پرسش :
آيا فقط مؤمنان و کافران خالص سؤال و جواب قبر دارند - اگر چنين است، چرا؟
پاسخ :
اين مطلب در احاديث متعددي آمده است. مثلا، از امام صادق )ع( روايت شده است که: »لا يسئل في القبر إلا من محض الإيمان محضا أو محض الکفر محضا، و الآخرون يلهون عنهم.« (اصول کافي، ج 3، ص 235: سؤال نميشود در قبر، مگر از کسي که مؤمن محض يا کافر محض باشد و بقيه به حال خود رها ميشوند) و علامه طباطبايي معتقد است: »اخبار به اين مضمون بسيار زياد و در حد استفاضه است.« (انسان از آغاز تا انجام، ص 84) و حتي آيتالله حسيني تهراني معتقد است، از آياتي که دربارهي سؤال در عالم قبر است، نيز اين مطلب فهميده ميشود. ايشان با استناد به آياتي نظير: »الذين تتوفاهم الملائکة ظالمي أنفسهم فألقوا السلم ما کنا نعمل من سوء بلي إن الله عليم بما کنتم تعملون - فادخلوا أبواب جهنم خالدين فيها فلبئس مثوي المتکبرين - و قيل للذين اتقوا ماذا أنزل ربکم قالوا خيرا« (نحل 28 - 30/16: همانان که فرشتگان جانشان را ميگيرند، در حالي که بر خود ستمکار بودهاند، پس از در تسليم ميآيند: »ما هيچ کار بدي نميکرديم.« آري، خدا به آنچه ميکرديد داناست - پس از درهاي دوزخ وارد شويد، در آن هميشه بمانيد و حقا که جايگاه متکبران چه بد است - و به کساني که تقوا پيشه کردند، گفته شود: »پروردگارتان چه نازل کرد؟« ميگويند: »خوبي«) ميگويند: »نوع خطاب در اين آيات که فقط ظالمان يا اهل تقوي و ايمان را خطاب ميکند، آن رواياتي را که سؤال قبر را به مؤمنان خالص يا کفار محض منحصر کرده است، تأييد ميکند.« (معادشناسي، ج 1، ص 106 - 108)
برخي مانند شيخ مفيد معتقدند که براي اين مسأله، دليل عقلي نداريم و دليل منحصر در ادلهي نقلي است؛ (س، ج 6، ص 272 و 280، به نقل از منبع پيشين، ص 105)؛ اما شايد بتوان پاسخي را که به سؤال قبل داديم، نوعي تبيين عقلي اين مسأله دانست.
به تعبير مؤلف کتاب »بازگشت به سوي خدا«: »آنان که در حيات دنيوي مستضعف بودند و رشد لازم و مطلوب فکري نداشتند و در درون و باطن آنان، سؤالات برانگيزاننده و حرکت آوري که آنها به سوي تحقيق و بررسي سوق دهد، بروز نکرده و مطرح نشده است، در نتيجه، به سوي ايمان واقعي راه يافتهاند و به سوي کفر واقعي راه نيافتهاند، لذا در برزخ از آنها سؤال نميشود و احتمالا به خاطر محفوظ بودن فطرت اوليه از انحراف و ضايع نشدن استعداد فطري در وجودشان، در برزخ در مسير خاصي که مسير کمال است، ميافتند و به سوي لقاي رب هدايت ميشوند.« (محمد شجاعي، بازگشت به سوي خدا، ج 1، ص 315)
اين مطلب در احاديث متعددي آمده است. مثلا، از امام صادق )ع( روايت شده است که: »لا يسئل في القبر إلا من محض الإيمان محضا أو محض الکفر محضا، و الآخرون يلهون عنهم.« (اصول کافي، ج 3، ص 235: سؤال نميشود در قبر، مگر از کسي که مؤمن محض يا کافر محض باشد و بقيه به حال خود رها ميشوند) و علامه طباطبايي معتقد است: »اخبار به اين مضمون بسيار زياد و در حد استفاضه است.« (انسان از آغاز تا انجام، ص 84) و حتي آيتالله حسيني تهراني معتقد است، از آياتي که دربارهي سؤال در عالم قبر است، نيز اين مطلب فهميده ميشود. ايشان با استناد به آياتي نظير: »الذين تتوفاهم الملائکة ظالمي أنفسهم فألقوا السلم ما کنا نعمل من سوء بلي إن الله عليم بما کنتم تعملون - فادخلوا أبواب جهنم خالدين فيها فلبئس مثوي المتکبرين - و قيل للذين اتقوا ماذا أنزل ربکم قالوا خيرا« (نحل 28 - 30/16: همانان که فرشتگان جانشان را ميگيرند، در حالي که بر خود ستمکار بودهاند، پس از در تسليم ميآيند: »ما هيچ کار بدي نميکرديم.« آري، خدا به آنچه ميکرديد داناست - پس از درهاي دوزخ وارد شويد، در آن هميشه بمانيد و حقا که جايگاه متکبران چه بد است - و به کساني که تقوا پيشه کردند، گفته شود: »پروردگارتان چه نازل کرد؟« ميگويند: »خوبي«) ميگويند: »نوع خطاب در اين آيات که فقط ظالمان يا اهل تقوي و ايمان را خطاب ميکند، آن رواياتي را که سؤال قبر را به مؤمنان خالص يا کفار محض منحصر کرده است، تأييد ميکند.« (معادشناسي، ج 1، ص 106 - 108)
برخي مانند شيخ مفيد معتقدند که براي اين مسأله، دليل عقلي نداريم و دليل منحصر در ادلهي نقلي است؛ (س، ج 6، ص 272 و 280، به نقل از منبع پيشين، ص 105)؛ اما شايد بتوان پاسخي را که به سؤال قبل داديم، نوعي تبيين عقلي اين مسأله دانست.
به تعبير مؤلف کتاب »بازگشت به سوي خدا«: »آنان که در حيات دنيوي مستضعف بودند و رشد لازم و مطلوب فکري نداشتند و در درون و باطن آنان، سؤالات برانگيزاننده و حرکت آوري که آنها به سوي تحقيق و بررسي سوق دهد، بروز نکرده و مطرح نشده است، در نتيجه، به سوي ايمان واقعي راه يافتهاند و به سوي کفر واقعي راه نيافتهاند، لذا در برزخ از آنها سؤال نميشود و احتمالا به خاطر محفوظ بودن فطرت اوليه از انحراف و ضايع نشدن استعداد فطري در وجودشان، در برزخ در مسير خاصي که مسير کمال است، ميافتند و به سوي لقاي رب هدايت ميشوند.« (محمد شجاعي، بازگشت به سوي خدا، ج 1، ص 315)