چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا استاد مطهري با عقايد آقاي دكتر علي شريعتي موافق است يا مخالف؟


پاسخ :
آدمي در سير تكامل معنوي و عقلاني خويش همواره به پرسشهايي در باب اعتقادات و باورهاي موجود در مي‎رسد كه او را نسبت به آنچه تا حال بر آن بوده است دچار ترديد مي‎كند اين لحظات از حساسيت بسيار برخوردارند و نقش تعيين كننده در آيندة زندگي خويش ايفا مي‎كنند اگر اين پرسش‎ها به درستي كاويده و سپس پاسخ داده شود باورهايي صحيح، منطقي و مطمئن را در پي خواهد داشت. تشكر مي‎كنيم از سوال كننده محترم كه با اين مركز تماس گرفتيد تا از اين رهگذر به پرسش‎هاي خويش دست پيدا كنيد.
ما براي اينكه عقايد كسي را مورد بررسي قرار بدهيم و به مذهب، مسلك و نظريات او پيرامون مباحث مختلف آشنا بشويم ناچاريم به آثار و سخنراني‎هاي او مراجعه كنيم و به ديدگاههاي او نسبت به مباحث مختلف آگاهي پيدا كنيم. مثلاً يكي از راههاي مؤثر براي پي بردن به مقام علمي و معنوي انبياء و اهل بيت ـ عليه‎السلام ـ مراجعه به گفتار و احاديث و خطبه‎هاي آنان است ما با مراجعه به آثار آنان به ديدگاههاي اين بزرگواران نسبت به دنيا و چگونه زيستن و چگونه رفتار كردن و چگونه انديشيدن و چگونه حرف زدن و... صدها و هزاران مطلب ديگر پي‎مي‎بريم.
اكنون براي اينكه به ديدگاه استاد مطهري در رابطه با عقايد دكتر شريعتي آگاهي پيدا كنيم به آثار، نوشتارها و سخنان استاد مطهري در اين‎باره مراجعه مي‎كنيم.
در ابتدا بايد به نكته‎اي اشاره كنم كه هم استاد مطهري و هم دكتر شريعتي و عده‎اي ديگر از روحانيون و روشنفكران در يك ركاب و در كنار هم مشغول تبليغ اسلام و دستاوردهاي آن بودند لكن روش هر كدام با ديگري فرق داشت. مثلاً هر دو در حسينيه ارشاد سخنراني‎ها و ميزگردهايي داشته‎اند و اهداف واحدي را دنبال مي‎كردند. براي صحت اين مطلب مي‎توانيد به بسياري از سخنرانيها و جزوهايي كه از حسينه ارشاد چاپ و تكثير شده مراجعه كنيد.[1]
اما با دقت و مطالعه آثار شهيد مطهري و يادداشت‎هاي وي درمي‎‏يابيم كه استاد شهيد مطهري نقدهايي جدي بر برخي سخنان دكتر شريعتي دارند و آنها را كاملاً اشتباه مي‎خواند البته اين بدان معنا نيست استاد مطهري، دكتر را يك انسان منافق و معاند اسلام مي‎داند بلكه اعتراض او به برخي از نظرياتي است كه دكتر در مباحث ديني مطرح كرده است و شناخت كاملي نسبت به آن مباحث نداشته است لذا بعد از درگذشت دكتر شريعتي، شهيد مطهري و مهندس بازرگان در ضمن اطلاعيه‎اي در اين‎باره مي‎گويند: اينجانبان كه علاوه بر آشنايي به آثار و نوشته‎هاي مشاره اليه، با شخص اوفي الجمله معاشرت داشتيم، و معتقديم نسبتهايي از قبيل سني‎گري و وهابيگري به او بي اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبوت و معاد و عدل و... گرايش غير اسلامي نداشته است. ولي نظر به اينكه تحصيلات عاليه فرهنگ او غربي بود و هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعة وافي داشته باشد تا آنجا كه گاهي از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامي بي خبر ماند هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطلاعات خود در اين زمينه مي‎افزود و در مسائل اسلامي حتي در مسائل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعي كتمان حقيقي است... و خود او اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي‎غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به يكي از نزديكانش وكالت تام براي اصلاح داد.[2]
ما در اينجا براي نمونه چند نقد استاد به دكتر را به طور اختصار ذكر مي‎كنيم و خوانندة محترم مي‎تواند به اصل كتابها مراجعه كند و بحث مفصل آن را مطالعه بكند.
الف: نقدي بر كتاب حسين و ارث آدم:
طبق اين جزوه آغاز تاريخ بشر برابري است سپس نابرابري و حق و باطل معيني مالكيت آغاز مي‎گردد... و نظام حاكم بر تاريخ همواره معين بوده است و آنچه غير از اين بوده نهضتهايي بوده محكوم، و قيامها و انقلابهايي بوده دلسوزانه و مزبوحانه و چون زير بنا فاسد بوده از همه آن نهضتها كه بوسيله ابراهيم ما و موسي ما و عيسي ما و محمد ما و علي ما صورت گرفته نتيجه معكوس گرفته شده است. آزادي بسطي بي‎دوام بوده(ص22) نواي امام حسين ـ عليه‎السلام ـ خاموش اما بانگ گوساله‎هاي سامري هميشه بلند است. (ص24) سرنوشت محتوم همه وارثان آدم اسارت و گرفتاري است(ص28) وراثت آزادي و عدالت و بيداري نهضت محكوم تاريخ است و وراثت بردگي و بيداد و مذهب خواب نظام حاكم بر تاريخ(ص39) امام حسين مظهر شكست آدم است(ص47)...
آنچه در اين جزوه به چشم نمي‎خورد شخصيت امام حسين و آثار نهضت او است. مبناي جزوه بر اين است كه در جامعه طبقاتي همه تلاشها بي‎حاصل است انقلابيون تاريخ، وارث آدم يعني انسان اشتراكي مي‎باشند و قيامشان براي حق بوده. امام حسين اين جزوه همان امام حسين مظلوم و محكوم روضه‎خوانها است كه هيچ نقشي در تاريخ ندارد...[3]
ب) نقد كتاب اسلام شناسي: شهيد مطهري بر اين كتاب نقدهاي زيادي دارد كه ما در اينجا به چند نمونه اشاره مي‎كنيم:
در صفحه 47 مسئله لقاءالله را منكر مي‎شود و سير انسان به سوي خدا را سير به سوي مقصد مي‎داند كه هرگز به آن نمي‎رسد. صفحه 51 درباره انسان مي‎گويد... خورنده ميوه ممنوع بينايي... ؟؟؟ چهرة عشق (خود) عقل (شيطان) و عصيان (ميوه ممنوع). اولاً به تبعيت از تورات ميوه و ممنوع، بينايي معرفي شده است ثانياً عقل مساوي با شيطان شناخته شده است و چون قبلاً گفته شده كه انسان ميان دو قطب است از لجن تا خدا و يا يك سرش شيطان است و يك سر خدا. معلوم مي‎شود انسان بين عقل و خدا يكي را بايد انتخاب كند اين همان نظريه مسيحيت است در ضديت عقل و دين.
در صفحه 54 مدعي مي‎شود كه در دوره اشتراك اوليه دين هم نبود و از آنچه در صفحه 53 و 54 گفته معلوم مي‎شود اصل پيدايش مذهب را همان‎طور كه كمونيستها مي‎گويند خدعه‎اي مي‎داند كه مالكين آن را ابداع كرده‎اند.[4]
ج) نقدي بر نظريه دكتر مبني بر يكي بودن معجزه پيامبر(ص): آنچه بيشتر مورد اسناد قائلان به اين نظريه است آيات 90 تا 93 سوره اسراء و 188 سوره اعراف است كه مي‎فرمايد: گفتند ترا تصديق نمي‎كنيم تا آنكه براي ما از زمين چشمه‎اي بشكاني يا ترا باغي از خرما و انگور باشد...
بگو منزه است پروردگارم آيا من جز بشر فرستاده‎اي هستم.
مي‎گويند اين آيات نشان مي‎دهد كه مشركان از پيامبر معجزه‎اي غير از قرآن مي‎خواستند و پيامبر امتناع مي‎كرد. اين نظريه گذشته از اينكه از نظر تاريخ و سنت و حديث متواتر غير قابل قبول است خلاف نص قرآن كريم است شق القمر در خود قرآن آمده است يا داستان معراج كه در سوره اسرا آمده است از معجزات ديگر پيامبر(ص) است. در سوره مباركة تحريم داستان در ميان گذاشتن پيامبر رازي را با يكي از زنان خود و باز در ميان گذاشتن آن زن آن راز را با زني ديگر آمده است كه رسول اكرم(ص) به آن زن گفت: چرا با ديگري گفتي و بعد رسول اكرم(ص) فرمودند: خدا مرا آگاه كرده اين نيز معجزه است.[5]
نتيجه بحث اين است كه استاد شهيد مطهري اگر چه دكتر شريعتي را به عنوان متفكري مسلمان قبول داشت لكن بخاطر عدم آشنايي كامل دكتر با مباني اسلام اشكالات و نقدهاي جدّي بر او داشتند.
د: اشكال ديگري كه استاد مطهري به دكتر شريعتي مي‎گيرد و نقدي بر آثار و سخنرانيهاي او مي‎داند، سخنان دكتر درباره روحانيت و علماي اسلام است كه چرا نسبت جهل و حتي تحقير نسبت به آنان روا مي‎دارد مثلاً:‌ استاد مطهري مي‎گويد:‌در صفحه 5 كتاب اسلام شناسي در پناه نام ابوذر بوعلي را يك عالم متخصص ابن ايمان بي هدف بي خودآگاهي.... مي‎خواند و خيال نمي‎كنم نظر خاص به توهين به بوعلي داشته باشد جز تحقير علماي اسلامي... يا در صفحه 4 همان كتاب مي‎گويد: علماي اسلام، عالم هستند ولي اسلام شناس نيست. و حال آنكه علماي اسلامي آنچه را مي‎دانند از علوم اسلامي همان را مي‎شناسند...[6]
منابع ديگر
1. سيماي استاد در نگاه ياران، جاويد موسوي، تاريخ نشر 1477، تهران انتشارات صدرا.
2. امامت و رهبري، مرتضي مطهري، چاپ دوم انتشارات صدرا.
3. روزنامة رسالت، شمارة‌1570 تاريخ 1/4/70 محسن عمو شاهي (مقاله).
4. روزنامه اطلاعات، تاريخ 15/2/1370 هادي خسرو شاهي (مقاله)
امام علي ـ عليه‎السلام ـ فرمود:
از برترين كارهاي نيك، بخشندگي هنگام تنگ‎دستي، راستگويي به هنگام خشم و گذشت به هنگام قدرت است[7]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . گفت و گوي چهار جانبه، شهيد مطهري و دكتر شريعتي و...، انتشارات صدرا چاپ اول.
[2] . لعماتي از شيخ شهيد، ص 38، چاپ اول، انتشارات صدرا.
[3] . حماسه حسني، ج 3، ص 310، چاپ سيزدهم،‌انتشارات صدرا.
[4] . استاد مطهري و روشنفكران، ص 50، چاپ اول، انتشارات صدرا.
[5] . وحي و نبوت، مرتضي مطهري، ص 65، چاپ سيزدهم،‌ انتشارات صدرا.
[6] . استاد مطهري و روشنفكران، ص 38 و 43.
[7] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 20،‌ص 304.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.