پرسش :
روابط آزادانهى دختر و پسر براى شناخت همديگر پيش از ازدواج، چه اشكالى دارد؟
پاسخ :
در اين جا بايد به دو مسأله بپردازيم: يكى اين كه وضعيت روابط پيش از ازدواج چگونه بايد باشد، و دوم اين كه چنين شناختهايى تا چه اندازه مىتوانند بر بهتر شدن ازدواج مؤثر واقع شوند.
دربارهى مطلب اول، اسلام براى اين كه دختر و پسر بتوانند قبل از ازدواج دائم شناختى نزديك از يكديگر كسب كنند، راهحلى معرفى كرده كه هم حريمها همگى شكسته نشوند و هم امكان شناخت از نزديك وجود داشته باشد، و آن ازدواج موقت است.ازدواج موقت از طرفى حريم مىسازد، يعنى روابط دختر و پسر را كاملا همگانى نمىكند، بلكه اولا دختر را محدود مىكند تا فقط با يك پسر رابطه برقرار كند و وقتى دختران در جامعه محدود شدند، پسران نيز محدود مىشوند.
ثانيا براى هر دو طرف، مسألهى شناخت را جدى مىكند و از هوسرانى صرف خارج مىسازد. هر دو مىدانند اين مقدمهاى براى ازدواج دائم آنان است، پس صرفا به روابط بسنده نمىكنند.ثالثا در ازدواج موقت مىتوانند شرط ضمن عقد كنند كه روابط بين آنان تا چه اندازه باشد. مثلا مىتوانند اين روابط را تا حد محرم شدن )و نه ارتباط جنسى( محدود كنند. چون اين اقدام زير نظر شرع انجام گرفته است، تقيدات دينى دو طرف مانع از تجاوز از حدود مىشود. خلاصه، اگر قرار است روابط براى شناخت باشد، باز بايد اين روابط كنترل شده و مشخص باشد، نه هر پسرى با هر دخترى رابطه برقرار كند و توجيهش را شناخت براى ازدواج بگذارد.
مطلب دوم اين كه بر خلاف تصور رايج كه مىپندارند »هر چه شناخت دو طرف بهتر و دقيقتر باشد، انتخاب بهترى صورت مىگيرد«، بايد گفت كه چنين نيست. در واقع هر چه شناخت دقيقتر باشد، انتخاب دشوارتر و به تدريج ناممكن مىشود. دليل مطلب اين است كه:
اولا تقريبا هيچ زن و مردى كاملا شبيه يكديگر نيستند و خيلى كم پيش مىآيد كه جوانى بتواند همسر آيدهآل خود را با ويژگىهايى كه مىخواهد پيدا كند. بلكه بعد از ازدواج و به شرط وجود صداقت بين زوجين، كمكم زن و شوهر اخلاق همديگر را كسب مىكنند و كمكم روحهاى آنان به همديگر نزديك مىشود و سليقههايشان به سمت سليقهى همديگر ميل پيدا مىكند و وحدت واقعى رخ مىدهد و ازدواجهاى ماندگار و عميق با عشقى واقعى شكوفا مىگردد. اين يك فرايند تدريجى است كه آنان از پراكندگى به سمت اتحاد حركت مىكنند. اما اگر شناخت دقيق باشد، آنان به كثرت بين خودشان و اختلافاتشان پى مىبرند و چون طالب آنند كه يك نفر كاملا منطبق بر آرمانهاى خود بيابند، چنين كسى را هيچ گاه نمىيابند و در واقع، هيچ گاه اين انتخاب صورت نمىگيرد. شايد به همين دليل باشد كه در نسلهاى گذشتهى ما با اين كه شناخت زوجين كم بوده، پيوندها غالبا بسيار عميقتر از ازدواجهاى امروزى بوده است كه با شناخت نسبتا بالا رخ مىدهد، اما پيوند عميق كمتر حاصل مىشود.
ثانيا در دورهاى كه دو نفر براى شناخت با همديگر رابطه دارند، خود را آن گونه كه هستند نشان نمىدهند؛ بلكه خودآگاه يا ناخودآگاه مىكوشند در شكل آرمانى ظاهر شوند؛ يعنى در بسيارى از اوقات، حتى به صورت ناخودآگاه تلاش مىكنند، طورى رفتار كنند كه مورد پسند ديگرى واقع شوند. به همين دليل، نه تنها شناخت واقعى حاصل نمىشود، بلكه نوعى كج فهمى نيز پيدا مىشود. بنابراين، بهترين شناخت در اين زمينه، شناختهايى است كه به صورت غير مستقيم مثلا از طريق خانوادهها رخ مىدهد. رفتار بسيارى از جوانان در درون خانواده با خواهر و برادر خود، بسيار متفاوت با رفتار آنان با افراد بيرون از خانواده است. براى همين، مثلا خواهرها و برادرها مىتوانند بهترين گزارشگر خصوصيات فرد باشند. در واقع، هر چه اين شناخت به صورت غير مستقيمتر رخ دهد، واقعنمايى آن بيشتر خواهد شد.
در اين جا بايد به دو مسأله بپردازيم: يكى اين كه وضعيت روابط پيش از ازدواج چگونه بايد باشد، و دوم اين كه چنين شناختهايى تا چه اندازه مىتوانند بر بهتر شدن ازدواج مؤثر واقع شوند.
دربارهى مطلب اول، اسلام براى اين كه دختر و پسر بتوانند قبل از ازدواج دائم شناختى نزديك از يكديگر كسب كنند، راهحلى معرفى كرده كه هم حريمها همگى شكسته نشوند و هم امكان شناخت از نزديك وجود داشته باشد، و آن ازدواج موقت است.ازدواج موقت از طرفى حريم مىسازد، يعنى روابط دختر و پسر را كاملا همگانى نمىكند، بلكه اولا دختر را محدود مىكند تا فقط با يك پسر رابطه برقرار كند و وقتى دختران در جامعه محدود شدند، پسران نيز محدود مىشوند.
ثانيا براى هر دو طرف، مسألهى شناخت را جدى مىكند و از هوسرانى صرف خارج مىسازد. هر دو مىدانند اين مقدمهاى براى ازدواج دائم آنان است، پس صرفا به روابط بسنده نمىكنند.ثالثا در ازدواج موقت مىتوانند شرط ضمن عقد كنند كه روابط بين آنان تا چه اندازه باشد. مثلا مىتوانند اين روابط را تا حد محرم شدن )و نه ارتباط جنسى( محدود كنند. چون اين اقدام زير نظر شرع انجام گرفته است، تقيدات دينى دو طرف مانع از تجاوز از حدود مىشود. خلاصه، اگر قرار است روابط براى شناخت باشد، باز بايد اين روابط كنترل شده و مشخص باشد، نه هر پسرى با هر دخترى رابطه برقرار كند و توجيهش را شناخت براى ازدواج بگذارد.
مطلب دوم اين كه بر خلاف تصور رايج كه مىپندارند »هر چه شناخت دو طرف بهتر و دقيقتر باشد، انتخاب بهترى صورت مىگيرد«، بايد گفت كه چنين نيست. در واقع هر چه شناخت دقيقتر باشد، انتخاب دشوارتر و به تدريج ناممكن مىشود. دليل مطلب اين است كه:
اولا تقريبا هيچ زن و مردى كاملا شبيه يكديگر نيستند و خيلى كم پيش مىآيد كه جوانى بتواند همسر آيدهآل خود را با ويژگىهايى كه مىخواهد پيدا كند. بلكه بعد از ازدواج و به شرط وجود صداقت بين زوجين، كمكم زن و شوهر اخلاق همديگر را كسب مىكنند و كمكم روحهاى آنان به همديگر نزديك مىشود و سليقههايشان به سمت سليقهى همديگر ميل پيدا مىكند و وحدت واقعى رخ مىدهد و ازدواجهاى ماندگار و عميق با عشقى واقعى شكوفا مىگردد. اين يك فرايند تدريجى است كه آنان از پراكندگى به سمت اتحاد حركت مىكنند. اما اگر شناخت دقيق باشد، آنان به كثرت بين خودشان و اختلافاتشان پى مىبرند و چون طالب آنند كه يك نفر كاملا منطبق بر آرمانهاى خود بيابند، چنين كسى را هيچ گاه نمىيابند و در واقع، هيچ گاه اين انتخاب صورت نمىگيرد. شايد به همين دليل باشد كه در نسلهاى گذشتهى ما با اين كه شناخت زوجين كم بوده، پيوندها غالبا بسيار عميقتر از ازدواجهاى امروزى بوده است كه با شناخت نسبتا بالا رخ مىدهد، اما پيوند عميق كمتر حاصل مىشود.
ثانيا در دورهاى كه دو نفر براى شناخت با همديگر رابطه دارند، خود را آن گونه كه هستند نشان نمىدهند؛ بلكه خودآگاه يا ناخودآگاه مىكوشند در شكل آرمانى ظاهر شوند؛ يعنى در بسيارى از اوقات، حتى به صورت ناخودآگاه تلاش مىكنند، طورى رفتار كنند كه مورد پسند ديگرى واقع شوند. به همين دليل، نه تنها شناخت واقعى حاصل نمىشود، بلكه نوعى كج فهمى نيز پيدا مىشود. بنابراين، بهترين شناخت در اين زمينه، شناختهايى است كه به صورت غير مستقيم مثلا از طريق خانوادهها رخ مىدهد. رفتار بسيارى از جوانان در درون خانواده با خواهر و برادر خود، بسيار متفاوت با رفتار آنان با افراد بيرون از خانواده است. براى همين، مثلا خواهرها و برادرها مىتوانند بهترين گزارشگر خصوصيات فرد باشند. در واقع، هر چه اين شناخت به صورت غير مستقيمتر رخ دهد، واقعنمايى آن بيشتر خواهد شد.