پرسش :
عاقبت جنایتکاران حادثه کربلا چه شد؟
پاسخ :
انتقام خون امام حسین (علیهالسلام)، در این دنیا چگونه گرفته شد؟ عاقبت شمر بن ذی الجوشن، عبیدالله ابن زیاد و عمر سعد (لعنت الله علیهم) و سایر قاتلان و جنایتکاران واقعه کربلا چه شد؟
پاسخ:
انتقام خون امام حسین (علیهالسلام) و کیفر قاتلان آن حضرت، بحث مبسوطی دارد؛ زیرا آن حضرت نور الهی بود و خون او خون خدا به حساب میآمد؛ لذا هیچ عملی و انتقامی، جای آن را پر نکرده و هیچ کیفری قصاص آن محسوب نمیگردد. اما میتوان انتقام خون
اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) را به پنج نوع تقسیم نمود: انتقام غیبی؛ قیام مردمی و نهضتهای اسلامی؛ انتقام مختار بن ابی عبیده ثقفی؛ انتقام امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور؛ محشرفاطمه (علیهماالسلام) که انتقام ابدی است.
عدهای از قاتلان آن حضرت، در این دنیا بی درنگ به کیفر عمل خود رسیدند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
عاقبت شمر بن ذی الجوشن:
شمر (لعنت الله علیه) از فرماندهان خشن و جنایتکار سپاه کوفه در حادثه کربلاء و قاتل سیدالشهداء (علیهالسلام) بود. وی از طایفه بنی کلاب و از رؤسای هوازن و مردی شجاع بود که در جنگ صفین نیز در لشکر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حضور داشت. سپس ساکن کوفه شد و به روایت حدیث پرداخت. نامش «شرحبیل» و کنیهاش «ابوالسابغه» بود. وی از فرماندهان سپاه عمر سعد در روز عاشورا بود؛ که پس از سستی ابن سعد در برخورد قاطع با امام حسین (علیهالسلام)، همراه با فرمانی از سوی ابن زیاد به کربلا آمد؛ که اگر عمر سعد حاضر به انجام مأموریت نشد، وی فرماندهی را بر عهده گیرد. در کربلا فرمانده جناح چپ میدان بود. پس از شهادت امام حسین (علیهالسلام)، عبیدالله سر امام حسین را همراه او به شام، نزد یزید فرستاد و بعد از آن به کوفه بازگشت.
وی پس از جنگ شورشیان کوفه با مختار، که فرماندهی چند گروه را بر عهده داشت، از کوفه متواری شد. اما مختار در تعقیب این عنصر خبیث بود؛ لذا ابوعمره که از افراد زبده و از یاران صمیمی مختار بود و کینه قاتلان امام حسین (علیهالسلام) را در دل داشت، از طرف مختار مأمور کشتن شمر شد. وی شمر را در یکی از روستاهای بصره یافت. ابوعمره طی یک درگیری مسلحانه، شمر را زخمی کرد و سپس به اسارت درآورد. او را نزد مختار آوردند. مختار دستور داد او را گردن زده و جسد او را در دیگ روغن جوشیده قرار دادند و سر شمر را با پای لگدکوب کردند.[1]
عاقبت عبیدالله ابن زیاد:
او والی کوفه در زمان حادثه عاشورا بود، که شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش به دستور او صورت گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم میگویند؛ زیرا نام مادرش کنیزی زناکار و مجوسی به نام مرجانه بود.
او از سران مشهور اموی بود که در سال ۵۴ هجری، از طرف معاویه به حکومت خراسان منصوب شد. در سال ۵۶ از آنجا معزول و به حکمرانی بصره گماشته شد. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، وقتی نهضت مسلم بن عقیل در کوفه آغاز شد، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل خود درآورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند.
پس از حرکت امام حسین (علیهالسلام) از مکه به سوی عراق، وی عمر سعد را با لشکری به جنگ با آن حضرت گسیل داشت[2].
ابن زیاد پس از مرگ یزید، ادعای خلافت کرد و اهل بصره و کوفه را به بیعت فراخواند، ولی کوفیان دعوتگران او را از شهر بیرون کردند. وی سپس از بیم انتقام، فراری شد و مدتی به شام رفت. همزمان با نهضت توابین، مأموریت سرکوب توابین را یافت[3]. در سال ۶۵ هجری با لشکری به جنگ سلیمان بن صرد رفت و در عین الورده با او درگیر شد.
پس از آن، ابن زیاد در شام بسر میبرد. از طرف عبدالملک مروان که تازه قدرت شام را به دست گرفته بود، برای مسلط شدن بر عراق، مأمور سرکوبی قیام مختار شد. مختار نیروهایش را آماده کرد و فرماندهی آن را به ابراهیم بن مالک اشتر داد.
دو لشکر با هم درگیر شد و ابراهیم با شجاعتی که داشت، لشکر ابن زیاد را متواری ساخت و تعدادی از فرماندهان و سربازان او را به هلاکت رساند. تا سرانجام به سراغ عبیدالله ابن زیاد رفته و با ضربت شمشیر، او را دو نیم ساخت[4] و سر بریدهاش را برای مختار هدیه آورد. جسد آن خبیث را با آتش سوزاندند[5]. ابن زیاد در آن روز ۳۹ سال داشت و روز جنگ لشکر مختار با ابن زیاد روز عاشورای سال ۶۷ هجری بود که ابن زیاد نیز درهمان روز کشته شد.
عاقبت عمر سعد:
مختار در آن روزهایی که دست به انتقام خون شهدای کربلا زد، نسبت به عمر سعد بیش از همه حساس بود. از طرفی قبلا به خاطر مصالحی، امان نامهای به عمر سعد داده بود واز طرف دیگر، عمر سعد هم بهانهای به دست نمیداد تا در شورش علیه مختار شریک نباشد و لذا مجازات وی به تأخیر افتاد.
هنگامی که عمر سعد متوجه شد که مختار درصدد دستگیری و مجازات اوست، یک شب از کوفه پا به فرار گذاشت. مختار متوجه ماجرا شد؛ لذا خوشحال شده و این حادثه را بهانهای برای نقض پیمان به شمار آورد. از این رو کسی را به دنبال فرزند عمر سعد یعنی حفص فرستاد. از وی پرسیدند پدرت کجاست؟ گفت در منزل خود است. مختار ابوعمره را مأمور جلب عمر سعد کرد. وی نیز فورا اطاعت کرده و عمر سعد را برای مختار جلب کرد. عمر سعد قصد نبرد داشت که ابوعمره فرصت ندارد و شمشیر خود را بر فرق عمر سعد زد و او را به درک واصل کرد و سر از بدنش جدا کرده و برای مختار آورد. مختار رو به حفص کرده و گفت: آیا این سر را میشناسی؟ گفت این سر پدرم است. سپس مختار دستور داد حفص را هم به پدرش ملحق کنند؛ که سر وی را جدا کرده، کنار سر پدرش نهادند[6].
عاقبت سایر جنایتکاران:
انتقام از جنایتکاران قیام عاشورا عموما به دست مختار و اطرافیانش صورت گرفت. به عنوان نمونه، اولین گروه که مختار از آنها انتقام گرفت، کسانی بودند که با اسب بر بدن امام حسین (علیهالسلام) تاخته بودند. مختار دستور داد آنها را دستگیر کرده، آوردند. سپس آنها را به پشت خوابانده، دست و پاهای آنها را به زمین میخکوب کرد. آنگاه دستور داد که اسب بر بدن آنها تاختند تا پیکرهای آنان سرکوب شد و بعدا آنها را سوزاند[7].
اما عاقبت حرمله بن کاهل اسدی (لعنت الله علیه) که طفل شش ماهه را به شهادت رسانده بود؛ منهال بن عمرو میگوید: به نزد امام سجاد (علیهالسلام) رسیدم. حضرت به من فرمود: «حرمله بن کاهل در چه حالی است؟» عرض کردم: هنگام بیرن آمدنم از کوفه، او زنده بود. امام عرض کرد: «خدایا! حرارت آتش را به او بچشان». منهال میگوید: به کوفه بازگشتم دیدم مختار قیام کرده است. من با مختار دوست بودم؛ لذا راهی منزلش شدم. با مختار به اطراف کوفه رسیدم. او منتظر کسی بود. دیری نگذشت که جمعی با شتاب به نزد او آمده و گفتند حرمله بن کاهل اسدی دستگیر شد. چون حرمله را آوردند، مختار دستور داد دستهای او را قطع کرده و بعد از آن پاهایش را نیز قطع کرده و بدن او را در آتش انداختند و وی زنده زنده به هلاکت رسید. منهال میگوید: بی اختیار به یاد سخن امام سجاد (علیهالسلام) افتادم و به مختار ماجرا را گفتم. مختار از مرکبش پائین آمد و دو رکعت نماز گذارد و سجدهای طولانی کرد. از این جهت که خدا این افتخار را به او داد تا از حرمله انتقام گرفته و دعای امام به دست او مستجاب شده است[8].
سنان بن انس نیز از کوفه به بصره گریخت. طرفداران مختار خانه او را ویران کردند و اطراف بصره کمین نمودند تا او را دستگیر کنند. روزی سنان از بصره به سوی قادسیه در حرکت بود. نیروهای مختار بر وی یورش برده و او را بین عذیب و قادسیه دستگیر کردند. و نخست انگشتان او را بریدند، سپس دستها و پاهایش را قطع کردند. آنگاه در دیگ روغن زیتون که جوشیده بود، انداختند. چرا که سنان سینه حسین (علیهالسلام) را نشانه رفته بود و بنابر نقلی، تیری بر گلوی آن حضرت زده و بدن ایشان را با نیزه، سوراخ کرده بود[9].
خولی بن یزید اصبحی نیز در خانه خویش مخفی گشته بود. نیروهای اطلاعاتی مختار، جایگاه ان را گزارش کردند و مأموران گشتی وارد خانه او شدند. زن خولی به نام نوار، که مخالف او بود و وی را در شهادت امام حسین (علیهالسلام) توبیخ میکرد، در خانه بود. از او خواستند تا جایگاه خولی را نشان دهد. نوار گفت نمیدانم؛ ولی با دستش به مخفیگاه شوهرش اشاره کرد. مأموران، خولی را پیدا کرده و بدنش را به آتش کشیدند[10].
عاقبت سایر افرادی که به نحوی در شهادت امام حسین (علیهالسلام) و اسارت اهل بیت (علیهم السلام) دست داشتند نیز، در کتب تاریخی، به طور مفصل بیان شده است[11].
پینوشتها:
[1] - بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۳۱.
[2] - سفینه البحار: ج ۱، ص ۵۸۰.
[3] - معارف و معاریف: ج ۴، ص ۱۵۳۰.
[4] - تجارب الامم: ج ۲، ص ۱۶۳.
[5] - کامل ابن اثیر: ج ۴، ص ۲۶۴.
[6] - تجارب الامم: ج ۲، ص ۱۵۱.
[7] - بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۷۴.
[8] - بجارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۳۲ و ۳۷۵.
[9] - بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۷۵.
[10] - کامل ابن اثیر: ج ۴، ص ۲۴۰.
[11] - به عنوان نمونه: ر. ک: قصه کربلا، ص ۵۵۹ الی ۶۹۵.
www.sibtayn.com
انتقام خون امام حسین (علیهالسلام)، در این دنیا چگونه گرفته شد؟ عاقبت شمر بن ذی الجوشن، عبیدالله ابن زیاد و عمر سعد (لعنت الله علیهم) و سایر قاتلان و جنایتکاران واقعه کربلا چه شد؟
پاسخ:
انتقام خون امام حسین (علیهالسلام) و کیفر قاتلان آن حضرت، بحث مبسوطی دارد؛ زیرا آن حضرت نور الهی بود و خون او خون خدا به حساب میآمد؛ لذا هیچ عملی و انتقامی، جای آن را پر نکرده و هیچ کیفری قصاص آن محسوب نمیگردد. اما میتوان انتقام خون
اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) را به پنج نوع تقسیم نمود: انتقام غیبی؛ قیام مردمی و نهضتهای اسلامی؛ انتقام مختار بن ابی عبیده ثقفی؛ انتقام امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور؛ محشرفاطمه (علیهماالسلام) که انتقام ابدی است.
عدهای از قاتلان آن حضرت، در این دنیا بی درنگ به کیفر عمل خود رسیدند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
عاقبت شمر بن ذی الجوشن:
شمر (لعنت الله علیه) از فرماندهان خشن و جنایتکار سپاه کوفه در حادثه کربلاء و قاتل سیدالشهداء (علیهالسلام) بود. وی از طایفه بنی کلاب و از رؤسای هوازن و مردی شجاع بود که در جنگ صفین نیز در لشکر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حضور داشت. سپس ساکن کوفه شد و به روایت حدیث پرداخت. نامش «شرحبیل» و کنیهاش «ابوالسابغه» بود. وی از فرماندهان سپاه عمر سعد در روز عاشورا بود؛ که پس از سستی ابن سعد در برخورد قاطع با امام حسین (علیهالسلام)، همراه با فرمانی از سوی ابن زیاد به کربلا آمد؛ که اگر عمر سعد حاضر به انجام مأموریت نشد، وی فرماندهی را بر عهده گیرد. در کربلا فرمانده جناح چپ میدان بود. پس از شهادت امام حسین (علیهالسلام)، عبیدالله سر امام حسین را همراه او به شام، نزد یزید فرستاد و بعد از آن به کوفه بازگشت.
وی پس از جنگ شورشیان کوفه با مختار، که فرماندهی چند گروه را بر عهده داشت، از کوفه متواری شد. اما مختار در تعقیب این عنصر خبیث بود؛ لذا ابوعمره که از افراد زبده و از یاران صمیمی مختار بود و کینه قاتلان امام حسین (علیهالسلام) را در دل داشت، از طرف مختار مأمور کشتن شمر شد. وی شمر را در یکی از روستاهای بصره یافت. ابوعمره طی یک درگیری مسلحانه، شمر را زخمی کرد و سپس به اسارت درآورد. او را نزد مختار آوردند. مختار دستور داد او را گردن زده و جسد او را در دیگ روغن جوشیده قرار دادند و سر شمر را با پای لگدکوب کردند.[1]
عاقبت عبیدالله ابن زیاد:
او والی کوفه در زمان حادثه عاشورا بود، که شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش به دستور او صورت گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم میگویند؛ زیرا نام مادرش کنیزی زناکار و مجوسی به نام مرجانه بود.
او از سران مشهور اموی بود که در سال ۵۴ هجری، از طرف معاویه به حکومت خراسان منصوب شد. در سال ۵۶ از آنجا معزول و به حکمرانی بصره گماشته شد. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، وقتی نهضت مسلم بن عقیل در کوفه آغاز شد، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل خود درآورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند.
پس از حرکت امام حسین (علیهالسلام) از مکه به سوی عراق، وی عمر سعد را با لشکری به جنگ با آن حضرت گسیل داشت[2].
ابن زیاد پس از مرگ یزید، ادعای خلافت کرد و اهل بصره و کوفه را به بیعت فراخواند، ولی کوفیان دعوتگران او را از شهر بیرون کردند. وی سپس از بیم انتقام، فراری شد و مدتی به شام رفت. همزمان با نهضت توابین، مأموریت سرکوب توابین را یافت[3]. در سال ۶۵ هجری با لشکری به جنگ سلیمان بن صرد رفت و در عین الورده با او درگیر شد.
پس از آن، ابن زیاد در شام بسر میبرد. از طرف عبدالملک مروان که تازه قدرت شام را به دست گرفته بود، برای مسلط شدن بر عراق، مأمور سرکوبی قیام مختار شد. مختار نیروهایش را آماده کرد و فرماندهی آن را به ابراهیم بن مالک اشتر داد.
دو لشکر با هم درگیر شد و ابراهیم با شجاعتی که داشت، لشکر ابن زیاد را متواری ساخت و تعدادی از فرماندهان و سربازان او را به هلاکت رساند. تا سرانجام به سراغ عبیدالله ابن زیاد رفته و با ضربت شمشیر، او را دو نیم ساخت[4] و سر بریدهاش را برای مختار هدیه آورد. جسد آن خبیث را با آتش سوزاندند[5]. ابن زیاد در آن روز ۳۹ سال داشت و روز جنگ لشکر مختار با ابن زیاد روز عاشورای سال ۶۷ هجری بود که ابن زیاد نیز درهمان روز کشته شد.
عاقبت عمر سعد:
مختار در آن روزهایی که دست به انتقام خون شهدای کربلا زد، نسبت به عمر سعد بیش از همه حساس بود. از طرفی قبلا به خاطر مصالحی، امان نامهای به عمر سعد داده بود واز طرف دیگر، عمر سعد هم بهانهای به دست نمیداد تا در شورش علیه مختار شریک نباشد و لذا مجازات وی به تأخیر افتاد.
هنگامی که عمر سعد متوجه شد که مختار درصدد دستگیری و مجازات اوست، یک شب از کوفه پا به فرار گذاشت. مختار متوجه ماجرا شد؛ لذا خوشحال شده و این حادثه را بهانهای برای نقض پیمان به شمار آورد. از این رو کسی را به دنبال فرزند عمر سعد یعنی حفص فرستاد. از وی پرسیدند پدرت کجاست؟ گفت در منزل خود است. مختار ابوعمره را مأمور جلب عمر سعد کرد. وی نیز فورا اطاعت کرده و عمر سعد را برای مختار جلب کرد. عمر سعد قصد نبرد داشت که ابوعمره فرصت ندارد و شمشیر خود را بر فرق عمر سعد زد و او را به درک واصل کرد و سر از بدنش جدا کرده و برای مختار آورد. مختار رو به حفص کرده و گفت: آیا این سر را میشناسی؟ گفت این سر پدرم است. سپس مختار دستور داد حفص را هم به پدرش ملحق کنند؛ که سر وی را جدا کرده، کنار سر پدرش نهادند[6].
عاقبت سایر جنایتکاران:
انتقام از جنایتکاران قیام عاشورا عموما به دست مختار و اطرافیانش صورت گرفت. به عنوان نمونه، اولین گروه که مختار از آنها انتقام گرفت، کسانی بودند که با اسب بر بدن امام حسین (علیهالسلام) تاخته بودند. مختار دستور داد آنها را دستگیر کرده، آوردند. سپس آنها را به پشت خوابانده، دست و پاهای آنها را به زمین میخکوب کرد. آنگاه دستور داد که اسب بر بدن آنها تاختند تا پیکرهای آنان سرکوب شد و بعدا آنها را سوزاند[7].
اما عاقبت حرمله بن کاهل اسدی (لعنت الله علیه) که طفل شش ماهه را به شهادت رسانده بود؛ منهال بن عمرو میگوید: به نزد امام سجاد (علیهالسلام) رسیدم. حضرت به من فرمود: «حرمله بن کاهل در چه حالی است؟» عرض کردم: هنگام بیرن آمدنم از کوفه، او زنده بود. امام عرض کرد: «خدایا! حرارت آتش را به او بچشان». منهال میگوید: به کوفه بازگشتم دیدم مختار قیام کرده است. من با مختار دوست بودم؛ لذا راهی منزلش شدم. با مختار به اطراف کوفه رسیدم. او منتظر کسی بود. دیری نگذشت که جمعی با شتاب به نزد او آمده و گفتند حرمله بن کاهل اسدی دستگیر شد. چون حرمله را آوردند، مختار دستور داد دستهای او را قطع کرده و بعد از آن پاهایش را نیز قطع کرده و بدن او را در آتش انداختند و وی زنده زنده به هلاکت رسید. منهال میگوید: بی اختیار به یاد سخن امام سجاد (علیهالسلام) افتادم و به مختار ماجرا را گفتم. مختار از مرکبش پائین آمد و دو رکعت نماز گذارد و سجدهای طولانی کرد. از این جهت که خدا این افتخار را به او داد تا از حرمله انتقام گرفته و دعای امام به دست او مستجاب شده است[8].
سنان بن انس نیز از کوفه به بصره گریخت. طرفداران مختار خانه او را ویران کردند و اطراف بصره کمین نمودند تا او را دستگیر کنند. روزی سنان از بصره به سوی قادسیه در حرکت بود. نیروهای مختار بر وی یورش برده و او را بین عذیب و قادسیه دستگیر کردند. و نخست انگشتان او را بریدند، سپس دستها و پاهایش را قطع کردند. آنگاه در دیگ روغن زیتون که جوشیده بود، انداختند. چرا که سنان سینه حسین (علیهالسلام) را نشانه رفته بود و بنابر نقلی، تیری بر گلوی آن حضرت زده و بدن ایشان را با نیزه، سوراخ کرده بود[9].
خولی بن یزید اصبحی نیز در خانه خویش مخفی گشته بود. نیروهای اطلاعاتی مختار، جایگاه ان را گزارش کردند و مأموران گشتی وارد خانه او شدند. زن خولی به نام نوار، که مخالف او بود و وی را در شهادت امام حسین (علیهالسلام) توبیخ میکرد، در خانه بود. از او خواستند تا جایگاه خولی را نشان دهد. نوار گفت نمیدانم؛ ولی با دستش به مخفیگاه شوهرش اشاره کرد. مأموران، خولی را پیدا کرده و بدنش را به آتش کشیدند[10].
عاقبت سایر افرادی که به نحوی در شهادت امام حسین (علیهالسلام) و اسارت اهل بیت (علیهم السلام) دست داشتند نیز، در کتب تاریخی، به طور مفصل بیان شده است[11].
پینوشتها:
[1] - بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۳۱.
[2] - سفینه البحار: ج ۱، ص ۵۸۰.
[3] - معارف و معاریف: ج ۴، ص ۱۵۳۰.
[4] - تجارب الامم: ج ۲، ص ۱۶۳.
[5] - کامل ابن اثیر: ج ۴، ص ۲۶۴.
[6] - تجارب الامم: ج ۲، ص ۱۵۱.
[7] - بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۷۴.
[8] - بجارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۳۲ و ۳۷۵.
[9] - بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۳۷۵.
[10] - کامل ابن اثیر: ج ۴، ص ۲۴۰.
[11] - به عنوان نمونه: ر. ک: قصه کربلا، ص ۵۵۹ الی ۶۹۵.
www.sibtayn.com