پرسش :
مرگ یا زندگى حضرت عیسى و خضر علیهم االسلام چگونه است؟
پاسخ :
قرآن کریم درباره حضرت عیسى علیهماالسلام می فرماید:
«إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ »1؛
«اى عیسى من تو را برمیگیرم و به سوى خود میبرم و از کسانى که کافر شدند پاک میسازم و کسانى را که از تو پیروى کردند تا روز قیامت برتر از کسانى قرار میدهم که کافر شدند. سپس بازگشت همه شما به من است و در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى میکنم]».
خداوند در حال حیات حضرت عیسى علیه السلام به او خطاب می کند که من تمام حقیقت تو را میگیرم: «إنّى متوفّیک» ولى معلوم نیست این توفّى و اخذ تامّ رخ داده یا در آخرالزّمان رخ می دهد؟!؛ چنان که معلوم نیست مراد از «رافعک إلیّ» یعنى جسم و روح تو را به سوى خود میبرم، یا فقط روح تو را بالا میبرم.
البته از ظاهر برخى عبارت هاى انجیل و برخى روایات استفاده می شود که جسم و روح حضرت مسیح علیه السلام به آسمان عروج کرده است؛ چنان که مسیحیان می گویند: عیسى کشته شد و دفن گردید و سپس از میان مردگان برخاست و مدت کوتاهى در زمین بود و بعد به آسمان صعود کرد.
امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت عیسى علیه السلام شبى را که به جانب آسمان بالا رفت به اصحابش خبر داد. اصحاب، هنگام غروب آفتاب همگى نزد او گرد آمدند. عیسى علیه السلام آنان را در خانه اى نگاه داشت و سپس از چشمه اى که در زاویه آن خانه بود، در حالى که سرش را تکان میداد تا آب هایش به سوى آنان بریزد بیرون آمد. سپس به آنان گفت: خداى متعال به من وحى کرده که هم اکنون مرا به سوى خود بالا برد. و مرا از یهودیان پاک کند. اکنون کدام یک از شما حاضرید به شکل من درآید و به جاى من کشته و به دار آویخته گردد و با من در درجه و مقامم همراه باشد؟ جوانى از آنان گفت: یا روح اللّه من حاضرم. عیسى علیه السلام به او فرمود: آرى تو همان هستى. سپس عیسى علیه السلام به آنان گفت: یکى از شما پیش از آن که صبح کند دوازده بار به من کافر می شود. مردى از آنان گفت: یا نبی الله من آن کس هستم؟ عیسى گفت: آیا در نفس خودت مییابى همان کس باشى؟ بعد به آنان فرمود: به زودى بعد از من سه فرقه می شوید. دو فرقه بر خدا دروغ بسته و جایگاهشان آتش است. فرقه اى که تابع «شمعون»اند بر خدا راستگویند و جایشان بهشت خواهد بود. این بگفت و در حالى که همگان او را میدیدند خدا او را از زاویه خانه به سوى خود بالا برد. بعد گوید: یهودیان همان شب در طلب عیسى برآمدند. مردى را که عیسى خبر داده بود که تا پیش از صبح دوازده بار به او کافر شود گرفتند.
همچنین جوانى را که شبح عیسى به او القا شده بود کشتند و به دار آویختند. مرد دیگر نیز تا قبل از صبح دوازده بار به عیسى علیه السلام کافر شد2.
علاّمه طباطبایى پس از نقل حدیث مزبور می گوید: نزدیک به همین روایت از ابن عبّاس و قتاده و دیگران نقل شده. برخى از ایشان گفته است: آن کس که شبح عیسى به او افتاد همان بود که یهودیان را به جایگاه عیسى راهنمایى کرد تا او را گرفته بکشند و برخى دیگر غیر آن کس را گفته است. به هر تقدیر، قرآن کریم نفیاً یا اثباتاً از این جریان ساکت است3.
از حضرت رضا علیه السلام نیز نقل شده عیسى علیه السلام زنده از زمین به سوى آسمان برده شد و در بین آسمان و زمین روحش قبض شد و چون او را به آسمان بالا بردند روحش را به او برگرداندند؛ چنان که خداوند فرمود:
«إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَىَّ وَ مُطَهِّرُکَ... »4؛
«یاد کن هنگامى را که خدا گفت: اى عیسى در حقیقت من تو را برگرفته و تو را به سوى خویش بالا میبرم و تو را از کسانى که کفر ورزیدند، پاک میسازم...».
امام صادق علیه السلام در مورد زندگى حضرت عیسى علیه السلام می فرماید: خداوند عیسى بن مریم علیه السلام را مبعوث کرد و به او نور، علم، حکم و همه دانش پیامبران گذشته را عطا کرد و افزون بر آن انجیل را نیز بر او نازل کرد و او را به سوى بیت المقدس به جانب بنیاسرائیل فرستاد تا آنان را به ایمان به خدا و رسول و عمل به کتاب و حکمتش دعوت کند. بیشتر بنیاسرائیل در برابر دعوت او راه طغیان و کفر پیش گرفتند و چون ایمان نیاوردند عیسى علیه السلام آنان را نفرین کرد. خداوند گروهى از اشرارِ آنان را مسخ کرد تا نشانه اى براى دیگران شده و عبرت گیرند، ولى متأسفانه آنان طغیان و کفر را بیشتر کردند. عیسى علیه السلام در بیت المقدس ماند و مدّت 23 سال آنان را دعوت و به نعمت هایى که نزد خداست ترغیب میکرد تا وقتى که یهود او را جستجو کرده بالاخره مدّعى کشته شدن و به دار آویختنش گشتند، ولى قطعاً خدا آنان را بر عیسى علیه السلام مسلّط نکرد، بلکه موضوع برایشان مشتبه گردید و اصلاً یهودیان به عذاب و کشتن و به دار آویختن حضرت مسیح علیه السلامقدرت پیدا نکردند؛ زیرا قدرت پیدا کردنشان تکذیب قول خداوند است که می فرماید: خدا عیسى را پس از توفّى و اخذ تامّ به سوى خود بالا برد.5
تذکّر: احتمال اسرائیلى بودن برخى از این روایات ضعیف نیست. بنابراین، در پذیرش مشترکات با اهل کتاب احتیاط لازم است اما آنچه قطعى و تردید نابردار است کلام الهى است که به صراحت کشته شدن حضرت عیسى علیه السلام را نفى می کند.6
اما راجع به حضرت خضر علیه السلام، به چند نکته اشاره می شود:
1. در برخى روایات از طرق شیعه و سنّى نقل شده که حضرت خضر علیه السلام از آب حیات نوشیده است، مرحوم علامه طباطبایى(ره) در این روایت تردید و تشکیک می فرمایند و می گویند: «این روایات و امثال آن، خبر واحدى است که قطع به صدورش نداریم و از قرآن کریم و سنت قطعى و عقل هم دلیل بر توجیه و تصحیح آنها نداریم».7
2. در برخى روایات آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «خداوند به حضرت خضر علیه السلام عمر طولانى عطا فرمود زیرا خدا میخواست به قائم ما (حضرت مهدى(عج) عمر طولانى بدهد و می دانست) که بندگانش بر طول عمر او اشکال خواهند کرد، به همین جهت عمر بنده اش حضرت خضر را طولانى گردانید که عمر طولانى حضرت قائم به آن تشبیه شود»8.
3. در مورد حضرت خضر به صراحت و روشنى در قرآن مجید چیزى نیامده است جز آنکه در سوره کهف داستان مصاحبت او با حضرت موسى علیه السلام بدون ذکر نام وى آمده است. در مورد پیامبرى وى نیز اختلاف نظر وجود دارد برخى وى را از اولیاء الهى دانسته و برخى مانند علامه طباطبایى(ره) چنین استنباط نموده که وى از پیامبران بوده و نام و نسبش تالى بن مالک بن عامربن ارفخشید بن سام بن نوح است.
بنابراین درباره حضرت خضر دو نظر وجود دارد:
1. وى از اولیاى الهى بوده و داراى علم به باطن و حقایق عالم است.
2. وى از انبیاى الهى بوده است.
در هر صورت در روایات آمده است، آن شخصى که موسى علیه السلام به ملاقات او در مجمع البحرین شتافت و حوادث عجیبى که در همراهى او مشاهده کرد حضرت خضر علیه السلام بوده است و او در چشمه آب حیات، خود را شستشو داده است و به همین دلیل زنده است و مرگ در او راه ندارد (مگر به هنگام برقرارى قیامت).9
پی نوشت:
1. آل عمران 3، آیه 55.
2. نور الثقلین، 345/1، ح 154.
3. المیزان، ج 3، ص 252.
4. آل عمران 3، آیه 55.
5. نور الثقلین، 346/1.
6. بنگرید: جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج 4 معاد در قرآن.
7. ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص489، ذیل آیات 60 تا 82 سوره کهف.
8. هزار و یک چرا؟ على سالک، نشر جمال، قم، ص224.
9. تفسیر برهان، ج 2، ص 472. تفصیل داستان موسى و خضر وذوالقرنین را میتوانید در تفسیر سوره کهف مطالعه کنید.
منبع: www.porseman.org
قرآن کریم درباره حضرت عیسى علیهماالسلام می فرماید:
«إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ »1؛
«اى عیسى من تو را برمیگیرم و به سوى خود میبرم و از کسانى که کافر شدند پاک میسازم و کسانى را که از تو پیروى کردند تا روز قیامت برتر از کسانى قرار میدهم که کافر شدند. سپس بازگشت همه شما به من است و در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى میکنم]».
خداوند در حال حیات حضرت عیسى علیه السلام به او خطاب می کند که من تمام حقیقت تو را میگیرم: «إنّى متوفّیک» ولى معلوم نیست این توفّى و اخذ تامّ رخ داده یا در آخرالزّمان رخ می دهد؟!؛ چنان که معلوم نیست مراد از «رافعک إلیّ» یعنى جسم و روح تو را به سوى خود میبرم، یا فقط روح تو را بالا میبرم.
البته از ظاهر برخى عبارت هاى انجیل و برخى روایات استفاده می شود که جسم و روح حضرت مسیح علیه السلام به آسمان عروج کرده است؛ چنان که مسیحیان می گویند: عیسى کشته شد و دفن گردید و سپس از میان مردگان برخاست و مدت کوتاهى در زمین بود و بعد به آسمان صعود کرد.
امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت عیسى علیه السلام شبى را که به جانب آسمان بالا رفت به اصحابش خبر داد. اصحاب، هنگام غروب آفتاب همگى نزد او گرد آمدند. عیسى علیه السلام آنان را در خانه اى نگاه داشت و سپس از چشمه اى که در زاویه آن خانه بود، در حالى که سرش را تکان میداد تا آب هایش به سوى آنان بریزد بیرون آمد. سپس به آنان گفت: خداى متعال به من وحى کرده که هم اکنون مرا به سوى خود بالا برد. و مرا از یهودیان پاک کند. اکنون کدام یک از شما حاضرید به شکل من درآید و به جاى من کشته و به دار آویخته گردد و با من در درجه و مقامم همراه باشد؟ جوانى از آنان گفت: یا روح اللّه من حاضرم. عیسى علیه السلام به او فرمود: آرى تو همان هستى. سپس عیسى علیه السلام به آنان گفت: یکى از شما پیش از آن که صبح کند دوازده بار به من کافر می شود. مردى از آنان گفت: یا نبی الله من آن کس هستم؟ عیسى گفت: آیا در نفس خودت مییابى همان کس باشى؟ بعد به آنان فرمود: به زودى بعد از من سه فرقه می شوید. دو فرقه بر خدا دروغ بسته و جایگاهشان آتش است. فرقه اى که تابع «شمعون»اند بر خدا راستگویند و جایشان بهشت خواهد بود. این بگفت و در حالى که همگان او را میدیدند خدا او را از زاویه خانه به سوى خود بالا برد. بعد گوید: یهودیان همان شب در طلب عیسى برآمدند. مردى را که عیسى خبر داده بود که تا پیش از صبح دوازده بار به او کافر شود گرفتند.
همچنین جوانى را که شبح عیسى به او القا شده بود کشتند و به دار آویختند. مرد دیگر نیز تا قبل از صبح دوازده بار به عیسى علیه السلام کافر شد2.
علاّمه طباطبایى پس از نقل حدیث مزبور می گوید: نزدیک به همین روایت از ابن عبّاس و قتاده و دیگران نقل شده. برخى از ایشان گفته است: آن کس که شبح عیسى به او افتاد همان بود که یهودیان را به جایگاه عیسى راهنمایى کرد تا او را گرفته بکشند و برخى دیگر غیر آن کس را گفته است. به هر تقدیر، قرآن کریم نفیاً یا اثباتاً از این جریان ساکت است3.
از حضرت رضا علیه السلام نیز نقل شده عیسى علیه السلام زنده از زمین به سوى آسمان برده شد و در بین آسمان و زمین روحش قبض شد و چون او را به آسمان بالا بردند روحش را به او برگرداندند؛ چنان که خداوند فرمود:
«إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَىَّ وَ مُطَهِّرُکَ... »4؛
«یاد کن هنگامى را که خدا گفت: اى عیسى در حقیقت من تو را برگرفته و تو را به سوى خویش بالا میبرم و تو را از کسانى که کفر ورزیدند، پاک میسازم...».
امام صادق علیه السلام در مورد زندگى حضرت عیسى علیه السلام می فرماید: خداوند عیسى بن مریم علیه السلام را مبعوث کرد و به او نور، علم، حکم و همه دانش پیامبران گذشته را عطا کرد و افزون بر آن انجیل را نیز بر او نازل کرد و او را به سوى بیت المقدس به جانب بنیاسرائیل فرستاد تا آنان را به ایمان به خدا و رسول و عمل به کتاب و حکمتش دعوت کند. بیشتر بنیاسرائیل در برابر دعوت او راه طغیان و کفر پیش گرفتند و چون ایمان نیاوردند عیسى علیه السلام آنان را نفرین کرد. خداوند گروهى از اشرارِ آنان را مسخ کرد تا نشانه اى براى دیگران شده و عبرت گیرند، ولى متأسفانه آنان طغیان و کفر را بیشتر کردند. عیسى علیه السلام در بیت المقدس ماند و مدّت 23 سال آنان را دعوت و به نعمت هایى که نزد خداست ترغیب میکرد تا وقتى که یهود او را جستجو کرده بالاخره مدّعى کشته شدن و به دار آویختنش گشتند، ولى قطعاً خدا آنان را بر عیسى علیه السلام مسلّط نکرد، بلکه موضوع برایشان مشتبه گردید و اصلاً یهودیان به عذاب و کشتن و به دار آویختن حضرت مسیح علیه السلامقدرت پیدا نکردند؛ زیرا قدرت پیدا کردنشان تکذیب قول خداوند است که می فرماید: خدا عیسى را پس از توفّى و اخذ تامّ به سوى خود بالا برد.5
تذکّر: احتمال اسرائیلى بودن برخى از این روایات ضعیف نیست. بنابراین، در پذیرش مشترکات با اهل کتاب احتیاط لازم است اما آنچه قطعى و تردید نابردار است کلام الهى است که به صراحت کشته شدن حضرت عیسى علیه السلام را نفى می کند.6
اما راجع به حضرت خضر علیه السلام، به چند نکته اشاره می شود:
1. در برخى روایات از طرق شیعه و سنّى نقل شده که حضرت خضر علیه السلام از آب حیات نوشیده است، مرحوم علامه طباطبایى(ره) در این روایت تردید و تشکیک می فرمایند و می گویند: «این روایات و امثال آن، خبر واحدى است که قطع به صدورش نداریم و از قرآن کریم و سنت قطعى و عقل هم دلیل بر توجیه و تصحیح آنها نداریم».7
2. در برخى روایات آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «خداوند به حضرت خضر علیه السلام عمر طولانى عطا فرمود زیرا خدا میخواست به قائم ما (حضرت مهدى(عج) عمر طولانى بدهد و می دانست) که بندگانش بر طول عمر او اشکال خواهند کرد، به همین جهت عمر بنده اش حضرت خضر را طولانى گردانید که عمر طولانى حضرت قائم به آن تشبیه شود»8.
3. در مورد حضرت خضر به صراحت و روشنى در قرآن مجید چیزى نیامده است جز آنکه در سوره کهف داستان مصاحبت او با حضرت موسى علیه السلام بدون ذکر نام وى آمده است. در مورد پیامبرى وى نیز اختلاف نظر وجود دارد برخى وى را از اولیاء الهى دانسته و برخى مانند علامه طباطبایى(ره) چنین استنباط نموده که وى از پیامبران بوده و نام و نسبش تالى بن مالک بن عامربن ارفخشید بن سام بن نوح است.
بنابراین درباره حضرت خضر دو نظر وجود دارد:
1. وى از اولیاى الهى بوده و داراى علم به باطن و حقایق عالم است.
2. وى از انبیاى الهى بوده است.
در هر صورت در روایات آمده است، آن شخصى که موسى علیه السلام به ملاقات او در مجمع البحرین شتافت و حوادث عجیبى که در همراهى او مشاهده کرد حضرت خضر علیه السلام بوده است و او در چشمه آب حیات، خود را شستشو داده است و به همین دلیل زنده است و مرگ در او راه ندارد (مگر به هنگام برقرارى قیامت).9
پی نوشت:
1. آل عمران 3، آیه 55.
2. نور الثقلین، 345/1، ح 154.
3. المیزان، ج 3، ص 252.
4. آل عمران 3، آیه 55.
5. نور الثقلین، 346/1.
6. بنگرید: جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج 4 معاد در قرآن.
7. ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص489، ذیل آیات 60 تا 82 سوره کهف.
8. هزار و یک چرا؟ على سالک، نشر جمال، قم، ص224.
9. تفسیر برهان، ج 2، ص 472. تفصیل داستان موسى و خضر وذوالقرنین را میتوانید در تفسیر سوره کهف مطالعه کنید.
منبع: www.porseman.org