شامش از صبح فروزنده درآويخته است
شامش از صبح فروزنده درآويخته است شاعر : خواجوي کرماني شبش از چشمه‌ي خورشيد برانگيخته است شامش از صبح فروزنده درآويخته...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شوريده‌ئيست زلف تو کز بند جسته است
شوريده‌ئيست زلف تو کز بند جسته است شاعر : خواجوي کرماني خط تو آن نبات که از قند رسته است شوريده‌ئيست زلف تو کز بند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
روي زمين و خون دلم نم گرفته است
روي زمين و خون دلم نم گرفته است شاعر : خواجوي کرماني پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است روي زمين و خون دلم نم گرفته...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هيچ مي‌داني چرا اشکم ز چشم افتاده است
هيچ مي‌داني چرا اشکم ز چشم افتاده است شاعر : خواجوي کرماني زانک پيش هرکسي راز دلم بگشاده است هيچ مي‌داني چرا اشکم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گرت چو مورچه گرد شکر برآمده است
گرت چو مورچه گرد شکر برآمده است شاعر : خواجوي کرماني تو خوش برآي که با جان برابر آمده است گرت چو مورچه گرد شکر برآمده...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو سرچشمه‌ي چشم من ديده است
چو سرچشمه‌ي چشم من ديده است شاعر : خواجوي کرماني لب غنچه برچشمه خنديده است چو سرچشمه‌ي چشم من ديده است که از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حديث جان بجز جانان نداند
حديث جان بجز جانان نداند شاعر : خواجوي کرماني که جز جانان کسي در جان نداند حديث جان بجز جانان نداند که کس درد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
که مي‌رود که پيامم به شهريار رساند
که مي‌رود که پيامم به شهريار رساند شاعر : خواجوي کرماني حديث بنده‌ي مخلص بشهريار رساند که مي‌رود که پيامم به شهريار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
درد من دلخسته بدرمان که رساند
درد من دلخسته بدرمان که رساند شاعر : خواجوي کرماني کار من بيچاره بسامان که رساند درد من دلخسته بدرمان که رساند ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گويند که صبرآتش عشقت بنشاند
گويند که صبرآتش عشقت بنشاند شاعر : خواجوي کرماني زان سرو قد آزاد نشستن که تواند گويند که صبرآتش عشقت بنشاند باشد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ماجرائي که دل سوخته مي‌پوشاند
ماجرائي که دل سوخته مي‌پوشاند شاعر : خواجوي کرماني ديده يک يک همه چون آب فرو مي‌خواند ماجرائي که دل سوخته مي‌پوشاند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دل بدست يار و غم در دل بماند
دل بدست يار و غم در دل بماند شاعر : خواجوي کرماني خارم اندر پاي و پا در گل بماند دل بدست يار و غم در دل بماند ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
برخاک درگه تو چو دوشم مقام بود
برخاک درگه تو چو دوشم مقام بود شاعر : خواجوي کرماني جانم براستان که برآن آستان بماند برخاک درگه تو چو دوشم مقام...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خويش را در کوي بيخويشي فکن
خويش را در کوي بيخويشي فکن شاعر : خواجوي کرماني تا ببيني خويشتن بي خويشتن خويش را در کوي بيخويشي فکن آتشي در...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
امشب اي يار قصد خواب مکن
امشب اي يار قصد خواب مکن شاعر : خواجوي کرماني مرو و کار ما خراب مکن امشب اي يار قصد خواب مکن قصه کوته کن و شتاب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
جان بده يا دگر انديشه‌ي جانانه مکن
جان بده يا دگر انديشه‌ي جانانه مکن شاعر : خواجوي کرماني دام را بنگر ازين پس طلب دانه مکن جان بده يا دگر انديشه‌ي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي باد سحرگاهي زينجا گذري کن
اي باد سحرگاهي زينجا گذري کن شاعر : خواجوي کرماني وز بهر من دلشده عزم سفري کن اي باد سحرگاهي زينجا گذري کن چون...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بلبل خوش سراي شد مطرب مجلس چمن
بلبل خوش سراي شد مطرب مجلس چمن شاعر : خواجوي کرماني مطربه‌ي سراي شد بلبل باغ انجمن بلبل خوش سراي شد مطرب مجلس چمن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن
بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن شاعر : خواجوي کرماني هزار ناله‌ي شبگير بر کشيد چو من بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر کس که برگرفت دل از جان چنانکه من
هر کس که برگرفت دل از جان چنانکه من شاعر : خواجوي کرماني گو سر بباز در ره جانان چنانکه من هر کس که برگرفت دل از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390