ز حد گذشت جدايي ميان ما اي دوست شاعر : سعدي بيا بيا که غلام توام بيا اي دوست ز حد گذشت جدايي ميان ما اي دوست ...

گر گويمت که سروي سرو اين چنين نباشد شاعر : سعدي ور گويمت که ماهي مه بر زمين نباشد گر گويمت که سروي سرو اين چنين...

اگر سروي به بالاي تو باشد شاعر : سعدي نه چون بشن دلاراي تو باشد اگر سروي به بالاي تو باشد نپندارم که همتاي تو...

در پاي تو افتادن شايسته دمي باشد شاعر : سعدي ترک سر خود گفتن زيبا قدمي باشد در پاي تو افتادن شايسته دمي باشد ...

تو را خود يک زمان با ما سر صحرا نمي‌باشد شاعر : سعدي چو شمست خاطر رفتن بجز تنها نمي‌باشد تو را خود يک زمان با ما...

مرا به عاقبت اين شوخ سيمتن بکشد شاعر : سعدي چو شمع سوخته روزي در انجمن بکشد مرا به عاقبت اين شوخ سيمتن بکشد به...

که دست تشنه مي‌گيرد به آبي شاعر : سعدي خداوندان فضل آخر ثوابي که دست تشنه مي‌گيرد به آبي اگر تلخست و گر شيرين...

سل المصانع رکبا تهيم في الفلوات شاعر : سعدي تو قدر آب چه داني که در کنار فراتي سل المصانع رکبا تهيم في الفلوات ...

تو هيچ عهد نبستي که عاقبت نشکستي شاعر : سعدي مرا بر آتش سوزان نشاندي و ننشستي تو هيچ عهد نبستي که عاقبت نشکستي ...

همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي شاعر : سعدي که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي همه عمر برندارم سر از اين خمار...

يارا قدحي پر کن از آن داروي مستي شاعر : سعدي تا از سر صوفي برود علت هستي يارا قدحي پر کن از آن داروي مستي در...

قزل ارسلان قلعه‌اي سخت داشت شاعر : سعدي که گردن به الوند بر مي‌فراشت قزل ارسلان قلعه‌اي سخت داشت چو زلف عروسان...