پرسش :
در خصوص حوادث بعد از كربلا و مصائب و آزارهايي كه به خاندان امام حسين (ع) گذشته است توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ :
روز عاشورا پس از پايان جنگ، به دستور عمر بن سعد، سر امام حسين(ع) با خولي بن يزيد به سوي عبيدالله بن زياد در كوفه فرستاده شد و سرهاي شهداي ديگر را با افراد ديگري به كوفه فرستادند. عمر بن سعد و نيروهاي باقيمانده اش بعد از ظهر عاشورا و قبل از ظهر روز يازدهم ماه محرم را در كربلا ماندند.
عمر بن سعد دستور داد بدن هاي كشته هاي خودشان را جمع كردند، بر آنان نماز خواندند و سپس دفن كردند ولي جسدهاي شهداي كربلا سه روز در بيابان ماندند و آنها را دفن نكردند. روز يازدهم ماه محرم از كربلا رفتن و خاندان پيامبر را به عنوان اسير با خود بردند.
هنگامي كه عمر بن سعد دستور حركت داد، بانوان خاندان پيامبر به عمر بن سعد گفتند: تو را قسم مي دهيم به خدا كه ما را از قتلگاه حسين ببريد. عمر بن سعد درخواست آنان را پذيرفت و همه را به قتلگاه آوردند. وقتي بانوان كشته ها را ديدند فرياد برآوردند و به شدت گريستند. پس از آن كه عمر بن سعد از كربلا رفت، گروهي از بني اسد كه در آن نزديكي ها زندگي مي كردند آمدندو بدن ها را دفن كردند (المجالس السنيه، ص 118).
خاندان پيامبر را به كوفه بردند. وقتي كه به عبيدالله بن زياد والي كوفه خبر رسيد كه اسيران كربلا را مي آورند دستور داد كه سرها را بر سر نيزه ها بزنند و پيشاپيش اهل بيت امام حسين(ع) حركت بدهند تا قدرت و سلطنت يزيد بر همگان معلوم شود. مردم كوفه وقتي فهمدند اسيران كربلا وارد كوفه مي شوند همه از كوفه بيرون رفتند تا اسيران را ببينند (منتهي الامال، ج 1، ص 751، چاپ هجرت).
زينب كبري خواهر امام حسين(ع) وقتي كه وارد كوفه شد و مردم كوفه گريه و ناله مي كردند، اشاره كردند كه همه ساكت شوند. همه ساكت شدند و نفس ها از حركت افتاد. آن حضرت پس از ستايش خدا، يك سخنراني بسيار روشنگرانه و افشاگرانه كردند. سخنراني آن حضرت مردم را به ياد سخنراني حضرت علي(ع) انداخت. او با اين كه به ظاهر اسير است ولي نيروهاي يزيدي اسير او بودند. بخشي از سخنراني آن حضرت چنين است: اي مردم كوفه! اي فريبكاران! اي پيمان شكنان! آيا گريه مي كنيد!!! از خدا مي خواهم كه اشك چشمانتان خشك نگردد و ناله هايتان پايان نپذيرد. بدانيد كه در جان شما جز تكبر، آلودگي به ننگ، تملق كنيز گونه و بدگويي دشمنانه چيز ديگري نيست. شما مانند چراگاه روييده بر مزبله و يا مانند نقره لحد هستيد... شما چگونه دامن خود را از ننگ كشتن فرزند خاتم پيامبران، سرور جوانان بهشت و پناه نيكوكاران خواهيد شست... آيا مي دانيد چه بانويي از خاندان حسين را در معرض ديد همه قرار داده ايد؟! آيا مي دانيد چه خوني از او ريختيد؟! ... (بحارالانوار، ج 45، ص 109).
سخنراني حضرت زينب، براي خلافت يزيدي بسيار خطرناك بود و براي همين نتوانستند اسيران را زياد در كوفه نگهدارند و به شام بردند. در كوفه نه فقط زينب كبرا بلكه فاطمه صغرا و ام كلثوم دخترعلي(ع) هم سخنراني كردند و پيام نهضت حسين بن علي را به گوش مردم آن منطقه رساندند.
روز اول صفر، سر امام حسين و اسيران را وارد شام كردند و مردم شام براي تماشا آمده بودند. سرهاي شهدا را پيشاپيش خاندان پيامبر حركت مي دادند (منتهي الامال، ج 1، ص 781).
مدتي اسيران در شام ماندند. در اين مدت اسيران را نزد يزيد بردند. زينب كبري در نزد يزيد سخنراني شجاعانه اي ايراد كرد كه در بخشي از آن چنين گفت:
اي يزيد! آيا گمان مي كني با اسير كردن ما بر منزلت خود افزودي و از منزلت ما كاستي؟! نه چنين نيست، اي يزيد! كمي به خود بيا و زياد تند نرو. آيا فراموش كرده اي اين سخن خدا را كه مي گويد: «كافران گمان نكنند كه مهلت دادن ما براي آنها خوب است بلكه ما به آنها مهلت مي دهيم كه بيشتر آلوده شوند و آنان عذاب دردناكي دارند». اي يزيد! اي فرزند كسي كه جدم رسول خدا او را آزاد ساخت، آيا اين از عدالت است كه بانوان تو در خانه ها باشند و بانوان خاندان پيامبر در بازارها گردانده شوند؟!
اي يزيد! هر چه در توان داري به كار بگير و هر تلاشي را بكن ولكن بدان كه تو نمي تواني ياد ما را محو كني و نمي تواني وحي ما را بميراني... (المجالس السنيه، ص 137).
در اين سخنراني، حضرت زينب، يزيد را بسيار كوبيد و يزيد نتوانست كاري بكند. همه سخنراني را مي توانيد در صفحه 795 منتهي الامال، ج 1، چاپ هجرت ببينيد و اين سخنراني مفصل است. در شام حضرت امام سجاد(ع) در مسجد سخنراني خطرناكي ايراد كرد و يزيد هم در مسجد بود و يزيد به اصرار اهل سمجد اجازه سخنراني دادند. امام سجاد(ع) در اين سخنراني خود رامعرفي كرد و مردم شام اولين بار با اين حرف ها آشنا مي شدند چون شام نسبت به اهل بيت پيامبر آشنايي نداشتند و علت اين امر اين بود كه شام به دست يزيد بن ابي سفيان فتح شده بود و پس از مرگ يزيد معاويه برادرش حاكم شام شد و پس از معاويه پسرش يزيد بن معاويه حاكم شد و اينها هر سه مخالف خاندان علي(ع) بودند و براي همين در شام، اهل بيت پيامبر معرفي نشده بودند.
حضرت امام سجاد در بخشي از سخنانش فرمود: «... حضرت محمد(ص) از ماست، حضرت علي(ع) از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه از ماست و حسن و حسين از ماست. اي مردم! من فرزند مكه و منا هستم، فرزند زمزم و صفا هستم. منم فرزند فاطمه زهرا، فرزند خديجه كبرا و فرزند لب تشنه صحراي كربلا...».
سخنراني آن حضرت تحولي شگرف ايجاد كرد و يزيد نتوانست تحمل كند و دستور داد با گفتن اذان نماز، سخنراني او قطع شود و امام سجاد(ع) از جمله هاي اذان هم براي معرفي خود استفاده كرد (منتهي الامال، ج 1، ص 801).
در سايه اينگونه حركات تحول آفرين بود كه يزيد ناچار شد با امام سجاد(ع) كنار بيايد و همواره در جهت تسلي خاطر او تلاش مي كرد (همان، ص 803).
يكي از حوادثي كه در شام اتفاق افتاد اين بود كه دختر بچه چهار ساله امام حسين(ع) در آنجا از دنيا رفت و مايه غم و اندوه فراوان اهل بيت پيامبر شد (منتهي الامال، ج 1، ص 807).
نام اين دختر بچه چهار ساله حضرت رقيه است و مزار و زيارتگاه عاشقان حسيني است.
مردم شام در سايه روشنگري هاي حضرت زينب و امام سجاد، حقانيت امام حسين و مظلوميت او را دريافتند و يزيد اين مطلب را فهميد و براي همين ديگر نتوانست اسيران كربلا را بيش از آن در شام نگهدارد و آنان را روانه مدينه كرد (همان، ص 814).
در بازگشت از شام و حركت به سوي مدينه، به كربلا آمدند و با امام حسين و شهداي كربلا تجديد ديدار و عزاداري كردند (همان، ص 816).
البته در مسأله اربعين مطالبي هست كه بايد مفصلا در كتاب هاي مربوطه مطالعه شود (ر.ك: منتهي الامال ج 1، ص 817 - اربعين، قاضي).
اهل بيت(ع) را به مدينه آوردند و آمدن به مدينه هم همراه با حوادث تكان دهنده و دردناكي بود (منتهي الامال، ج 1، ص 823).
در همه اين مدت كه اهل بيت امام حسين و شهداي كربلا كه در اسارت بودند، تلاش كردند تا مردم بدانند كه حكومت يزيد چه كاري كرده است و در اين تلاش ها هم موفق شدند و براي همين مردم مدينه قيام كردند و حادثه خطرناك كشتار مردم مدينه پيش آمد و قيام توابين هم نتيجه همين تلاش ها بود.
در جواب سؤال بيش از اين نمي توان نوشت. شما مي توانيد براي آگاهي بيشتر به اين مآخذ مراجعه نماييد:
منتهي الامال، ج 1، چاپ هجرت
قصه كربلا، نظري منفرد
بحارالانوار، ج 45
اربعين، مرحوم قاضي
و...
مصائبي كه اهل بيت در اين دوران كشيدند قابل وصف نيست ولي آنچه مهم است اين است كه آنان براي خدا آن همه مصيبت را تحمل كردند تا بتوانند نهضت امام حسين را زنده نگهدارند و در اثر آن تحمل ها و فداكاري هاست كه تا به امروز نهضت كربلا زنده و اثرگذار است و معاويه كه بيست سال حكومت كرد، پسرش يزيد بيش از چهار سال نتوانست حكومت كند و اين يكي از اثرهاي فداكاري هاي اسيران اهل بيت پيامبر اسلام بود.
www.eporsesh.com
روز عاشورا پس از پايان جنگ، به دستور عمر بن سعد، سر امام حسين(ع) با خولي بن يزيد به سوي عبيدالله بن زياد در كوفه فرستاده شد و سرهاي شهداي ديگر را با افراد ديگري به كوفه فرستادند. عمر بن سعد و نيروهاي باقيمانده اش بعد از ظهر عاشورا و قبل از ظهر روز يازدهم ماه محرم را در كربلا ماندند.
عمر بن سعد دستور داد بدن هاي كشته هاي خودشان را جمع كردند، بر آنان نماز خواندند و سپس دفن كردند ولي جسدهاي شهداي كربلا سه روز در بيابان ماندند و آنها را دفن نكردند. روز يازدهم ماه محرم از كربلا رفتن و خاندان پيامبر را به عنوان اسير با خود بردند.
هنگامي كه عمر بن سعد دستور حركت داد، بانوان خاندان پيامبر به عمر بن سعد گفتند: تو را قسم مي دهيم به خدا كه ما را از قتلگاه حسين ببريد. عمر بن سعد درخواست آنان را پذيرفت و همه را به قتلگاه آوردند. وقتي بانوان كشته ها را ديدند فرياد برآوردند و به شدت گريستند. پس از آن كه عمر بن سعد از كربلا رفت، گروهي از بني اسد كه در آن نزديكي ها زندگي مي كردند آمدندو بدن ها را دفن كردند (المجالس السنيه، ص 118).
خاندان پيامبر را به كوفه بردند. وقتي كه به عبيدالله بن زياد والي كوفه خبر رسيد كه اسيران كربلا را مي آورند دستور داد كه سرها را بر سر نيزه ها بزنند و پيشاپيش اهل بيت امام حسين(ع) حركت بدهند تا قدرت و سلطنت يزيد بر همگان معلوم شود. مردم كوفه وقتي فهمدند اسيران كربلا وارد كوفه مي شوند همه از كوفه بيرون رفتند تا اسيران را ببينند (منتهي الامال، ج 1، ص 751، چاپ هجرت).
زينب كبري خواهر امام حسين(ع) وقتي كه وارد كوفه شد و مردم كوفه گريه و ناله مي كردند، اشاره كردند كه همه ساكت شوند. همه ساكت شدند و نفس ها از حركت افتاد. آن حضرت پس از ستايش خدا، يك سخنراني بسيار روشنگرانه و افشاگرانه كردند. سخنراني آن حضرت مردم را به ياد سخنراني حضرت علي(ع) انداخت. او با اين كه به ظاهر اسير است ولي نيروهاي يزيدي اسير او بودند. بخشي از سخنراني آن حضرت چنين است: اي مردم كوفه! اي فريبكاران! اي پيمان شكنان! آيا گريه مي كنيد!!! از خدا مي خواهم كه اشك چشمانتان خشك نگردد و ناله هايتان پايان نپذيرد. بدانيد كه در جان شما جز تكبر، آلودگي به ننگ، تملق كنيز گونه و بدگويي دشمنانه چيز ديگري نيست. شما مانند چراگاه روييده بر مزبله و يا مانند نقره لحد هستيد... شما چگونه دامن خود را از ننگ كشتن فرزند خاتم پيامبران، سرور جوانان بهشت و پناه نيكوكاران خواهيد شست... آيا مي دانيد چه بانويي از خاندان حسين را در معرض ديد همه قرار داده ايد؟! آيا مي دانيد چه خوني از او ريختيد؟! ... (بحارالانوار، ج 45، ص 109).
سخنراني حضرت زينب، براي خلافت يزيدي بسيار خطرناك بود و براي همين نتوانستند اسيران را زياد در كوفه نگهدارند و به شام بردند. در كوفه نه فقط زينب كبرا بلكه فاطمه صغرا و ام كلثوم دخترعلي(ع) هم سخنراني كردند و پيام نهضت حسين بن علي را به گوش مردم آن منطقه رساندند.
روز اول صفر، سر امام حسين و اسيران را وارد شام كردند و مردم شام براي تماشا آمده بودند. سرهاي شهدا را پيشاپيش خاندان پيامبر حركت مي دادند (منتهي الامال، ج 1، ص 781).
مدتي اسيران در شام ماندند. در اين مدت اسيران را نزد يزيد بردند. زينب كبري در نزد يزيد سخنراني شجاعانه اي ايراد كرد كه در بخشي از آن چنين گفت:
اي يزيد! آيا گمان مي كني با اسير كردن ما بر منزلت خود افزودي و از منزلت ما كاستي؟! نه چنين نيست، اي يزيد! كمي به خود بيا و زياد تند نرو. آيا فراموش كرده اي اين سخن خدا را كه مي گويد: «كافران گمان نكنند كه مهلت دادن ما براي آنها خوب است بلكه ما به آنها مهلت مي دهيم كه بيشتر آلوده شوند و آنان عذاب دردناكي دارند». اي يزيد! اي فرزند كسي كه جدم رسول خدا او را آزاد ساخت، آيا اين از عدالت است كه بانوان تو در خانه ها باشند و بانوان خاندان پيامبر در بازارها گردانده شوند؟!
اي يزيد! هر چه در توان داري به كار بگير و هر تلاشي را بكن ولكن بدان كه تو نمي تواني ياد ما را محو كني و نمي تواني وحي ما را بميراني... (المجالس السنيه، ص 137).
در اين سخنراني، حضرت زينب، يزيد را بسيار كوبيد و يزيد نتوانست كاري بكند. همه سخنراني را مي توانيد در صفحه 795 منتهي الامال، ج 1، چاپ هجرت ببينيد و اين سخنراني مفصل است. در شام حضرت امام سجاد(ع) در مسجد سخنراني خطرناكي ايراد كرد و يزيد هم در مسجد بود و يزيد به اصرار اهل سمجد اجازه سخنراني دادند. امام سجاد(ع) در اين سخنراني خود رامعرفي كرد و مردم شام اولين بار با اين حرف ها آشنا مي شدند چون شام نسبت به اهل بيت پيامبر آشنايي نداشتند و علت اين امر اين بود كه شام به دست يزيد بن ابي سفيان فتح شده بود و پس از مرگ يزيد معاويه برادرش حاكم شام شد و پس از معاويه پسرش يزيد بن معاويه حاكم شد و اينها هر سه مخالف خاندان علي(ع) بودند و براي همين در شام، اهل بيت پيامبر معرفي نشده بودند.
حضرت امام سجاد در بخشي از سخنانش فرمود: «... حضرت محمد(ص) از ماست، حضرت علي(ع) از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه از ماست و حسن و حسين از ماست. اي مردم! من فرزند مكه و منا هستم، فرزند زمزم و صفا هستم. منم فرزند فاطمه زهرا، فرزند خديجه كبرا و فرزند لب تشنه صحراي كربلا...».
سخنراني آن حضرت تحولي شگرف ايجاد كرد و يزيد نتوانست تحمل كند و دستور داد با گفتن اذان نماز، سخنراني او قطع شود و امام سجاد(ع) از جمله هاي اذان هم براي معرفي خود استفاده كرد (منتهي الامال، ج 1، ص 801).
در سايه اينگونه حركات تحول آفرين بود كه يزيد ناچار شد با امام سجاد(ع) كنار بيايد و همواره در جهت تسلي خاطر او تلاش مي كرد (همان، ص 803).
يكي از حوادثي كه در شام اتفاق افتاد اين بود كه دختر بچه چهار ساله امام حسين(ع) در آنجا از دنيا رفت و مايه غم و اندوه فراوان اهل بيت پيامبر شد (منتهي الامال، ج 1، ص 807).
نام اين دختر بچه چهار ساله حضرت رقيه است و مزار و زيارتگاه عاشقان حسيني است.
مردم شام در سايه روشنگري هاي حضرت زينب و امام سجاد، حقانيت امام حسين و مظلوميت او را دريافتند و يزيد اين مطلب را فهميد و براي همين ديگر نتوانست اسيران كربلا را بيش از آن در شام نگهدارد و آنان را روانه مدينه كرد (همان، ص 814).
در بازگشت از شام و حركت به سوي مدينه، به كربلا آمدند و با امام حسين و شهداي كربلا تجديد ديدار و عزاداري كردند (همان، ص 816).
البته در مسأله اربعين مطالبي هست كه بايد مفصلا در كتاب هاي مربوطه مطالعه شود (ر.ك: منتهي الامال ج 1، ص 817 - اربعين، قاضي).
اهل بيت(ع) را به مدينه آوردند و آمدن به مدينه هم همراه با حوادث تكان دهنده و دردناكي بود (منتهي الامال، ج 1، ص 823).
در همه اين مدت كه اهل بيت امام حسين و شهداي كربلا كه در اسارت بودند، تلاش كردند تا مردم بدانند كه حكومت يزيد چه كاري كرده است و در اين تلاش ها هم موفق شدند و براي همين مردم مدينه قيام كردند و حادثه خطرناك كشتار مردم مدينه پيش آمد و قيام توابين هم نتيجه همين تلاش ها بود.
در جواب سؤال بيش از اين نمي توان نوشت. شما مي توانيد براي آگاهي بيشتر به اين مآخذ مراجعه نماييد:
منتهي الامال، ج 1، چاپ هجرت
قصه كربلا، نظري منفرد
بحارالانوار، ج 45
اربعين، مرحوم قاضي
و...
مصائبي كه اهل بيت در اين دوران كشيدند قابل وصف نيست ولي آنچه مهم است اين است كه آنان براي خدا آن همه مصيبت را تحمل كردند تا بتوانند نهضت امام حسين را زنده نگهدارند و در اثر آن تحمل ها و فداكاري هاست كه تا به امروز نهضت كربلا زنده و اثرگذار است و معاويه كه بيست سال حكومت كرد، پسرش يزيد بيش از چهار سال نتوانست حكومت كند و اين يكي از اثرهاي فداكاري هاي اسيران اهل بيت پيامبر اسلام بود.
www.eporsesh.com