پرسش :
اندیشه حاکم بر تفکر روشن فکران امروزى چیست؟
پاسخ :
در دوران ما، مخالفت با تفکر و تعمق در مسائل ماوراء الطبیعى رنگ جدیدى به خود گرفته است؛ رنگ فلسفه حسى. چنان که مى دانیم در اروپا روش حسى و تجربى در شناخت طبیعت بر روش قیاسى پیروز شد. پس از این پیروزى، این فکر پیدا شد که روش قیاسى و تعقلى در هیچ جا اعتبار ندارد و تنها فلسفه قابل اعتماد، فلسفه حسى است. نتیجه قهرى این نظریه این شد که الهیات، به سبب خارج بودن از دسترسى حس و تجربه، مشکوک و مجهول و غیرقابل تحقیق اعلام شود و برخى آن را یک سره انکار کنند. این جریانى بود که در جهان غرب رخ داد.
در جهان اسلام، سابقه موج مخالفت با هرگونه تفکر و تعمق از طرف اهل حدیث از یک طرف و موفقیت هاى پى در پى روش حسى در شناخت طبیعت از طرف دیگر و دشوارى تعمق و حل مسائل فلسفى از دیگر سو، گروهى از نویسندگان مسلمان را سخت به هیجان آورد و موجب پیدایش یک نظریه تلفیقى در میان آنها شد، مبنى بر اینکه الهیات قابل تحقیق است، ولى در الهیات نیز منحصراً لازم است از روشى حسى و تجربى ـ که براى شناخت طبیعت مورد استفاده قرار مى گیرد ـ استفاده شود. این دسته مدعى شدند که از نظر قرآن، تنها راه شناخت خداوند، مطالعه در طبیعت و مخلوقات، با استفاده از روش حسى است و هر راهى غیر از این راه بیهوده است؛ زیرا قرآن در سراسر آیات خود در کمال صراحت، بشر را به مطالعه در مظاهر طبیعت که جز با روش حسى میسر نیست دعوت کرده و کلید رمز مبدأ و معاد را در همین نوع مطالعه دانسته است.
[در پاسخ به این طرز فکر باید گفت] اینها همه مسائلى است مربوط به آن سوى مرز. چگونه ما از راه طبیعت شناسى به معرفت این مسائل نائل مى گردیم؟ طبیعت شناسى، قطعاً و مسلماً ما را به علم و قدرت و حکمت آفریننده جهان آگاه مى کند، ولى در همین جهت نیز حداکثر این است که ما را واقف مى سازد و اینکه آفریننده جهان به کارهایى که در طبیعت انجام مى دهد، آگاه است و بر آنها تواناست: «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ»، ولى قرآن در این [باره] نیز معرفتى بالاتر از ما مى خواهد و آن اینکه او بر همه چیز بلا استثنا آگاه و تواناست: «وَ هُوَ بِکُلِ شَى ءٍ عَلیمْ وَ هُوَ عَلى کُلِ شَى ءٍ قَدیرْ.» چگونه از راه مطالعه در مخلوقات که به هر حال محدودند، به علم نامتناهى و قدرت نامتناهى واقف مى شویم؟ حقیقت این است که مطالعه طبیعت، ما را تا مرز ماوراء طبیعت رهبرى مى کند. این راه جاده اى است که تا مرز ماوراء طبیعت کشیده شده است و در آنجا پایان مى یابد و فقط نشانى مبهم از ماوراء طبیعت مى دهد... .1
پی نوشت:
1 . استاد مطهرى و روشنفکران، صص 71 ـ 74.
www.irc.ir
در دوران ما، مخالفت با تفکر و تعمق در مسائل ماوراء الطبیعى رنگ جدیدى به خود گرفته است؛ رنگ فلسفه حسى. چنان که مى دانیم در اروپا روش حسى و تجربى در شناخت طبیعت بر روش قیاسى پیروز شد. پس از این پیروزى، این فکر پیدا شد که روش قیاسى و تعقلى در هیچ جا اعتبار ندارد و تنها فلسفه قابل اعتماد، فلسفه حسى است. نتیجه قهرى این نظریه این شد که الهیات، به سبب خارج بودن از دسترسى حس و تجربه، مشکوک و مجهول و غیرقابل تحقیق اعلام شود و برخى آن را یک سره انکار کنند. این جریانى بود که در جهان غرب رخ داد.
در جهان اسلام، سابقه موج مخالفت با هرگونه تفکر و تعمق از طرف اهل حدیث از یک طرف و موفقیت هاى پى در پى روش حسى در شناخت طبیعت از طرف دیگر و دشوارى تعمق و حل مسائل فلسفى از دیگر سو، گروهى از نویسندگان مسلمان را سخت به هیجان آورد و موجب پیدایش یک نظریه تلفیقى در میان آنها شد، مبنى بر اینکه الهیات قابل تحقیق است، ولى در الهیات نیز منحصراً لازم است از روشى حسى و تجربى ـ که براى شناخت طبیعت مورد استفاده قرار مى گیرد ـ استفاده شود. این دسته مدعى شدند که از نظر قرآن، تنها راه شناخت خداوند، مطالعه در طبیعت و مخلوقات، با استفاده از روش حسى است و هر راهى غیر از این راه بیهوده است؛ زیرا قرآن در سراسر آیات خود در کمال صراحت، بشر را به مطالعه در مظاهر طبیعت که جز با روش حسى میسر نیست دعوت کرده و کلید رمز مبدأ و معاد را در همین نوع مطالعه دانسته است.
[در پاسخ به این طرز فکر باید گفت] اینها همه مسائلى است مربوط به آن سوى مرز. چگونه ما از راه طبیعت شناسى به معرفت این مسائل نائل مى گردیم؟ طبیعت شناسى، قطعاً و مسلماً ما را به علم و قدرت و حکمت آفریننده جهان آگاه مى کند، ولى در همین جهت نیز حداکثر این است که ما را واقف مى سازد و اینکه آفریننده جهان به کارهایى که در طبیعت انجام مى دهد، آگاه است و بر آنها تواناست: «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ»، ولى قرآن در این [باره] نیز معرفتى بالاتر از ما مى خواهد و آن اینکه او بر همه چیز بلا استثنا آگاه و تواناست: «وَ هُوَ بِکُلِ شَى ءٍ عَلیمْ وَ هُوَ عَلى کُلِ شَى ءٍ قَدیرْ.» چگونه از راه مطالعه در مخلوقات که به هر حال محدودند، به علم نامتناهى و قدرت نامتناهى واقف مى شویم؟ حقیقت این است که مطالعه طبیعت، ما را تا مرز ماوراء طبیعت رهبرى مى کند. این راه جاده اى است که تا مرز ماوراء طبیعت کشیده شده است و در آنجا پایان مى یابد و فقط نشانى مبهم از ماوراء طبیعت مى دهد... .1
پی نوشت:
1 . استاد مطهرى و روشنفکران، صص 71 ـ 74.
www.irc.ir