پرسش :
آيا حضرت خضر پيامبر بود؟
پاسخ :
با رجوع به قرآن معلوم ميشود كه در آيات قرآن از او چنين ياد شده است: «آتيناه رحمة من عندنا»[1] «وعلمناه من لدنا علما»[2] رحمت و موهبت عظيمي از سوي خود به او داده، و علم فراواني از نزد خود به او آموخته بوديم.
قرطبي كه از مفسران صاحب نام اهل سنت ميباشد، در ذيل آيه شريفه: "فوجدا عبدا من عبادنا"[3] چنين ميگويد:
"بنا بر قول اكثريت و بر طبق احاديث قطعي، مراد از عبد در آيه شريفه همان حضرت "خضر" است و عدّه ديگري كه به گفتار آنها اعتنا نميشود، گفتهاند كه رفيق و استاد موسي "حضرت خضر" نبودهاست، بلكه عالم ديگري بوده و اين قول از قشيري نيز نقل شدهاست. اما عدّه ديگر قائلند كه استاد موسي "عبد صالح" است اما اين عبد صالح چه كسي بوده، اسم نبردهاند، ولي مطلب صحيح آن است كه او خضر بودهاست، و بر طبق همين مطلب حديثي از پيامبر رسيدهاست كه خضر را از آن جهت خضر ناميدند، چون هر جا نماز ميگزارد، زمين اطراف او سبز ميشد."[4]
در مجمع البيان نيز ذيل آيه شريفه چنين آمدهاست: "موسي و جوان همراه او به بندهاي از بندگان خدا رسيدند كه بر صخرهاي نشسته بود و بر آن نماز ميگزارد و او "خضر" و اسمش "بليا بن ملكان" بود و از آن جهت به او خضر ميگفتند، كه هر جا نماز ميگزارد، اطراف او سبز ميشد و در روايت چنين آمدهاست كه او بر پوست سفيدي نشست آن پوست سبز شد. و گفته شده وقتي حضرت موسي بر او سلام كرد، در جواب گفت: و عليك السلام اي پيامبر بني اسرائيل. موسي از او سؤال كرد كه از كجا ميداني من كيستم؟ چه كسي به تو خبر داده كه من پيامبرم؟ خضر در جواب موسي گفت: آن كسي كه تو را نزد من راهنمايي نمودهاست".[5]
سپس اقوال آنهايي كه حضرت خضر را از جنس بشر نميدانند، نقل كرده، ولي به قول آنها اعتنا نميكند و نظر اكثريت كه او را پيامبر و از جنس بشر ميدانند را تصديق ميكند، و معناي رحمت را در آيه شريفه "آتيناه رحمة من عندنا" نبوت ميداند - برخلاف گفته بعضي كه آن را به معني عمر طولاني ميدانند - و علم در آيه شريفه "وعلمناه من لدنا علما" را "علم غيب" معني ميكند، كه خداوند در اختيار رسولان خودش قرار ميدهد، كه اين مطلب را ابن عباس نيز نقل نمودهاست.
در اين باره (علم حضرت خضر) از امام صادقعليه السلام روايت شده كه فرمود: خضر داراي علمي بود كه در الواح موسي وجود نداشت، موسي گمان ميكرد كه در الواح او تمام علومي كه به آنها نيازمند است وجود دارد، ولي وقتي مأمور فراگيري علم از خضر شد، متوجه شد كه گمان او درست نبودهاست. مرحوم طباطبايي در اين باره ميفرمايد: "هر نعمتي، رحمتي از ناحيه خدا به خلق اوست، ليكن در رحمت بودن بعضي از آنها "اسباب عالم هستي" واسطهاند، مانند نعمتهاي مادّي ظاهري، و بعضي از آن نعمتها بدون واسطه، رحمت ميباشند، مانند نعمتهاي باطني از قبيل "نبوت"، "ولايت" و شعبهها و مقامات آن. و از اينكه رحمت را مقيد به قيد "من عندنا" نمودهاست، ميتوان فهميد كه كس ديگري غير از خدا در آن دخالتي ندارد، و نيز به دست ميآيد كه منظور از رحمت مذكور همان رحمت قسم دوم، يعني نعمتهاي باطني است؛ لذا ميتوان گفت منظور از جمله "رحمة من عندنا" - كه بانون با عظمت "من عندنا" آورده شده، و نفرموده "من عندي،" از ناحيه من - همان نبوت است نه ولايت. و به همين بيان، تفسير آنهايي كه كلمه مذكور را به نبوت معنا كردهاند، تأييد ميشود.
"و علمناه من لدنّا علما" اين "علم" نيز مانند "رحمت"، علمي است كه غير خدا در آن دخالتي ندارد، و چيزي از قبيل حس و فكر در آن واسطه نيست و خلاصه، از راه اكتساب و استدلال به دست نميآيد. دليل بر اين مطلب جمله "من لدنّا" است كه ميرساند منظور از آن علم "علم لدني" و غير اكتسابي و مختص به اوليا است و از آخر آيات استفاده ميشود كه مقصود از آن، علم به تأويل حوادث است.[6]
اما آنهايي كه حضرت خضر را پيامبر نميدانند، ميگويند: او بندهاي از بندگان خداوند است كه خداوند علمي را در اختيار او گذاشته و او از افرادي مانند "آصف بن برخيا" و "ذوالقرنين" ميباشد. از جمله اين افراد "فخر رازي" ميباشد؛ ولي با نظر به اينكه اكثريت قاطع از مفسران شيعه و سني كه داستان خضر را نقل نمودهاند قائل به نبوت حضرت خضر هستند، نميتوان كلام آنها را صحيح دانست.
مرحوم علامه بعد از بيان روايات ميفرمايد: "آنچه از روايات نبوي يا روايات وارده از طرق ائمه اهل -بيتعليهم السلام- در داستان خضر رسيده، چه ميتوان فهميد؟ از روايت "محمد بن عماره" از امام صادق-عليه السلام- چنين بر ميآيد كه آن جناب، پيغمبر مرسلي بوده كه خدا به سوي قومش مبعوث فرموده بوده و او مردم خود را به سوي توحيد و قبول رسالت انبياء و فرستادگان خدا و كتابهاي او دعوت ميكرده است. معجزه خضر اين بود كه روي هيچ چوب خشكي نمينشست مگر آنكه سبز ميشد، و بر هيچ زمين بيعلفي نمينشست مگر اينكه سبز و خرّم ميگشت و اگر او را خضر ناميدهاند به همين جهت بودهاست... مؤيد اين حديث در وجه ناميدن او به خضر، مطلبي است كه در الدّر المنثور سيوطي، از عدّهاي از ارباب جوامع حديثي از جمله ابن عباس و ابي هريره، از رسول خدا-صلي الله عليه و آله و سلم- نقل شده كه فرمود: خضر را بدين جهت خضر ناميدند كه وقتي روي پوست سفيد رنگي نماز گزارد، همان پوست هم سبز شد.[7]
در بعضي از روايات، مانند روايت عياشي از بريد از يكي از دو امام، امام باقر يا امام صادقعليهما السلام آمدهاست كه خضر و ذوالقرنين دو مرد عالم بودند نه پيغمبر، و ليكن آيات مربوط به داستان خضر و موسي، خالي از اين ظهور نيست كه وي نبي بودهاست، و چطور ممكن است بگوييم كه نبي نبوده، در حالي كه در آن آيات آمده كه "حكم" بر او نازل شدهاست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج12، ذيل آيه.
2. احسن الحديث، علي اكبر قرشي، ج6، ذيل آيه.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. كهف/65.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4] . قرطبي، محمد بن احمد الانصاري، جامع احكام القرآن، بيروت، مؤسسه تاريخ عربي، 1405، ج 11، ص 16.
[5] . طبرسي، ابي علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، ج 6، ص 746 - 745.
[6] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه علي حجتي كرماني، قم، جامعه مدرسين، ج 13، ص 474.
[7] . همان، ص 489 - 488.
با رجوع به قرآن معلوم ميشود كه در آيات قرآن از او چنين ياد شده است: «آتيناه رحمة من عندنا»[1] «وعلمناه من لدنا علما»[2] رحمت و موهبت عظيمي از سوي خود به او داده، و علم فراواني از نزد خود به او آموخته بوديم.
قرطبي كه از مفسران صاحب نام اهل سنت ميباشد، در ذيل آيه شريفه: "فوجدا عبدا من عبادنا"[3] چنين ميگويد:
"بنا بر قول اكثريت و بر طبق احاديث قطعي، مراد از عبد در آيه شريفه همان حضرت "خضر" است و عدّه ديگري كه به گفتار آنها اعتنا نميشود، گفتهاند كه رفيق و استاد موسي "حضرت خضر" نبودهاست، بلكه عالم ديگري بوده و اين قول از قشيري نيز نقل شدهاست. اما عدّه ديگر قائلند كه استاد موسي "عبد صالح" است اما اين عبد صالح چه كسي بوده، اسم نبردهاند، ولي مطلب صحيح آن است كه او خضر بودهاست، و بر طبق همين مطلب حديثي از پيامبر رسيدهاست كه خضر را از آن جهت خضر ناميدند، چون هر جا نماز ميگزارد، زمين اطراف او سبز ميشد."[4]
در مجمع البيان نيز ذيل آيه شريفه چنين آمدهاست: "موسي و جوان همراه او به بندهاي از بندگان خدا رسيدند كه بر صخرهاي نشسته بود و بر آن نماز ميگزارد و او "خضر" و اسمش "بليا بن ملكان" بود و از آن جهت به او خضر ميگفتند، كه هر جا نماز ميگزارد، اطراف او سبز ميشد و در روايت چنين آمدهاست كه او بر پوست سفيدي نشست آن پوست سبز شد. و گفته شده وقتي حضرت موسي بر او سلام كرد، در جواب گفت: و عليك السلام اي پيامبر بني اسرائيل. موسي از او سؤال كرد كه از كجا ميداني من كيستم؟ چه كسي به تو خبر داده كه من پيامبرم؟ خضر در جواب موسي گفت: آن كسي كه تو را نزد من راهنمايي نمودهاست".[5]
سپس اقوال آنهايي كه حضرت خضر را از جنس بشر نميدانند، نقل كرده، ولي به قول آنها اعتنا نميكند و نظر اكثريت كه او را پيامبر و از جنس بشر ميدانند را تصديق ميكند، و معناي رحمت را در آيه شريفه "آتيناه رحمة من عندنا" نبوت ميداند - برخلاف گفته بعضي كه آن را به معني عمر طولاني ميدانند - و علم در آيه شريفه "وعلمناه من لدنا علما" را "علم غيب" معني ميكند، كه خداوند در اختيار رسولان خودش قرار ميدهد، كه اين مطلب را ابن عباس نيز نقل نمودهاست.
در اين باره (علم حضرت خضر) از امام صادقعليه السلام روايت شده كه فرمود: خضر داراي علمي بود كه در الواح موسي وجود نداشت، موسي گمان ميكرد كه در الواح او تمام علومي كه به آنها نيازمند است وجود دارد، ولي وقتي مأمور فراگيري علم از خضر شد، متوجه شد كه گمان او درست نبودهاست. مرحوم طباطبايي در اين باره ميفرمايد: "هر نعمتي، رحمتي از ناحيه خدا به خلق اوست، ليكن در رحمت بودن بعضي از آنها "اسباب عالم هستي" واسطهاند، مانند نعمتهاي مادّي ظاهري، و بعضي از آن نعمتها بدون واسطه، رحمت ميباشند، مانند نعمتهاي باطني از قبيل "نبوت"، "ولايت" و شعبهها و مقامات آن. و از اينكه رحمت را مقيد به قيد "من عندنا" نمودهاست، ميتوان فهميد كه كس ديگري غير از خدا در آن دخالتي ندارد، و نيز به دست ميآيد كه منظور از رحمت مذكور همان رحمت قسم دوم، يعني نعمتهاي باطني است؛ لذا ميتوان گفت منظور از جمله "رحمة من عندنا" - كه بانون با عظمت "من عندنا" آورده شده، و نفرموده "من عندي،" از ناحيه من - همان نبوت است نه ولايت. و به همين بيان، تفسير آنهايي كه كلمه مذكور را به نبوت معنا كردهاند، تأييد ميشود.
"و علمناه من لدنّا علما" اين "علم" نيز مانند "رحمت"، علمي است كه غير خدا در آن دخالتي ندارد، و چيزي از قبيل حس و فكر در آن واسطه نيست و خلاصه، از راه اكتساب و استدلال به دست نميآيد. دليل بر اين مطلب جمله "من لدنّا" است كه ميرساند منظور از آن علم "علم لدني" و غير اكتسابي و مختص به اوليا است و از آخر آيات استفاده ميشود كه مقصود از آن، علم به تأويل حوادث است.[6]
اما آنهايي كه حضرت خضر را پيامبر نميدانند، ميگويند: او بندهاي از بندگان خداوند است كه خداوند علمي را در اختيار او گذاشته و او از افرادي مانند "آصف بن برخيا" و "ذوالقرنين" ميباشد. از جمله اين افراد "فخر رازي" ميباشد؛ ولي با نظر به اينكه اكثريت قاطع از مفسران شيعه و سني كه داستان خضر را نقل نمودهاند قائل به نبوت حضرت خضر هستند، نميتوان كلام آنها را صحيح دانست.
مرحوم علامه بعد از بيان روايات ميفرمايد: "آنچه از روايات نبوي يا روايات وارده از طرق ائمه اهل -بيتعليهم السلام- در داستان خضر رسيده، چه ميتوان فهميد؟ از روايت "محمد بن عماره" از امام صادق-عليه السلام- چنين بر ميآيد كه آن جناب، پيغمبر مرسلي بوده كه خدا به سوي قومش مبعوث فرموده بوده و او مردم خود را به سوي توحيد و قبول رسالت انبياء و فرستادگان خدا و كتابهاي او دعوت ميكرده است. معجزه خضر اين بود كه روي هيچ چوب خشكي نمينشست مگر آنكه سبز ميشد، و بر هيچ زمين بيعلفي نمينشست مگر اينكه سبز و خرّم ميگشت و اگر او را خضر ناميدهاند به همين جهت بودهاست... مؤيد اين حديث در وجه ناميدن او به خضر، مطلبي است كه در الدّر المنثور سيوطي، از عدّهاي از ارباب جوامع حديثي از جمله ابن عباس و ابي هريره، از رسول خدا-صلي الله عليه و آله و سلم- نقل شده كه فرمود: خضر را بدين جهت خضر ناميدند كه وقتي روي پوست سفيد رنگي نماز گزارد، همان پوست هم سبز شد.[7]
در بعضي از روايات، مانند روايت عياشي از بريد از يكي از دو امام، امام باقر يا امام صادقعليهما السلام آمدهاست كه خضر و ذوالقرنين دو مرد عالم بودند نه پيغمبر، و ليكن آيات مربوط به داستان خضر و موسي، خالي از اين ظهور نيست كه وي نبي بودهاست، و چطور ممكن است بگوييم كه نبي نبوده، در حالي كه در آن آيات آمده كه "حكم" بر او نازل شدهاست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج12، ذيل آيه.
2. احسن الحديث، علي اكبر قرشي، ج6، ذيل آيه.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. كهف/65.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4] . قرطبي، محمد بن احمد الانصاري، جامع احكام القرآن، بيروت، مؤسسه تاريخ عربي، 1405، ج 11، ص 16.
[5] . طبرسي، ابي علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، ج 6، ص 746 - 745.
[6] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه علي حجتي كرماني، قم، جامعه مدرسين، ج 13، ص 474.
[7] . همان، ص 489 - 488.