پرسش :
رابطه خلفا ثلاثه با اهل بيت پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله) از جمله حضرت على و حضرت فاطمه زهرا(علیهاالسلام) چگونه بوده است؟
پاسخ :
در پاسخ اين پرسش مى توان به نكات برجسته اى كه درمنابع تاريخى و حديثى فريقين در ارتباط خلفا با اهل بيت(عليهم السلام)موجود است اشاره نمود. از آنجايى كه در منابع اهل سنّت موارد قابل توجهى در نوع ارتباط خلفا با خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بويژه على(عليه السلام) وجود دارد - براى توضيح پاسخ سوال - به برخى از آنان اشاره مى كنيم و با اين توضيحات تا حدودى چگونگى اين رابطه نيز مشخص خواهد شد.
بهره گيرى خلفاء ثلاثه از علوم اهل بيت(عليهم السلام)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بارها فرموده بود على(عليه السلام) و خاندان پاكش سرچشمه دانش و منبع علوم مختلفِ مورد نياز بشر هستند. فخر رازى هم در اين زمينه در تفسير كبير خود در ذيل آيه (إِنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ);[1] مى نويسد: حضرت على(عليه السلام)فرمود: رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) هزار باب از علم را به من آموخت كه از هر باب آن، هزار باب استنباط كردم. فخررازى در ادامه مى گويد: هرگاه مقام حضرت على(عليه السلام) در فراگيرى و استنباط علوم نبوى به اين حد باشد مقام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در علم و دانش تا چه اندازه خواهد بود.[2]
براى همين خلفاى سه گانه در موارد بى شمارى براى حل مشكلات خويش از محضر اميرمومنان على(عليه السلام) يارى مى جستند برخى از اين موارد عبارتند از:
الف) حافظ ابو جعفر احمد بن عبدالله; مشهور به محبّ طبرى از علماى برجسته اهل تسنن در قرن هفتم هجرى در كتاب «الرياض النضره» مى نويسد: در يكى از روزها، ابوبكر درباره نبرد با مرتدان با گروهى از صحابه مشورت كرد ولى نظرات مختلف آنان مشكل او را حل نكرد، به ناچار از حضرت على(عليه السلام) نظر خواست. اميرمومنان(عليه السلام)فرمود: به نظر من اگر به كارهايى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) انجام مى داد بى اعتنا باشى بر خلاف سنّت آن حضرت رفتار كرده اى! يعنى بايد با آنها به شدت مقابله نمود. ابوبكر گفت: اكنون كه نظر شما چنين است هرگاه پاى مرا در بند كنند از پيكار و جنگ با آنها به هيچ وجه دريغ نخواهم كرد «ابن سمان» هم اين حديث را نقل كرده است.[3]
ب) حافظ ابو عمر يوسف بن عبدالله معروف به «ابن عبدالبّر» از علماى سنى مذهب قرن پنجم، در كتاب الاستيعاب آورده است: روزى عمر در ايام خلافت خويش تصميم گرفت تا زن ديوانه اى را كه زنا كرده بود به همراه زن ديگرى كه در مدت شش ماه بچه اى آورده بود، هر دو را سنگسار كنند. على(عليه السلام) از ماجرا خبر يافته و به عمر فرمود: زن ديوانه گناهى ندارد زيرا خداوند قلم تكليف را از او برداشته است و در مورد پاكدامنى زن ديگر اين آيه را قرائت كرد: (وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً);[4] دوران حاملگى و از شير باز گرفتن كودك سى ماه است» با شنيدن اين استدلال عمر فرمان خود را پس گرفته و گفت: لولا على لهلك عمر![5]; اگر على نبود عمر مطمئناً هلاك مى شد». اين روايت يا بخش هايى از آن را مى توان با اندكى تفاوت در ساير منابع اهل سنّت از جمله كتاب هاى زير مطالعه نمود.[6]
ابن اثير بعد از ذكر شمارى از حل مشكلات علمى و دينى خلفا توسط حضرت على(عليه السلام) مى نويسد: ولو ذكرنا ما سأله الصحابه مثل عمر و غيره رضى الله عنهم لا طلنا;[7] اگر ما همه پاسخهاى علمى را كه عمر و ساير اصحاب از محضر او دريافته اند ذكر كنيم كتاب ما خيلى مفصل خواهد شد.
ج) عثمان نيز مانند دو خليفه قبل از خود از دانش سرشار على(عليه السلام) بهره مى برد و به اين وسيله با حضرت ارتباط برقرار مى كرد. مالك بن انس در كتاب «موطا» در حكم «طلاق مريض» ص 36 آورده است: محمد بن يحيى بن حبان مى گويد: جدم حبان دو همسر داشت يكى هاشمى و ديگر از انصار بود. حبّان همسر انصارى را طلاق داد و بعد از مدتى از دنيا رفت اين در حالى بود كه آن زن هنوز از عادت زنانه فراغت نيافته بود، براى همين ادعا كرد كه من از وى ارث مى برم، زيرا از موقعى كه مرا طلاق گفته تا حال كه مرده عدّه من تمام نشده است. براى رفع مشكل پيش عثمان رفتند او گفت: همين طور است اين زن از شوهرش ارث مى برد. زن هاشمى از داورى عثمان ناراحت شده و عثمان را سرزنش كرد. وى پاسخ داد: من از خودم داورى نكردم بلكه به دستور پسر عمويت بوده است و آنگاه به على بن ابيطالب(عليه السلام)اشاره كرد.[8]
تعرض به خانه وحى
با توجه به اينكه اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بارها در قرآن و كلام پيامبر مورد توصيه و تاييد قرار گرفته بودند و از سوى ديگر مشكلات فراوانى را براى خلفا ثلاثه حل كردند; اما از تعرض خلفا مصون نماندند و به دستور آنان خانه على و فاطمه(عليهما السلام) مورد تهديد قرار گرفته و درِ خانه را آتش زدند.
ابن قتيبه دينورى در گزارش خود آورده است: هنگام حمله گروهى از طرفداران ابوبكر به خانه على(عليه السلام) و زهرا به فرماندهى عمر، بعد از هشدارها و اخطارهاى متعدد به اهل خانه، خليفه دوم چنين گفت: والذى نفس عمر بيده لتخرجن اَوْ لاحرقنّها على من فيها; سوگند به كسى كه جان عمر در قبضه ى قدرت اوست يا بايد از خانه بيرون آييد و يا خانه را با اهل آن آتش خواهم زد. قيل له يا ابا حفص! ان فيها فاطمه؟ فقال و ان ; همراهان به خليفه گفتند: اى ابا حفص! فاطمه زهرا در اين خانه است گفت: گرچه فاطمه زهرا در داخل خانه باشد.[9]
متقى هندى نيز در كنزالعمال (ج3، ص 139) اين واقعه تلخ را يادآور شده است.
خليفه اول از اين تعرض به خانه اهل بيت(عليهم السلام) شديداً پشيمان بود و هميشه اظهار ندامت مى كرد همچنان كه شمس الدين ذهبى در ميزان الاعتدال از اين حقيقت پرده برداشته و آخرين گفتارهاى ابوبكر در روزهاى آخر زندگى اش را نقل كرده است او ضمن تصريح به صحت گزارش، از زبان عبدالرحمن بن عوف چنين نقل مى كند: در روزهاى آخر زندگى ابابكر براى عيادت وى به نزدش رفتم او از بستر بيمارى برخاسته و نشست; گفتم: الحمدالله بهتر شده اى! ديگر در سيماى تو ناراحتى احساس نمى كنم خدا را شكر، براى امور دنيوى غصه نخور. ابوبكر به من گفت: من به چيزى در اين دنيا تأسف نمى خورم مگر بر سه چيز، اى كاش آنها را انجام نمى دادم و اى كاش به خانه فاطمه حمله نمى كرديم گرچه با ما اعلان جنگ مى كردند.[10] اين وقايع تلخ و تأسف بار در مورد فاطمه(عليها السلام) در حالى اتفاق افتاد كه محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود آورده است: رسول الله(صلى الله عليه وآله)فرمود: فاطمه پاره تن من است كسى كه او را خشمناك بسازد مرا خشمناك ساخته است.[11]و همچنين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به فاطمه فرمود: به راستى كه خداى تعالى به خاطر خشم و غضب تو خشمناك مى شود و به واسطه رضايت و خرسندى تو راضى مى گردد.[12] و فاطمه(عليه السلام) به خليفه اول و دوم فرمود: خدا و فرشتگان او را شاهد مى گيريم كه شما مرا اذيت كرديد و رضايت خاطر مرا فراهم نياورديد و هرگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ملاقات كنم، از شما شكايت خواهم كرد.[13] و بالاخره آن دو خليفه، فاطمه زهرا را آنچنان ناراحت كردند كه تا زنده بود يك كلمه با آنان سخن نگفت و على(عليه السلام)هم از شدت ناراحتى رحلت جانگداز فاطمه را به آنان اطلاع نداد و خود به تنهايى و ]با همراهى چند تن از يارانش [بر همسر گرامى اش نماز گذارد و شبانه دفن كرد.[14]
بنابراين آنچه گفته شد تاريخ روابط بين خلفا و اهل بيت(عليهم السلام) را به طور واضح بيان كرده است كه در اين مختصر به گوشه هايى از آن اشاره كرديم و متأسفانه آنچه از مطالعه آن دوره از تاريخ صدر اسلام به دست مى آيد حقايق تلخى است كه دل هر انسان مسلمانى را به درد مى آورد خلفاى ثلاثه به جاى قدردانى و احترام به اهل بيت و ارج گذارى به آن همه فضايل و مناقب و كرامات خاندان نبوت و بهره گيرى از رهبرى سياسى و معنوى آن گراميان، علاوه بر ايجاد انواع مشكلات و موانع در سر راه آن ستارگان هدايت، موجب سر در گمى و تحير امت اسلامى و تفرقه بين آنان در سراسر طول تاريخ گرديدند. و در نتيجه دسته هاى مختلفى به نام تشيع و تسنن و ساير فرقه ها در ميان امت يكپارچه اسلام به وجود آمد.
پی نوشتها:
[1]. سوره آل عمران، آيه 33.
[2]. تفسير فخر رازى، ذيل آيه 33، سوره آل عمران.
[3].الرياض النضره، ج 2، ص 4.22.
[4]. سوره احقاف، آيه 15.
[5]. الاستيعاب ج 2، ص 461. در ذيل شرح حال على بن ابى طالب(عليه السلام) ابن عبدالبر ضمن نقل حادثه فوق مى گويد: كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها ابوالحسن (يعنى على بن ابيطالب).
[6]. صحيح بخارى، كتاب المحاربين، باب «لايرجم المجنون و المجنونة»;
ـ مسند امام احمد حنبل، ج 1، ص 140 و 154;
ـ سنن ابو داوود، ج 2، ص 339;
ـ سنن دار قطنى، كتاب حدود، ص 346;
ـ كنز العمال، ج 3، ص 95;
ـ فيض القدير، ج 4، ص 356;
ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 12، ص 205;
ـ فتح الملك العلى، ص 71;
ـ الرياض النضرة، ج 2، ص 194.
[7]. اسد الغابه، ج 4، ص 23.
[8]. كتاب الموطا، الامام مالك، ص 36، شماره 1215.
[9]. الامامه و السياسة، ص19، باب (كيف كانت بيعة على بن ابى طالب كرم الله وجهه).
[10]. ميزان الاعتدال، ج2، ص 215; الامامة و السياسة، باب (مرض ابى بكر و استخلافه عمر).
[11]. صحيح بخارى، ج 4، ص 210، باب مناقب فاطمه(عليه السلام).
[12]. مستدرك حاكم، ج 3، ص 154، اسد الغابه، ج 5، ص 522.
[13]. الامامه و السياسة، ابن قتيبه، دينورى، ص 19 ـ باب (كيف كانت بيعة على بن ابى طالب كرم الله وجهه) چاپ الفتوح الادبيه / 1331.
[14]. صحيح بخارى، باب غزوه خيبر، ج 5، ص 82 و در ج4، ص 42.
www.mazaheb.ir
در پاسخ اين پرسش مى توان به نكات برجسته اى كه درمنابع تاريخى و حديثى فريقين در ارتباط خلفا با اهل بيت(عليهم السلام)موجود است اشاره نمود. از آنجايى كه در منابع اهل سنّت موارد قابل توجهى در نوع ارتباط خلفا با خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بويژه على(عليه السلام) وجود دارد - براى توضيح پاسخ سوال - به برخى از آنان اشاره مى كنيم و با اين توضيحات تا حدودى چگونگى اين رابطه نيز مشخص خواهد شد.
بهره گيرى خلفاء ثلاثه از علوم اهل بيت(عليهم السلام)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بارها فرموده بود على(عليه السلام) و خاندان پاكش سرچشمه دانش و منبع علوم مختلفِ مورد نياز بشر هستند. فخر رازى هم در اين زمينه در تفسير كبير خود در ذيل آيه (إِنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ);[1] مى نويسد: حضرت على(عليه السلام)فرمود: رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) هزار باب از علم را به من آموخت كه از هر باب آن، هزار باب استنباط كردم. فخررازى در ادامه مى گويد: هرگاه مقام حضرت على(عليه السلام) در فراگيرى و استنباط علوم نبوى به اين حد باشد مقام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در علم و دانش تا چه اندازه خواهد بود.[2]
براى همين خلفاى سه گانه در موارد بى شمارى براى حل مشكلات خويش از محضر اميرمومنان على(عليه السلام) يارى مى جستند برخى از اين موارد عبارتند از:
الف) حافظ ابو جعفر احمد بن عبدالله; مشهور به محبّ طبرى از علماى برجسته اهل تسنن در قرن هفتم هجرى در كتاب «الرياض النضره» مى نويسد: در يكى از روزها، ابوبكر درباره نبرد با مرتدان با گروهى از صحابه مشورت كرد ولى نظرات مختلف آنان مشكل او را حل نكرد، به ناچار از حضرت على(عليه السلام) نظر خواست. اميرمومنان(عليه السلام)فرمود: به نظر من اگر به كارهايى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) انجام مى داد بى اعتنا باشى بر خلاف سنّت آن حضرت رفتار كرده اى! يعنى بايد با آنها به شدت مقابله نمود. ابوبكر گفت: اكنون كه نظر شما چنين است هرگاه پاى مرا در بند كنند از پيكار و جنگ با آنها به هيچ وجه دريغ نخواهم كرد «ابن سمان» هم اين حديث را نقل كرده است.[3]
ب) حافظ ابو عمر يوسف بن عبدالله معروف به «ابن عبدالبّر» از علماى سنى مذهب قرن پنجم، در كتاب الاستيعاب آورده است: روزى عمر در ايام خلافت خويش تصميم گرفت تا زن ديوانه اى را كه زنا كرده بود به همراه زن ديگرى كه در مدت شش ماه بچه اى آورده بود، هر دو را سنگسار كنند. على(عليه السلام) از ماجرا خبر يافته و به عمر فرمود: زن ديوانه گناهى ندارد زيرا خداوند قلم تكليف را از او برداشته است و در مورد پاكدامنى زن ديگر اين آيه را قرائت كرد: (وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً);[4] دوران حاملگى و از شير باز گرفتن كودك سى ماه است» با شنيدن اين استدلال عمر فرمان خود را پس گرفته و گفت: لولا على لهلك عمر![5]; اگر على نبود عمر مطمئناً هلاك مى شد». اين روايت يا بخش هايى از آن را مى توان با اندكى تفاوت در ساير منابع اهل سنّت از جمله كتاب هاى زير مطالعه نمود.[6]
ابن اثير بعد از ذكر شمارى از حل مشكلات علمى و دينى خلفا توسط حضرت على(عليه السلام) مى نويسد: ولو ذكرنا ما سأله الصحابه مثل عمر و غيره رضى الله عنهم لا طلنا;[7] اگر ما همه پاسخهاى علمى را كه عمر و ساير اصحاب از محضر او دريافته اند ذكر كنيم كتاب ما خيلى مفصل خواهد شد.
ج) عثمان نيز مانند دو خليفه قبل از خود از دانش سرشار على(عليه السلام) بهره مى برد و به اين وسيله با حضرت ارتباط برقرار مى كرد. مالك بن انس در كتاب «موطا» در حكم «طلاق مريض» ص 36 آورده است: محمد بن يحيى بن حبان مى گويد: جدم حبان دو همسر داشت يكى هاشمى و ديگر از انصار بود. حبّان همسر انصارى را طلاق داد و بعد از مدتى از دنيا رفت اين در حالى بود كه آن زن هنوز از عادت زنانه فراغت نيافته بود، براى همين ادعا كرد كه من از وى ارث مى برم، زيرا از موقعى كه مرا طلاق گفته تا حال كه مرده عدّه من تمام نشده است. براى رفع مشكل پيش عثمان رفتند او گفت: همين طور است اين زن از شوهرش ارث مى برد. زن هاشمى از داورى عثمان ناراحت شده و عثمان را سرزنش كرد. وى پاسخ داد: من از خودم داورى نكردم بلكه به دستور پسر عمويت بوده است و آنگاه به على بن ابيطالب(عليه السلام)اشاره كرد.[8]
تعرض به خانه وحى
با توجه به اينكه اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بارها در قرآن و كلام پيامبر مورد توصيه و تاييد قرار گرفته بودند و از سوى ديگر مشكلات فراوانى را براى خلفا ثلاثه حل كردند; اما از تعرض خلفا مصون نماندند و به دستور آنان خانه على و فاطمه(عليهما السلام) مورد تهديد قرار گرفته و درِ خانه را آتش زدند.
ابن قتيبه دينورى در گزارش خود آورده است: هنگام حمله گروهى از طرفداران ابوبكر به خانه على(عليه السلام) و زهرا به فرماندهى عمر، بعد از هشدارها و اخطارهاى متعدد به اهل خانه، خليفه دوم چنين گفت: والذى نفس عمر بيده لتخرجن اَوْ لاحرقنّها على من فيها; سوگند به كسى كه جان عمر در قبضه ى قدرت اوست يا بايد از خانه بيرون آييد و يا خانه را با اهل آن آتش خواهم زد. قيل له يا ابا حفص! ان فيها فاطمه؟ فقال و ان ; همراهان به خليفه گفتند: اى ابا حفص! فاطمه زهرا در اين خانه است گفت: گرچه فاطمه زهرا در داخل خانه باشد.[9]
متقى هندى نيز در كنزالعمال (ج3، ص 139) اين واقعه تلخ را يادآور شده است.
خليفه اول از اين تعرض به خانه اهل بيت(عليهم السلام) شديداً پشيمان بود و هميشه اظهار ندامت مى كرد همچنان كه شمس الدين ذهبى در ميزان الاعتدال از اين حقيقت پرده برداشته و آخرين گفتارهاى ابوبكر در روزهاى آخر زندگى اش را نقل كرده است او ضمن تصريح به صحت گزارش، از زبان عبدالرحمن بن عوف چنين نقل مى كند: در روزهاى آخر زندگى ابابكر براى عيادت وى به نزدش رفتم او از بستر بيمارى برخاسته و نشست; گفتم: الحمدالله بهتر شده اى! ديگر در سيماى تو ناراحتى احساس نمى كنم خدا را شكر، براى امور دنيوى غصه نخور. ابوبكر به من گفت: من به چيزى در اين دنيا تأسف نمى خورم مگر بر سه چيز، اى كاش آنها را انجام نمى دادم و اى كاش به خانه فاطمه حمله نمى كرديم گرچه با ما اعلان جنگ مى كردند.[10] اين وقايع تلخ و تأسف بار در مورد فاطمه(عليها السلام) در حالى اتفاق افتاد كه محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود آورده است: رسول الله(صلى الله عليه وآله)فرمود: فاطمه پاره تن من است كسى كه او را خشمناك بسازد مرا خشمناك ساخته است.[11]و همچنين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به فاطمه فرمود: به راستى كه خداى تعالى به خاطر خشم و غضب تو خشمناك مى شود و به واسطه رضايت و خرسندى تو راضى مى گردد.[12] و فاطمه(عليه السلام) به خليفه اول و دوم فرمود: خدا و فرشتگان او را شاهد مى گيريم كه شما مرا اذيت كرديد و رضايت خاطر مرا فراهم نياورديد و هرگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ملاقات كنم، از شما شكايت خواهم كرد.[13] و بالاخره آن دو خليفه، فاطمه زهرا را آنچنان ناراحت كردند كه تا زنده بود يك كلمه با آنان سخن نگفت و على(عليه السلام)هم از شدت ناراحتى رحلت جانگداز فاطمه را به آنان اطلاع نداد و خود به تنهايى و ]با همراهى چند تن از يارانش [بر همسر گرامى اش نماز گذارد و شبانه دفن كرد.[14]
بنابراين آنچه گفته شد تاريخ روابط بين خلفا و اهل بيت(عليهم السلام) را به طور واضح بيان كرده است كه در اين مختصر به گوشه هايى از آن اشاره كرديم و متأسفانه آنچه از مطالعه آن دوره از تاريخ صدر اسلام به دست مى آيد حقايق تلخى است كه دل هر انسان مسلمانى را به درد مى آورد خلفاى ثلاثه به جاى قدردانى و احترام به اهل بيت و ارج گذارى به آن همه فضايل و مناقب و كرامات خاندان نبوت و بهره گيرى از رهبرى سياسى و معنوى آن گراميان، علاوه بر ايجاد انواع مشكلات و موانع در سر راه آن ستارگان هدايت، موجب سر در گمى و تحير امت اسلامى و تفرقه بين آنان در سراسر طول تاريخ گرديدند. و در نتيجه دسته هاى مختلفى به نام تشيع و تسنن و ساير فرقه ها در ميان امت يكپارچه اسلام به وجود آمد.
پی نوشتها:
[1]. سوره آل عمران، آيه 33.
[2]. تفسير فخر رازى، ذيل آيه 33، سوره آل عمران.
[3].الرياض النضره، ج 2، ص 4.22.
[4]. سوره احقاف، آيه 15.
[5]. الاستيعاب ج 2، ص 461. در ذيل شرح حال على بن ابى طالب(عليه السلام) ابن عبدالبر ضمن نقل حادثه فوق مى گويد: كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها ابوالحسن (يعنى على بن ابيطالب).
[6]. صحيح بخارى، كتاب المحاربين، باب «لايرجم المجنون و المجنونة»;
ـ مسند امام احمد حنبل، ج 1، ص 140 و 154;
ـ سنن ابو داوود، ج 2، ص 339;
ـ سنن دار قطنى، كتاب حدود، ص 346;
ـ كنز العمال، ج 3، ص 95;
ـ فيض القدير، ج 4، ص 356;
ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 12، ص 205;
ـ فتح الملك العلى، ص 71;
ـ الرياض النضرة، ج 2، ص 194.
[7]. اسد الغابه، ج 4، ص 23.
[8]. كتاب الموطا، الامام مالك، ص 36، شماره 1215.
[9]. الامامه و السياسة، ص19، باب (كيف كانت بيعة على بن ابى طالب كرم الله وجهه).
[10]. ميزان الاعتدال، ج2، ص 215; الامامة و السياسة، باب (مرض ابى بكر و استخلافه عمر).
[11]. صحيح بخارى، ج 4، ص 210، باب مناقب فاطمه(عليه السلام).
[12]. مستدرك حاكم، ج 3، ص 154، اسد الغابه، ج 5، ص 522.
[13]. الامامه و السياسة، ابن قتيبه، دينورى، ص 19 ـ باب (كيف كانت بيعة على بن ابى طالب كرم الله وجهه) چاپ الفتوح الادبيه / 1331.
[14]. صحيح بخارى، باب غزوه خيبر، ج 5، ص 82 و در ج4، ص 42.
www.mazaheb.ir