از پشت پنجره ی کلاس
متن کوتاه زیر به مناسبت ماه مهر نوشته شده است.
جمعه، 14 تير 1398
قرآن می خوانم که با من حرف بزنی
با نزدیک شدن به خداوند و نیایش او می توان سبک شد و از همه غصه ها و دلتنگی ها رها شد.
چهارشنبه، 12 تير 1398
خیلی ممنون خدا!
اکرم کشایی در متن زیر به حمد و ثنای خداوند پرداخته است.
چهارشنبه، 12 تير 1398
باران می بارد...
گاهی لازم است خلوت کنیم و با خدای خود به مناجات و راز و نیاز بپردازیم.
جمعه، 17 خرداد 1398
ریز، کوچک، کم
در این دنیا هر کس به قدر ذره ای کار نیک یا بد کرده باشد، پاداش یا کیفر آن را در آن دنیا خواهد دید.
شنبه، 11 خرداد 1398
تو برای ما کافی هستی
خداوند بهترین کفایت کننده و بهترین حامی بندگانش است.
يکشنبه، 15 ارديبهشت 1398
الهی گرفتار آن دردم که‌...
الهی به دنبال آرامش می گردم، به دنبال دارویی هستم برای درمان دردم...
چهارشنبه، 11 ارديبهشت 1398
خدا به تو سوگند خورده
اکرم کشایی در متن زیر به نوجوانان عزیز توصیه می کند که راه دانایی را در پیش بگیرند.
چهارشنبه، 11 ارديبهشت 1398
ناامیدی، امیدواری
این متن زیبا از اکرم کشایی که با حدیث زیبایی از امام صادق(ع) مزین شده است، در توصیف امید و ناامیدی است.
چهارشنبه، 4 ارديبهشت 1398
من چیزی می­ دانم که شما نمی ­دانید
می گویند اگر در کاری صلاح خدا نباشد آن کار صورت نمی گیرد و این خداوند بزرگ است که صلاح و مصلحت همه امور را می داند.
چهارشنبه، 4 ارديبهشت 1398
معجزه ­ی یادِ تو
او خورشیدِ آسمانش را گُم کرده بود و پنجره ­ی امیدش را بسته بود. نمی­ خواست نور را ببیند، نمی ­خواست آینه را ببیند، نمی ­خواست صدای جیک­ جیک...
جمعه، 16 فروردين 1398
دوستی دارم بهتر از همه
دوستی دارم مهربان‌تر از همه، بخشنده‌تر از همه، تواناتر از همه، بزرگ‌تر از همه. آن‌قدر مهربان که هر وقت صدایش می‌زنم ، جوابم را می‌دهد.
جمعه، 16 فروردين 1398
نشانی خانه‌ام را می‌دانی؟
گم می ‏شوم در ازدحام شهر خسته‏ ام نشانی خانه‏ ام را به خاطر نمی‏ آورم تشنه‏ ام تشنه‌ی یک‌دقیقه آرامش
جمعه، 16 فروردين 1398
خدایا تو هیچ ­چیز را فراموش نمی ­کنی!
من این‌جا نشسته‌ام، پشت این پنجره، کنار این پیچک سبز. من این‌جا نشسته‌ام تا فکر کنم تو همیشه مرا می‌بینی. هر چند بابا می‌گوید که تو همیشه،...
جمعه، 16 فروردين 1398
همیشه نوری هست
شب، جدا می‌شود از خورشید و روز، جدا می‌شود از ماه. شب اما، ماه را دارد و روز، خورشید را...
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
دور نیستی...
روزهای بارانی... روزهای آفتابی ...یکی پس از دیگری می‌آیند و می‌روند. امروز هم یکی از همان روزهای بارانی‌ست. کجاست دریای بیکران محبت تو؟
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
زیر باران...
خودت گفته ای: «ادعونی استجب لکم ...»و من صدایت می زنم. صدایت می زنم زیر باران. باران که می بارد من به تو نزدیک ترم، و این خودکار آبی یادگاری...
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
بنویس سپید، سپید می شوی!
بنویس باران، جاری می­شوی. بنویس خورشید، روشن می­شوی. بنویس پنجره امیدوار می شوی. ننویس دیوار، نا امید می­شوی...
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
نیایش خداوند
خدایا تو را می‌ستایم، تویی را که وقتی می‌خوانمت مرا اجابت می‌کنی. هر چند وقتی تو مرا می‌خوانی من کاهلی می‌کنم.
چهارشنبه، 3 بهمن 1397