پرسش :
اگر واقعه غصب فدك صحت دارد، چرا حضرت علي(علیه السلام) در زمان خلافتشان آن را بازنگردانيدند؟
پاسخ :
پيش از پاسخ به اين پرسش توجه به يك نكته الزامي است و آن اين كه مسأله فدك با مسأله امامت و ولايت ارتباط نزديكي دارد، پيامبر(ص) هنگامي كه علي(ع) را به جانشيني برگزيدند ميخواستند نوعي منبع مالي نيز در اختيار ايشان و خاندانشان كه از نسل حضرت زهرا(س) ميباشند قرار دهند در حقيقت حضرت زهرا(س) به عنوان محور امامت و ولايت در موقعيتي قرار داشتند كه بخشيدن فدك به آن حضرت اعطاء به بيت امامت بوده است.
گواه اين ادعا روايات صحيحهاي است كه در اين رابطه نقل شده است؛ چنان كه حضرت موسي بن جعفر(ع) در گفتگويي كه با هارون الرشيد، خليفه عباسي دارد به اين مطلب اذعان ميكنند
ابن ابي الحديد از علماي برجسته اهل سنت و شارح نهجالبلاغه در رابطه با مسأله فدك مطلبي دارد كه شنيدني است؛ او ميگويد: «از استادم علي بن فارقي كه از استادان مدرسه عربيه در بغداد بود پرسيدم: به نظر شما آيا فاطمه در مورد ادعاي خود نسبت به فدك راست ميگفت؟ گفت: آري، راست ميگفت، پرسيدم: پس چرا ابوبكر فدك را به فاطمه بازنگردانيد؟ پرسش مرا با كلام لطيفي پاسخ داد؛ گفت: اگر آن روز ابوبكر فدك را به فاطمه برگردانده بود، فردا فاطمه ميآمد و مدعي خلافت ميشود و ابوبكر نيز در رد ادعاي آن عذري نداشت، زيرا صداقت فاطمه را نسبت به فدك بدون شاهد و دليل پذيرفته بود.
سپس ابن ابي الحديد ميافزايد: اين كلام استادم حرف درستي است».{2}
خلاصه آن كه مسأله فدك تنها مسألهاي اقتصادي و مالي نبوده است بلكه ارتباط نزديكي با مسأله خلافت و جانشيني علي(ع) دارد، بنابراين بايد توجه نمود هنگامي كه حضرت امير(ع) به حكومت رسيدند و به حق مسلم خود دست يافتند، طرح دوباره مسأله فدك لزومي نمييافت زيرا فدك در اختيار امام و سپس فرزندانش كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) كه وارث آن حضرت بودند قرار گرفته است. با اين وجود، آن حضرت در نامه 45 نهجالبلاغه خطاب به عثمان بن حنيف به مالكيت فدك تصريح ميكند: «بلي كانت في ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين و نعم الحكم اللَّه»؛ آري از آن چه آسمان بر آن سايه افكنده تنها فدك در دست ما بود. مردمي بر آن بخل ورزيدند و مردمي سخاوتمندانه از آن ديده پوشيدند امام صادق(ع) ميفرمايد: چون خداوند پاداش ستمگر و ستمديده را داده است، ديگر حضرت علي نخواست - در مورد فدك - اقدامي انجام دهد».{3} اين حديث نشان ميدهد كه در زمان خلافت آن حضرت فدك به ايشان و فرزندانشان باز گردانيده شده است.
اما سرنوشت فدك فراز و نشيب بسيار داشته و پس از غصب آن توسط خليفه اول مراحل زير را طي كرده است.
1. خليفه دوم پس از مرگ ابوبكر، فدك را به عنوان ميراث پيامبر به وارثان ايشان بازگردانيد.{4}
2. خليفه سوم پس از مرگ عمر، فدك را ستاند و آن را به مروان بن حكم واگذارد.{5}
3. معاويه پس از شهادت امام حسن فدك را سه قسمت كرد، يك سوم آن را به مروان، يك سوم را به فرزند عمر و فرزند عثمان و يك سوم آن را به يزيد واگذارد.{6}
4. مروان در زمان حكومتش تمامي فدك را تصرف كرد.{7}
5. عبدالعزيز آن را به فرزندش عمربن عبدالعزيز بخشيد.{8}
6. عمر بن عبدالعزيز پس از خلافت در نامهاي به فرماندار مدينه دستور داد تا فدك را به فرزندان فاطمه(س) برگرداند، از اين رو در دوران خلافت او فدك در اختيار فرزندان فاطمه(س) قرار داشت.{9}
7. يزيد بن عبدالملك آن را گرفت و به تصرف خود درآورد.{10}
8. در زمان حكومت عباسيان، سفاح فدك را در اختيار حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب قرار داد.{11}
9. منصور دوانقي ديگر بار آن را از فرزندان فاطمه ستاند.{12}
10. مهدي عباسي بار ديگر فدك را به اولاد فاطمه بازگرداند.{13}
11. هادي عباسي ديگر بار آن را غصب كرد.{14}
12. مأمون آن را به خاندان پيامبر پس داد.{15}
13. متوكل فدك را از تصرف اولاد فاطمه خارج كرد.{16}
در جمع بندي اين پرسش بايد توجه نمود كه نخست غصبي بودن فدك به طور كامل روشن و آشكار است چنان كه روش خلفاي اموي و عباسي در بازگردانيدن فدك به فاطميان نشان ميدهد كه آنها نيز به غصبي بودن فدك اذعان داشتهاند و حتي معاويه نيز تا زمان حيات امام حسن(ع) از فدك چشم ميپوشد كه اين خود نيز دليل مبرهني در پاسخ به اقدام حضرت علي(ع) در باز گردانيدن فدك است چرا كه اگر ايشان فدك را باز نميگردانيد دليل نداشت كه معاويه آن را پس از شهادت امام حسن(ع) غصب و تقسيم كند.
پی نوشتها:
[1].بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 48، ص 144 و ج 29، ص 200.
[2].شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 80.
[3].بحارالانوار، مجلسي، ج 8، ص 141.
[4].الغدير، ج 7، ص 194.
[5].همان، ص 195.
[6].همان.
[7].همان.
[8].همان.
[9].معجم البلدان، ج 4، ص 239.
[10].بحارالانوار، ج 25، ص 347.
[11].الغدير، ج 7، ص 194.
[12].همان.
[13].معجم البلدان، ج 4، ص 240.
[14].الغدير، ج 7، ص 195.
[15].معجم البلدان، ج 4، ص 240.
[16].الغدير، ج 7، ص 197.
eporsesh.com
پيش از پاسخ به اين پرسش توجه به يك نكته الزامي است و آن اين كه مسأله فدك با مسأله امامت و ولايت ارتباط نزديكي دارد، پيامبر(ص) هنگامي كه علي(ع) را به جانشيني برگزيدند ميخواستند نوعي منبع مالي نيز در اختيار ايشان و خاندانشان كه از نسل حضرت زهرا(س) ميباشند قرار دهند در حقيقت حضرت زهرا(س) به عنوان محور امامت و ولايت در موقعيتي قرار داشتند كه بخشيدن فدك به آن حضرت اعطاء به بيت امامت بوده است.
گواه اين ادعا روايات صحيحهاي است كه در اين رابطه نقل شده است؛ چنان كه حضرت موسي بن جعفر(ع) در گفتگويي كه با هارون الرشيد، خليفه عباسي دارد به اين مطلب اذعان ميكنند
ابن ابي الحديد از علماي برجسته اهل سنت و شارح نهجالبلاغه در رابطه با مسأله فدك مطلبي دارد كه شنيدني است؛ او ميگويد: «از استادم علي بن فارقي كه از استادان مدرسه عربيه در بغداد بود پرسيدم: به نظر شما آيا فاطمه در مورد ادعاي خود نسبت به فدك راست ميگفت؟ گفت: آري، راست ميگفت، پرسيدم: پس چرا ابوبكر فدك را به فاطمه بازنگردانيد؟ پرسش مرا با كلام لطيفي پاسخ داد؛ گفت: اگر آن روز ابوبكر فدك را به فاطمه برگردانده بود، فردا فاطمه ميآمد و مدعي خلافت ميشود و ابوبكر نيز در رد ادعاي آن عذري نداشت، زيرا صداقت فاطمه را نسبت به فدك بدون شاهد و دليل پذيرفته بود.
سپس ابن ابي الحديد ميافزايد: اين كلام استادم حرف درستي است».{2}
خلاصه آن كه مسأله فدك تنها مسألهاي اقتصادي و مالي نبوده است بلكه ارتباط نزديكي با مسأله خلافت و جانشيني علي(ع) دارد، بنابراين بايد توجه نمود هنگامي كه حضرت امير(ع) به حكومت رسيدند و به حق مسلم خود دست يافتند، طرح دوباره مسأله فدك لزومي نمييافت زيرا فدك در اختيار امام و سپس فرزندانش كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) كه وارث آن حضرت بودند قرار گرفته است. با اين وجود، آن حضرت در نامه 45 نهجالبلاغه خطاب به عثمان بن حنيف به مالكيت فدك تصريح ميكند: «بلي كانت في ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرين و نعم الحكم اللَّه»؛ آري از آن چه آسمان بر آن سايه افكنده تنها فدك در دست ما بود. مردمي بر آن بخل ورزيدند و مردمي سخاوتمندانه از آن ديده پوشيدند امام صادق(ع) ميفرمايد: چون خداوند پاداش ستمگر و ستمديده را داده است، ديگر حضرت علي نخواست - در مورد فدك - اقدامي انجام دهد».{3} اين حديث نشان ميدهد كه در زمان خلافت آن حضرت فدك به ايشان و فرزندانشان باز گردانيده شده است.
اما سرنوشت فدك فراز و نشيب بسيار داشته و پس از غصب آن توسط خليفه اول مراحل زير را طي كرده است.
1. خليفه دوم پس از مرگ ابوبكر، فدك را به عنوان ميراث پيامبر به وارثان ايشان بازگردانيد.{4}
2. خليفه سوم پس از مرگ عمر، فدك را ستاند و آن را به مروان بن حكم واگذارد.{5}
3. معاويه پس از شهادت امام حسن فدك را سه قسمت كرد، يك سوم آن را به مروان، يك سوم را به فرزند عمر و فرزند عثمان و يك سوم آن را به يزيد واگذارد.{6}
4. مروان در زمان حكومتش تمامي فدك را تصرف كرد.{7}
5. عبدالعزيز آن را به فرزندش عمربن عبدالعزيز بخشيد.{8}
6. عمر بن عبدالعزيز پس از خلافت در نامهاي به فرماندار مدينه دستور داد تا فدك را به فرزندان فاطمه(س) برگرداند، از اين رو در دوران خلافت او فدك در اختيار فرزندان فاطمه(س) قرار داشت.{9}
7. يزيد بن عبدالملك آن را گرفت و به تصرف خود درآورد.{10}
8. در زمان حكومت عباسيان، سفاح فدك را در اختيار حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب قرار داد.{11}
9. منصور دوانقي ديگر بار آن را از فرزندان فاطمه ستاند.{12}
10. مهدي عباسي بار ديگر فدك را به اولاد فاطمه بازگرداند.{13}
11. هادي عباسي ديگر بار آن را غصب كرد.{14}
12. مأمون آن را به خاندان پيامبر پس داد.{15}
13. متوكل فدك را از تصرف اولاد فاطمه خارج كرد.{16}
در جمع بندي اين پرسش بايد توجه نمود كه نخست غصبي بودن فدك به طور كامل روشن و آشكار است چنان كه روش خلفاي اموي و عباسي در بازگردانيدن فدك به فاطميان نشان ميدهد كه آنها نيز به غصبي بودن فدك اذعان داشتهاند و حتي معاويه نيز تا زمان حيات امام حسن(ع) از فدك چشم ميپوشد كه اين خود نيز دليل مبرهني در پاسخ به اقدام حضرت علي(ع) در باز گردانيدن فدك است چرا كه اگر ايشان فدك را باز نميگردانيد دليل نداشت كه معاويه آن را پس از شهادت امام حسن(ع) غصب و تقسيم كند.
پی نوشتها:
[1].بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 48، ص 144 و ج 29، ص 200.
[2].شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 80.
[3].بحارالانوار، مجلسي، ج 8، ص 141.
[4].الغدير، ج 7، ص 194.
[5].همان، ص 195.
[6].همان.
[7].همان.
[8].همان.
[9].معجم البلدان، ج 4، ص 239.
[10].بحارالانوار، ج 25، ص 347.
[11].الغدير، ج 7، ص 194.
[12].همان.
[13].معجم البلدان، ج 4، ص 240.
[14].الغدير، ج 7، ص 195.
[15].معجم البلدان، ج 4، ص 240.
[16].الغدير، ج 7، ص 197.
eporsesh.com