چو آگاه شد شاه کامد پسر
کلاه کيان برنهاده به سر چو آگاه شد شاه کامد پسر همه زندو استا به نزديک خويش مهان و کهان را همه خواند پيش پس آن خسرو تيغ‌زن را بخواند همه...
چهارشنبه، 31 تير 1388
برآمد بسي روزگاران بدوي
که خسرو سوي سيستان کرد روي برآمد بسي روزگاران بدوي کند موبدان را بدانجا گوا که آنجا کند زندواستا روا پذيره شدش پهلوان سپاه چو آنجا رسيد...
چهارشنبه، 31 تير 1388
يکي روز بنشست کي شهريار
به رامش بخورد او مي خوشگوار يکي روز بنشست کي شهريار گوي نامجو آزموده به رزم يکي سرکشي بود نامش گرزم ندانم چه‌شان بود آغاز کار به دل کين...
چهارشنبه، 31 تير 1388
بدان روزگار اندر اسفنديار
به دشت اندرون بد ز بهر شکار بدان روزگار اندر اسفنديار که جاماسپ را کرد خسرو گسي از آن دشت آواز کردش کسي بپيچيد و خنديدن اندر گرفت چو آن...
چهارشنبه، 31 تير 1388
کي نامبردار زان روزگار
نشست از بر گاه آن شهريار کي نامبردار زان روزگار بزرگان و شاهان مهتر نژاد گزينان لشکرش را بار داد به دست اندرون گرزه‌ي گاوسار ز پيش اندر...
چهارشنبه، 31 تير 1388
کي نامبردار فرخنده شاه
سوي گاه بازآمد از رزمگاه کي نامبردار فرخنده شاه سوي کشور نامور کش سپاه به بستور گفتا که فردا پگاه بزد کوس و لشکر بنه بر نهاد بيامد سپهبد...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو ترکان بديدند کار جاسپ رفت
همي آيد از هر سوي تيغ تفت چو ترکان بديدند کار جاسپ رفت به پيش گو اسفنديار آمدند همه سرکشانشان پياده شدند قباي نبردي برون آختند کمانهاي...
چهارشنبه، 31 تير 1388
بدو داد پس شاه بهزاد را
سيه جوشن و خود پولاد را بدو داد پس شاه بهزاد را سيه رنگ بهزاد را بر نشست پس شاه کشته ميان را ببست نشسته بر آن خوب رنگ سياه خراميد تا رزمگاه...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو باز آوريد آن گرانمايه کين
بر اسپ زريري برافگند زين چو باز آوريد آن گرانمايه کين به سه بهره کرد آن کياني سپاه خراميد تازان به آوردگاه پس آن سپهدار فرخ نژاد از آن...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو اسفنديار آن گو تهمتن
خداوند اورنگ با سهم و تن چو اسفنديار آن گو تهمتن به زاري به پيش اندر افگند سر از آن کوه بشنيد بانگ پدر ز پيش پدر سرفگنده نگون خراميد و...
چهارشنبه، 31 تير 1388
پس آگاهي آمد به اسفنديار
که کشته شد آن شاه نيزه گزار پس آگاهي آمد به اسفنديار کنون کين او خواست خواهد همي پدرت از غم او بکاهد همي بخواهد نهد پيش دشمنش روي همي...
چهارشنبه، 31 تير 1388
بيامد سر سروران سپاه
پس تهم جاماسپ دستور شاه بيامد سر سروران سپاه بماننده‌ي پور دستان سام نبرده سواري گراميش نام يکي گامزن باره‌ي بي‌گزند يکي چرمه‌يي برنشسته...
چهارشنبه، 31 تير 1388
دو هفته برآمد برين کارزار
که هزمان همي تيره‌تر گشت کار دو هفته برآمد برين کارزار سمندي بزرگ اندر آورده زير به پيش اندر آمد نبرده زرير چو اندر گيا آتش و تيز باد ...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت
فرود آمد از تخت و بربست رخت چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت که يزدان پرستان بدان روزگار به بلخ گزين شد بر آن نوبهار که مر مکه را تا زيان اين...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چو اندر گذشت آن شب و بود روز
بتابيد خورشيد گيهان فروز چو اندر گذشت آن شب و بود روز همي ديد زان کوه گشتاسپ شاه به زين برنشستند هر دو سپاه کجا برنشستند گردان به زين ...
چهارشنبه، 31 تير 1388
چنان ديد گوينده يک شب به خواب
که يک جام مي داشتي چون گلاب چنان ديد گوينده يک شب به خواب بر آن جام مي داستانها زدي دقيقي ز جائي پديد آمدي مخور جز بر آيين کاووس کي به...
يکشنبه، 28 تير 1388