پرسش :
رابطه حکومت با مردم در اندیشه سیاسى اسلام چگونه است؟
پاسخ :
اندیشه اى خطرناک و گمراه کننده در قرون جدید، میان برخى از دانشمندان اروپایى پدید آمد که در گرایش گروهى به ماتریالیسم، سهم بسزایى دارد و آن این است که نوعى ارتباط تصنعى میان ایمان و اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حق حاکمیت توده مردم از طرف دیگر برقرار شد. مسئولیت در برابر خدا مستلزم عدم مسئولیت در برابر خلق خدا فرض شد و «حق الله» جانشین «حق الناس» تصور گردید. ایمان و اعتقاد به ذات احدیت که جهان را به «حق» و به «عدل» برپا ساخته، به جاى اینکه زیربنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتى و فطرى تلقى شود، منافى آن شناخته شده و بالطبع حق حاکمیت ملى مساوى شد با بى خدایى. این در صورتى [است] که از نظر اسلام، درست، امر عکس آن اندیشه است. امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم [بوده] و در برابر آنان مسئول [است]. ازاین رو، [حکمران و مردم] اگر بناست یکى براى دیگرى باشد، این حکمران است که براى توده مردم است، نه مردم براى حاکم.
نامه هاى على علیه السلام به فرماندارانش [به ویژه] بخش هایى که جنبه بخش نامه دارد، این نکته را بیان مى کند. در این نامه هاست که شأن حکمران و وظایف او در برابر مردم و حقوق واقعى آنان منعکس شده است. در نامه اى که به حاکم آذربایجان مى نویسد، چنین مى فرماید: «مبادا بپندارى حکومتى که به تو سپرده شده است، یک شکار است که به چنگ افتاده است. خیر، امانتى برگردنت گذاشته شده است و مافوق تو از تو، رعایت، نگهبانى و حفظ حقوق مردم را مى خواهد. تو را نرسد که به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار کنى».
[همچنین] در فرمان معروف، خطاب به مالک اشتر مى نویسد: «در قلب خود مهربانى، محبت و لطف به مردم را بیدار کن. مبادا مانند یک درنده که دریدن و خوردن را فرصت مى شمارد، رفتار کنى؛ که مردم یا مسلمانند و برادر دینى تو و یا غیر مسلمانند و انسانى مانند تو. مگو [اگر] من اکنون بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از آنها اطاعت کردن؛ که این، عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در دین و نزدیک شدن به سلب نعمت است».1
در بخش نامه هاى على علیه السلام حساسیت عجیبى نسبت به عدالت و مهربانى به مردم و محترم شمردن شخصیت مردم و حقوق مردم مشاهده مى شود که عجیب و نمونه است.2
پی نوشتها:
1 .نهج البلاغه، نامه 53.
2 . سیرى در نهج البلاغه، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 133 ـ 137.
www.irc.ir
اندیشه اى خطرناک و گمراه کننده در قرون جدید، میان برخى از دانشمندان اروپایى پدید آمد که در گرایش گروهى به ماتریالیسم، سهم بسزایى دارد و آن این است که نوعى ارتباط تصنعى میان ایمان و اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حق حاکمیت توده مردم از طرف دیگر برقرار شد. مسئولیت در برابر خدا مستلزم عدم مسئولیت در برابر خلق خدا فرض شد و «حق الله» جانشین «حق الناس» تصور گردید. ایمان و اعتقاد به ذات احدیت که جهان را به «حق» و به «عدل» برپا ساخته، به جاى اینکه زیربنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتى و فطرى تلقى شود، منافى آن شناخته شده و بالطبع حق حاکمیت ملى مساوى شد با بى خدایى. این در صورتى [است] که از نظر اسلام، درست، امر عکس آن اندیشه است. امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم [بوده] و در برابر آنان مسئول [است]. ازاین رو، [حکمران و مردم] اگر بناست یکى براى دیگرى باشد، این حکمران است که براى توده مردم است، نه مردم براى حاکم.
نامه هاى على علیه السلام به فرماندارانش [به ویژه] بخش هایى که جنبه بخش نامه دارد، این نکته را بیان مى کند. در این نامه هاست که شأن حکمران و وظایف او در برابر مردم و حقوق واقعى آنان منعکس شده است. در نامه اى که به حاکم آذربایجان مى نویسد، چنین مى فرماید: «مبادا بپندارى حکومتى که به تو سپرده شده است، یک شکار است که به چنگ افتاده است. خیر، امانتى برگردنت گذاشته شده است و مافوق تو از تو، رعایت، نگهبانى و حفظ حقوق مردم را مى خواهد. تو را نرسد که به استبداد و دلخواه در میان مردم رفتار کنى».
[همچنین] در فرمان معروف، خطاب به مالک اشتر مى نویسد: «در قلب خود مهربانى، محبت و لطف به مردم را بیدار کن. مبادا مانند یک درنده که دریدن و خوردن را فرصت مى شمارد، رفتار کنى؛ که مردم یا مسلمانند و برادر دینى تو و یا غیر مسلمانند و انسانى مانند تو. مگو [اگر] من اکنون بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از آنها اطاعت کردن؛ که این، عین راه یافتن فساد در دل و ضعف در دین و نزدیک شدن به سلب نعمت است».1
در بخش نامه هاى على علیه السلام حساسیت عجیبى نسبت به عدالت و مهربانى به مردم و محترم شمردن شخصیت مردم و حقوق مردم مشاهده مى شود که عجیب و نمونه است.2
پی نوشتها:
1 .نهج البلاغه، نامه 53.
2 . سیرى در نهج البلاغه، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 133 ـ 137.
www.irc.ir