گزارش یک قتل
«گزارش یک قتل» داستانی است طنز گونه و در مورد مرد ساده لوحی است که با گوش دادن به حرف دیگران خود را در دردسر می اندازد.
سه‌شنبه، 7 خرداد 1398
به تجدیدی ها چپ چپ نگاه نکنید!
موضوع متن زیر که با زبان طنز توسط محمدرضا شهبازی نوشته شده است، تجدید شدن دانش آموزان در امتحانات خرداد ماه و علت های آن است.
سه‌شنبه، 7 خرداد 1398
کاریکلماتور (عینک آفتابی)
متن زیر یک کاریکلماتور درباره عینک آفتابی است.
پنجشنبه، 19 ارديبهشت 1398
دو عدد چشم
متن زیر درباره دو چشم است که در شیشه الکلی آزمایشگاه اسیر شده اند.
پنجشنبه، 19 ارديبهشت 1398
بیسکویت باغ وحشی
متن طنز زیر در مورد بیسکویت های باغ وحشی است.
پنجشنبه، 19 ارديبهشت 1398
بچه ی مردم انیشتینه!
«بچه ی مردم انیشتینه!» به زبان طنز به موضوع مقایسه فرزندان خود با دیگران اشاره کرده است.
شنبه، 14 ارديبهشت 1398
خری که مُرد!
طنز «خری که مُرد!» درباره خری است که روز به روز لاغر و ضعیف می شود.
دوشنبه، 9 ارديبهشت 1398
خدمه‌ی ساعت
طنز «خدمه‌ی ساعت» درباره یک ساعت قدیمی است که ناگهان خراب می شود و صاحبش آن را پیش تعمیرکار می برد.
دوشنبه، 9 ارديبهشت 1398
به جای دوپا با چهارپا فرار می‌کردم
طنز «به جای دوپا با چهارپا فرار می‌کردم» درباره مرد فقیری است که قصد دارد برای حاکم شهر یک اردک سرخ شده ببرد.
دوشنبه، 9 ارديبهشت 1398
اگر فرمانروا می شدم!
«اگر فرمانروا می شدم!» درباره آرزوی مردی است که دوست دارد فرمانروا شود.
دوشنبه، 9 ارديبهشت 1398
اگر طوطی نیست، پس چیست؟
«اگر طوطی نیست، پس چیست؟» مطلبی است طنزگونه درباره معمایی که یک نفر مطرح می کند و از دوستانش می خواهد که به آن پاسخ دهند.
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1398
فقط جناب‌عالی را کم داشتیم!
بچه های شلوغ «فقط جناب‌عالی را کم داشتیم!» از احمد عربلو را حتما بخوانند.
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1398
خلبان و هواپیما
متن زیر یک لطیفه درباره هواپیما و خلبان است.
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1398
آدم خسیس!!!
«آدم خسیس!!!» متنی است با زبان طنز در توصیف آدم خسیس.
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1398
اندر فواید تلگرام و غیره!
«اندر فواید تلگرام و غیره!» متنی است که با زبان طنز به مزایای استفاده از تکنولوژی و شبکه های اجتماعی در پر کردن اوقات فراغت نوجوانان پرداخته...
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1398
پادشاه مریض
آورده‌اند پادشاهی بود که از بس پیتزا و هله‌هوله و سوسیس و کالباس و این‌جور چیزهای بد خورده بود، ناگهان مریض شد.
جمعه، 23 فروردين 1398
وای... باز هم خانه ­تکانی!
با نزدیک شدن سال نو، رسم باستانی و پدردربیارِ خانه ­تکانی نیز انجام می ­شود. عدم همکاری همه­ جانبه­ ی فرزندان در اجرای این رسم باعث شده است تا...
جمعه، 23 فروردين 1398
قصه های حسنی (آقا معلم کتش را نپوشید)
آقای مدیر به ما خیر مقدم گفت وگفت: «شما گل هستید...و دیگر بزرگ شده‌اید.» ما هم صف ایستاده بودیم و می‌زدیم پس گردن هم و می‌خندیدیم. چند تا...
جمعه، 10 اسفند 1397
قصه های حسنی (تعطیلات)
آخرین امتحان را داده بودیم و نشسته بودیم روی پله‌های جلوی سالن امتحان. نشسته که نه، ولو شده بودیم چون احساس راحتی خاصی می‌کردیم. دیگر نه ترسی...
جمعه، 10 اسفند 1397
قصه های حسنی (درد سر)
تازه در کتابخانه را باز کرده بودم. پنج شش نفری پشت میزها نشسته بودند که سر وکله‌اش پیدا شد. آرام و بی سر و صدا بی‌سلام و احوالپرسی، با یک بغل...
جمعه، 10 اسفند 1397