نویسنده: قاسم قاضی
انسان سلطه جو کسی است که خود و دیگران را به عنوان «اشیا» استثمار و کنترل می کند، و برای نیل به منافع شخصی مورد استفاده قرار می دهد. سایر افراد بشر را به صورت اشیایی می نگرد که می تواند آن ها را بشناسد، تحت تأثیر قرار دهد و به آن ها سلطه جویی پیدا کند.
تفکر سلطه جویانه، به شیء بودن تمایل داد و ما را از شخصیت عاری می کند و آن را از ما می گیرد، به همین جهت ما از آن تنفر داریم.
از آن جا که در درون هر یک از ما یک انسان سلطه جو وجود دارد بهتر است توجه بیشتری به آن معطوف داریم.
1- دیکتاتور
در بیان قدرت اغراق می کند. وی مسلط می شود، دستور می دهد، اعمال قدرت می کند و خلاصه به هر کاری که به کنترل قربانیان منتهی گردد متوسل می شود. انواع دیکتاتورها را می توان در شخصیت مادران مقتدر، پدران مقتدر، مدیران مستبد و کارفرمایان جست و جو کرد.2- آدم ضعیف
اغلب قربانیِ دیکتاتور یا قطب مخالف آن است. آدم ضعیف برای کنار آمدن با دیکتاتور مهارت زیادی کسب می کند. وی در بیان حساسیت های خود اغراق می کند. وی فراموش می کند، کر می شود و بی اندازه ساکت است. انواع آدم های ضعیف را می توان در گروه غصه خورها، احمق های روباه صفت، تسلیم شوندگان، گیج ها و کسانی که خصوصیت انزواطلبان را دارند، جست و جو کرد.3- حسابگر
وی گول می زند، دروغ می گوید و همواره سعی می کند دیگران را تحمیق کند و تحت کنترل درآورد. انواع حسابگران را می توان در گروه های فروشندگان قدرتمند و پرنفوذ، اغواگران، هنرمندان بی شخصیت، سیاهکاران و روشنفکرنماها جست و جو کرد.4- شخص وابسته
قطب مخالف حسابگر است. وی در میزان وابستگی خویش اغراق می کند و می خواهد او را هدایت و تحمیق و از او مراقبت کنند. او به دیگران اجازه می دهد تا به جایش کار کنند. انگل ها، مویه گران، همیشه کودک ها، مهرطلب ها و افراد بیچاره نمونه هایی از وابسته ها هستند.5- قلدر
(زیردست آزار) در مورد عصبانیت، بیدادگری و عدم مهربانی خویش اغراق می کند. وی با توسل به تهدید، دیگران را کنترل می کند. وی انسانی تحقیرگر، متنفر، مسخره کننده و ترساننده است. نمونه های این قبیل افراد زن های عیب جو می باشند.6- آدم خوب
در مورد عشق و میزان مراقبت از دیگران اغراق می کند و دیگران را با پنبه به سر می برد. از یک دیدگاه کنار آمدن با این فرد مشکل تر از کنار آمدن با افراد قلدر است. آدم نمی تواند با گروه آدم خوب ها پیکار کند. نمونه های دیگر این گروه عبارتند از: خشنودها، ملایم ها، بی آزارها، خارج گودنشین ها، بی تفاوت ها و انسان های سازمانی.7- قضاوتگر
در مورد قدرت انتقادگری خود اغراق می کند. وی به همه کس بدبین و گفتارش سرزنش آمیز و توأم با رنجش و تنفر است و گناه دیگران را بسیار دیر می بخشد. نمونه های دیگر این گروه عبارتند از: دانا، ملامت گر، زودرنج، گردن کلفت رسواگر، دادستان و وکیل مدافع.8- هواخواه
نقطه ی مقابل قضاوتگر است. وی در مورد قدرت حمایت خویش اغراق می کند و نسبت به اشتباه دیگران قضاوت نمی کند. وی دیگران را نابود می کند، بی اندازه با دیگران اظهار همدردی می کند و به کسانی که تحت حمایت خویش گرفته اجازه ی به پا خاستن و رشد کردن را نمی دهد. وی به جای آن که به خواسته های شخصی خویش توجه کند، فقط به فکر خواسته های دیگران است. از جمله نمونه های این گروه باید مدافع، ناراحت به خاطر دیگران، وحشت زده به خاطر دیگران، رنج کشیده به خاطر دیگران، مظلوم ها، یاری دهندگان و افراد غیر خودخواه را نام برد.کسی که به یکی از گروه های فوق تعلق دارد نقطه ی مقابل آن را به افرادی که در اطرافش هستند نسبت می دهد و از آن ها به عنوان هدف استفاده می کند؛ مثلاً اکثر زنان مویه گر، شوهری انتخاب می کنند که دیکتاتور باشد و سپس او را با استفاده از حیله های پنهانی تحت نفوذ در می آورند.
ما در گروه درمانی افرادی را که به یکی از گروه های فوق متعلق هستند، جدا می کنیم و افراد مشابه را در مقابل هم قرار می دهیم. با توجه به این که در وجود هر کس همه ی گونه های سلطه جویی وجود دارد، از هر کس می خواهیم در مواجه به دیگری به طور واژگون رفتار و برخلاف او عمل می کند. گروه درمانی با آینه قرار دادن افراد برای همدیگر، سلطه جویی را در آن ها کم می کند.
منبع مقاله : قاضی، قاسم؛ (1387) سلطه جویی: از سلطه جویی تا خویشتن سازی، تهران: نشر قطره