داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (31)
قرآن و تهيدستان باتقوا
در اين ميان، گاهى بعضى از ثروتمندان مسلمان مدينه، نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مىآمدند، وقتى كه آن حضرت را همدم آن مسلمانان فقير مىديدند، اين كار را ناپسند مىدانستند، و دوست داشتند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله شأن و مقام خود را حفظ كند و با آنها همدم نشود.
روزى يكى از اصحاب صُفّه، نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود، و به قدرى به آن حضرت نزديك شده بود كه (مانند فرزندى كنار پدرش) به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله چسبيده بود و با آن حضرت سخن مىگفت، در اين وقت يك نفر از مسلمانان مدينه آمد، ولى نزديك نيامد بلكه در فاصله دور نشست، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: -پيش بيا-. او پيش نيامد.
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: -گويا مىترسى از فقر اين شخص چيزى به تو بچسبد كه جلو نمىآيى؟-
او عرض كرد: -اين افراد (تهيدست و هيچ ندار) را از حضور خود دور كن- از آنجا كه اعتراض كنندگان، شخصيّت را در مال و ثروت و مقام، مىدانستند، و عظمت روحى آن مردان مهاجر را نمىديدند كه همه زندگى خود را به خاطر پيروزى اسلام، فدا نمودهاند، و از آنجا كه آنها فكر طبقاتى در سر مىپروراندند، و همنشينى با فقرا را عار مىدانستند، آيه 52 و 53 سوره انعام در ردّ پيشنهاد آنها نازل گرديد.
در آيه 52 مىخوانيم: وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمينَ (6أنعام/52) و كسانى را كه پروردگارشان را بامدادان و شامگاهان [به نيايش] مىخوانند [و] خشنودى او را مىجويند [از خود] مران، چيزى از حساب آنان بر تو و چيزى از حساب تو بر آنان نيست كه برانيشان و از ستمكاران شوى.
آنان را كه صبح و شام خدا را مىخوانند و جز ذات پاك او نظر ديگرى ندارند (يعنى اصحاب صُفه را) از خود دور مكن، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها (پس دليلى ندارد كه آنها را از خود دور كنى.) اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود.
به اين ترتيب، اسلام بر فكر امتياز طبقاتى، خطّ بطلان كشيد، و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عملاً با افرادى كه روح و فكر اسلامى داشتند گرچه تهيدست و نادار بودند همدم و رفيق مىگرديد و زبان حال و قالش اين بود كه:
ما درون را بنگريم و حال را
نى برون را بنگريم و قال را
حسن و حسين عليهما السّلام واسطه در توبه
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وقتى اين منظره را ديد، آن چنان خنديد كه ناچار دستش را بر دهانش گرفت، سپس به آن مرد گناهكار فرمود: برو جانم تو آزاد هستى -اذهب فانت طليق-.
سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به حسن و حسين عليهما السّلام فرمود: او شما را شفيع و واسطه آمرزش قرار داد.
در اين هنگام اين آيه (64نساء) نازل شد: وَ ما أرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً (4نساء/64) و هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر براى آنكه به توفيق الهى از او فرمانبردارى شود، و اگر هنگامى كه به خويشتن ستم كردند نزد تو مىآمدند و از خداوند آمرزش مىخواستند و پيامبر هم بر ايشان آمرزش مىخواست، خداوند را توبهپذير مهربان مىيافتند.
و اگر اين گنهكاران هنگامى كه به خود ستم كردند (و گناه نمودند) به نزد تو آمدند واز خداوند طلب آمرزش مىكردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مىكرد، خدا را توبهپذير مهربان مىيافتند.1
به اين ترتيب مىيابيم كه توسّل و واسطه قرار دادن اولياء خدا در درگاه الهى، كارساز و نتيجه بخش است.
پی نوشت :
1 - معالى السبطين، جلد 2، صفحه 286، حكايتهاى شنيدنى، جلد 3، صفحه 43.
/ن