندازهاى بر آيات قرآن تسلط داشت و قرآن را به گونهاى تفسير مىنمود كه «مالك بن اعين جهنى» شاعر همعصر امام درباره او چنين سرود: «اگر مردم در صدد جستوجوى علوم قرآن برآيند، بايد بدانند كه قريش بهترين داناى آن را دارد و اگر امام باقر(علیه السّلام) در علوم قرآنى لب به سخن گشايد، فروع زيادى براى آن ترسيم خواهد نمود... .»(21)
6 - 3 - بنيانگذار اجتهاد
تمامى اين قواعد به همراه اخبارى كه از امام در مورد آنها وارد شده است، در كتابهاى اصولى موجود است، به گونهاى كه هر يك از اين روايات، درونمايه تأسيس قاعدهاى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.(23)
7 - 3 - مبارزه با شيوههاى نادرست اجتهاد
از اين دانشمندان، مىتوان «ابو حنيفه» را نام برد. او فتاوايى بر پايه گمان و سليقه خود داد كه اكنون در دست است.(25) «سفيان بن سعيد بن مسروق» مشهور به «سفيان ثورى» نيز از اين دسته بود كه برخى نيز او را از اطرافيان امام صادق (علیه السّلام) ذكر كردهاند.(26) از او نيز رواياتى در دست است كه دلالت بر كژانديشى وى دارد.
آنچه اهميت دارد اين است كه اهل بيت (عليهم السلام) همواره اين گونه برداشتهاى اشتباه و به كارگيرى شيوههاى نادرست در استنباط احكام را مذمّت كردهاند. بخشى از تلاشها و مبارزات امام باقر (علیه السّلام) در اين زمينه بوده است. وى براى زدودن اين شيوه و به كارگيرى كاركردهاى صحيح اجتهاد، به اصحاب وارسته خود مىفرمود: «سنّت رسول خدا قياس بردار نيست، چگونه مىتوان قياس را ملاك [استنباط حكم ]قرار داد، در حالى كه در دوران قاعدگى، بر زن قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نيست؟»(27)
8 - 3 - پىريزى تدوين حديث
منابع :
1 - مهدى پيشوايى، سيره پيشوايان.
2 - حسن صدر، شيعه و پايهگذارى علوم اسلامى.
3 - محمد محمدىاشتهاردى، نگاهى به زندگى امام باقر (علیه السّلام).
4 - باقر قرشى، حياة الامام محمد الباقر (علیه السّلام).
5 - شيخ عباس قمى، منتهى الامال، بخش امام باقر (علیه السّلام).
6 - رسول جعفريان، حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، بخش امام باقر (علیه السّلام).
7 - هاشم معروف حسنى، زندگى دوازده امام، ترجمه محمد درخشنده، بخش امام باقر (علیه السّلام).
8 - مهدى پيشوايى، زندگى امام باقر (علیه السّلام).
9 - بحارالانوار، ج 46.
10 - مهدى پيشوايى، زندگى سياسى امام باقر (علیه السّلام).
پي نوشت ها:
1) ارشاد مفيد، ص 261.
2) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 195، به نقل از: مهدى پيشوايى، سيره پيشوايان، ص 306.
3) ارشاد مفيد، ج 2، ص 323.
4) همان، ج 2، ص 231.
5) الصواعق المحرقه، ص 201.
6) بحارالانوار، ج 46، ص 226.
7) رجال شيخ طوسى، ص 10.
8) شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 341.
9) همان.
10) شيخ محمد جوهرى، المفيد من معجم الرجال الحديث، ص 578.
11) اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 391.
12) همان، ص 383.
13) اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 391.
14) همان، ص 400.
15) رجال نجاشى، ص 112.
16) اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 348.
17) اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 348.
18) احتجاج طبرسى، ج 2، ص 176.
19) بحارالانوار، ج 7، ص 215.
20) احتجاج طبرسى، ج 2، ص 169.
21) عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص 195.
22) باقر قرشى، حيات الامام محمد الباقر، ج 1، ص 226.
23) امام خمينى، الاستصحاب، ص 341.
24) معجم رجال الحديث، ص 641.
25) محمد تسترى، قاموس الرجال، ج 1، ص 376.
26) بحارالانوار، ج 2، ص 306.
27) همان، ص 307.
28) قاموس الرجال، ج 11، ص 234.
برگرفته از : معارف اسلامی :: فروردین، اردیبهشت و خرداد 1386، شماره 67
/خ