پرسش :
انسان با خواندن كتاب هاي فلسفي ( مثل پايلوكوشيلو ) به اين نتيجه مي رسد كه نماز و روزه ، تنها اداي سنت و يا پيروي از جمع است ؟ توضيح دهيد.
پاسخ :
باتوجه به مباحث ذيل ، اميد است حقيقت امر براي شما روشن گردد :
1.اهميت انسان شناسي : يكي از اساسي ترين پرسش هاي بشر، شناخت مبدا،معاد و خويشتن خويش است . انسان ها هميشه در پي اين بوده اند كه كيستند؛ از كجا آمده اند؛ چه شده اند؛ به كجا مي روند؛ به كدام سو نظر دارندو ...جمله ً معروف ( ( خودت را بشناس ) ) كه از سقراط نقل شده و با تعابير ديگردر انديشه هاي قبل از سقراط نيز وجود داشته بيان گر اين مساله است كه آدمي نسبت به حقيقت وجودي خود بي اعتنا نبوده است . از مكاتب ومذاهب هند گرفته ، تا فلسفه ً يونان و روم و عرفان مسيحي و اسلامي ؛ ازتفكرات انديشمندان قرون وسطاي مسيحي گرفته ، تا انديشه هاي اسلامي ؛از رنسانس گرفته ، تا عصر حاضر، همواره شناسايي انسان وتوجه به ابعادوجودي وي مورد نظر بوده است . مكاتب و مذاهب گوناگون كوشيده اند تا باتحليل چيستي انسان ، مبدا و غايت او، به اين پرسش ها پاسخ دهند .اين گرايش هاي گوناگون فكري سعي كرده اند بر اساس مباني متفاوت ، مبدا وحقيقت انسان را تبيين و بر اساس آن ، انسان آرماني و انسان كامل را تفسيركنند .به بيان ديگر، با تشريح ابعاد وجودي انسان ، در پي حل اين مسيله بوده اند كه انسان چه هدفي را بايد در حيات خود در نظر بگيرد، تا به كمال وجودي خويش نايل شود .از آن جا كه در اين باب ، مباني و مبادي مختلف است ، روش هاي نيل به كمال مطلق نيز متفاوت مطرح شده است .
2 .راه وصول : چنانكه گفته شد، براي پاسخ به پرسش هاي اساسي درانسان شناسي و خصوصا" غايت انسان و راه وصول به آن ، بيان هاي گوناگوني ارايه شده است كه تفصيل آن در اين مختصر نمي گنجد و تنها به چند موردكه با بحث ما مرتبط است ، اشاره مي كنيم :
1-2 .بوديسم : اين آيين - كه يكي ازكهن ترين آيين هاي هندي است - معتقد است كه آزادي و نجات انسان براي رسيدن به غايت خويش ، فقط از راه خويشتن شناسي تحقق مي پذيرد.وصول به غايت و حيات حقيقي انسان ، با انجام دادن مراسم قشري عبادي و رياضت هاي طاقت فرسا حاصل نمي شود، بلكه فقط با كشف و شهودمي توان به واقعيت مطلق نايل آمد، ( ر.ك : اديان و مكتبهاي فلسفي هند،داريوش شايگان ، تهران ، امير كبير، چاپ چهارم ، 1375 ش ، ج اول ، فصل چهارم ، ص 120 - 167 ) .
2-2 .دين چين : اين كيش كه بسيار ديرينه و هم زمان با پيدايش آيين بودا است ، معتقد است كه آزادي به وسيله ً معرفت به دست مي آيد .روش معنوي براي رسيدن به اين آزادي ، نوعي ( ( يوگا ) ) تعبيرمي شود كه عبارت است از : الف ) معرفت درست ، ب ) ايمان به كتب مقدس چين ، ج ) طرز رفتار درست يا امساك از گناه ، ( ر.ك : پيشين ، فصل ششم ،ص 183 - 209 ) . در ( ( بهاگاوات گيتا ) ) ( يكي از آثار مذهبي هندوان ) راه رستگاري به سه طريق بيان شده است : الف . معرفت و فرزانگي ، ب . كردار ( انجام تكاليف و بي نياز ساختن خود از نتايج آن ) ، ج . عشق و جذبه ً عرفاني و پيوند عابد و معبود، ( پيشين ، ص 327 ) . ( ( يوگا ) ) راه اشراق و عرفان ، نه طريق عقده گشايي و تلطيف غرايز نفساني . هشت عضو يوگا، در حيطه ًاخلاق مي گنجد، در افعال عبادي و احكام شرعي . به بيان ديگر، آيين عملي به طريق سير و سلوك است ، ( ر.ك : پيشين ، ج 2، ص 625 - 724 ) . ( ( جينيسم ) ) و ( ( بوديسم ) ) با سلوك اخلاقي و رياضت هاي ويژه ، مي كوشدانسان را در گرايش به جهان درون و فرو رفتن در اعماق بحر وجود واستخراج گوهر هستي ، مدد رسانند، گوهري كه در كنه راز هستي ، زير پرده ًدل و در پيچ و خم انديشه هاي لرزان ، مكتوم است . راه و روش گروه ( ( اك ) ) يا ( ( اكنكار ) ) نيز ريشه در نوعي نگاه بوديستي به حقيقت انسان و غايت او دارد.برخي از كتاب هاي اين گروه مدتي است كه در كشور ما ترجمه و منتشر شده است . آثار پال توييچل ، فيل موري متيسو، هارولدكلمپ و ...بيان گرديدگاه هاي اين گروه در ابعاد گوناگون است . راه و روش ( ( اك ) ) به انسان نشان مي دهد كه چگونه با آزاد ساختن قابليت هاي دروني خود و شناخت تندرستي به موفقيت نايل شده و بتواند سفر روحي را آغاز نمايد؛ درنتيجه ،تعالي روح، او را به سوي درك خداوند رهنمون شود .اين گروه با اتخاذديدگاه هاي بوديسم ، چندان وقعي به احكام عبادي نمي نهد و راه نجات راتنها در رياضت هاي جسمي و روحي مي داند .
3-2 .عرفان مسيحي : ديني كه حضرت عيسي مسيح ( ع ) در آغاز ظهور آورد، علاوه بر آموزه هاي اعتقادي درباره ً خداوند، انسان و طبيعت ، آموزه هايي در باب اخلاق و احكام عبادي نيز داشت . وي بر عمل به احكام گسترده ً آيين يهود، تاكيد كرد، ( متي ،5/19 ) طبق تعاليم او احكام فقهي ، بدون روح اخلاقي حاكم بر آن ، كاستي جبران ناپذيري است ؛ از اين رو، حضرت عيسي ( ع ) با فرقه هاي گوناگون يهود - كه هر يك آيين موسي ( ع ) را به شكلي خاص تفسير كرده و خود را به حق مي دانستند - به مخالفت برخاست و با صحه گذاشتن بر سنت يهودي ،اين نكته ً ژرف را خاطر نشان ساخت كه دين ، تنها اعمال ظاهري بدون باطن نيست ؛ بلكه شريعت بايد با نيت پاك پيوند خورد و عمل مطابق با انديشه ًدرون باشد .ولي نبايد اصل شريعت را ناديده گرفت ، ( رجوع کنيد به کتاب : محمدرضاكاشفي ، مسيحيت و فرهنگ در غرب ، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران ، چاپ اول ، 1380 ش ، فصل اول ) . مع الاسف تعاليم اوليه ًحضرت عيسي ( ع ) تحولات چشم گيري يافت و از آن جمله ، ناديده انگاشتن شريعت بود .( ( پولس ) ) - ملقب به دومين موسس مسيحيت -، ( جان ناس : تاريخ جامع اديان ، ترجمه علي اصغر حكمت ، شركت انتشارات علمي وفرهنگي ، چاپ هفتم ، 1373 ش ، ص 613 ) . با طرح اصل آزادي ضمير وحريت روح، به نفي شريعت پرداخت . به اعتقاد او، حقيقت مسيح، در باطن مرد مومن تجلي مي كند و او را به سر منزل صواب و رستگاري رهبري مي كند؛ از اين رو، ضرورت ندارد كه دايما" به دستورهاي رسمي و قوانيني ديني رجوع شود، ( پيشين ، ص 616 ) . پس از اين ، در مسيحيت ، عدالت تنهابا ايمان به مسيح حاصل مي شد، نه با عمل به شريعت : ( ( اما چون كه يافتيم كه هيچ كس با اعمال شريعت عادل شمرده نمي شود، بلكه با ايمان به عيسي مسيح، ما هم به مسيح عيسي ايمان آورديم تا از ايمان به مسيح و نه از عمل به شريعت ، عادل شمرده شويم ؛ زيرا كه از اعمال شريعت هيچ بشري عادل شمرده نخواهد شد ) ) ، ( رساله ً پولس به غلاطيان ، 2 / 16 و رجوع کنيد به : پيشين ، 3 / 13 و رساله ً پولس به روميان ، 5/13، 14، 20 ) . كلمات و سخنان و نامه هاي پولس ، يكي از مستندات عرفان مسيحي است ، ( ر.ك : توماس ميشل ، كلام مسيحي ، ترجمه حسين توفيقي ، قم ، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، چاپ اول ، 1377 ش ، ص 140 ) . هر چند برخي ازشاخه هاي عرفان مسيحي به برخي از احكام شريعت توجه دارند ( براي آشنايي با فرقه هاي گوناگون تصوف مسيحي ر.ك : پيشين ، ص 139 -152 ) ولي وقعي به شريعت نمي نهند، خصوصا" با انحرافي كه توسط ( ( پولس ) ) پس از مسيح در اين دين وارد شد .برخي از رساله ها و نگاشته هاي ( ( پايلو كوييلو ) ) كه نوعا" به صورت رمان تدوين يافته است ، ريشه در اين نوععرفان مسيحي دارد كه براي شريعت در وصول به حقيقت ، مقام و منزلتي قايل نيست .
4-2 .عرفان اسلامي : عرفان اسلامي - ريشه در آيات قرآن وسنت نبوي و علوي دارد - شريعت ، طريقت و حقيقت را از هم جدا نمي كند.شريعت ، مجموعه ً مقررات و احكام اسلامي است كه در قرآن و روايات آمده و فقها اين احكام را از منابع استخراج مي كنند .عارفان راستين مسلمان ،معتقدند كه احكام شريعت بر مصالح حقيقي مبتني است و عمل به آن ها - باشرايط آن - انسان را به سعادت و كمال مي رساند؛ بنابراين ، راه رسيدن به كمالات و حقايق ، عبادت و عمل به شريعت است . از سوي ديگر، از آن جاكه اين كمالات لازمه ً عمل به احكام است ، عمل به شريعت در آغاز راه يا درطول مسير، شرط رسيدن به كمالات است . محي الدين ابن عربي پايه گذارعرفان نظري - اعتنا به علوم حقيقت را مشروط به عدم رد آن از ناحيه ًشريعت مي داند و آن را چون جسمي ملازم و همراه حقيقت مي داند، ( محي الدين ابن عربي ، رسايل ، تحقيق محمد عزت ، بيروت ، المكتبه التوفيقيه ،رساله لا يعول عليه ، ص 233 - 234 و كتاب التراجم ، ص 284 ) . جنيدبغدادي ( متوفي 297 ق ) يكي از پيشگامان تصوف اسلامي ، مي گويد : ( ( همه راه ها به بن بست مي رسند، مگر راهي كه به دنبال رسول خدا ( ص ) باشد؛پس هر كه حافظ قرآن و كاتب حديث نباشد، پيروي از وي در اين كار روانيست ، چون عمل و مذهب ، در قيد كتاب و سنت است ) ) ، ( به نقل از سيديحيي يثربي ، عرفان نظري ، قم ، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ، چاپ اول ، 1372 ش ، ص 373 ) . بيش تر عارفان اسلامي معتقدند كه عارف حتي در حالت ( ( فنا ) ) و رسيدن به حقيقت ، بايد به تكاليف خويش عمل كند وخداوند عارف را در اين مسيله كمك مي كند، ( رجوع کنيد به : ابوالقاسم قشيري ،الرساله القشيريه ، مصر، مطبعه محمدعلي صبيح و اولاده ، ص 19 و 142و ابوبكر محمد الكلاباذي التعرف لمذهب اهل التصوف ، تحقيق محمد امين النوادي ، مصر، مكتبه الكليات الازهريه ، 1388 ق ، ص 156 ) . علامه طباطبايي - از سرآمدان عرفان نظري و عملي در قرن معاصر - در كتاب ( ( رساله الولايه ) ) مي فرمايد : ( ( واجب و محرمات شريعت احكام عمومي براي همه ً طبقات است . وي معتقد است افراد هر چه به خداوند تقرب بيش تري داشته باشند، تكاليفشان سنگين تر است . ( علامه سيد محمدحسين طباطبايي ، ولايت نامه ، ترجمه همايون همتي ، تهران ، امير كبير، چاپ اول ،1366، ص 46 - 47 ) . اما طريقت ، عبارت است از اخلاق يا باطن احكام وشريعت و حقيقت نيز بيان گر احوالي است كه براي سالك رخ مي دهد كه بالاترين آن ، حالت ( ( فنا ) ) در حضرت حق است ، ( رجوع کنيد به : محمدبن المنور،اسرارالتوحيد في مقامات شيخ ابي سعيد، مصر، الدارالمصريه للتاليف والترجمه ، ص 352 ) . شريعت پوست ، مغز آمد حقيقت ==ميان اين و آن باشد طريقت == خلل در راه سالك نقض مغز است == چو مغزش پخته شد،بي پوست نغز است == ( محمد شبستري ، گلشن راز )
3 .سلوك راستين : حال اين پرسش مطرح مي شود كه از آن سه راه ، كدام راه صحيح است ؟ به اعتقادما، سلوك راستين ، راهي است كه خداوند متعال و دين آسماني به انساني ارزاني مي دارد .دين الهي ، شريعت را مدخلي ورودي سير و سلوك حقيقي وبازگشت به خويشتن انساني مي داند .دقت در امور ذيل ، حكايت گر حقانيت مدعاي ماست .
1-3 .نياز انسان به وحي : حقيقت انسان ، كتابي است نيازمندشرح؛ زيرا تا ابعاد وجودي وي به طور كامل شناخته نگردد و مبدا، جايگاه فعلي و مقصدش تبيين نشود، نمي توان سلوك و راه مشخصي براي وصول به مقصد تبيين كرد .شارح اين كتاب ، كسي جز مصنف آن - آفريدگار هستي -نمي تواند باشد؛ زيرا، خالق و نويسنده ً اين كتاب ، حضرت حق است و او تنهاكسي است كه از ماهيت ، مبدا و غايت آدمي آگاه است و فقط اوست كه بهترين راه و برترين سلوك را كه با سنن و قوانين حاكم بر عالم هماهنگ است ، مي داند .
2-3 .انسان در قرآن : از وحي الهي ( قرآن كريم ) چنين استفاده مي شود كه انسان ، داراي فطرتي الهي و طبيعتي مادي است . موجودي است طبيعي و مجرد كه طبيعتش به ( ( طين ) ) وابسته است و فطرتش به ( ( ماوراي طبيعت ) ) : ( ( اني خالق بشرا" من طين ، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعواله ساجدين ؛ من بشري را از گل خواهم آفريد، پس چون او را [ كاملا" ] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم ، سجده كنان براي او [ به خاك ] بيفتيد ) ) ، ( سوره ً ص ، آيه ً 71 و 72 و نيز ر.ك : سوره ً مومنون ، آيه ً 12 - 14 و سوره ًحجر، آيه ً 28 و 29 ) . قرآن انسانيت انسان را به ( ( روح ) ) و ( ( امر ماوراي طبيعت ) ) مي داند، ( سوره ً سجده ، آيه ً 11 و سوره ً حجر، آيه ً 29 ) اين روح به خداوندمتعال منسوب است ، ( سوره ً اسرا، آيه ً 85 و سوره ً ص ، آيه ً 72 ) و براي ورودبه عالم ماده ، تنزل مي يابد؛ يعني با حفظ هويت اصلي خويش ، صفات وكمالاتش كم رنگ و كم رنگ تر مي گردد و از حالت ( ( فعليت ) ) به صورت ( ( استعداد ) ) در مي آيد .حقيقت انسان در اين سفر نزولي از مراتب و منازل مختلف مي گذرد و به منزل آخر مي رسد .در منزل آخر در بدن تسويه شده ًانساني و در مرتبه ً روح دميدگي در بدن انساني ظاهر مي گردد : ( ( لقد خلقناالانسان في احسن تقويم ، ثم رددناه اسفل سافلين ؛ به راستي انسان را درنيكوترين اعتدال آفريديم ، سپس او را به پست ترين [ مراتب ] پستي بازگردانيديم ) ) ، ( سوره ً تين ، آيه ً 4 و ر.ك : استاد محمد شجاعي ، مقالات ،سروش ؛ چاپ پنچم ، 1380 ش ، ج اول ، صص 22 - 40 ) . بنابراين از ديدگاه وحي ، آنچه كه در انسان ( ( بالفعل ) ) موجود و از آغاز ولادتش با اوست ،طبيعت اوست كه عبارت است از بدن جسماني و دستگاه جذب ، دفع ،شهوت و غضب . اما فطرت و روح كه از طبيعت و ماده جداست ، به دليل تنزل به عالم مادي ، مانند طبيعت آدمي بالفعل نيست ، بلكه وجودي ( ( بالقوه ) ) و نهفته است ، ( عبدالله جوادي آملي ، تفسير موضوعي قرآن كريم ، قم ، مركزنشر اسرا، چاپ اول ، 1378 ش ، ج اول ، ص 181 - 182 ) . قالب خاكي فتاده بر زمين == روح آن گردان بر اين چرخ برين == ( مثنوي ، دفتر دوم ، بيت 3778 ) قرآن كريم ، غايت انسان را، رسيدن به كمال در خور خويش - مقام خليفه اللهي - و بازگشت به جايگاه اصلي مي داند، ( سوره ً بقره ، آيه ً 30 وسوره ً لقمان ، آيه ً 22 و سوره ً حج ، آيه ً 41 و سوره ً آل عمران ، آيه ً 9 و سوره ًروم ، آيه ً 11 / براي توضيح بيش تر ر.ك : محمدتقي مصباح يزدي ، معارف قرآن ، قم ، موسسه در راه حق ، چاپ اول ، 1365 ش ، ج 1 - 3، ص 359 -367 و استاد محمد شجاعي ، انسان و خلافت الهي ؛ تهران ، موسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ اول ، 1363، ص 83 - 113 ) . نبايد پنداشت كه غايت انسان سه چيز است : بلكه ، اين سه ، بيان هاي گوناگون يك حقيقتند .از آن جا كه برترين مرتبه ً وجودي داراي برترين كمال است ،هدايت انسان رسيدن به آن كمال است ؛ از آن حيث كه آن مرتبه ، مظهرخلافت الهي است مقصود آدمي نايل شدن به مقام خليفه اللهي است و ازآن جا كه اين نقطه همان اولين مخلوق يعني روح خداست ، غايت انسان بازگشت به موطن اصلي خويش يعني روح خداست . حاصل اين كه ، انسان هنگامي به غايت خويش نايل مي گردد كه فطرت خوابيده ، بيدار شود واستعدادهاي خود را شكوفا ساخته ، خود را از قوه ً محض به فعليت كمالات و اوصاف والا نايل سازد .
3-3 .نقش وحي : انبياي الهي آمده اند تا به مددوحي ، اين فطرت نهفته گنج پنهان را كه در غوغاي جسميت و ماديت ساكت و خاموش مانده است ، به انسان بشناسانند و انسان مختار را ياري دهند تا بااراده ً خويش به مقام قرب و لقاي حق نايل شود : ( ( فاتقوا الله يا اولي الالباب الذين آمنوا قد انزل الله اليكم ذكرا، رسولا" يتلوا عليكم آيات الله مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الي النور؛ پس اي خردمنداني كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد .راستي كه خدا سوي شماتذكاري فرو فرستاده است : پيامبري كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مي كند، تا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند از تاريكي ها به سوي روشنايي بيرون برد ) ) ، ( سوره ً طلاق ، آيه ً 10 و 11 ) . اين آيات با لحن خاصي اين حقيقت را مطرح مي كنند كه پيامبران آمده اند تا با دستگيري انسان ، او را از تاريكي ها - كه به سبب تنزلش از موطن اصلي در آن افتاده است - خارج ساخته ، او را به حقيقت انساني و خلافت الهي رهنمون شوند.از منظر قرآن ، اين وحي است كه فطرت خوابيده ً ما را بيدار ساخته ، روحمستعد ما را به فعليت هاي والايش سوق مي دهد .قرآن كريم كه آخرين كتاب و پيام الهي است ، كاملترين كتاب هدايت و عالي ترين دستور ( ( سير الي الله ) ) است : ( ( ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين ) ) ، ( سوره ً بقره ، آيه ً 2 ) . يا ( ( هدي و رحمه و بشري للمسلمين ) ) ، ( سوره ً نحل ، آيه ً 89 ) . قرآن عين هدايت است ، نه داراي هدايت ، يعني هم در ذات و گوهر وجودي خود هدايت است و هم هدايتگر ديگران است ، ( رجوع کنيد به : تفسير موضوعي قرآن كريم ،پيشين ، ج اول ، ص 183 ) . قرآن كريم ، كتاب نوري است كه انسان را ازظلمت ها بيرون مي آورد و به نور خود هدايت مي كند، ( سوره ً مايده ، آيه ً 15 -16 و سوره ً نسا، آيه ً 174 و سوره ً ابراهيم ، آيه ً 1 و ...) . خداي سبحان ، قرآن كريم را به عنوان ( ( تبيان ) ) همه چيز به انسان ها شناسانده و مي فرمايد : ( ( و نزلناعليك الكتاب تبيانا" لكل شي ) ) ، ( سوره ً نحل ، آيه ً 89 ) . هر چيزي كه در تامين سعادت انسان ها موثر است ، در اين كتاب الهي بيان شده و اگر انجام كاري سبب سعادت بشر يا ارتكاب عملي موجب شقاوت اوست ، به صورت دستوري لازم در آن آمده است . همه ً معارف ، اخلاق و اعمال الهي و انساني در قرآن مجيد به طور روشن بيان شده است ؛ خواه به تفصيل و خواه به اختصار، ( تفسير موضوعي قرآن كريم ، ج اول ، ص 221 - 222 ) . اهدناگفتي صراط مستقيم == دست تو بگرفت و بردت تا نعيم ==نار بودي نورگشتي اي عزيز== غوره بودي گشتي انگور و مويز== اختري بودي شدي توآفتاب == شاد باش الله اعلم بالصواب. == ( مثنوي ، دفتر 4، ابيات 3420 -3422 ) 4-3 .وحي و توجه به خود : قرآن كريم ، انسان را دعوت مي كند كه به خويش بپردازد و از خود غافل نشود : ( ( يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خودتان بپردازيد ) ) ، ( سوره ً مايده ، آيه ً 105 ). پرداختن به خود و به مصالح واقعي انديشيدن ، زماني ميسور است كه آدمي به خود توجه داشته باشد .قرآن كريم ، گاهي براي بيان حالت غفلت از خود،واژه ً ( ( لهو ) ) را به كاربرد، و آن را نكوهيده است ، ( سوره ً تكاثر، آيه ً 2-3 و سوره ًحجر، آيه ً 3 ) . توجه به نفس موجب شناخت ابعاد وجودي ، خواسته هاي فطري ، كمال ها و مصالح خويش و در حفظ، شكوفايي و تعديل آن هامي گردد، ( ر.ك : علامه سيدمحمدحسين طباطبايي ، الميزان ، بيروت ،موسسه الاعلمي للمطبوعات ، ج 6، ص 162 - 169 ) . در اين بعد نيز قرآن كريم اين حقيقت را خاطر نشان مي سازد كه اميال فطري و عواطف ، يلدورهانيستند؛ مثلا" ميل به جاودانگي - كه يكي از فروعات حب ذات وخوددوستي انسان است - در قرآن مورد تصديق قرار گرفته است ، ( سوره ً طه ،آيه ً 120 و سوره ً اعراف ، آيه ً 20 ) . اما با بهتر و بادوام تر بودن زندگاني آخرت ، ( سوره ً اعلي ، آيه ً 16 - 17 ) . پايدارتر بودن آنچه در نزد خداوند است ، ( سوره ًنحل ، آيه ً 96 و سوره ً قصص ، آيه ً 6 ) . در صدد هدايت اين ميل فطري وتعديل آن از دنياخواهي به آخرت گرايي مي باشد، ( سوره ً آل عمران ، آيه ً 14- 15 ).
5-3 .معلم اول و ثاني در اين باب : قرآن كريم اصول فراگير معارف ديني را مطرح فرموده است . جزييات آن - بر اساس دستور خداي سبحان -بايد از رسول اكرم ( ص ) گرفته شود .خداوند مي فرمايد : ( ( و ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا؛ آنچه را كه رسول گرامي براي شما مي آوردبگيريد و از آنچه شما را از آن بر حذر مي دارد، پرهيز كنيد ) ) ، ( سوره ً حشر، آيه ً7 ) . و نيز مي فرمايند : ( ( لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا" من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه ؛ خداوند براهل ايمان منت نهاد كه رسولي را از خود آنان در ميانشان برانگيخت كه برآن ها آيات خدا را تلاوت كند و نفوس آنان را تزكيه سازد و به آن ها احكام كتاب ، شريعت و حقايق را بياموزد ) ) ، ( سوره ً آل عمران ، آيه ً 164 ) . بر اساس روايات متقن ، پس از رسول گرامي اسلام كه معلم اول در اين باب است ،حضرت علي ( ع ) معلم دوم اين رسالت است و پس از او، اولاد طاهرينش بادرك اعماق قرآن و استخراج جزييات از كليات ، راههاي سعادت بشر رابراي آن ها تبيين مي كنند، ( ر.ك : تفسير موضوعي قرآن ، ج اول ، ص 214 -224 ) .
6-3 .راه هاي وصول ، راه هاي تعيين شده است : اولين گام در سلوك الي الله و بازگشت به حقيقت خويشتن از منظر قرآن و سنت ، كنار زدن حجاب هاي ظلماني و خروج از آن است . حجاب ظلماني ، خصوصيت ورنگي است كه بر روح انسان عارض مي گردد و روح را به سوي غير خداي متعال سوق مي دهد، ( رجوع کنيد به : استاد محمد شجاعي : مقالات ، تهران ؛ سروش ،چاپ پنجم ، 1380 ش ، ج اول ، ص 63 - 73 ) . هر يك از حجب ظلماني داراي واقعيت ويژه اي در روح انسان است ؛ از اين رو، مجاهدت هاي علمي و عملي لازم براي خروج از حجب ظلماني ، مجاهدت هاي ويژه اي است كه در نظام خلقت تعيين شده است . اين مجاهدت ها، در حقيقت طرق تكويني خروج از حجب ظلماني است و نمي شود تكوين را عوض كرد .قرآن كريم نيز اين حقيقت را بيان مي كند .گرچه گاه از اين راه به عنوان هدايت الهي يادمي كند، ( سوره ً انعام ، آيه ً 71 و سوره ً بقره ، آيه ً 120 ) . ولي در مجموع دين حنيف اسلام را، راهي فطري ، تكويني و غير قابل تبديل و تغيير براي اين مهم تلقي مي فرمايد : ( ( فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون ) ) ، ( سوره ً روم ، آيه ً 30 ) . خداوند متعال ، انحراف از اين راه را، انحراف از ولايت حق مي داند و مي فرمايد كه بايد تابع هدايت او بود و از هر گونه تخلف ودخالت دادن راي و اهوا و خواسته هاي اين و آن اجتناب نمود، ( سوره ً بقره ،آيه ً 120 ) . حضرت حق ، راه ارايه شده از سوي دين حنيف اسلام رامحكم ترين راهي مي داند كه بايد به آن چنگ زد و تبعيتي با تعبد كامل داشت ، ( سوره ً لقمان ، آيه ً 22 ) . صراط مستقيم راهي است كه خداوند متعال به آن توصيه فرموده و آن را راه پرهيزگاري و رسيدن به مقصود دانسته است ، ( سوره ً انعام ، آيه ً 153 ) . زياد بوده اند كساني كه از پيروان قرآن و اسلام به شمار مي رفته اند و قدم در طريق سلوك گذاشته اند، ولي به سبب عدم تعبد كامل به قرآن و اسلام به لغزش ها و ضلالت ها افتاده اند .كم نبوده اند افرادي كه با عدم تبعيت صحيح از اسلام ، القايات شيطاني را حق پنداشته و حق وباطل را به هم آميخته اند، ( ر.ك : مقالات ، پيشين ، جلد اول ، ص 74 - 78 ). به هر روي ، مجاهدت خاص است كه مي تواند انسان را نجات بخشد، اين مجاهدت كه تكويني و مطابق فطرت آدمي است ، از طريق وحي به انسان هاابلاغ شده است .
7-3 .ضرورت آگاهي از راه : سالك الي الله ، بايد آنچه را كه از جانب خداي متعال ابلاغ گرديده ، ياد بگيرد در اين مجاهدت علمي طريق الي الله را به نحو صحيح و جامع و به همان صورت كه از جانب خداي متعال ارايه شده است ، بشناسد .امام باقر ( ع ) مي فرمايد : ( ( الكمال ، كل الكمال التفقه في الدين ؛ كمال يك انسان و نهايت كمال او علم و بصيرت وتفقه در دين است ) ) ، ( اصول كافي ، جلد اول ، باب صفه العلم ، حديث 4 ). بايد توجه داشت كه فرد تا عالم به مصالح و مفاسد خود و داناي به موازين وطرق رساننده به حق نباشد، موفق نخواهد شد؛ بلكه چه بسا در يك مسيرانحرافي پيش برود .تحصيل موازين و طريق سلوك ، متفرع بر علم تام به مضامين قرآن كريم و اخبار وارده - كه در واقع ترجمان حقيقي وحي اند -مي باشد، ( شرح مقدمه ً قيصري ، سيد جلال الدين آشتياني ، قم ، مركزانتشارات دفتر تبليغات اسلامي ، چاپ چهارم ، 1375 ش ، صص 47 - 48 ). 8-3 .مرتبه ً اول مراقبه ، عمل به واجبات و ترك محرمات : عرفاي بزرگ اسلامي - خصوصا" شيعي - با استفاده از آيات و روايات ، مرتبه ً اول مراقبه راكه مدخل ورودي براي نجات و رسيدن به حقيقت اصلي خويش و فنا درحضرت حق است ، عمل به واجبات و ترك محرمات مي دانند .سالك بايداولا"، واجب ها و حرام ها را به خوبي ياد بگيرد و ثانيا"، در مقام عمل ، ملتزم به همه ً واجبات و اجتناب كامل از همه ً محرمات باشد .بدون مراعات واجب و حرام ، هيچ سالكي در سلوك راستين خويش موفق نخواهد شد؛زيرا خداوند مي فرمايد : ( ( انما يتقبل الله من المتقين ؛ حقيقت جز اين نيست كه خداي متعال عمل را از صاحبان تقوا قبول مي كند ) ) ، ( سوره ً مايده ، آيه ً 7 ). و تقوا بنابر فرموده ً امام صادق ( ع ) ( ( ان لا يفقدك الله حيث امرك و لا يراك حيث نهاك ؛ تقوا عبارت از آن است كه خدا تو را آن جا كه امر فرموده غايب نيابد و آن جا كه نهي فرموده تو را نبيند ) ) . در حركت انسان به سوي خداوندمتعال ، بر اساس قوانين تكويني و نظام سلوك كه خداوند متعال مطرحمي فرمايد، بعضي از اعمال ضرورت دارد و بايد انجام بگيرد، آن ها همان ( ( واجب ها ) ) است و از بعضي اعمال هم اجتناب و كناره گيري ضرورت دارد وبايد از آن ها اجتناب كامل شود و آن ها همان ( ( حرام ها ) ) است ، ( ر.ك : مقالات ،ج 3، ص 73 - 80 ) . بر اساس آيات و روايات ، بايد انوار الهي در قلب سالك بتابد، تا مددكار او در سلوك راستينش بوده ، او را به حقيقت خويش واصل گرداند، ( ر.ك : مقالات ، ج اول ، ص 101 - 128 ) . عمل به واجبات و ترك محرمات - به صورت صحيح و كامل - موجب مي شود قلب پاكيزگي وجلاي اصلي خويش را به دست آورده ، آماده ً گرفتن انوار الهي شود .اگر اين افعال چنان كه خداوند خواسته است ، عمل شود، فيض از مبدا الهي و اعلي طبيعي خواهد بود .به همين جهت است كه بيش تر ترغيب به دستورهاي شرعي مي شود، نه به حصول نور الهي ؛ زيرا افعال عبادي است كه سبب وصول به مبدا و گرفتن فيض مي شود .طبيبي دارويي را مي ستايد و مصرف آن را به بيمار توصيه مي كند به دليل اثر شفادهنده ً داروست نه خود دارو.عمل به واجبات و ترك محرمات نيز چون دارو، علاجگر بيماري دل است كه با مصرف آن انوار الهي از مبدا اعلي بر انسان نازل مي گردد و او را در طي راه كمك مي كند، ( رجوع کنيد به : صدر الدين محمد شيرازي : عرفان و عارف نمايان ،ترجمه ً محسن بيدارفر، تهران ، الزهرا، چاپ سوم ، 1371 ش ، ص 86 )
9-3.فريضه ، اصل در عبوديت و حقيقت آن : اصل عبوديت و حقيقت آن ،گذشتن از خود به حضرت مقصود روي آوردن است . اين فنا، عين بقا وهستي و نيل به مقصود دل است . فنا در همه ً مراحل وجودي انسان ، طريق كمال او بوده و راهي است كه در حركت وي به سوي كمال بالاتر، هميشه وجود داشته و بايد تا نيل به مقصد اعلي ادامه يابد .اين فنا با عبوديت به تحقق مي رسد .هيچ كس را تا نگردد او فنا== نيست راه در بارگاه كبريا== چيست معراج فلك اين نيستي == عاشقان را مذهب و دين نيستي. == ( مثنوي ، دفتر 6، ابيات 232 - 233 ) حقيقت فريضه ها وواجبات ، همچون نماز و روزه و ...از خصوصيات خاصي برخوردار است كه حتي در عبادات مستحب آن خصوصيت نيست . در فريضه به حكم اين كه بايد انجام گيرد، اراده ً حضرت حق در وجود انسان حاكم بوده و انسان تحت اراده ً او قرار مي گيرد و از خود انسان و اراده ً وي خبري نيست . در اعمال مستحبي ، ( ( بايد ) ) وجود ندارد، بلكه انسان با اختيار خود آن ها را انجام مي دهد و در حقيقت ، در همان حال كه عبادت مي كند، و خود ( ( او ) ) مطرح است ؛ ليكن در واجب به جاي اختيار و ( ( خود ) ) او، اختيار حضرت حق واراده ً اوست . در واجبات ، همه ً كمالات از آن خداي سبحان است كه در اين آيينه تابيده شده است و آدمي به منزله ً مرآتي است كه خدا را نشان مي دهد.اين نهايت كمال انسان است كه نشان و آيت الهي باشد، چنان كه امير مومنان علي ( ع ) مي فرمايد : ( ( مالله آيه اكبر مني ؛ هيچ نشاني براي خداوند متعال بزرگتر و برتر از من نيست ) ) ، ( بحارالانوار، ج 23، ص 206، باب 11، روايت 2 ) . عبدالرحمن جامي از عرفاي به نام اسلامي در ( ( اشعه اللمعات ) ) ،مي گويد : ( ( مقربات ... يا از خيل فرايض اند كه حق سبحانه و تعالي آن اعمال وعبادات را بر ايشان ايجاب كرده است و ايشان بنابر امتثال امر، ارتكاب آن نموده اند و چون در اين ايجاب و ارتكاب وجود ايشان در ميان نيست ، نتيجه ًآن فناي ذات سالك و استهلاك جهت خلقت آن است در جهت حقيقت واين را قرب فرايض مي گويند و در اين قرب ، حضرت حق سبحانه ، فاعل ومدرك است و سالك با قوا و اعضا و جوارح خود به منزله ً آلت و اشارت به اين مرتبه است ) ) ، ( به نقل از : آيه الله عبدالله جوادي آملي ، تحرير تمهيدالقواعد [ صاين الدين علي بن محمد التركه ] ، الزهرا، تهران ، چاپ اول ،زمستان 1372، ص 85 پاورقي و نيز ر.ك : متن ، صص 84 - 85 ) . محي الدين ابن عربي در كتاب ( ( الوصايا ) ) مي گويد : ( ( ففي ادا الفرض انت له و في النفل انت لك ، و حبه اياك من حيثما انت له اعظم و اشد من حبه اياك من حيث ماانت لك ؛ پس در اداي فريضه تو براي خدايي و در اداي مستحب ، تو براي تويي ( خودي ) ، و محبت خدا نسبت به تو از آن جهت كه تو براي او هستي ،بسيار بزرگ تر و شديد تر از محبت اوست نسبت به تو از آن جهت كه تو براي تو ( خود ) هستي ) ) ، ( به نقل از مقالات ، ج 2، ص 116، نيز ر.ك : پيشين ، ص 113 - 118 ) . امام صادق ( ع ) مي فرمايد : ( ( قال الله تبارك و تعالي : ما تحبب الي با حب مما افترضته عليه ؛ خداي متعال فرموده : بنده ً من با چيزي محبوبتر از آن چه بر او واجب نموده ام محبت مرا به خود جلب نمي كند ) ) ، ( اصول كافي ، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب ادا الفرايض ) . شايد به همين دليل است كه حضرات معصومين ( ع ) فرموده اند كه اگر كسي نماز قضاداشته باشد نبايد به نافله بپردازد و با داشتن روزه ً قضا، روزه ً مستحبي مكروه است . هر امري كه خداي متعال واجب فرموده است ، در نشيه ً عبودي وحيات واقعي انسان ، نزد پروردگار ضرورت دارد .احكام الهي ، داراي ظاهر وباطن است . باطن و حقيقت آن با ظاهر آن تحقق مي يابد و ظاهر آن نيز حامل باطن و حقيقت آن است ؛ لذا انسان ها به بهانه ً توجه به باطن بدين ،نمي توانند از ظاهر احكام و مناسك ديني صرف نظر كنند، زيرا باطن دين ،بدون ظاهر آن هرگز حاصل نخواهد شد .از سوي ديگر، نبايد تمسك به ظاهر دين ، به روزمرگي و رسوم بي روح اجتماعي و چشم پوشي از حقيقت وباطن دين بينجامد .بر همين اساس است كه حتي عارفان واصل ، به احكام شرعي تعبد شديد داشتند و اگر مجتهد نبودند با دقت تمام احكام فقهي را باتقليد از ديگران ، انجام مي دادند .عارف بزرگ معاصر، جناب سيد هاشم حداد از جمله ً اين بزرگواران بود، ( رجوع کنيد به : سيد محمدحسين حسيني تهراني ،روح مجرد، حكمت ، تهران ، چاپ اول ، 1414 ق ، صص 76 - 79، 110 -114، 130 - 31 ) . مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
گفتند او را : من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
رو كه بي يسمع و بي يصبر تويي
سرتويي چه جاي صاحب سرتويي
چون شدي من كان الله از ولد
من تو را باشم كه ( ( كان الله له ) )
گه تويي گويم تو را گاهي منم
هرچه گويم آفتاب روشنم
( مثنوي ،دفتر 1، بيت 1936 - 1940 )
4 .نماز و روزه : در ميان فرايض ، نماز و روزه داراي جايگاه ويژه اي است . با ذكر دو روايت سخن خود را به پايان مي بريم : معاويه بن وهب درباره ً برترين عمل عبادي كه موجب تقرب و محبوب ترين عمل نزد پروردگار باشد، سوال نمود .امام صادق ( ع ) فرمود : ( ( ما اعلم شييا"بعد المعرفه افضل من هذه الصلاه ، الاتري ان العبد الصالح عيسي بن مريم قال : و اوصاني بالصلاه و الزكاه مادمت حيا؛ پس از معرفت و شناخت ، هيچ عمل عبادي را برتر از نماز نمي دانم . مگر نديدي كه عبد صالح خداوندعيسي بن مريم فرمود : ... و [ خداوند مرا ] تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است ) ) ، ( سوره ً مريم ، آيه ً 3 و كافي ، ج 3، ص 264 - درباره ً بشارت هاي نماز به مثنوي معنوي ، دفتر سوم ، ابيات 2143 - 2174 مراجعه كنيد ). رسول خدا ( ص ) مي فرمايد : ( ( قال الله تبارك و تعالي : الصوم لي و انا اجزي به ؛ خداوند تبارك و تعالي فرمود : روزه ، مال من است و من جزاي روزه رامي دهم ) ) ، ( ميزان الحكمه ، جلد 5، ص 465، حديث 10610 ) .
سي روز دراين دريا، پا سركتي و سرپا
تا در رسي اي مولا، اندر گهر روزه
شيطان همه تد بيرش ، و آن حيله و تزويرش
بشكست همه تيرش ، پيش سپرروزه
روزه كر و فر خود، خوش تر ز تو بر گويد
در بند در گفتن ، بگشاي در روزه
( مولوي : ( ( كليات شمس تبريزي ) ) ، شعر 2307 )
مطالعه ً كتاب هاي ذيل را توصيه مي كنيم :
1 .مرحوم بحراني : سلوك عرفاني ، ترجمه علي شيرواني ، انتشارات وثوق ، قم .
2 .استاد محمد شجاعي : مقالات ، تهران ،انتشارات سروش ، سه جلد .3 .علامه سيد مهدي بحرالعلوم : رساله ً سير وسلوك ، با مقدمه و شرح علامه سيد محمدحسين حسيني طهراني ، مشهد،انتشارات نور ملكوت قرآن
www.eporsesh.com
باتوجه به مباحث ذيل ، اميد است حقيقت امر براي شما روشن گردد :
1.اهميت انسان شناسي : يكي از اساسي ترين پرسش هاي بشر، شناخت مبدا،معاد و خويشتن خويش است . انسان ها هميشه در پي اين بوده اند كه كيستند؛ از كجا آمده اند؛ چه شده اند؛ به كجا مي روند؛ به كدام سو نظر دارندو ...جمله ً معروف ( ( خودت را بشناس ) ) كه از سقراط نقل شده و با تعابير ديگردر انديشه هاي قبل از سقراط نيز وجود داشته بيان گر اين مساله است كه آدمي نسبت به حقيقت وجودي خود بي اعتنا نبوده است . از مكاتب ومذاهب هند گرفته ، تا فلسفه ً يونان و روم و عرفان مسيحي و اسلامي ؛ ازتفكرات انديشمندان قرون وسطاي مسيحي گرفته ، تا انديشه هاي اسلامي ؛از رنسانس گرفته ، تا عصر حاضر، همواره شناسايي انسان وتوجه به ابعادوجودي وي مورد نظر بوده است . مكاتب و مذاهب گوناگون كوشيده اند تا باتحليل چيستي انسان ، مبدا و غايت او، به اين پرسش ها پاسخ دهند .اين گرايش هاي گوناگون فكري سعي كرده اند بر اساس مباني متفاوت ، مبدا وحقيقت انسان را تبيين و بر اساس آن ، انسان آرماني و انسان كامل را تفسيركنند .به بيان ديگر، با تشريح ابعاد وجودي انسان ، در پي حل اين مسيله بوده اند كه انسان چه هدفي را بايد در حيات خود در نظر بگيرد، تا به كمال وجودي خويش نايل شود .از آن جا كه در اين باب ، مباني و مبادي مختلف است ، روش هاي نيل به كمال مطلق نيز متفاوت مطرح شده است .
2 .راه وصول : چنانكه گفته شد، براي پاسخ به پرسش هاي اساسي درانسان شناسي و خصوصا" غايت انسان و راه وصول به آن ، بيان هاي گوناگوني ارايه شده است كه تفصيل آن در اين مختصر نمي گنجد و تنها به چند موردكه با بحث ما مرتبط است ، اشاره مي كنيم :
1-2 .بوديسم : اين آيين - كه يكي ازكهن ترين آيين هاي هندي است - معتقد است كه آزادي و نجات انسان براي رسيدن به غايت خويش ، فقط از راه خويشتن شناسي تحقق مي پذيرد.وصول به غايت و حيات حقيقي انسان ، با انجام دادن مراسم قشري عبادي و رياضت هاي طاقت فرسا حاصل نمي شود، بلكه فقط با كشف و شهودمي توان به واقعيت مطلق نايل آمد، ( ر.ك : اديان و مكتبهاي فلسفي هند،داريوش شايگان ، تهران ، امير كبير، چاپ چهارم ، 1375 ش ، ج اول ، فصل چهارم ، ص 120 - 167 ) .
2-2 .دين چين : اين كيش كه بسيار ديرينه و هم زمان با پيدايش آيين بودا است ، معتقد است كه آزادي به وسيله ً معرفت به دست مي آيد .روش معنوي براي رسيدن به اين آزادي ، نوعي ( ( يوگا ) ) تعبيرمي شود كه عبارت است از : الف ) معرفت درست ، ب ) ايمان به كتب مقدس چين ، ج ) طرز رفتار درست يا امساك از گناه ، ( ر.ك : پيشين ، فصل ششم ،ص 183 - 209 ) . در ( ( بهاگاوات گيتا ) ) ( يكي از آثار مذهبي هندوان ) راه رستگاري به سه طريق بيان شده است : الف . معرفت و فرزانگي ، ب . كردار ( انجام تكاليف و بي نياز ساختن خود از نتايج آن ) ، ج . عشق و جذبه ً عرفاني و پيوند عابد و معبود، ( پيشين ، ص 327 ) . ( ( يوگا ) ) راه اشراق و عرفان ، نه طريق عقده گشايي و تلطيف غرايز نفساني . هشت عضو يوگا، در حيطه ًاخلاق مي گنجد، در افعال عبادي و احكام شرعي . به بيان ديگر، آيين عملي به طريق سير و سلوك است ، ( ر.ك : پيشين ، ج 2، ص 625 - 724 ) . ( ( جينيسم ) ) و ( ( بوديسم ) ) با سلوك اخلاقي و رياضت هاي ويژه ، مي كوشدانسان را در گرايش به جهان درون و فرو رفتن در اعماق بحر وجود واستخراج گوهر هستي ، مدد رسانند، گوهري كه در كنه راز هستي ، زير پرده ًدل و در پيچ و خم انديشه هاي لرزان ، مكتوم است . راه و روش گروه ( ( اك ) ) يا ( ( اكنكار ) ) نيز ريشه در نوعي نگاه بوديستي به حقيقت انسان و غايت او دارد.برخي از كتاب هاي اين گروه مدتي است كه در كشور ما ترجمه و منتشر شده است . آثار پال توييچل ، فيل موري متيسو، هارولدكلمپ و ...بيان گرديدگاه هاي اين گروه در ابعاد گوناگون است . راه و روش ( ( اك ) ) به انسان نشان مي دهد كه چگونه با آزاد ساختن قابليت هاي دروني خود و شناخت تندرستي به موفقيت نايل شده و بتواند سفر روحي را آغاز نمايد؛ درنتيجه ،تعالي روح، او را به سوي درك خداوند رهنمون شود .اين گروه با اتخاذديدگاه هاي بوديسم ، چندان وقعي به احكام عبادي نمي نهد و راه نجات راتنها در رياضت هاي جسمي و روحي مي داند .
3-2 .عرفان مسيحي : ديني كه حضرت عيسي مسيح ( ع ) در آغاز ظهور آورد، علاوه بر آموزه هاي اعتقادي درباره ً خداوند، انسان و طبيعت ، آموزه هايي در باب اخلاق و احكام عبادي نيز داشت . وي بر عمل به احكام گسترده ً آيين يهود، تاكيد كرد، ( متي ،5/19 ) طبق تعاليم او احكام فقهي ، بدون روح اخلاقي حاكم بر آن ، كاستي جبران ناپذيري است ؛ از اين رو، حضرت عيسي ( ع ) با فرقه هاي گوناگون يهود - كه هر يك آيين موسي ( ع ) را به شكلي خاص تفسير كرده و خود را به حق مي دانستند - به مخالفت برخاست و با صحه گذاشتن بر سنت يهودي ،اين نكته ً ژرف را خاطر نشان ساخت كه دين ، تنها اعمال ظاهري بدون باطن نيست ؛ بلكه شريعت بايد با نيت پاك پيوند خورد و عمل مطابق با انديشه ًدرون باشد .ولي نبايد اصل شريعت را ناديده گرفت ، ( رجوع کنيد به کتاب : محمدرضاكاشفي ، مسيحيت و فرهنگ در غرب ، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران ، چاپ اول ، 1380 ش ، فصل اول ) . مع الاسف تعاليم اوليه ًحضرت عيسي ( ع ) تحولات چشم گيري يافت و از آن جمله ، ناديده انگاشتن شريعت بود .( ( پولس ) ) - ملقب به دومين موسس مسيحيت -، ( جان ناس : تاريخ جامع اديان ، ترجمه علي اصغر حكمت ، شركت انتشارات علمي وفرهنگي ، چاپ هفتم ، 1373 ش ، ص 613 ) . با طرح اصل آزادي ضمير وحريت روح، به نفي شريعت پرداخت . به اعتقاد او، حقيقت مسيح، در باطن مرد مومن تجلي مي كند و او را به سر منزل صواب و رستگاري رهبري مي كند؛ از اين رو، ضرورت ندارد كه دايما" به دستورهاي رسمي و قوانيني ديني رجوع شود، ( پيشين ، ص 616 ) . پس از اين ، در مسيحيت ، عدالت تنهابا ايمان به مسيح حاصل مي شد، نه با عمل به شريعت : ( ( اما چون كه يافتيم كه هيچ كس با اعمال شريعت عادل شمرده نمي شود، بلكه با ايمان به عيسي مسيح، ما هم به مسيح عيسي ايمان آورديم تا از ايمان به مسيح و نه از عمل به شريعت ، عادل شمرده شويم ؛ زيرا كه از اعمال شريعت هيچ بشري عادل شمرده نخواهد شد ) ) ، ( رساله ً پولس به غلاطيان ، 2 / 16 و رجوع کنيد به : پيشين ، 3 / 13 و رساله ً پولس به روميان ، 5/13، 14، 20 ) . كلمات و سخنان و نامه هاي پولس ، يكي از مستندات عرفان مسيحي است ، ( ر.ك : توماس ميشل ، كلام مسيحي ، ترجمه حسين توفيقي ، قم ، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، چاپ اول ، 1377 ش ، ص 140 ) . هر چند برخي ازشاخه هاي عرفان مسيحي به برخي از احكام شريعت توجه دارند ( براي آشنايي با فرقه هاي گوناگون تصوف مسيحي ر.ك : پيشين ، ص 139 -152 ) ولي وقعي به شريعت نمي نهند، خصوصا" با انحرافي كه توسط ( ( پولس ) ) پس از مسيح در اين دين وارد شد .برخي از رساله ها و نگاشته هاي ( ( پايلو كوييلو ) ) كه نوعا" به صورت رمان تدوين يافته است ، ريشه در اين نوععرفان مسيحي دارد كه براي شريعت در وصول به حقيقت ، مقام و منزلتي قايل نيست .
4-2 .عرفان اسلامي : عرفان اسلامي - ريشه در آيات قرآن وسنت نبوي و علوي دارد - شريعت ، طريقت و حقيقت را از هم جدا نمي كند.شريعت ، مجموعه ً مقررات و احكام اسلامي است كه در قرآن و روايات آمده و فقها اين احكام را از منابع استخراج مي كنند .عارفان راستين مسلمان ،معتقدند كه احكام شريعت بر مصالح حقيقي مبتني است و عمل به آن ها - باشرايط آن - انسان را به سعادت و كمال مي رساند؛ بنابراين ، راه رسيدن به كمالات و حقايق ، عبادت و عمل به شريعت است . از سوي ديگر، از آن جاكه اين كمالات لازمه ً عمل به احكام است ، عمل به شريعت در آغاز راه يا درطول مسير، شرط رسيدن به كمالات است . محي الدين ابن عربي پايه گذارعرفان نظري - اعتنا به علوم حقيقت را مشروط به عدم رد آن از ناحيه ًشريعت مي داند و آن را چون جسمي ملازم و همراه حقيقت مي داند، ( محي الدين ابن عربي ، رسايل ، تحقيق محمد عزت ، بيروت ، المكتبه التوفيقيه ،رساله لا يعول عليه ، ص 233 - 234 و كتاب التراجم ، ص 284 ) . جنيدبغدادي ( متوفي 297 ق ) يكي از پيشگامان تصوف اسلامي ، مي گويد : ( ( همه راه ها به بن بست مي رسند، مگر راهي كه به دنبال رسول خدا ( ص ) باشد؛پس هر كه حافظ قرآن و كاتب حديث نباشد، پيروي از وي در اين كار روانيست ، چون عمل و مذهب ، در قيد كتاب و سنت است ) ) ، ( به نقل از سيديحيي يثربي ، عرفان نظري ، قم ، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ، چاپ اول ، 1372 ش ، ص 373 ) . بيش تر عارفان اسلامي معتقدند كه عارف حتي در حالت ( ( فنا ) ) و رسيدن به حقيقت ، بايد به تكاليف خويش عمل كند وخداوند عارف را در اين مسيله كمك مي كند، ( رجوع کنيد به : ابوالقاسم قشيري ،الرساله القشيريه ، مصر، مطبعه محمدعلي صبيح و اولاده ، ص 19 و 142و ابوبكر محمد الكلاباذي التعرف لمذهب اهل التصوف ، تحقيق محمد امين النوادي ، مصر، مكتبه الكليات الازهريه ، 1388 ق ، ص 156 ) . علامه طباطبايي - از سرآمدان عرفان نظري و عملي در قرن معاصر - در كتاب ( ( رساله الولايه ) ) مي فرمايد : ( ( واجب و محرمات شريعت احكام عمومي براي همه ً طبقات است . وي معتقد است افراد هر چه به خداوند تقرب بيش تري داشته باشند، تكاليفشان سنگين تر است . ( علامه سيد محمدحسين طباطبايي ، ولايت نامه ، ترجمه همايون همتي ، تهران ، امير كبير، چاپ اول ،1366، ص 46 - 47 ) . اما طريقت ، عبارت است از اخلاق يا باطن احكام وشريعت و حقيقت نيز بيان گر احوالي است كه براي سالك رخ مي دهد كه بالاترين آن ، حالت ( ( فنا ) ) در حضرت حق است ، ( رجوع کنيد به : محمدبن المنور،اسرارالتوحيد في مقامات شيخ ابي سعيد، مصر، الدارالمصريه للتاليف والترجمه ، ص 352 ) . شريعت پوست ، مغز آمد حقيقت ==ميان اين و آن باشد طريقت == خلل در راه سالك نقض مغز است == چو مغزش پخته شد،بي پوست نغز است == ( محمد شبستري ، گلشن راز )
3 .سلوك راستين : حال اين پرسش مطرح مي شود كه از آن سه راه ، كدام راه صحيح است ؟ به اعتقادما، سلوك راستين ، راهي است كه خداوند متعال و دين آسماني به انساني ارزاني مي دارد .دين الهي ، شريعت را مدخلي ورودي سير و سلوك حقيقي وبازگشت به خويشتن انساني مي داند .دقت در امور ذيل ، حكايت گر حقانيت مدعاي ماست .
1-3 .نياز انسان به وحي : حقيقت انسان ، كتابي است نيازمندشرح؛ زيرا تا ابعاد وجودي وي به طور كامل شناخته نگردد و مبدا، جايگاه فعلي و مقصدش تبيين نشود، نمي توان سلوك و راه مشخصي براي وصول به مقصد تبيين كرد .شارح اين كتاب ، كسي جز مصنف آن - آفريدگار هستي -نمي تواند باشد؛ زيرا، خالق و نويسنده ً اين كتاب ، حضرت حق است و او تنهاكسي است كه از ماهيت ، مبدا و غايت آدمي آگاه است و فقط اوست كه بهترين راه و برترين سلوك را كه با سنن و قوانين حاكم بر عالم هماهنگ است ، مي داند .
2-3 .انسان در قرآن : از وحي الهي ( قرآن كريم ) چنين استفاده مي شود كه انسان ، داراي فطرتي الهي و طبيعتي مادي است . موجودي است طبيعي و مجرد كه طبيعتش به ( ( طين ) ) وابسته است و فطرتش به ( ( ماوراي طبيعت ) ) : ( ( اني خالق بشرا" من طين ، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعواله ساجدين ؛ من بشري را از گل خواهم آفريد، پس چون او را [ كاملا" ] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم ، سجده كنان براي او [ به خاك ] بيفتيد ) ) ، ( سوره ً ص ، آيه ً 71 و 72 و نيز ر.ك : سوره ً مومنون ، آيه ً 12 - 14 و سوره ًحجر، آيه ً 28 و 29 ) . قرآن انسانيت انسان را به ( ( روح ) ) و ( ( امر ماوراي طبيعت ) ) مي داند، ( سوره ً سجده ، آيه ً 11 و سوره ً حجر، آيه ً 29 ) اين روح به خداوندمتعال منسوب است ، ( سوره ً اسرا، آيه ً 85 و سوره ً ص ، آيه ً 72 ) و براي ورودبه عالم ماده ، تنزل مي يابد؛ يعني با حفظ هويت اصلي خويش ، صفات وكمالاتش كم رنگ و كم رنگ تر مي گردد و از حالت ( ( فعليت ) ) به صورت ( ( استعداد ) ) در مي آيد .حقيقت انسان در اين سفر نزولي از مراتب و منازل مختلف مي گذرد و به منزل آخر مي رسد .در منزل آخر در بدن تسويه شده ًانساني و در مرتبه ً روح دميدگي در بدن انساني ظاهر مي گردد : ( ( لقد خلقناالانسان في احسن تقويم ، ثم رددناه اسفل سافلين ؛ به راستي انسان را درنيكوترين اعتدال آفريديم ، سپس او را به پست ترين [ مراتب ] پستي بازگردانيديم ) ) ، ( سوره ً تين ، آيه ً 4 و ر.ك : استاد محمد شجاعي ، مقالات ،سروش ؛ چاپ پنچم ، 1380 ش ، ج اول ، صص 22 - 40 ) . بنابراين از ديدگاه وحي ، آنچه كه در انسان ( ( بالفعل ) ) موجود و از آغاز ولادتش با اوست ،طبيعت اوست كه عبارت است از بدن جسماني و دستگاه جذب ، دفع ،شهوت و غضب . اما فطرت و روح كه از طبيعت و ماده جداست ، به دليل تنزل به عالم مادي ، مانند طبيعت آدمي بالفعل نيست ، بلكه وجودي ( ( بالقوه ) ) و نهفته است ، ( عبدالله جوادي آملي ، تفسير موضوعي قرآن كريم ، قم ، مركزنشر اسرا، چاپ اول ، 1378 ش ، ج اول ، ص 181 - 182 ) . قالب خاكي فتاده بر زمين == روح آن گردان بر اين چرخ برين == ( مثنوي ، دفتر دوم ، بيت 3778 ) قرآن كريم ، غايت انسان را، رسيدن به كمال در خور خويش - مقام خليفه اللهي - و بازگشت به جايگاه اصلي مي داند، ( سوره ً بقره ، آيه ً 30 وسوره ً لقمان ، آيه ً 22 و سوره ً حج ، آيه ً 41 و سوره ً آل عمران ، آيه ً 9 و سوره ًروم ، آيه ً 11 / براي توضيح بيش تر ر.ك : محمدتقي مصباح يزدي ، معارف قرآن ، قم ، موسسه در راه حق ، چاپ اول ، 1365 ش ، ج 1 - 3، ص 359 -367 و استاد محمد شجاعي ، انسان و خلافت الهي ؛ تهران ، موسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ اول ، 1363، ص 83 - 113 ) . نبايد پنداشت كه غايت انسان سه چيز است : بلكه ، اين سه ، بيان هاي گوناگون يك حقيقتند .از آن جا كه برترين مرتبه ً وجودي داراي برترين كمال است ،هدايت انسان رسيدن به آن كمال است ؛ از آن حيث كه آن مرتبه ، مظهرخلافت الهي است مقصود آدمي نايل شدن به مقام خليفه اللهي است و ازآن جا كه اين نقطه همان اولين مخلوق يعني روح خداست ، غايت انسان بازگشت به موطن اصلي خويش يعني روح خداست . حاصل اين كه ، انسان هنگامي به غايت خويش نايل مي گردد كه فطرت خوابيده ، بيدار شود واستعدادهاي خود را شكوفا ساخته ، خود را از قوه ً محض به فعليت كمالات و اوصاف والا نايل سازد .
3-3 .نقش وحي : انبياي الهي آمده اند تا به مددوحي ، اين فطرت نهفته گنج پنهان را كه در غوغاي جسميت و ماديت ساكت و خاموش مانده است ، به انسان بشناسانند و انسان مختار را ياري دهند تا بااراده ً خويش به مقام قرب و لقاي حق نايل شود : ( ( فاتقوا الله يا اولي الالباب الذين آمنوا قد انزل الله اليكم ذكرا، رسولا" يتلوا عليكم آيات الله مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الي النور؛ پس اي خردمنداني كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد .راستي كه خدا سوي شماتذكاري فرو فرستاده است : پيامبري كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مي كند، تا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند از تاريكي ها به سوي روشنايي بيرون برد ) ) ، ( سوره ً طلاق ، آيه ً 10 و 11 ) . اين آيات با لحن خاصي اين حقيقت را مطرح مي كنند كه پيامبران آمده اند تا با دستگيري انسان ، او را از تاريكي ها - كه به سبب تنزلش از موطن اصلي در آن افتاده است - خارج ساخته ، او را به حقيقت انساني و خلافت الهي رهنمون شوند.از منظر قرآن ، اين وحي است كه فطرت خوابيده ً ما را بيدار ساخته ، روحمستعد ما را به فعليت هاي والايش سوق مي دهد .قرآن كريم كه آخرين كتاب و پيام الهي است ، كاملترين كتاب هدايت و عالي ترين دستور ( ( سير الي الله ) ) است : ( ( ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين ) ) ، ( سوره ً بقره ، آيه ً 2 ) . يا ( ( هدي و رحمه و بشري للمسلمين ) ) ، ( سوره ً نحل ، آيه ً 89 ) . قرآن عين هدايت است ، نه داراي هدايت ، يعني هم در ذات و گوهر وجودي خود هدايت است و هم هدايتگر ديگران است ، ( رجوع کنيد به : تفسير موضوعي قرآن كريم ،پيشين ، ج اول ، ص 183 ) . قرآن كريم ، كتاب نوري است كه انسان را ازظلمت ها بيرون مي آورد و به نور خود هدايت مي كند، ( سوره ً مايده ، آيه ً 15 -16 و سوره ً نسا، آيه ً 174 و سوره ً ابراهيم ، آيه ً 1 و ...) . خداي سبحان ، قرآن كريم را به عنوان ( ( تبيان ) ) همه چيز به انسان ها شناسانده و مي فرمايد : ( ( و نزلناعليك الكتاب تبيانا" لكل شي ) ) ، ( سوره ً نحل ، آيه ً 89 ) . هر چيزي كه در تامين سعادت انسان ها موثر است ، در اين كتاب الهي بيان شده و اگر انجام كاري سبب سعادت بشر يا ارتكاب عملي موجب شقاوت اوست ، به صورت دستوري لازم در آن آمده است . همه ً معارف ، اخلاق و اعمال الهي و انساني در قرآن مجيد به طور روشن بيان شده است ؛ خواه به تفصيل و خواه به اختصار، ( تفسير موضوعي قرآن كريم ، ج اول ، ص 221 - 222 ) . اهدناگفتي صراط مستقيم == دست تو بگرفت و بردت تا نعيم ==نار بودي نورگشتي اي عزيز== غوره بودي گشتي انگور و مويز== اختري بودي شدي توآفتاب == شاد باش الله اعلم بالصواب. == ( مثنوي ، دفتر 4، ابيات 3420 -3422 ) 4-3 .وحي و توجه به خود : قرآن كريم ، انسان را دعوت مي كند كه به خويش بپردازد و از خود غافل نشود : ( ( يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خودتان بپردازيد ) ) ، ( سوره ً مايده ، آيه ً 105 ). پرداختن به خود و به مصالح واقعي انديشيدن ، زماني ميسور است كه آدمي به خود توجه داشته باشد .قرآن كريم ، گاهي براي بيان حالت غفلت از خود،واژه ً ( ( لهو ) ) را به كاربرد، و آن را نكوهيده است ، ( سوره ً تكاثر، آيه ً 2-3 و سوره ًحجر، آيه ً 3 ) . توجه به نفس موجب شناخت ابعاد وجودي ، خواسته هاي فطري ، كمال ها و مصالح خويش و در حفظ، شكوفايي و تعديل آن هامي گردد، ( ر.ك : علامه سيدمحمدحسين طباطبايي ، الميزان ، بيروت ،موسسه الاعلمي للمطبوعات ، ج 6، ص 162 - 169 ) . در اين بعد نيز قرآن كريم اين حقيقت را خاطر نشان مي سازد كه اميال فطري و عواطف ، يلدورهانيستند؛ مثلا" ميل به جاودانگي - كه يكي از فروعات حب ذات وخوددوستي انسان است - در قرآن مورد تصديق قرار گرفته است ، ( سوره ً طه ،آيه ً 120 و سوره ً اعراف ، آيه ً 20 ) . اما با بهتر و بادوام تر بودن زندگاني آخرت ، ( سوره ً اعلي ، آيه ً 16 - 17 ) . پايدارتر بودن آنچه در نزد خداوند است ، ( سوره ًنحل ، آيه ً 96 و سوره ً قصص ، آيه ً 6 ) . در صدد هدايت اين ميل فطري وتعديل آن از دنياخواهي به آخرت گرايي مي باشد، ( سوره ً آل عمران ، آيه ً 14- 15 ).
5-3 .معلم اول و ثاني در اين باب : قرآن كريم اصول فراگير معارف ديني را مطرح فرموده است . جزييات آن - بر اساس دستور خداي سبحان -بايد از رسول اكرم ( ص ) گرفته شود .خداوند مي فرمايد : ( ( و ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا؛ آنچه را كه رسول گرامي براي شما مي آوردبگيريد و از آنچه شما را از آن بر حذر مي دارد، پرهيز كنيد ) ) ، ( سوره ً حشر، آيه ً7 ) . و نيز مي فرمايند : ( ( لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا" من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه ؛ خداوند براهل ايمان منت نهاد كه رسولي را از خود آنان در ميانشان برانگيخت كه برآن ها آيات خدا را تلاوت كند و نفوس آنان را تزكيه سازد و به آن ها احكام كتاب ، شريعت و حقايق را بياموزد ) ) ، ( سوره ً آل عمران ، آيه ً 164 ) . بر اساس روايات متقن ، پس از رسول گرامي اسلام كه معلم اول در اين باب است ،حضرت علي ( ع ) معلم دوم اين رسالت است و پس از او، اولاد طاهرينش بادرك اعماق قرآن و استخراج جزييات از كليات ، راههاي سعادت بشر رابراي آن ها تبيين مي كنند، ( ر.ك : تفسير موضوعي قرآن ، ج اول ، ص 214 -224 ) .
6-3 .راه هاي وصول ، راه هاي تعيين شده است : اولين گام در سلوك الي الله و بازگشت به حقيقت خويشتن از منظر قرآن و سنت ، كنار زدن حجاب هاي ظلماني و خروج از آن است . حجاب ظلماني ، خصوصيت ورنگي است كه بر روح انسان عارض مي گردد و روح را به سوي غير خداي متعال سوق مي دهد، ( رجوع کنيد به : استاد محمد شجاعي : مقالات ، تهران ؛ سروش ،چاپ پنجم ، 1380 ش ، ج اول ، ص 63 - 73 ) . هر يك از حجب ظلماني داراي واقعيت ويژه اي در روح انسان است ؛ از اين رو، مجاهدت هاي علمي و عملي لازم براي خروج از حجب ظلماني ، مجاهدت هاي ويژه اي است كه در نظام خلقت تعيين شده است . اين مجاهدت ها، در حقيقت طرق تكويني خروج از حجب ظلماني است و نمي شود تكوين را عوض كرد .قرآن كريم نيز اين حقيقت را بيان مي كند .گرچه گاه از اين راه به عنوان هدايت الهي يادمي كند، ( سوره ً انعام ، آيه ً 71 و سوره ً بقره ، آيه ً 120 ) . ولي در مجموع دين حنيف اسلام را، راهي فطري ، تكويني و غير قابل تبديل و تغيير براي اين مهم تلقي مي فرمايد : ( ( فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون ) ) ، ( سوره ً روم ، آيه ً 30 ) . خداوند متعال ، انحراف از اين راه را، انحراف از ولايت حق مي داند و مي فرمايد كه بايد تابع هدايت او بود و از هر گونه تخلف ودخالت دادن راي و اهوا و خواسته هاي اين و آن اجتناب نمود، ( سوره ً بقره ،آيه ً 120 ) . حضرت حق ، راه ارايه شده از سوي دين حنيف اسلام رامحكم ترين راهي مي داند كه بايد به آن چنگ زد و تبعيتي با تعبد كامل داشت ، ( سوره ً لقمان ، آيه ً 22 ) . صراط مستقيم راهي است كه خداوند متعال به آن توصيه فرموده و آن را راه پرهيزگاري و رسيدن به مقصود دانسته است ، ( سوره ً انعام ، آيه ً 153 ) . زياد بوده اند كساني كه از پيروان قرآن و اسلام به شمار مي رفته اند و قدم در طريق سلوك گذاشته اند، ولي به سبب عدم تعبد كامل به قرآن و اسلام به لغزش ها و ضلالت ها افتاده اند .كم نبوده اند افرادي كه با عدم تبعيت صحيح از اسلام ، القايات شيطاني را حق پنداشته و حق وباطل را به هم آميخته اند، ( ر.ك : مقالات ، پيشين ، جلد اول ، ص 74 - 78 ). به هر روي ، مجاهدت خاص است كه مي تواند انسان را نجات بخشد، اين مجاهدت كه تكويني و مطابق فطرت آدمي است ، از طريق وحي به انسان هاابلاغ شده است .
7-3 .ضرورت آگاهي از راه : سالك الي الله ، بايد آنچه را كه از جانب خداي متعال ابلاغ گرديده ، ياد بگيرد در اين مجاهدت علمي طريق الي الله را به نحو صحيح و جامع و به همان صورت كه از جانب خداي متعال ارايه شده است ، بشناسد .امام باقر ( ع ) مي فرمايد : ( ( الكمال ، كل الكمال التفقه في الدين ؛ كمال يك انسان و نهايت كمال او علم و بصيرت وتفقه در دين است ) ) ، ( اصول كافي ، جلد اول ، باب صفه العلم ، حديث 4 ). بايد توجه داشت كه فرد تا عالم به مصالح و مفاسد خود و داناي به موازين وطرق رساننده به حق نباشد، موفق نخواهد شد؛ بلكه چه بسا در يك مسيرانحرافي پيش برود .تحصيل موازين و طريق سلوك ، متفرع بر علم تام به مضامين قرآن كريم و اخبار وارده - كه در واقع ترجمان حقيقي وحي اند -مي باشد، ( شرح مقدمه ً قيصري ، سيد جلال الدين آشتياني ، قم ، مركزانتشارات دفتر تبليغات اسلامي ، چاپ چهارم ، 1375 ش ، صص 47 - 48 ). 8-3 .مرتبه ً اول مراقبه ، عمل به واجبات و ترك محرمات : عرفاي بزرگ اسلامي - خصوصا" شيعي - با استفاده از آيات و روايات ، مرتبه ً اول مراقبه راكه مدخل ورودي براي نجات و رسيدن به حقيقت اصلي خويش و فنا درحضرت حق است ، عمل به واجبات و ترك محرمات مي دانند .سالك بايداولا"، واجب ها و حرام ها را به خوبي ياد بگيرد و ثانيا"، در مقام عمل ، ملتزم به همه ً واجبات و اجتناب كامل از همه ً محرمات باشد .بدون مراعات واجب و حرام ، هيچ سالكي در سلوك راستين خويش موفق نخواهد شد؛زيرا خداوند مي فرمايد : ( ( انما يتقبل الله من المتقين ؛ حقيقت جز اين نيست كه خداي متعال عمل را از صاحبان تقوا قبول مي كند ) ) ، ( سوره ً مايده ، آيه ً 7 ). و تقوا بنابر فرموده ً امام صادق ( ع ) ( ( ان لا يفقدك الله حيث امرك و لا يراك حيث نهاك ؛ تقوا عبارت از آن است كه خدا تو را آن جا كه امر فرموده غايب نيابد و آن جا كه نهي فرموده تو را نبيند ) ) . در حركت انسان به سوي خداوندمتعال ، بر اساس قوانين تكويني و نظام سلوك كه خداوند متعال مطرحمي فرمايد، بعضي از اعمال ضرورت دارد و بايد انجام بگيرد، آن ها همان ( ( واجب ها ) ) است و از بعضي اعمال هم اجتناب و كناره گيري ضرورت دارد وبايد از آن ها اجتناب كامل شود و آن ها همان ( ( حرام ها ) ) است ، ( ر.ك : مقالات ،ج 3، ص 73 - 80 ) . بر اساس آيات و روايات ، بايد انوار الهي در قلب سالك بتابد، تا مددكار او در سلوك راستينش بوده ، او را به حقيقت خويش واصل گرداند، ( ر.ك : مقالات ، ج اول ، ص 101 - 128 ) . عمل به واجبات و ترك محرمات - به صورت صحيح و كامل - موجب مي شود قلب پاكيزگي وجلاي اصلي خويش را به دست آورده ، آماده ً گرفتن انوار الهي شود .اگر اين افعال چنان كه خداوند خواسته است ، عمل شود، فيض از مبدا الهي و اعلي طبيعي خواهد بود .به همين جهت است كه بيش تر ترغيب به دستورهاي شرعي مي شود، نه به حصول نور الهي ؛ زيرا افعال عبادي است كه سبب وصول به مبدا و گرفتن فيض مي شود .طبيبي دارويي را مي ستايد و مصرف آن را به بيمار توصيه مي كند به دليل اثر شفادهنده ً داروست نه خود دارو.عمل به واجبات و ترك محرمات نيز چون دارو، علاجگر بيماري دل است كه با مصرف آن انوار الهي از مبدا اعلي بر انسان نازل مي گردد و او را در طي راه كمك مي كند، ( رجوع کنيد به : صدر الدين محمد شيرازي : عرفان و عارف نمايان ،ترجمه ً محسن بيدارفر، تهران ، الزهرا، چاپ سوم ، 1371 ش ، ص 86 )
9-3.فريضه ، اصل در عبوديت و حقيقت آن : اصل عبوديت و حقيقت آن ،گذشتن از خود به حضرت مقصود روي آوردن است . اين فنا، عين بقا وهستي و نيل به مقصود دل است . فنا در همه ً مراحل وجودي انسان ، طريق كمال او بوده و راهي است كه در حركت وي به سوي كمال بالاتر، هميشه وجود داشته و بايد تا نيل به مقصد اعلي ادامه يابد .اين فنا با عبوديت به تحقق مي رسد .هيچ كس را تا نگردد او فنا== نيست راه در بارگاه كبريا== چيست معراج فلك اين نيستي == عاشقان را مذهب و دين نيستي. == ( مثنوي ، دفتر 6، ابيات 232 - 233 ) حقيقت فريضه ها وواجبات ، همچون نماز و روزه و ...از خصوصيات خاصي برخوردار است كه حتي در عبادات مستحب آن خصوصيت نيست . در فريضه به حكم اين كه بايد انجام گيرد، اراده ً حضرت حق در وجود انسان حاكم بوده و انسان تحت اراده ً او قرار مي گيرد و از خود انسان و اراده ً وي خبري نيست . در اعمال مستحبي ، ( ( بايد ) ) وجود ندارد، بلكه انسان با اختيار خود آن ها را انجام مي دهد و در حقيقت ، در همان حال كه عبادت مي كند، و خود ( ( او ) ) مطرح است ؛ ليكن در واجب به جاي اختيار و ( ( خود ) ) او، اختيار حضرت حق واراده ً اوست . در واجبات ، همه ً كمالات از آن خداي سبحان است كه در اين آيينه تابيده شده است و آدمي به منزله ً مرآتي است كه خدا را نشان مي دهد.اين نهايت كمال انسان است كه نشان و آيت الهي باشد، چنان كه امير مومنان علي ( ع ) مي فرمايد : ( ( مالله آيه اكبر مني ؛ هيچ نشاني براي خداوند متعال بزرگتر و برتر از من نيست ) ) ، ( بحارالانوار، ج 23، ص 206، باب 11، روايت 2 ) . عبدالرحمن جامي از عرفاي به نام اسلامي در ( ( اشعه اللمعات ) ) ،مي گويد : ( ( مقربات ... يا از خيل فرايض اند كه حق سبحانه و تعالي آن اعمال وعبادات را بر ايشان ايجاب كرده است و ايشان بنابر امتثال امر، ارتكاب آن نموده اند و چون در اين ايجاب و ارتكاب وجود ايشان در ميان نيست ، نتيجه ًآن فناي ذات سالك و استهلاك جهت خلقت آن است در جهت حقيقت واين را قرب فرايض مي گويند و در اين قرب ، حضرت حق سبحانه ، فاعل ومدرك است و سالك با قوا و اعضا و جوارح خود به منزله ً آلت و اشارت به اين مرتبه است ) ) ، ( به نقل از : آيه الله عبدالله جوادي آملي ، تحرير تمهيدالقواعد [ صاين الدين علي بن محمد التركه ] ، الزهرا، تهران ، چاپ اول ،زمستان 1372، ص 85 پاورقي و نيز ر.ك : متن ، صص 84 - 85 ) . محي الدين ابن عربي در كتاب ( ( الوصايا ) ) مي گويد : ( ( ففي ادا الفرض انت له و في النفل انت لك ، و حبه اياك من حيثما انت له اعظم و اشد من حبه اياك من حيث ماانت لك ؛ پس در اداي فريضه تو براي خدايي و در اداي مستحب ، تو براي تويي ( خودي ) ، و محبت خدا نسبت به تو از آن جهت كه تو براي او هستي ،بسيار بزرگ تر و شديد تر از محبت اوست نسبت به تو از آن جهت كه تو براي تو ( خود ) هستي ) ) ، ( به نقل از مقالات ، ج 2، ص 116، نيز ر.ك : پيشين ، ص 113 - 118 ) . امام صادق ( ع ) مي فرمايد : ( ( قال الله تبارك و تعالي : ما تحبب الي با حب مما افترضته عليه ؛ خداي متعال فرموده : بنده ً من با چيزي محبوبتر از آن چه بر او واجب نموده ام محبت مرا به خود جلب نمي كند ) ) ، ( اصول كافي ، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب ادا الفرايض ) . شايد به همين دليل است كه حضرات معصومين ( ع ) فرموده اند كه اگر كسي نماز قضاداشته باشد نبايد به نافله بپردازد و با داشتن روزه ً قضا، روزه ً مستحبي مكروه است . هر امري كه خداي متعال واجب فرموده است ، در نشيه ً عبودي وحيات واقعي انسان ، نزد پروردگار ضرورت دارد .احكام الهي ، داراي ظاهر وباطن است . باطن و حقيقت آن با ظاهر آن تحقق مي يابد و ظاهر آن نيز حامل باطن و حقيقت آن است ؛ لذا انسان ها به بهانه ً توجه به باطن بدين ،نمي توانند از ظاهر احكام و مناسك ديني صرف نظر كنند، زيرا باطن دين ،بدون ظاهر آن هرگز حاصل نخواهد شد .از سوي ديگر، نبايد تمسك به ظاهر دين ، به روزمرگي و رسوم بي روح اجتماعي و چشم پوشي از حقيقت وباطن دين بينجامد .بر همين اساس است كه حتي عارفان واصل ، به احكام شرعي تعبد شديد داشتند و اگر مجتهد نبودند با دقت تمام احكام فقهي را باتقليد از ديگران ، انجام مي دادند .عارف بزرگ معاصر، جناب سيد هاشم حداد از جمله ً اين بزرگواران بود، ( رجوع کنيد به : سيد محمدحسين حسيني تهراني ،روح مجرد، حكمت ، تهران ، چاپ اول ، 1414 ق ، صص 76 - 79، 110 -114، 130 - 31 ) . مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
گفتند او را : من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
رو كه بي يسمع و بي يصبر تويي
سرتويي چه جاي صاحب سرتويي
چون شدي من كان الله از ولد
من تو را باشم كه ( ( كان الله له ) )
گه تويي گويم تو را گاهي منم
هرچه گويم آفتاب روشنم
( مثنوي ،دفتر 1، بيت 1936 - 1940 )
4 .نماز و روزه : در ميان فرايض ، نماز و روزه داراي جايگاه ويژه اي است . با ذكر دو روايت سخن خود را به پايان مي بريم : معاويه بن وهب درباره ً برترين عمل عبادي كه موجب تقرب و محبوب ترين عمل نزد پروردگار باشد، سوال نمود .امام صادق ( ع ) فرمود : ( ( ما اعلم شييا"بعد المعرفه افضل من هذه الصلاه ، الاتري ان العبد الصالح عيسي بن مريم قال : و اوصاني بالصلاه و الزكاه مادمت حيا؛ پس از معرفت و شناخت ، هيچ عمل عبادي را برتر از نماز نمي دانم . مگر نديدي كه عبد صالح خداوندعيسي بن مريم فرمود : ... و [ خداوند مرا ] تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است ) ) ، ( سوره ً مريم ، آيه ً 3 و كافي ، ج 3، ص 264 - درباره ً بشارت هاي نماز به مثنوي معنوي ، دفتر سوم ، ابيات 2143 - 2174 مراجعه كنيد ). رسول خدا ( ص ) مي فرمايد : ( ( قال الله تبارك و تعالي : الصوم لي و انا اجزي به ؛ خداوند تبارك و تعالي فرمود : روزه ، مال من است و من جزاي روزه رامي دهم ) ) ، ( ميزان الحكمه ، جلد 5، ص 465، حديث 10610 ) .
سي روز دراين دريا، پا سركتي و سرپا
تا در رسي اي مولا، اندر گهر روزه
شيطان همه تد بيرش ، و آن حيله و تزويرش
بشكست همه تيرش ، پيش سپرروزه
روزه كر و فر خود، خوش تر ز تو بر گويد
در بند در گفتن ، بگشاي در روزه
( مولوي : ( ( كليات شمس تبريزي ) ) ، شعر 2307 )
مطالعه ً كتاب هاي ذيل را توصيه مي كنيم :
1 .مرحوم بحراني : سلوك عرفاني ، ترجمه علي شيرواني ، انتشارات وثوق ، قم .
2 .استاد محمد شجاعي : مقالات ، تهران ،انتشارات سروش ، سه جلد .3 .علامه سيد مهدي بحرالعلوم : رساله ً سير وسلوك ، با مقدمه و شرح علامه سيد محمدحسين حسيني طهراني ، مشهد،انتشارات نور ملكوت قرآن
www.eporsesh.com