در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
در محفل رندان و عاشقان، کسی شیفته تر و شوریده تر از من نیست؛ من در سیر و سلوک معنوی خود از دانش مدرسه ای و آداب خانقاهی بی نیازم؛ خرقه و سجاده...
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
ای کسی که در چهره ات نور پادشاهی نمایان و در اندیشه ات صد دانش و معرفت خداوندی پنهان است.
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
سحرگاه، سروش و ندا دهنده ی میکده از روی خیرخواهی به من گفت که به خرابات بازگرد؛ زیرا که تو از ملازمان قدیمی این درگاه هستی؛ نومید مباش و بیا.
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
ای بی خبر از معرفت و عشق! بکوش تا عارف و آگاه شوی؛ تا سالک و رونده ی راه حقیقت نباشی، چه وقت می توانی به مقام ارشاد و هدایت خلق برسی؟
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
چه کسی از من گدای عاشق به سوی پادشاهان این پیام را می برد که:در کوی باده فروشان دو هزار پادشاه با عظمتی چون جمشید به قدر یک جام شراب ارزشی ندارد.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
این خرقه که من دارم در رهن شراب اَولی
این خرقه ی ریایی که من دارم، همان بهتر که در گرو شراب باشد و این دفتر دانش بی معنی سزاوار است که در شراب خالص غرق شود.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
زان مِی عشق کز و پخته شود هر خامی
از آن شراب عشق که اگر هر عاشق خام و بی تجربه ای از آن بنوشد، پخته و با تجربه می شود، هر چند ماه رمضان است، جامی بیاور تا بنوشیم و مست و پخته...
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
رفتم به باغ صبحدمی تا چِنَم گلی
بامدادی برای چیدن گل به باغ رفتم، ولی ناگهان نغمه ی بلبلی به گوشم رسید. که در حال آواز خواندن بود.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
سلام اللهِ ما کرّ اللّیالی
تا هنگامی که شب می گذرد و تارهای ساز با شب در گفتگوست، سلام خدا بر وادی اراک باد و بر کسی که ساکن آن وادی است و بر خانه ای که در رودباری آن سوی...
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
ای معشوق! تو همواره زیباتر می شوی و من بیشتر عاشق تو می شوم؛ شاد باش؛ زیرا که برای این دو نقص و زوالی نیست؛ هر چند که گفته اند:چیزی که به کمال...
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
یا مُبسماً یُحاکِی دُرجاً مِن اللّآلی
ای محبوبی که لب و دهان تو از صندوقچه ی مروارید زیباتر است! خدایا! آن خطّ هلالی بر گرد آن چه زیبا و برازنده است.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
کَتبْتَ قِصَّهَ شُوْقی و مَدمَعی باکی
قصه ی اشتیاق خود را در حالی نوشتم که اشک از چشمانم فرو می ریخت؛ ای یار! بیا که بی تو از غم و غصّه جانم به لبم رسیده است.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
سُلَیمی مُنذُ حَلّتْ بِالعِراق
از هنگامی که معشوق من به عراق سفر کرده -یا در عراق مانده -از دشمنی های او می بینم آنچه می بینم، یعنی از فراق او خیلی رنج می برم.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
زین خوش رقم که بر گل رخسار می کشی
ای معشوق! با این نقش و نگار زیبا که بر چهره چون گل خود می کشی، گویی بر صفحه گل و گلزار خط بطلان می کشی.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
ای دل آن دم که خراب از مِیِ گلگون باشی
ای دل! آن لحظه که از شراب سرخ رنگ، مست و مدهوشی، گویی که بدون داشتن زر و گنج، شکوه و جلال صد قارون را داری.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
هزار جهد بکردم که یار من باشی
ای معشوق! کوشش فراوانی دارم تا تو یار و همدم من و کام بخش دل بیتاب من باشی. برای چشمان بی خواب و شب زنده دار من چراغی گردی و مونس و همدم دل...
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
عمر بگذشت به بی حاصلی و بوالهوسی
در این شهر چه جاذبه ها و دلبستگی های شیرینی هست که سبب شده شاهبازان طریقت تا حدّ مگس پایین بیایند و بدان قانع شوند؟! این مدعیان صلاح و تقوی چرا...
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی
فصل بهار رسیده است. وقت را غنیمت بدان و بکوش تا شاد و خوش باشی؛ زیرا چه بسیار گل ها بروید و تو در خاک خفته باشی.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
بوی خوش باد بهاری از کوی یار به مشام می رسد؛ اگر از این باد کمک بخواهی، می توانی چراغ دل را روشن و برافروخته سازی.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
ای که دایم به خویش مغروری
ای کسی که پیوسته به خود مغروری، اگر از عشق بهره ای نبرده ای، عذرت پذیرفته است؛ زیرا غرور و خودبینی انسان را به عشق نمی رساند. انسان ریاکار و...
شنبه، 20 ارديبهشت 1393