پرسش :
آیا شفاعت، عدالت خداوند متعال را زیر سوال نمی برد؟
پاسخ :
بررسي همه جانبه و نظر نمودن به تمام ابعاد مسأله شفاعت، كه يكي از اصول مسلم در معارف ديني است، ما را به حقايقي رهنمون ميكند كه پاسخ سؤال فوق را به خوبي تبيين ميكند. بدين جهت توجه شما را به نكات ذيل جلب ميكنيم:
1- حقيقت شفاعت:
يكي از مظاهر رحمت واسعه خداوند، مغفرت و آمرزش است. اين رحمت الهي مانند ساير فيوضات خداوند، بر اساس قانون اسباب و مسببات، از طريق اسباب خاص به بندگان ميرسد. همان گونه كه رحمت هدايت از طريق انبيا و وحي و كتب آسماني به مردم ميرسد و اينان واسطههاي هدايتند؛ مغفرت و آمرزش الهي نيز از طريق اسباب خاصي اعطا ميشود، آنگاه كه اين فيض الهي به اسباب و واسطههاي فيض نسبت داده ميشود، نام شفاعت به خود ميگيرد و اسباب و وسائط فيض، شفيعان ناميده ميشوند.
در نظام اسباب و مسببات، خداوند است كه اسباب را اسباب و واسطه فيض قرار داده، و هرگونه سببيت و تأثير گذاري اسباب نشأت گرفته از اداره و قدرت او، و وابسته به او، و پرتوي از فيض اوست. به همين جهت خداوند تحت تأثير شفيعان نيست بلكه اين شفيعانند كه تحت تأثير خدايند و شفاعتگري آنان تجلّي خواست و اراده اوست. بر اين اساس، خداوند بندگان صالح خود را واسطه و سبب در فيض مغفرت خويش قرار داده است و آنان با اذن و خواست او در حق كساني كه او بپسندد، طلب مغفرت خواهند كرد و واسطه مغفرت و بخشش الهي خواهند شد. قرآن كريم ميفرمايد: «در آن روز شفاعت كسي سودمند نيست، مگر آن كسي كه خداي رحمان به او اجازه داده است»(1)
و ميفرمايد: «و [شفيعان ]شفاعت نميكنند مگر براي كسي كه خداوند ميپسندد»(2)
يعني درست بر خلاف پارتيبازي، كه در آن جريان از شخص مجرم آغاز ميشود، او شفيع و واسطه را برميانگيزد و شفيع نيز به واسطه نفوذ و قدرت تأثيرگذاري كه بر حاكم دارد، در او تأثير گذاشته و سبب ميشود كه در نهايت حاكم مجرم را ببخشد؛ در شفاعت اخروي جريان به عكس است همه چيز تنها و تنها برخواسته از اراده حكيمانه خداوند است. اوست كه بر اساس لياقت و استحقاق برخي مجرمين اراده كرده است تا آنان را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد و هم اوست كه در اين راستا، اولياي الهي را به عنوان شفيع و واسطه فيض برميانگيزد تا بر اساس اراده و خواست خداوند در مورد برخي بندگان كه استحقاق عفو الهي را دارند، شفاعت كنند.
2- شفاعت، بر پايه ايمان و عمل استوار است.
شفاعت اولياي الهي در آخرت براي برخي از گنهكاران، بي حساب و گتره نيست. تأمل و درنگ در شرايط شفاعت، آشكار ميسازد كه شفاعت تنها شامل حال كساني ميشود كه در دنيا تمام تلاش و سعي خود را در راه عمل به دستورات و وظايف الهي و رسيدن به قرب حق و جلب رضايت او به كار بستهاند ودر اين مسير با اولياي الهي هم عقيده و همراه گشتهاند.
در حقيقت، شفاعت پاداش و جايزه الهي است به كساني كه در دنيا اهل ايمان و اعتقاد صالح بودهاند.
در آيات و روايات، شرط اساسي شفاعت، تحصيل رضايت خداوند بيان شده است كه جز از طريق اطاعت و بندگي و عمل به دستورات او و پيروي از فرستادگان و خلفاي او حاصل نميشود.(3)
يعني بر خلاف پارتيبازي كه امري ناحق و نارواست و برپايه استحقاق افراد نيست. شفاعت، بر مبناي استحقاق افراد استوار است. استحقاقي كه به واسطه عقيده و عمل خويش در دنيا آن را تحصيل كردهاند.
3- شفاعت، قانون است.
شفاعت، قانوني است كه در مورد برخي از گنهكاران وضع شده است. بر اساس اين قانون، خداوند به انسانها وعده داده است كه اگر شرايط مذكور اين قانون را، كه در ايمان و عمل نيك خلاصه ميشود، در دنيا تحصيل كنند، به پاس اعمال خوب شان، خطاهايي را كه ممكن است به حكم انسان بودن گاهي گرفتار آن شوند و موفق به توبه و جبران آن نشوند مورد عفو و بخشش قرار خواهد داد. در حقيقت، شفاعت قانوني است حاكم و مقدم بر قانون كيفر و عذاب مجرمين؛ كه بر اساس آن، مجرميني كه به واسطه عمل خود در دنيا، قابليت و استحقاق شفاعت را تحصيل كردهاند، مورد عفو و بخشش خداوند قرار گرفته و ديگر مشمول قانون عذاب و كيفر الهي نخواهند بود.
همانند قوانين موجود در كشورها، كه طبق يك ماده و بند قانون، كسي كه مرتكب جرم خاصي شود بايد پنج سال زنداني بكشد و طبق ماده قانوني ديگر كه حاكم و مقدم بر قانون قبلي است، هر مجرمي كه واجد شرايط عفو باشد، قبل از تحمل دوره كامل حبس كه براي او پيش بيني شده، مورد عفو قرار گرفته و آزاد ميشود.
عفو چنين مجرمي، نه تبعيض است و نه نقض قانون؛ بلكه بر اساس قانون ديگري است كه مقدم و حاكم بر قانون اوليه كيفر مجرمين و برخواسته از استحقاق و قابليت شخص مجرم است.
قانون شفاعت و بخشش مجرمين خاصي كه شرايط آن را در دنيا تحصيل كردهاند، نسبت به قانون اوليه كيفر و عذاب مجرمين، نيز همين وضعيت را دارد. شفاعت، نقض قانون و تبعيض نيست بلكه قانوني است حكيمانه كه مقدم بر قانون اوليه كيفر مجرمين است و خداوند آن را بر اساس استحقاق و قابليت افراد وضع كرده است. بر خلاف پارتيبازي كه نقض و تبعيض و قانونشكني است.
4- همه انسانها در برابر قانون شفاعت، يكسانند.
همان گونه كه بيان شد، شفاعت امري بي حساب و گتره نيست و خداوند با هيچ كس رابطه قوم و خويشي ندارد. بلكه مبتني بر حصول شرايطي است كه براي عموم مردم بيان شده است و هيچ تبعيضي بين بندگان در امكان بهرهمندي از اين قانون وجود ندارد. هر انساني مختار و قادر است تا با تحصيل آن شرايط، از شفاعت بهرهمند شود و خود را در معرض بخشش و عفو اخروي قرار دهد. بر خلاف پارتيبازي كه تبعيض محض و غيرمبتني بر پايه استحقاق افراد است.
5- نقش اولياي الهي در شفاعت
با توجه به مطلب مذكور در بند 1، شفاعت، همان مغفرت الهي است كه از طريق اسباب خاصي، كه خداوند آنان را سبب و واسطه فيض خود قرار داده است، اعطا ميشود. اولياي الهي از سوي خداوند به عنوان اسباب مغفرت و واسطههاي فيض منصوب شدهاند. به همين جهت، جز طبق خواست و اراده او، نه سخن ميگويند و نه توان دم زدن و شفاعت گري دارند. شفاعت آنان تنها براي كساني است كه شرايط آن را در دنيا تحصيل كردهاند و در نتيجه خداوند اراده بخشش آنان را كرده است. قرآن كريم: «لايشفعون الاّ لمن ارتضي؛ شفاعت نميكنند مگر براي كساني كه مورد رضايت و پسند خداوند باشند»(4).
بنابراين، چنين نيست كه خداوند در روز قيامت ناگهان با وساطت و شفاعت اولياي الهي مواجه شود و تحت تأثير آنان و به منظور جلب رضايت آنان و بدون استحقاق مجرمين، آنها را ببخشد. بلكه خداوند بر اساس قانون شفاعت اراده عفو و بخشش اين مجرمين را داشته است و بدين جهت شفيعان را به عنوان اسباب و واسطه قرار داده است تا براي اين مجرمين درخواست بخشش كنند. واسطه قرار دادن اولياي الهي به عنوان اسباب مغفرت مبتني بر اراده خداوند بر جريان امور عالم هستي بر اساس نظام اسباب و مسببات است و نكتهانتخاب اولياي الهي به عنوان اسباب و وسائط فيض، علاوه بر تكريم و بزرگداشت آنان و نيز جلب توجه مردم و روي آوردن و بهرهمند شدن از اين اسوههاي هدايت، به نوعي تجلّي ارتباط معنوي و سنخيّت فكري و عملي است كه در دنيا ميان آنان و شفاعت شوندگان وجود داشته است.
حاصل سخن:
الف) شفاعت، قانوني است كه خداوند بر اساس آن عده خاصي از مجرمين، كه شرايط مذكور در اين قانون را تحصيل كردهاند، مورد مغفرت و بخشش خود قرار ميدهد. يعني اين قانون حاكم و مقدم بر قانون كيفر مجرمين است.
ب) بر اساس اين قانون، عفو و بخشش مجرمين، بر پايه استحقاق افراد خواهد بود وتنها كساني مورد بخشش و آمرزش قرار ميگيرند كه در دنيا با عمل خود، قابليت اين رحمت را تحصيل كردهاند.
ج) همه انسانها در برابر اين قانون مساوي اند، و مختار وقادرند تا با تحصيل شرايط آن، در آخرت از آن بهرهمند شوند. و هيچ فرق و تبعيض بين بندگان وجود ندارد.
د) خداوند تحت تأثير شفيعان نيست، بلكه آنان تحت تأثير اراده و خواست او شفاعت ميكنند و شفاعت آنان، تجلّي اراده حكيمانه اوست.
و اين درست، بر خلاف پارتي بازي و شفاعتهاي مرسوم دنيوي است كه نقض قانون است و هرگز بر پايه استحقاق افراد نيست بلكه تبعيض ناحق و نارواست كه كه در آن شخص مجرم، شفيع و واسطه را برمي انگيزد و شفيع نيز به واسطه نفوذ و قدرت تأثير گذاري كه برحاكم دارد، در او تأثير گذاشته و در نهايت حاكم تحت تأثير شفيع، مجرم را ميبخشد.
ه) شفاعت بي عدالتي نيست زيرا عدالت آن است كه خداوند كمتر از حق اشخاص به آنها ندهد اگر به هر كس به مقدار استحقاق او عطا نمود عدالت است و اگر كمتر عطا نمود ظلم است و اگر بيش از استحقاق او عطا نمود تفضل و بخشش است. پس به گروهي بيشتر دادن ظلم نيست بلكه تفضلي است كه براساس حكمت الهي صورت مي گيرد شما كه به فقير پول مي دهيد بدهكار او نيستيد او نيز از شما طلبي ندارد. اين اعطاء، فضل و بخششي است از جانب شما.
بله، اگر حق ديگران را غصب كنيد و از طلبكاران خود كم بگذاريد و به فقير اعطاء كنيد ظلم است. خداوند كه در قيامت از گناهان گروهي چشم پوشي نموده و آنان را به خاطر شفاعت مقربين الي الله مي بخشد به كسي ظلم نمي كند بلكه به اين اشخاص فضل و بخشش مي نمايد.
پي نوشت ها:
1) سوره طه (20)، آيه 109.
2) سوره انبياء (21)، آيه 28.
3) سوره انبياء (21)، آيه 28؛ بحار الانوار، ج 78، ص 220؛ در مورد شرايط شفاعت رجوع كنيد به پاسخ سؤال 4.
4) سوره انبياء (21)، آيه 28.
www.eporsesh.com
بررسي همه جانبه و نظر نمودن به تمام ابعاد مسأله شفاعت، كه يكي از اصول مسلم در معارف ديني است، ما را به حقايقي رهنمون ميكند كه پاسخ سؤال فوق را به خوبي تبيين ميكند. بدين جهت توجه شما را به نكات ذيل جلب ميكنيم:
1- حقيقت شفاعت:
يكي از مظاهر رحمت واسعه خداوند، مغفرت و آمرزش است. اين رحمت الهي مانند ساير فيوضات خداوند، بر اساس قانون اسباب و مسببات، از طريق اسباب خاص به بندگان ميرسد. همان گونه كه رحمت هدايت از طريق انبيا و وحي و كتب آسماني به مردم ميرسد و اينان واسطههاي هدايتند؛ مغفرت و آمرزش الهي نيز از طريق اسباب خاصي اعطا ميشود، آنگاه كه اين فيض الهي به اسباب و واسطههاي فيض نسبت داده ميشود، نام شفاعت به خود ميگيرد و اسباب و وسائط فيض، شفيعان ناميده ميشوند.
در نظام اسباب و مسببات، خداوند است كه اسباب را اسباب و واسطه فيض قرار داده، و هرگونه سببيت و تأثير گذاري اسباب نشأت گرفته از اداره و قدرت او، و وابسته به او، و پرتوي از فيض اوست. به همين جهت خداوند تحت تأثير شفيعان نيست بلكه اين شفيعانند كه تحت تأثير خدايند و شفاعتگري آنان تجلّي خواست و اراده اوست. بر اين اساس، خداوند بندگان صالح خود را واسطه و سبب در فيض مغفرت خويش قرار داده است و آنان با اذن و خواست او در حق كساني كه او بپسندد، طلب مغفرت خواهند كرد و واسطه مغفرت و بخشش الهي خواهند شد. قرآن كريم ميفرمايد: «در آن روز شفاعت كسي سودمند نيست، مگر آن كسي كه خداي رحمان به او اجازه داده است»(1)
و ميفرمايد: «و [شفيعان ]شفاعت نميكنند مگر براي كسي كه خداوند ميپسندد»(2)
يعني درست بر خلاف پارتيبازي، كه در آن جريان از شخص مجرم آغاز ميشود، او شفيع و واسطه را برميانگيزد و شفيع نيز به واسطه نفوذ و قدرت تأثيرگذاري كه بر حاكم دارد، در او تأثير گذاشته و سبب ميشود كه در نهايت حاكم مجرم را ببخشد؛ در شفاعت اخروي جريان به عكس است همه چيز تنها و تنها برخواسته از اراده حكيمانه خداوند است. اوست كه بر اساس لياقت و استحقاق برخي مجرمين اراده كرده است تا آنان را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد و هم اوست كه در اين راستا، اولياي الهي را به عنوان شفيع و واسطه فيض برميانگيزد تا بر اساس اراده و خواست خداوند در مورد برخي بندگان كه استحقاق عفو الهي را دارند، شفاعت كنند.
2- شفاعت، بر پايه ايمان و عمل استوار است.
شفاعت اولياي الهي در آخرت براي برخي از گنهكاران، بي حساب و گتره نيست. تأمل و درنگ در شرايط شفاعت، آشكار ميسازد كه شفاعت تنها شامل حال كساني ميشود كه در دنيا تمام تلاش و سعي خود را در راه عمل به دستورات و وظايف الهي و رسيدن به قرب حق و جلب رضايت او به كار بستهاند ودر اين مسير با اولياي الهي هم عقيده و همراه گشتهاند.
در حقيقت، شفاعت پاداش و جايزه الهي است به كساني كه در دنيا اهل ايمان و اعتقاد صالح بودهاند.
در آيات و روايات، شرط اساسي شفاعت، تحصيل رضايت خداوند بيان شده است كه جز از طريق اطاعت و بندگي و عمل به دستورات او و پيروي از فرستادگان و خلفاي او حاصل نميشود.(3)
يعني بر خلاف پارتيبازي كه امري ناحق و نارواست و برپايه استحقاق افراد نيست. شفاعت، بر مبناي استحقاق افراد استوار است. استحقاقي كه به واسطه عقيده و عمل خويش در دنيا آن را تحصيل كردهاند.
3- شفاعت، قانون است.
شفاعت، قانوني است كه در مورد برخي از گنهكاران وضع شده است. بر اساس اين قانون، خداوند به انسانها وعده داده است كه اگر شرايط مذكور اين قانون را، كه در ايمان و عمل نيك خلاصه ميشود، در دنيا تحصيل كنند، به پاس اعمال خوب شان، خطاهايي را كه ممكن است به حكم انسان بودن گاهي گرفتار آن شوند و موفق به توبه و جبران آن نشوند مورد عفو و بخشش قرار خواهد داد. در حقيقت، شفاعت قانوني است حاكم و مقدم بر قانون كيفر و عذاب مجرمين؛ كه بر اساس آن، مجرميني كه به واسطه عمل خود در دنيا، قابليت و استحقاق شفاعت را تحصيل كردهاند، مورد عفو و بخشش خداوند قرار گرفته و ديگر مشمول قانون عذاب و كيفر الهي نخواهند بود.
همانند قوانين موجود در كشورها، كه طبق يك ماده و بند قانون، كسي كه مرتكب جرم خاصي شود بايد پنج سال زنداني بكشد و طبق ماده قانوني ديگر كه حاكم و مقدم بر قانون قبلي است، هر مجرمي كه واجد شرايط عفو باشد، قبل از تحمل دوره كامل حبس كه براي او پيش بيني شده، مورد عفو قرار گرفته و آزاد ميشود.
عفو چنين مجرمي، نه تبعيض است و نه نقض قانون؛ بلكه بر اساس قانون ديگري است كه مقدم و حاكم بر قانون اوليه كيفر مجرمين و برخواسته از استحقاق و قابليت شخص مجرم است.
قانون شفاعت و بخشش مجرمين خاصي كه شرايط آن را در دنيا تحصيل كردهاند، نسبت به قانون اوليه كيفر و عذاب مجرمين، نيز همين وضعيت را دارد. شفاعت، نقض قانون و تبعيض نيست بلكه قانوني است حكيمانه كه مقدم بر قانون اوليه كيفر مجرمين است و خداوند آن را بر اساس استحقاق و قابليت افراد وضع كرده است. بر خلاف پارتيبازي كه نقض و تبعيض و قانونشكني است.
4- همه انسانها در برابر قانون شفاعت، يكسانند.
همان گونه كه بيان شد، شفاعت امري بي حساب و گتره نيست و خداوند با هيچ كس رابطه قوم و خويشي ندارد. بلكه مبتني بر حصول شرايطي است كه براي عموم مردم بيان شده است و هيچ تبعيضي بين بندگان در امكان بهرهمندي از اين قانون وجود ندارد. هر انساني مختار و قادر است تا با تحصيل آن شرايط، از شفاعت بهرهمند شود و خود را در معرض بخشش و عفو اخروي قرار دهد. بر خلاف پارتيبازي كه تبعيض محض و غيرمبتني بر پايه استحقاق افراد است.
5- نقش اولياي الهي در شفاعت
با توجه به مطلب مذكور در بند 1، شفاعت، همان مغفرت الهي است كه از طريق اسباب خاصي، كه خداوند آنان را سبب و واسطه فيض خود قرار داده است، اعطا ميشود. اولياي الهي از سوي خداوند به عنوان اسباب مغفرت و واسطههاي فيض منصوب شدهاند. به همين جهت، جز طبق خواست و اراده او، نه سخن ميگويند و نه توان دم زدن و شفاعت گري دارند. شفاعت آنان تنها براي كساني است كه شرايط آن را در دنيا تحصيل كردهاند و در نتيجه خداوند اراده بخشش آنان را كرده است. قرآن كريم: «لايشفعون الاّ لمن ارتضي؛ شفاعت نميكنند مگر براي كساني كه مورد رضايت و پسند خداوند باشند»(4).
بنابراين، چنين نيست كه خداوند در روز قيامت ناگهان با وساطت و شفاعت اولياي الهي مواجه شود و تحت تأثير آنان و به منظور جلب رضايت آنان و بدون استحقاق مجرمين، آنها را ببخشد. بلكه خداوند بر اساس قانون شفاعت اراده عفو و بخشش اين مجرمين را داشته است و بدين جهت شفيعان را به عنوان اسباب و واسطه قرار داده است تا براي اين مجرمين درخواست بخشش كنند. واسطه قرار دادن اولياي الهي به عنوان اسباب مغفرت مبتني بر اراده خداوند بر جريان امور عالم هستي بر اساس نظام اسباب و مسببات است و نكتهانتخاب اولياي الهي به عنوان اسباب و وسائط فيض، علاوه بر تكريم و بزرگداشت آنان و نيز جلب توجه مردم و روي آوردن و بهرهمند شدن از اين اسوههاي هدايت، به نوعي تجلّي ارتباط معنوي و سنخيّت فكري و عملي است كه در دنيا ميان آنان و شفاعت شوندگان وجود داشته است.
حاصل سخن:
الف) شفاعت، قانوني است كه خداوند بر اساس آن عده خاصي از مجرمين، كه شرايط مذكور در اين قانون را تحصيل كردهاند، مورد مغفرت و بخشش خود قرار ميدهد. يعني اين قانون حاكم و مقدم بر قانون كيفر مجرمين است.
ب) بر اساس اين قانون، عفو و بخشش مجرمين، بر پايه استحقاق افراد خواهد بود وتنها كساني مورد بخشش و آمرزش قرار ميگيرند كه در دنيا با عمل خود، قابليت اين رحمت را تحصيل كردهاند.
ج) همه انسانها در برابر اين قانون مساوي اند، و مختار وقادرند تا با تحصيل شرايط آن، در آخرت از آن بهرهمند شوند. و هيچ فرق و تبعيض بين بندگان وجود ندارد.
د) خداوند تحت تأثير شفيعان نيست، بلكه آنان تحت تأثير اراده و خواست او شفاعت ميكنند و شفاعت آنان، تجلّي اراده حكيمانه اوست.
و اين درست، بر خلاف پارتي بازي و شفاعتهاي مرسوم دنيوي است كه نقض قانون است و هرگز بر پايه استحقاق افراد نيست بلكه تبعيض ناحق و نارواست كه كه در آن شخص مجرم، شفيع و واسطه را برمي انگيزد و شفيع نيز به واسطه نفوذ و قدرت تأثير گذاري كه برحاكم دارد، در او تأثير گذاشته و در نهايت حاكم تحت تأثير شفيع، مجرم را ميبخشد.
ه) شفاعت بي عدالتي نيست زيرا عدالت آن است كه خداوند كمتر از حق اشخاص به آنها ندهد اگر به هر كس به مقدار استحقاق او عطا نمود عدالت است و اگر كمتر عطا نمود ظلم است و اگر بيش از استحقاق او عطا نمود تفضل و بخشش است. پس به گروهي بيشتر دادن ظلم نيست بلكه تفضلي است كه براساس حكمت الهي صورت مي گيرد شما كه به فقير پول مي دهيد بدهكار او نيستيد او نيز از شما طلبي ندارد. اين اعطاء، فضل و بخششي است از جانب شما.
بله، اگر حق ديگران را غصب كنيد و از طلبكاران خود كم بگذاريد و به فقير اعطاء كنيد ظلم است. خداوند كه در قيامت از گناهان گروهي چشم پوشي نموده و آنان را به خاطر شفاعت مقربين الي الله مي بخشد به كسي ظلم نمي كند بلكه به اين اشخاص فضل و بخشش مي نمايد.
پي نوشت ها:
1) سوره طه (20)، آيه 109.
2) سوره انبياء (21)، آيه 28.
3) سوره انبياء (21)، آيه 28؛ بحار الانوار، ج 78، ص 220؛ در مورد شرايط شفاعت رجوع كنيد به پاسخ سؤال 4.
4) سوره انبياء (21)، آيه 28.
www.eporsesh.com