آراستگي ظاهري در کنار آراستگي باطني

اخوي آمد توي آب و پشت سرش چند نفر از بچّه هاي گردان. ما هم از قايق پياده شديم. همان اوّل بسم الله، قايق گير کرده بود. عمليّات بدر نزديک بود و...

يکشنبه، 5 بهمن 1393

دو دقيقه زود آمدي!

ده متري خاکريز عراقي ها رسيده بوديم که آتش کاتيوشاي خودي مثل خروس بي محل ريخت روي سر و سينه ي خاکريز.

شنبه، 4 بهمن 1393

حساب ثانيه ها را بايد داشته باشيد!

تا آمد توي آشپزخانه، شروع کرد داد و بيداد کردن که « هر چه مي خواهيد، بگوييد خودم به شما بدهم. چرا دست به وسايل من مي زنيد؟ » دوست نداشت کسي به...

شنبه، 4 بهمن 1393

ظاهرتان بايد آراسته باشد

آن قدر نزديک بوديم که با ژ- 3 هم مي توانستند ما را بزنند. من و اخوي براي گرفتن رمز عمليّات رفتيم زير پل و بي سيم ها را خاموش کرديم. رمز عمليّات...

شنبه، 4 بهمن 1393

تنبيه افراد بي نظم

هر وقت در درس ها به مشکلي برخورد مي کرديم و مجبور بوديم از دفتر يا جزوه ي يکي از همکلاسي ها استفاده کنيم ترجيح مي داديم دفتر او را بگيريم، چون...

شنبه، 4 بهمن 1393

محاسبه ي روزانه ي اعمال

محمود در همان هفته ي اوّل تأثيرش را بر جمع گذاشته بود و نماز جماعت راه انداخته بود. هر وقت خانه بودند، به خصوص صبح، نماز را به جماعت مي خواندند....

شنبه، 4 بهمن 1393

آقاي رئيس جمهور، ظرفتان را بشوريد!

- حاجي! الآن همه ي فرمانده ها ارتقاء رتبه پيدا کرده اند. همه سمت شان بالا رفته. همه دارند رشد مي کنند. همه مي دانند شما هم جزو کساني هستيد که...

شنبه، 4 بهمن 1393

سيلي براي اشتباه نکردن!

با رسيدن بچّه ها، حاج احمد همه را در ميدان صبحگاه پادگان دوکوهه جمع کرد تا برايشان صحبت کند و فرمانده جديد گردان مالک اشتر را به نيروها معرفي...

شنبه، 4 بهمن 1393

امام زمان (عج) نمي پذيرد

رضوي سوار وانتي شد تا از محوطه خارج شود. جلوي در ورودي توقّف کرد تا، طبق روال معمول طناب جلوي در را آزاد کند. جواني از اتاقک گوشه ي محوطه بيرون...

شنبه، 4 بهمن 1393

سيلي براي اشتباه نکردن!

با رسيدن بچّه ها، حاج احمد همه را در ميدان صبحگاه پادگان دوکوهه جمع کرد تا برايشان صحبت کند و فرمانده جديد گردان مالک اشتر را به نيروها معرفي...

شنبه، 4 بهمن 1393

امام زمان (عج) نمي پذيرد

رضوي سوار وانتي شد تا از محوطه خارج شود. جلوي در ورودي توقّف کرد تا، طبق روال معمول طناب جلوي در را آزاد کند. جواني از اتاقک گوشه ي محوطه بيرون...

شنبه، 4 بهمن 1393

نظم و ترتيب در جنگ

شهيد علمي فردي بسيار منظم و مقيد بود. چه از نظر ظاهري و چه در انجام کارها. هيچگاه ايشان را با سر و وضع نامناسب و آشفته نمي ديديم. هميشه ظاهري...

شنبه، 4 بهمن 1393

صبحگاه به ياد ماندني

منتظر نمي شد کار به سراغش بيايد، خودش به سراغ کار مي رفت. با برنامه ريزي و نظم عمل مي کرد. به هر کاري که دست مي زدند از قبل تمام جوانبش را سنجيده...

شنبه، 4 بهمن 1393

هميشه آراسته

بهرام، زمان بندي کلاس هاي ورودي پنجاه و چهار را گرفت و با برنامه ي اساتيد کنار هم گذاشت. بعد، يک برنامه ي هماهنگ، از مجموع آنها تنظيم کرد و به...

شنبه، 4 بهمن 1393

اول درس بعد ورزش

من داور بازي بودم. ايرج در مقابل بازيکني حرکتي انجام داد و من به او کارت زرد دادم. ساعت ده شب، ايرج به منزلمان آمد. جلوي در ايستاد و گفت: « کيومرت...

شنبه، 27 دی 1393

ميل باستاني با پوکه ي گلوله ي توپ!

باشگاه شلوغ بود. بچّه ها حلقه زده بودند دور استاد. من هم گوشه اي ايستاده بودم و نگاه مي کردم. حرف هاي استاد وسوسه ام مي کرد که در کلاس جودو ثبت...

شنبه، 27 دی 1393

آقاي گل مسابقات

يادم است که تيم واليبال دسته ي يک کرج را براي مسابقه به « عمليات سپاه » دعوت کرده بوديم. يک تيم قوي بود. چهار – پنج نفر از بازيکنان مطرح واليبال...

شنبه، 27 دی 1393

زورخانه در پادگان!

يک روز آمد تهران. پرسيد: « امروز بازي نگذاشتي؟ » گفتم: « چرا! فردا ظهر بازي است، ساعت دو بازي داريم. » گفت: « خيلي خوب، فردا نمي روم. احتمالاً...

شنبه، 27 دی 1393

ورزش صبحگاهي

يکي از روزها نيرويي از گروهان سه به دسته ي ما آمد که از همان اوّل، حرکاتش برايم سؤال انگيز شده بود. با هر چه که دم دستش مي رسيد، مخصوصاً قابلمه...

شنبه، 27 دی 1393

عدم غفلت از پرورش جسم

نوده حاجيلر در ميان کوهي مشرف به زيارت گاه معروفش پير آباد هميشه براي مسافران جاده ي شاهرود مي درخشيد و هر روز صبح صداي بلندگوي پادگان نوده در...

شنبه، 27 دی 1393