شکوه شکيبايي
نويسنده: زهرا نساجي
مروري بر زندگي حضرت زينب(س)
در بعضي منابع تاريخي آمده است: تا چند روز پس از تولد، حضرت زينب(س) نامي نداشت و وقتي حضرت فاطمه(س) از اميرالمؤمنين(ع) علت تأخير آن را خواست، امام فرمود:«منتظر هستم تا رسول خدا(ص) نامش را برگزيند.» و پس از اين جريان پيامبر(ص) به فرمان خدا نام زينب را براي فرزند فاطمه(س) برگزيد.(2)
کنيه ي حضرت زينب(س) را ام کلثوم و ام الحسن گفته اند که بعضاً با نام خواهرش حضرت ام کلثوم (س) نوعي تشابه به وجود آورده است. دختر اميرالمؤمنين(ع) چون به سن رشد رسيد، عبدالله بن جعفر بن ابي طالب وي را به همسري برگزيد. وي از تولد يافتگان حبشه و کسي است که پيامبر درباره اش دعاي خير فرمود. همه ي نويسندگان سيره، او را به بزرگ واري، عزت نفس و بخشش فراوان ستوده اند.(3) حضرت زينب(س) از عبدالله صاحب فرزنداني شد از جمله سه پسر و يک دختر معروف است پسران او عون و محمد در کربلا در رکاب امام حسين(ع) جهاد کردند و به شهادت رسيدند.
احترام و محبت خاص حضرت زينب(س) به امام مجتبي(ع) از دو جهت قابل تأمل است. ابتدا اين که آن حضرت برادر بزرگ تر و محل اتکاء زينب(س) پس از اميرالمؤمنين(ع) و به منزله ي پدرش بود و ديگر آن که وي امام زمانش به حساب مي آمد و تبعيت از آن حضرت را بر خويش واجب مي دانست.
تعلق خاطر اين خواهر و برادر در خلال شواهد تاريخي و حتي دوراني که حضرت زينب(س) هم سر عبدالله بن جعفر شده و زندگي مشترک تشکيل داده بود به خوبي نمايان است. در تاريخ چنين درجه اي از محبت بين يک خواهر و برادر کم تر ديده شده که البته دليل آن واضح است؛ آن دو بزرگ وار، عارف به کمال، عظمت و جلالت قدر و شأن يک ديگر بودند. به گونه اي که زينب(س) برادرش را سرور جوانان اهل بهشت و ريحانه ي رسول خدا(ص) مي دانست امام حسين(ع) برايش يکي از شخصيت هاي مطرح در «آيه ي تطهير»، «آيه ي مباهله» و «سوره ي هل اتي» و مهم تر از همه امام منصوب از جانب خدا و پيامبر(ص) و به نص صريح قرآن بود. حضرت امام حسين(ع) نيز خواهرش را به حقيقت شناخته و به کمالات و فضائل و ويژگي هايش آشنايي کامل داشت و روح بلندش را مخزن اسرار الهي و حافظ اصل نبوت و ولايت مي دانست.
در تاريخ آمده است، روزي حضرت امام حسين(ع) مشغول تلاوت قرآن بود که خواهرش بر وي وارد شد. امام در حالي که قرآن را به دست گرفته بود به احترام وي از جا برخاست.(4)
نکته ي مهم و تأسف بار اين که در پي شهادت فرزند پيامبر(ص) دنياپرستان طماع و بردگان دين فروش، اهل بيت(ص) او را اسير کرده به کوفه آوردند. شهري که يادگارهاي زيادي از دوران ولايت اميرالمؤمنين(ع) با خود داشت، اکنون پذيراي دختر والاتبارش گرديده بود. کوفه زينب را خوب مي شناخت. زناني که در آن روز سي سال بيش تر نداشتند و حشمت او را در ديده ي مسلمانان و عزتش را در چشم پدر ديده بودند، حال شاهد بودند که او بدون يار و ياور، سوار بر مرکبي بي جهاز و بدون هيچ احترامي هم راه با سرهاي بريده و بر سر نيزه شده ي عزيزانش، با نان و خرما مورد ترحم واقع مي شود. اين جا بود که دختر اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اي مردم صدقه بر ما حرام است و مردم کم کم فهميدند چه جنايتي رخ داده و چه عزيزي در خون تپيده و به چه خسارتي مبتلا شده اند. به دنبال اين شرم ساري حضرت زينب(س) با کمال وقار و در حالي که بر احساسات خود مسلط بود، شجاعانه لب به سخن گشود و خطبه اي فصيح ايراد نمود. شايد تا آن زمان به دليل نجابت و صيانت از ديد نامحرمان چنين سخن نگفته بود. بشير بن خزيم اسدي گويد(6):« زينب (س) دختر علي(ع) را در آن روز ديدم، به خدا سوگند زن با حيايي که تا آن روز سخنورتر از او نديدم. گويي کلمات از زبان گوياي اميرالمؤمنين(ع) جاري بود. او به مردمي که همهمه مي کردند و مي گريستند اشاره کرد و فرمود: ساکت شويد! ناگهان نفس ها در سينه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.»راوي اين خطبه از کساني بود که حضرت علي(ع) را از نزديک ديده و سخن راني هاي آن حضرت را شنيده بود.
در شرايطي که مأموران و مزدوران اموي سعي در کنترل اوضاع و فضاي شهر داشتند تا صدايي از گلو برنيايد و کسي اعتراضي نکند حضرت زينب با تصرف ولايي خويش در انسان ها، حيوانات و حتي جمادات، نفس ها را در سينه حبس و زنگ شتران را از حرکت باز داشت(7) و خطبه اش را با حمد و سپاس الهي و درود بر پيامبر خدا(ص) و خاندان پاکش آغاز کرد. و با بيان عبارت«يا اهل الکوفه، يا اهل الختل و الغدر» تأثير گذارترين جمله را براي بيداري وجدان هاي به خواب رفته به کار برد تا خود را بشناسند و صورت خود را بخراشند که اهل وقاحت و رسوائي اند، دورو و تملق گويند و در مقابل دشمن خوار و ذليلند.
«الا و هل فيک الّا الصََّلف النطف؟ و الصدر اشنف؟ و ملق الاماء؟ و غمز الاعداء». آن حضرت فرمود:«چه بد توشه اي براي آخرت خود فرستاديد! توشه اي که همان خشم و سخط خداست و در عذاب جاويدان خواهيد بود.» آري، لکه ي ننگي بر دامان خويش نهاده بودند که به گفته ي آن حضرت با هيچ عملي پاک نمي شد و آن قتل سلاله نبوي بود. حسين(ع) کسي نبود که شما او را نشناسيد زيرا پيامبر(ص) فرمود:«سيد شباب اهل الجنه».
حضرت در ادامه با اشاره به خصوصيات منحصر به فرد امام فرمود:«او پناه مؤمنان فريادرس در بلاها، مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقيقت و ياور شما در قحطي و خشک سالي بود.» سپس از آن مردم برائت جست«الاساء ما تزرون و بعداً لکم و سحقاً و... چه بار بدي بر دوش خود گذاشتيد پس رحمت خدا از شما دور و دورتر باد، چون که جگري از رسول خدا دريده ايد و زنان و دختران با عفت و نجيبي از خاندانش را به کوچه و بازار کشانده ايد.» در بعضي اقوال آمده است دشمن از رسايي و بيداري کلام حضرت و نگراني از شورش مردمي که کم کم از حوادث آگاه مي شدند تصميم گرفت با آوردن سر مبارک امام(ع) کلام خواهرش را قطع نمايد. و در آن موقع زينب(س) با چنين اشعار سوزناکي مردم را به حيرت و گريه انداخت «اي هلال ماه نو که تا به سر حد کمال رسيد خسوف او را غافل گير کرد و غروب نمود. اي پاره ي قلبم، هرگز گمان نمي کردم دست تقدير چنين سرنوشتي را براي من رقم زده باشد.»
پاک دامني، حجاب و اعتقاد به ارزش ها از اهداف اساسي بانوي پاکي چون حضرت زينب(س) است. آن حضرت ضمن اعتراض به رفتار مغرضانه ي لشکريان يزيد بيان کرد:«تحذيرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبايا، قد هتکت ستورهنّ و ابديت وُ جوهنن... [اين عادلانه است] که زنان و کنيزان خود را پشت پرده جاي دهي و دختران پيامبر اسلام را به اسيري ببري و بگرداني، در حالي که حجاب شان را هتک کردي و چهره هاي شان را نماياندي...»
حضرت در ادامه ي خطبه ي خويش عمل زشت يزيد را مقطعي و زودگذر ندانسته که با يک عذرخواهي بتوان از آن گذشت پس فرمود: «... لعمري لقد نکات القرحه و استاصلت الشافه، با رأفتک دهم سيد شباب اهل الحنه و ابن يعسوب الدين و شمس آل عبدالمطلب... به جانم سوگند با ريختن خون سرور جوانان بهشت و فرزند يعسوب الدين- علي (ع)- و خورشيد تابان خاندان عبدالمطلب، نيشتر به زخم زدي و رگ و ريشه را قطع کردي.» دختر اميرالمؤمنين(ع) عاقبت کار يزيد را يادآور شد و فرمود:« روزي خواهد آمد که آرزو کني کاش دستت خشک شده بود و اين عمل را انجام نمي دادي و مادرت هرگز به تو باردار نمي شد.» سپس آن حضرت با دلي سوخته و خسته از مصيبت هاي پي در پي و هتک حرمت ها، زبان به نفرين گشود و عرضه داشت«... اللهم خذ بحقنا و انتقم من ظالمنا و احلل غضبک علي من سفک دمائنا و نقض ذمارنا و قتل حماتنا و هتک عنا سد و لنا...؛ خدايا داد ما را بستان و انتقام ما را از ظالمان بگير و خشم خود را نصيب کساني ساز که خون ما را ريختند و پيمان ما را نگاه نداشتند و پيشينيان و ياران ما را کشتند و پرده ي حرمت ما را دريدند.» آن حضرت با قاطعيتي علي وار و مقاومتي بي نظير و شجاعتي فاطمي در مقابل تمام مقامات حاضر در مجلس به مشروعيت نداشتن حکومت يزيد تصريح کرد و با لحني تحقيرآميز کلامي گهربار و ارزش مند بر زبان جاري کرد «... و ما استضعاري قدرک. و لا استعظامي تقريعک توهماً... من مقام و منزلت تو را خوار و کوچک و سرکوب و توبيخ تو را بزرگ و لازم مي شمارم.» سپس با بزرگ واري و عزت نفس از شرافت و نسب خويش گفت:و «... فوالله الذي شرفنا بالوحي و الکتاب و النبوه و الانتخاب، لا تدرک امرنا و لا تبلغ غايتنا و لا تمحو ذکرنا و لا يرحض عنک عارها... به خدايي که ما را به وحي و قرآن و پيغمبري و برگزيدگي شرافت بخشيد به خواسته ي خود نخواهي رسيد و نمي تواني نام و ياد ما را بزدايي و از اين عار و ننگ تبرئه نخواهي شد.»
بنا بر اقوال تاريخي پس از سه روز عزاداري در کربلا حضرت زينب هم راه امام سجاد(ع) و ديگر کاروانيان به سوي مدينه جاي گاه رسول خدا(ص) بازگشت. بانوي رسالت که چندين ماه پيش در کمال عزت و احترام هم راه برادران و مردان هاشمي از اين ديار رفته بود در حالي بازگشت که جز برادرزاده اش هيچ محرمي و مردي با او نبود. آن حضرت هم راه تني چند از زنان بني هاشم سوي مسجد پيامبر(ص) شتافت و وقتي بدان جا رسيد دست به در گرفت و ندا داد يا جداه من خبر ماتم حسين(ع) را برايت آورده ام.(8) تاکنون هر کجا زينب (ص) قصد عزاداري داشت دشمن مانعش مي شد. اما اين جا موطن امن او و شهر جدش رسول خدا(ص) بود. از اين جهت هم راه با زنان بني هاشم به سوگ نشست و با بيان مصيبت هاي کربلا، کوفه و شام، اهالي مدينه را مطلع نمود. تا جايي که اگر هنوز افرادي دل با بني اميه داشتند، از اقدامات و روشن گري هاي اين بانو تحت تأثير قرار گرفته، مهرشان به نفرت مبدل گشت. در تاريخ آمده، عبدالله بن جعفر همسر زينب در خانه اش از عزاداران حسيني و فرزندانش استقبال مي کرد و مي گفت:«سپاس خداي را که مرا عزادار حسين قرار داد. اگر چه نبودم تا با دو دست خود او را ياري کنم، دو پسرم وي را با جان خود ياري نموده اند.»(9)
منابع:
1. الخصائص الزينبيه، سيد نورالدين جزائري، ص 156.
2. زينب الکبري من المهد الي اللحد، سيد محمد کاظم قزويني، ص 29.
3. زندگاني فاطمه زهرا، سيدجعفر شهيدي، ص 245.
4. زينب الکبري، به نقل از ذخيره المعاد شيخ زين العابدين مازندراني، ص 58.
5. همان، ص 143.
6. اللهوف، ص 146.
7. خصائص الزينبيه، ص 209.
8. همان، ص 298.
9. زينب الکبري...، ص 352.
ماهنامه ي پيام زن، شماره 217.
/ج
اشارات آشنا
در بعضي منابع تاريخي آمده است: تا چند روز پس از تولد، حضرت زينب(س) نامي نداشت و وقتي حضرت فاطمه(س) از اميرالمؤمنين(ع) علت تأخير آن را خواست، امام فرمود:«منتظر هستم تا رسول خدا(ص) نامش را برگزيند.» و پس از اين جريان پيامبر(ص) به فرمان خدا نام زينب را براي فرزند فاطمه(س) برگزيد.(2)
کنيه ي حضرت زينب(س) را ام کلثوم و ام الحسن گفته اند که بعضاً با نام خواهرش حضرت ام کلثوم (س) نوعي تشابه به وجود آورده است. دختر اميرالمؤمنين(ع) چون به سن رشد رسيد، عبدالله بن جعفر بن ابي طالب وي را به همسري برگزيد. وي از تولد يافتگان حبشه و کسي است که پيامبر درباره اش دعاي خير فرمود. همه ي نويسندگان سيره، او را به بزرگ واري، عزت نفس و بخشش فراوان ستوده اند.(3) حضرت زينب(س) از عبدالله صاحب فرزنداني شد از جمله سه پسر و يک دختر معروف است پسران او عون و محمد در کربلا در رکاب امام حسين(ع) جهاد کردند و به شهادت رسيدند.
در محضر رسول اکرم(ص)
هم گام با ولايت
احترام و محبت خاص حضرت زينب(س) به امام مجتبي(ع) از دو جهت قابل تأمل است. ابتدا اين که آن حضرت برادر بزرگ تر و محل اتکاء زينب(س) پس از اميرالمؤمنين(ع) و به منزله ي پدرش بود و ديگر آن که وي امام زمانش به حساب مي آمد و تبعيت از آن حضرت را بر خويش واجب مي دانست.
هم راز حماسه ي حسيني
تعلق خاطر اين خواهر و برادر در خلال شواهد تاريخي و حتي دوراني که حضرت زينب(س) هم سر عبدالله بن جعفر شده و زندگي مشترک تشکيل داده بود به خوبي نمايان است. در تاريخ چنين درجه اي از محبت بين يک خواهر و برادر کم تر ديده شده که البته دليل آن واضح است؛ آن دو بزرگ وار، عارف به کمال، عظمت و جلالت قدر و شأن يک ديگر بودند. به گونه اي که زينب(س) برادرش را سرور جوانان اهل بهشت و ريحانه ي رسول خدا(ص) مي دانست امام حسين(ع) برايش يکي از شخصيت هاي مطرح در «آيه ي تطهير»، «آيه ي مباهله» و «سوره ي هل اتي» و مهم تر از همه امام منصوب از جانب خدا و پيامبر(ص) و به نص صريح قرآن بود. حضرت امام حسين(ع) نيز خواهرش را به حقيقت شناخته و به کمالات و فضائل و ويژگي هايش آشنايي کامل داشت و روح بلندش را مخزن اسرار الهي و حافظ اصل نبوت و ولايت مي دانست.
در تاريخ آمده است، روزي حضرت امام حسين(ع) مشغول تلاوت قرآن بود که خواهرش بر وي وارد شد. امام در حالي که قرآن را به دست گرفته بود به احترام وي از جا برخاست.(4)
زمان جدايي
در شهر بي وفايان
نکته ي مهم و تأسف بار اين که در پي شهادت فرزند پيامبر(ص) دنياپرستان طماع و بردگان دين فروش، اهل بيت(ص) او را اسير کرده به کوفه آوردند. شهري که يادگارهاي زيادي از دوران ولايت اميرالمؤمنين(ع) با خود داشت، اکنون پذيراي دختر والاتبارش گرديده بود. کوفه زينب را خوب مي شناخت. زناني که در آن روز سي سال بيش تر نداشتند و حشمت او را در ديده ي مسلمانان و عزتش را در چشم پدر ديده بودند، حال شاهد بودند که او بدون يار و ياور، سوار بر مرکبي بي جهاز و بدون هيچ احترامي هم راه با سرهاي بريده و بر سر نيزه شده ي عزيزانش، با نان و خرما مورد ترحم واقع مي شود. اين جا بود که دختر اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اي مردم صدقه بر ما حرام است و مردم کم کم فهميدند چه جنايتي رخ داده و چه عزيزي در خون تپيده و به چه خسارتي مبتلا شده اند. به دنبال اين شرم ساري حضرت زينب(س) با کمال وقار و در حالي که بر احساسات خود مسلط بود، شجاعانه لب به سخن گشود و خطبه اي فصيح ايراد نمود. شايد تا آن زمان به دليل نجابت و صيانت از ديد نامحرمان چنين سخن نگفته بود. بشير بن خزيم اسدي گويد(6):« زينب (س) دختر علي(ع) را در آن روز ديدم، به خدا سوگند زن با حيايي که تا آن روز سخنورتر از او نديدم. گويي کلمات از زبان گوياي اميرالمؤمنين(ع) جاري بود. او به مردمي که همهمه مي کردند و مي گريستند اشاره کرد و فرمود: ساکت شويد! ناگهان نفس ها در سينه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.»راوي اين خطبه از کساني بود که حضرت علي(ع) را از نزديک ديده و سخن راني هاي آن حضرت را شنيده بود.
در شرايطي که مأموران و مزدوران اموي سعي در کنترل اوضاع و فضاي شهر داشتند تا صدايي از گلو برنيايد و کسي اعتراضي نکند حضرت زينب با تصرف ولايي خويش در انسان ها، حيوانات و حتي جمادات، نفس ها را در سينه حبس و زنگ شتران را از حرکت باز داشت(7) و خطبه اش را با حمد و سپاس الهي و درود بر پيامبر خدا(ص) و خاندان پاکش آغاز کرد. و با بيان عبارت«يا اهل الکوفه، يا اهل الختل و الغدر» تأثير گذارترين جمله را براي بيداري وجدان هاي به خواب رفته به کار برد تا خود را بشناسند و صورت خود را بخراشند که اهل وقاحت و رسوائي اند، دورو و تملق گويند و در مقابل دشمن خوار و ذليلند.
«الا و هل فيک الّا الصََّلف النطف؟ و الصدر اشنف؟ و ملق الاماء؟ و غمز الاعداء». آن حضرت فرمود:«چه بد توشه اي براي آخرت خود فرستاديد! توشه اي که همان خشم و سخط خداست و در عذاب جاويدان خواهيد بود.» آري، لکه ي ننگي بر دامان خويش نهاده بودند که به گفته ي آن حضرت با هيچ عملي پاک نمي شد و آن قتل سلاله نبوي بود. حسين(ع) کسي نبود که شما او را نشناسيد زيرا پيامبر(ص) فرمود:«سيد شباب اهل الجنه».
حضرت در ادامه با اشاره به خصوصيات منحصر به فرد امام فرمود:«او پناه مؤمنان فريادرس در بلاها، مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقيقت و ياور شما در قحطي و خشک سالي بود.» سپس از آن مردم برائت جست«الاساء ما تزرون و بعداً لکم و سحقاً و... چه بار بدي بر دوش خود گذاشتيد پس رحمت خدا از شما دور و دورتر باد، چون که جگري از رسول خدا دريده ايد و زنان و دختران با عفت و نجيبي از خاندانش را به کوچه و بازار کشانده ايد.» در بعضي اقوال آمده است دشمن از رسايي و بيداري کلام حضرت و نگراني از شورش مردمي که کم کم از حوادث آگاه مي شدند تصميم گرفت با آوردن سر مبارک امام(ع) کلام خواهرش را قطع نمايد. و در آن موقع زينب(س) با چنين اشعار سوزناکي مردم را به حيرت و گريه انداخت «اي هلال ماه نو که تا به سر حد کمال رسيد خسوف او را غافل گير کرد و غروب نمود. اي پاره ي قلبم، هرگز گمان نمي کردم دست تقدير چنين سرنوشتي را براي من رقم زده باشد.»
گوهر افشاني افشاگر
پاک دامني، حجاب و اعتقاد به ارزش ها از اهداف اساسي بانوي پاکي چون حضرت زينب(س) است. آن حضرت ضمن اعتراض به رفتار مغرضانه ي لشکريان يزيد بيان کرد:«تحذيرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبايا، قد هتکت ستورهنّ و ابديت وُ جوهنن... [اين عادلانه است] که زنان و کنيزان خود را پشت پرده جاي دهي و دختران پيامبر اسلام را به اسيري ببري و بگرداني، در حالي که حجاب شان را هتک کردي و چهره هاي شان را نماياندي...»
حضرت در ادامه ي خطبه ي خويش عمل زشت يزيد را مقطعي و زودگذر ندانسته که با يک عذرخواهي بتوان از آن گذشت پس فرمود: «... لعمري لقد نکات القرحه و استاصلت الشافه، با رأفتک دهم سيد شباب اهل الحنه و ابن يعسوب الدين و شمس آل عبدالمطلب... به جانم سوگند با ريختن خون سرور جوانان بهشت و فرزند يعسوب الدين- علي (ع)- و خورشيد تابان خاندان عبدالمطلب، نيشتر به زخم زدي و رگ و ريشه را قطع کردي.» دختر اميرالمؤمنين(ع) عاقبت کار يزيد را يادآور شد و فرمود:« روزي خواهد آمد که آرزو کني کاش دستت خشک شده بود و اين عمل را انجام نمي دادي و مادرت هرگز به تو باردار نمي شد.» سپس آن حضرت با دلي سوخته و خسته از مصيبت هاي پي در پي و هتک حرمت ها، زبان به نفرين گشود و عرضه داشت«... اللهم خذ بحقنا و انتقم من ظالمنا و احلل غضبک علي من سفک دمائنا و نقض ذمارنا و قتل حماتنا و هتک عنا سد و لنا...؛ خدايا داد ما را بستان و انتقام ما را از ظالمان بگير و خشم خود را نصيب کساني ساز که خون ما را ريختند و پيمان ما را نگاه نداشتند و پيشينيان و ياران ما را کشتند و پرده ي حرمت ما را دريدند.» آن حضرت با قاطعيتي علي وار و مقاومتي بي نظير و شجاعتي فاطمي در مقابل تمام مقامات حاضر در مجلس به مشروعيت نداشتن حکومت يزيد تصريح کرد و با لحني تحقيرآميز کلامي گهربار و ارزش مند بر زبان جاري کرد «... و ما استضعاري قدرک. و لا استعظامي تقريعک توهماً... من مقام و منزلت تو را خوار و کوچک و سرکوب و توبيخ تو را بزرگ و لازم مي شمارم.» سپس با بزرگ واري و عزت نفس از شرافت و نسب خويش گفت:و «... فوالله الذي شرفنا بالوحي و الکتاب و النبوه و الانتخاب، لا تدرک امرنا و لا تبلغ غايتنا و لا تمحو ذکرنا و لا يرحض عنک عارها... به خدايي که ما را به وحي و قرآن و پيغمبري و برگزيدگي شرافت بخشيد به خواسته ي خود نخواهي رسيد و نمي تواني نام و ياد ما را بزدايي و از اين عار و ننگ تبرئه نخواهي شد.»
به سوي شهر پيامبر
بنا بر اقوال تاريخي پس از سه روز عزاداري در کربلا حضرت زينب هم راه امام سجاد(ع) و ديگر کاروانيان به سوي مدينه جاي گاه رسول خدا(ص) بازگشت. بانوي رسالت که چندين ماه پيش در کمال عزت و احترام هم راه برادران و مردان هاشمي از اين ديار رفته بود در حالي بازگشت که جز برادرزاده اش هيچ محرمي و مردي با او نبود. آن حضرت هم راه تني چند از زنان بني هاشم سوي مسجد پيامبر(ص) شتافت و وقتي بدان جا رسيد دست به در گرفت و ندا داد يا جداه من خبر ماتم حسين(ع) را برايت آورده ام.(8) تاکنون هر کجا زينب (ص) قصد عزاداري داشت دشمن مانعش مي شد. اما اين جا موطن امن او و شهر جدش رسول خدا(ص) بود. از اين جهت هم راه با زنان بني هاشم به سوگ نشست و با بيان مصيبت هاي کربلا، کوفه و شام، اهالي مدينه را مطلع نمود. تا جايي که اگر هنوز افرادي دل با بني اميه داشتند، از اقدامات و روشن گري هاي اين بانو تحت تأثير قرار گرفته، مهرشان به نفرت مبدل گشت. در تاريخ آمده، عبدالله بن جعفر همسر زينب در خانه اش از عزاداران حسيني و فرزندانش استقبال مي کرد و مي گفت:«سپاس خداي را که مرا عزادار حسين قرار داد. اگر چه نبودم تا با دو دست خود او را ياري کنم، دو پسرم وي را با جان خود ياري نموده اند.»(9)
منابع:
1. الخصائص الزينبيه، سيد نورالدين جزائري، ص 156.
2. زينب الکبري من المهد الي اللحد، سيد محمد کاظم قزويني، ص 29.
3. زندگاني فاطمه زهرا، سيدجعفر شهيدي، ص 245.
4. زينب الکبري، به نقل از ذخيره المعاد شيخ زين العابدين مازندراني، ص 58.
5. همان، ص 143.
6. اللهوف، ص 146.
7. خصائص الزينبيه، ص 209.
8. همان، ص 298.
9. زينب الکبري...، ص 352.
ماهنامه ي پيام زن، شماره 217.
/ج