اسفند !ای قاصد بهار!ای در تو آب و آینه و سبزه بی شماربا ما بگوبهارچرا دیر کرده است؟! ادامه ...
دلم گرفته است امروزبرای یک پرنده ی شادبرای آن درخت دانشکه میوه ی امید می داد ادامه ...
چه اتفاق قشنگی برای باغ افتادتو آمدی و نهال جوان ما گل دادتو با بهار تو با عطر یاس های سپید...تو ادامه ...
باران بی بهانه ی اسفندیک چندبارید بر نگاه مه آلود کوچه هااز روشنی سرود... ادامه ...
این منم که گاهبا نسیممی شکوفم از حریر دامنمرشته ی طلای آفتابدور گردنمگاه سکه سکه می چکم از ادامه ...
مهدی خندان بعد از رشادت های بازی دراز، به عنوان فرمانده سپاه در منطقه ای خطرناک تعیین شد. اما همه کم ادامه ...
باز، زنگ کلاس باران خوردما همه وارد کلاس شدیمروی تخته نوشته بود : بهارباز هم غرق بوی یاس شدیم ادامه ...
شهید مهدی خندان در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود ایشان از طرف مادری از نوادگان جناب اباذر"علیه رحمت" ادامه ...
آیا شما هم دوست دارید که با صدای خود به چراغ دستور دهید که خاموش و روشن شود و کلید برق هم از شما اطاعت ادامه ...