راسخون:شايد يکي از تلخ ترين کلماتي که از زبان مبارک ائمه معصومين (ع) نقل شده، اين حديث تند و گزنده از وجود مقدس امام صادق (ع) باشد که در حق گروهي از مدعيان پيروزي خود فرمود.
اين روايت بيان حال کساني است که سنگ ولايت را بر سينه مي زنند؛ اما از حقيقت ولايت بي بهره اند؛ کساني که در منبر و مجلس ادعاي ولايت دارند؛ اما در عمل و واقع بدان پايبند نيستند.کساني که در رسانه و شعار و مصاحبه و هياهو نان ولايت را مي خورند؛ اما در ميدان آزمون نمکدان مي شکنند و البته چنان که از سياق حديث برمي آيد، هم خود و هم مردم چنين تصوري درباره آنان دارند.
قال الصادق(ع): «قوم يزعمون انّي امامهم، والله ما أنا لهم بإمام، لعنهم الله.... کلّما سترت سترا هتکوه، اقول کذا وکذا فيقولون يعني کذا وکذا، إنما أنا إمام من أطاعني» (ميزان الحکمه به نقل از جلد 68 بحارالانوار)
امام صادق(ع) فرمود: «گروهي هستند که مدعي پيروزي از من اند و مرا امام خود به شمار مي آورند. والله من پيشوايشان نيستم. خدايشان لعنت کند! هرچه مي پوشم پرده دري مي کنند [به صراحت] مي گويم چنين و چنين و مي گويند که منظورش چنان وچنان است. من پيشواي آن کسي هستم که از من پيروي مي کند.»
چه مي شود که امام معصوم (ع) در غربت و مظلوميت خود چنين آزرده شود؟ چرا اين گونه نه از دشمنان بلکه از مدعيان دوستي به خشم مي آيد؟ چرا لعنتي که سهم يزيد و يزيديان است، به چنين تلخي و گزندگي بر اين شيعه نمايان روا مي داند؟
خنجر اين جهالت ها و ظلمت ها، اين افراط و تفريط ها، اين نافرماني ها و سرپيچي هاست که سخت تر از شمشير دشمن بر پهلوي ولايت و امامت مي نشيند و سنگين تر از هر ضربه اي جايگاه رهبري جامعه اسلامي را دچار تزلزل مي کند و اين است که اميرمؤمنان(ع) در چاه تنهايي ناله مي کند که «قصم ظهري اثنان....».
معيار و شاخص در تبعيت از امام(ع) پا به پا رفتن و قدم بر جاي قدم هاي امام گذاشتن است که «المتقدم لهم مارق والمتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق» آنکه پيش تر بتازد، به گمراهي افتد و آنکه عقب بماند به ضلالت رود و يگانه کسي با ايشان به مقصد مي رسد که همراهي شان کند و پا به پايشان قدم بردارد.
امروز ما ولايت فقيه را - گذشته از تعارف ها و شعارهاي رسمي و رسانه اي معمول - باوري مي دانيم که ريشه در عمق عقايد ديني مان دارد. حکمت خداوند نمي پذيرد که پس از قرن ها فراز و فرود دعوت انبيا و اوصيا، ناگهان مردم به حال خود رها شوند؛ از اين رو گرچه ولي فقيه معصوم نيست و با امام معصوم فرسنگ ها فاصله دارد، به حکم نيابت در امور اجتماعي و سياسي برجاي او مي نشيند تا به احوال بندگان خدا و امور جامعه اسلامي رسيدگي کند.
فقيه جامع شرايط مطيع امر خداست (و أمّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، مخالفا لهواه، مطيعا لأمر مولاه...) که برخلق، ولايت پيدا مي کند و اين گونه است که حجت معصوم بر مردمان مي شود (و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها إلي رواه احاديثنا فإنهم حجتي عليکم و انا حجه الله عليهم) و خود نيز فرمانبر امام معصوم (ع) است.
از اين رو مصداق «و اذا کانوا معه علي امر جامع» مردمان سر به فرمان «و أما من کان من الفقهاء» و رهنمود «و أما الحوادث الواقعه» مي سپارند و در جامعه اسلامي صف متحد و يکپارچه اي از «امت» تشکيل مي دهند که گوش به ندا و چشم به اشارت پيشواي خود دارند.
در ميدان مبارزه با دشمن اگر يک روز انبيا بودند و يک روز اوصياء امروز پرچم بر زمين نمي ماند و جنگ و پيکار ادامه دارد، چرا که فتنه و دشمني تمام نشده است.
اگر باور داريم که امروز سودي هست و زياني هست و معرکه اي براي بردن و باختن ، اگر مي پذيريم که اين جنگ و ستيز جدي است، اگر اذعان مي کنيم که دشمن هست و ستيزي هست... ناگزير بايد به ضرورت هاي طبيعي آن تن دهيم.
در ميدان جنگ و عرصه نبرد جاي شعار و تعارف و ملاحظه نيست. جنگ، جنگ است و جز با عمل هوشمندانه و کار حساب شده و تلاش با بصيرت به جايي نمي رسد.
پيشتاز و پيشرو در اين ميدان «ولي فقيه» است که فرماندهي ستيز را بر عهده دارد و همه بايد سربازان مطيع او باشند. سرباز اگر به فرمان فرمانده حرکت نکند، سرباز نيست، خواسته يا ناخواسته نيروي نفوذي دشمن است در جبهه خودي که رفتار و کردارش روح و جان فرمانده را مي فرسايد.
آن گاه که فرمانده اين ميدان خود سر به امر فرماندهي الهي و آسماني سپرده و مطيع امر مولاي معصوم خود است، ناگزير سربازان مطيع و گوش به فرمان مي خواهد که در حقيقت نه فرمان او - که بايد مخالف هواي نفس و مراقب دلبستگي ها و آراي شخصي خود باشد- بلکه امر الهي و دستور امام عصرشان را اطاعت مي کنند.
در اين آشوب روز افزون فتنه و بيداد، در اين سياهي جهالت و کينه توزي امروز فرمانده اين ستيز رويا روي نيز سربازاني مي خواهد که گوش به فرمان او بدارند ؛ نه خواهش هاي نفساني خود، چشم به سرانگشتان او بدوزند؛ نه تشخيص و سليقه خود، امر او را اطاعت کنند؛ نه امر اين وآن را به ادعاي ولايت پذيري.
کسي که به راحتي با آبروي مسلمانان - به هر توجيه و بهانه اي - بازي مي کند و زير خيمه سيد الشهدا(ع) به مردم تهمت هاي ناروا مي دهد و در مجلس حسيني زشت ترين کلمات را بر زبان مي آورد، شايسته سربازي اين ميدان نيست.
آسيب و زيان کساني که به ادعاي ولايت تيشه بر ريشه ولايت مي زنند، از خطر و ضرر دشمنان نشان دار انقلاب و اسلام کمتر نيست. کسي که به نام ولايت فقيه آب به آسياب دشمن مي ريزد، در حقيقت مصداق همان لعنت ولايت است.
امروز و در اين شرايط حساس پيشواي امت اسلامي نيازمند سربازان مطيع و گوش به فرماني است که در فکر خود بصيرت و انديشه داشته باشند و در زبان خود ادب و عفاف و درگفتار خود منطق و عقلانيت .
امروز اين فرمانده خسته و زخمي که در ميانه اين ميدان فرياد «هل من ناصر» سرداده، بيش از هر زمان ديگر به سربازان پرتوان و پرتلاش نياز دارد؛ سربازاني که پا به پاي او حرکت کنند و پيش روند. سربازاني که مطيع باشند؛ نه خود فرماندهي کنند و سرداري.
...سردار فقط يک نفر است و بقيه هر که باشند، سربازند.
1000