کتابخانه اموات
وارد کتابخانه که شد، یک‌راست رفت سراغ قفسه‌های کتاب و شروع به گشتن میان آنها کرد. کتابی برمی داشت، ورق می‌زد نگاه می‌کرد و دوباره سر جایش می‌گذاشت،...
جمعه، 10 اسفند 1397
سرنخ (قسمت دوم)
در قسمت قبل خواندیم که امیر و پسر عمه‌اش برای خرید نان از خانه بیرون رفته بودند که متوجه شدند شیشه‌ی ماشین پدر امیر شکسته است. این موضوع توجه...
جمعه، 10 اسفند 1397
سرنخ (قسمت اول)
نمی‌دانم چرا رفتنه متوجه نشده بودیم، نه من، نه امیر، پسر داییم. دایی احمد با خانواده دیشب آمدند خانه‌ی ما. شب خانه‌ مان خوابیدند. البته دیروقت....
جمعه، 10 اسفند 1397
یک کم دیگه بخوابم
صدای مامان تو گوشم می­ پیچد: «بلندشو دیگه دختر، آخه تا کی قراه بخوابی؟ یک نگاه به آسمون بنداز، هوا داره تاریک می­شه، بلند شو دیگه...» ملافه...
جمعه، 10 اسفند 1397
آرزوهای سوسکی
بچه سوسکه وایساده بود جلو آینه و با چاله چوله های صورتش ور می رفت. ننه اش اومد و گفت:« ذلیل شده انقدر اونجا وای نسا! آخر یه دمپایی نثارت می کنن...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
موی سرگردان
چند روزی می‌شه که از سرمراد جدا شدم. دلم بدجوری هوای آبادیم رو کرده، خدا بگم مراد رو چکارش کنه، ببین چه جوری همه ما رو آواره کرد! کاش حداقل...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
دانش ­آموز تازه وارد
قیافه­ اش خیلی درهم و برهم بود. انگار هر لحظه نزدیک بود اشک­ هایش سرازیر شود. می ­دانستم تازه از یک مدرسه­ دیگر به مدرسه­ ما آمده است. حتما احساس...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
عدالت سوسکی
یکی بود که اون یکی یه سوسکه بود. سوسکه طلایی بود، موهای بلند داشت با دست و پای کشیده. خلاصه توی سوسکا خیلی خوشگل بود. مامانش از بچگی هی قوربون...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
یک درس تاریخی
روزی سید جمال الدین اسد آبادی در حضور سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی نشسته بود و بادانه ­های تسبیح خود بازی می­ کرد. وقتی از محضر سلطان خارج...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
شهردار بی سواد
وقتی کریم آقاخان شهردار تهران بود، از دربار نامه ­ای به وی رسید. مبنی بر این که مطالب ضد و نقیضی در باره فلان موضوع به ما می­ رسد. لازم است درباره...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
بهشت شکموها
ملانصرالدین وارد دکان شیرینی فروشی شد، دولپی و با کمال عجله مشغول خوردن زولبیا شد. قناد برای بیرون کردن او چوب برداشت و او را کتک ­زد.
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
فرصت تمام شده!
شخصی با دوست خود وارد قهوه خانه گشت و مشغول صحبت شدند. پیش خدمت جلو آمد. گفت: «چه میل دارید؟»
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
تنبیه گاو
روزی شخصی گوساله­ چند روزه­ای را به چرا برد. گوساله به محض این­که افسارش رها شد، شروع کرد به دویدن. آن شخص به هر مکافاتی بود، گوساله را گرفت...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
دفتر خاطرات
امروز شنبه بود، نه انگار یک­شنبه بود. آخ نه! حواس ندارم که، دیروز یک­شنبه بود. امروز دوشنبه ­س. نه، نه! بازم اشتباه شد، سه­ شنبه بود، آخه دوشنبه...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
تخته پاک­ کنی که یخ کرد!
همه چیز از اون روزی شروع شد که گچ قرمز رفت بیرون و کولرو روشن کرد. بقیه گچ­ ها خوشحالی کردن، جیغ کشیدن، دست زدن و جلوی باد کولر بالا و پایین...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
یک پهلوان دیگر
این خبر در مدتی کوتاه دهان به دهان در همه جا پیچید: «یک پهلوان نامدار با هفتصد نفر از شاگردانش از طرف حکومت سلطنت ‏نشین دهلی، برای کشتی گرفتن...
يکشنبه، 21 بهمن 1397
آدم‌های آبرودار (قسمت دوم)
ما آدم‌های آبروداری هستیم. وقتی بچه مهمانمان که نادر نام داشت با دسته‌ی هاون خودمان زد تو سر پدر و پدرم برای این‌که آبرویش نرود حتی آخ نگفت و...
شنبه، 20 بهمن 1397
آدم‌های آبرودار (قسمت اول)
ما آدم های آبروداری هستیم. منظورم این است که آدم های خیلی خیلی آبروداری هستیم. لابد می‌پرسید از کجا معلوم که این طور است؟ همین حالا برایتان ثابت...
شنبه، 20 بهمن 1397
پسرانه و دخترانه
پسرانه: دقت کردی جدیدا چقد خانم های پیری که نمی تونن زنبیل خریدشونو جابه جا کنند زیاد شده؟ دخترانه : امروز توی کلاسمون خانم معلم یه سوال خیلی...
جمعه، 5 بهمن 1397
چتر بابا...
بابای من عقاید عجیب و غریبی دارد. باورتان می‌شود؟ دراین دوره و زمانه که هرکی یک قارقارک زیر پایش انداخته، تا همین چند روز پیش، من ومامان وحمیده،...
دوشنبه، 1 بهمن 1397