چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

پرورش يافتن حضرت على (علیه السلام) در خانۀ پيامبر، فضيلتى براى او نيست؛ چون زيد ابن حارثه نيز، در خانۀ پيامبر، پرورش يافته بود.


پاسخ :
اگر منظور از سؤال مطرح شده، اين است كه تربيت در جوار پيامبر (ص) و تحت نظر او، موجب ثبوت فضيلتى براى آدمى نمى‏شود! همان گونه كه زيد ابن حارثه بهره‏اى از اين فضيلت نبرده؛ پس همنشينى با رسول خدا، فضيلتى را براى اميرالمؤمنين (ع) در بر نخواهد داشت. چنين ادعايى پذيرفتنى نيست؛ زيرا بين آنهايى كه در دهه‏هاى نخست اسلام زندگانى مى‏كردند، بين مردم زمان حاضر، سکونت در مسجد النبى يا بيت الله الحرام فضيلتى است ستودنى. به كسانى كه در اين اماكن متبرك خانه مى‏گزيدند، لقب جار الله مى‏دادند. حال دربارۀ نكو مردى كه تربيت يافتۀ امين بيت الله و صاحب مسجدالنبى، رسول اكرم ‏(ص) است، چه بايد گفت؟ آيا به واقع همنشينى با خانۀ گِل، افضل از مأوى گزينى در خانۀ دل است؟ به ويژه، بنابر انديشه اهل سنت كه براى مصاحبت با پيامبر ارزش فراوان قائل اند. برخلاف شيعه که صرف مصاحبت را ملاك فضيلت نمى‏داند، بلكه آن را راهى براى كسب فضايل مى‏داند و انسان به اندازۀ فضايل كسب كردۀ خود، ارزش مى‏يابد.
اگر مراد از سؤال، نفى اختصاص چنين فضيلتى از اميرالمؤمنين على (ع) و مشترك دانستن زيد با وى در اين باره باشد، بايد گفت پيش داورى خاصى در طرح سؤال وجود دارد و آن همسان نگرى و فرض يك جهت داشتن پرورش اين دو شخصيت در دامن رسول اكرم (ص) است.
از اين رو ناگزيريم تا در اين راستا به كلماتى از وصى نبى خدا و نوشته‏هايى از سيره نويسان، اشاره‏اى گذرا داشته باشيم.
اميرالمؤمنين على (ع) در يكى از طولانى‏ترين خطبه‏هايش به نام قاصعه، در حالات دوران كودكى خود و پيامبر اسلام (ص)، چنين مى‏فرمايند: "شما مى‏دانيد كه من نزد رسول خدا (ص) چه احترام و عزت و مقامى داشتم. در كودكى مرا در دامان خويش مى‏پروراند و همچون جان شيرين، مرا در بسترش به سينۀ خود مى‏فشرد. آغوش مهرش جايگاه من بود. من با لمس و تماس به وجود عزيزش، رايحۀ دلاويز محمدى گرفتم. لقمه را ريز كرده و در دهانم مى‏گذاشت. او هيچ گاه دروغ، خلاف و اشتباهى در كردار، گفتار و رفتار من نيافت... . من همچون بچه شترى تازه زاده - كه دايم در پى مادرش است - به دنبال او مى‏رفتم. او هر روز از منش‏هاى گزيدۀ خويش، نشانه‏اى آشكار مى‏كرد و مرا به پيروى از آن، امر مى‏فرمود. در هر سالى به كوه حرا مى‏رفت و آن جا اقامت مى‏گزيد و جز من كسى او را نمى‏ديد".[1]
احاديث فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه نزديكى پيامبر اكرم به على (ع) را بيان مى‏كند؛ مانند فرمايش پيامبر (ص) پس از جنگ تبوك، كه خطاب به امير المؤمنين على (ع) مى‏فرمايند: "تو نسبت به من، به منزلۀ هارون نسبت به موسى هستى... مگر اين كه پيامبرى پس از من نيست، بلكه تو وزير و وصى من هستى"[2].
از سوى ديگر مى‏بينيم كه حضرت پيامبر (ص)، در دوران طفوليت على (ع) وى را براى پرورش در خانۀ خود برگزيده و سپس مى‏فرمايند: "همان را برگزيدم كه خدا او را برايم برگزيد".[3]
تمام اينها شاهدى بزرگ بر رابطۀ خاص پيامبر با جانشين خود است. در حالى كه آمدن زيد به خانه پيامبر اتفاقى بوده است. زيد ابن حارثه غلامى بود كه بيابان گردان عرب وى را ربوده و در بازار عكاظ به حكيم ابن حزام فروخته بودند كه وى نيز او را براى عمۀ خود خديجۀ كبرى (س) خريدارى كرد. ايشان نيز پس از ازدواج با پيامبر، زيد را به حضرت بخشيدند.
در مدتى كه زيد كنار پيامبر (ص) بود؛ بسيار به ايشان دلبسته شد به طورى كه پس از آزاد شدنش توسط پيامبر، باز هم نزد ايشان مانده و به خانوادۀ خود باز نگشت. تا اين كه پيامبر (ص) او را به فرزند خواندگى انتخاب نمودند.
پس از مدتى، پيامبر اسلام (ص) نوۀ عبدالمطلب، زينب را كه دختر عمۀ ايشان بود به ازدواج زيد درآوردند. كه به علت ناسازگارى و تند خويي هاى زيد، اين ازدواج به طلاق انجاميد و توصيۀ پيامبر (ص) براى حفظ كانون خانواده، تأثيرى در زيد نكرد.[4]
نتيجه اين كه نه نحوۀ نگرش پيامبر، به على (ع) و زيد يكسان بوده است و نه فضايلى كه هر يك از خانۀ پيامبر (ص) آموخته و كسب كرده‏اند، برابر است.
على (ع)با ارادۀ الاهی و با هدفى از پيش تعيين شده، در محضر پيامبر اسلام (ص) تربيت يافتند و نمودى از كردار نبوى شدند، اين فضيلتى است كه در هيچ يك از صحابى پيامبر به چشم نمى‏خورد.
اگر مراد از سؤال انكار ولايت حضرت على (ع) است، پاسخ اين است كه هيچ كس پرورش يافتن حضرت على (ع) در خانۀ پيامبر (ص) را علت ولايت و وصايت آن حضرت معرفى نكرده است تا با رد فضیلت دانستن آن ولایت آن حضرت نفی شود.
پی نوشتها:
[1] شاهين، داريوش، ترجمۀ نهج البلاغه، ص 602 ؛ نهج البلاغۀ صبحى صالح، خطبۀ 192.
[2] طبرسى، احتجاج، ج 1، ص 210 ؛ سيد ابن طاووس، التحصين، قسم دوم، باب 25 ؛ اشرف عاملى، ميرمحمد، فضايل السادات، ص 284 ؛ كتاب سليم بن قيس هلائى، ص 392 و 431.
[3] اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبين، ص 15.
[4] سبحانى، جعفر، فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، ص 321.

منابع و مآخذ:
1. نهج البلاغه، ترجمه، داريوش شاهين، چاپ و نشر جاويدان، چاپ ششم، 1357 ه.ش.
2. نهج البلاغه، صبحى صالح، الطبعة الأولى، بيروت، لبنان، 1387 ه.ق.
3. احتجاج، طبرسى، تحقيق سيد محمد باقر خرسان، انتشارات دارالنعمان، نجف، سال 1386 ه.ق.
4. التحصين، سيد ابن طاووس، انتشارات دارالكتاب، قم، 1413 ه.ق.
5. فضايل السادات، مير محمد اشرف عاملى، شركت معارف، 1380 ه.ق.
6. فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحانى، نشر مشعر، 1375 ه.ش.
7. كتاب سليم بن قيس هلالى، انتشارات الهادى، 1377 ه ق.
8. مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهانى، منشورات المكتبة الحيدريه، نجف اشرف.

منبع: http://farsi.islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.