گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
روزی روزگاری، رستم پهلوان نامدار ایرانی تازه از جنگ با افراسیاب پهلوانی تورانی بازمی‌گشت، رستم در این جنگ توانسته بود افراسیاب را شکست دهد و...
شنبه، 21 آذر 1394
گول رنگشو خورد
روزی روزگاری، سه گاو وحشی در مرتعی با هم زندگی می‌كردند. این سه حیوان خیلی قوی بودند و قدرت زیادی داشتند و چون هم سن بودند و تازه به جوانی رسیده...
شنبه، 21 آذر 1394
گفتم آدم نمی‌شوی، نگفتم شاه نمی‌شوی
روزی روزگاری، مردی صاحب اندیشه، فاضل و دانشمند پسردار شد. این مرد تمام تلاش خود را برای تربیت صحیح پسرش به كار برد، اما این پسر به جای اینكه...
شنبه، 21 آذر 1394
گربه و موش با هم ساختند، وای به حال بقال
روزی، چند موش كه دنبال لانه جدیدی می‌گشتند، سر از یك دكان بقالی درآوردند. موش‌ها فكر می‌كردند كه گنج پیدا كرده‌اند. چون هرچه می‌خواستند می توانستند...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
گربه را باید دم حجله كشت
روزی، مادری دو پسر داشت كه وقتی پسرانش به سنین جوانی رسیدند خیلی علاقمند بود تا برای آنها زن بگیرد. به همین دلیل هر روز یكی از دختران فامیل و...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
كوه به كوه نمی‌رسه، آدم به آدم می‌رسه
در دامنه‌ی كوهی بلند دو روستا قرار داشت. یكی از روستاها در میانه‌ی كوه قرار داشت كه به آن «بالاكوه» می‌گفتند و روستای دیگر پایین كوه قرار داشت...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
گدا به گدا رحمت خدا
روزی روزگاری، پیرزن ناتوانی بود كه از مال دنیا هیچ چیزی نداشت جز یك خانه‌ی كوچك. از وقتی كه شوهرش از دنیا رفته بود چون فرزندی نداشت تا كمكش كند...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
كلاهش پس معركه است
سال‌ها پیش در كشور ما مانند خیلی از كشورهای دیگر تمام مردها و پسرها كلاه به سر می‌گذاشتند و نوع كلاه به نوعی نشان دهنده‌ی شخصیت و جایگاه اجتماعی...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
كف گیرش به ته دیگ خورده
در روزگاران گذشته، مرد با ایمان و درستكاری با خدای خود عهد كرد كه اگر خدا خواست و كسب و كارش رونق گرفت، قسمتی از درآمدش را برای غذا دادن به فقرا،...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
کلاغه می‌خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
در بیشه‌زاری سرسبز کبکی زندگی می‌کرد (کبک پرنده‌ای است که در میان پرندگان سبک راه رفتنش زبانزد است) که خیلی آرام و با طمأنینه قدم برمی‌داشت....
پنجشنبه، 19 آذر 1394
كجا خوش است؟ آنجا كه دل خوش است
در كشوری دور، مرد جوانی بود كه با مادر پیرش زندگی می‌كرد. جوان هرچه تلاش می‌كرد و به دنبال كار بود، كمتر موفق می‌شد. به همین دلیل زندگی آنها...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
كاه بده، كالا بده، یك قاز و نیم بالا بده
روزی روزگاری، مرد تاجری كه معمولاً كالاهایی را در داخل كشور می‌خرید و به خارج از كشور می‌برد و آن طرف مرزها به چند برابر قیمت می‌فروخت. تاجر...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
كبوتر با كبوتر، باز با باز *** كند هم جنس با هم جنس پرواز
مرد شكارچی كه هر روز در جاهای مختلفی از جنگل و كوهستان كه می‌دانست پرندگان برای خوردن دانه و غذا جمع می‌شوند. دامی پهن كرد. وقتی پرندگان در دامی...
پنجشنبه، 19 آذر 1394
كار نیكو كردن از پر كردن است
در زمان پادشاهی بهرام گور، پادشاه ساسانی كه به دلیل كشت و كشتارهای عظیمش به لقب بهرام گور مشهور است، اتفاق عجیبی رخ داد. بهرام از كشتن حیوانات...
سه‌شنبه، 17 آذر 1394
قوز بالا قوز
در روستایی كوچك وسط جنگل بزرگی عده‌ای زندگی می‌كردند، از قضا دو نفر از اهالی این روستا قوز داشتند (قوز یا گوژ برآمدگی نامتناسبی است كه معمولاً...
سه‌شنبه، 17 آذر 1394
كار از محكم كاری عیب نمی‌كند
روزی روزگاری، ملانصرالدین كه با رفتارهای عجیب و غریبش خیلی معروف است، در باغچه‌ی گوشه‌ی حیاط خانه‌اش چند ساقه مو را قلمه زد. ملا چند هفته‌ای...
سه‌شنبه، 17 آذر 1394
قسم حضرت عباس را باور كنم یا دم خروس را
روزی روزگاری، دزدی وارد دهی شد، حوالی ظهر بود و كوچه‌ها خلوت، هرچه گشت چیزی پیدا نكرد. كم كم داشت ناامید می‌شد كه صدای خروسی را از خانه‌ای شنید....
سه‌شنبه، 17 آذر 1394
فوت كوزه‌گری است
روزی روزگاری، در روستای كوچكی كوزه گر ماهری بود كه كاسه و كوزه لعابی می‌ساخت. كار او به حدی زیبا و قشنگ بود كه مردم از روستاهای اطراف به كارگاه...
سه‌شنبه، 17 آذر 1394
قدر عافیت كسی داند كه به مصیبتی گرفتار آید
در روزگاران گذشته، تاجری كه با دادوستد در شهرهای مختلف ایران توانسته بود ثروت قابل توجهی را جمع آوری كند، تصمیم گرفت تجارتش را گسترش دهد و این...
سه‌شنبه، 17 آذر 1394
فكر نان كن كه خربزه آب است
در روزگاران گذشته، دو كارگر ساده كه كارشان ساختن آجرهای خشتی یا همان خشتمالی بود، با هم كار می‌كردند. آن دو نفر مجبور بودند هر روز از صبح تا...
سه‌شنبه، 17 آذر 1394