نرود امشب و سحر نشود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود که روز ما زشب تار تیره تر نشود چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود خدا کند نرود امشب و سحر نشود
دوشنبه، 27 مهر 1394
هر که بیرونی بد از مجلس گریخت
هر که بیرونی بد از مجلس گریخترشته الفت ز همراهان گسیختدور شد از شکّـرستانش مگسوز گلستان مرادش ، خار و خس
دوشنبه، 27 مهر 1394
مهمان خواهر می‌شود
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود فردا میان قتلگه در خون شناور می شود امشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می...
دوشنبه، 27 مهر 1394
گاه شروع خویش
پایان کار و ، مقصد راهم شهادت است گفت این سخن حسین ، به گاه شروع خویش تا اصل و فرع دین خدا ، جاودان شود یکجا ، ز خود گذشت و ، اصول و فروع خویش
دوشنبه، 27 مهر 1394
شهادت نامه‌ی عشاق
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا...
دوشنبه، 27 مهر 1394
شورش محشر
فتاده شورش محشر به دشت كربلا امشب دل آل علی باشد به محنت مبتلا امشب ز یكسو مادری نالان ، به یكسو كودكی گریان كشند از سوز دل افغان به دشت كربلا...
يکشنبه، 26 مهر 1394
شب پر شور عاشورا
در شب پر شور عاشورا ، به دشت کربلا تا سحر ، بیدار و شادانند اصحاب حسین صوت قرآن و ، نماز است و ، مناجات و دعا روشنایی بخش آنان ، نور مهتاب حسین...
شنبه، 25 مهر 1394
شب اشک و تماشاست
شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است با تو هرثانیه رویاست اگر بگذارند مثل قدش...
شنبه، 25 مهر 1394
سر سودا دارم
ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم شوق دیدار تو در صحنۀ فردا دارم تا كه جاوید بماند به جهان دین نبی بهر قربانیِ او اكبر زیبا دارم تا كنم پیروی...
شنبه، 25 مهر 1394
چشم ها ز عطش تار می‌شود
فردا که چشم ها ز عطش تار می شود زینب هزار بار عزادار می شود فردا به وقت نذری و خیرات کوفیان ضرب عمود سهم ، علمدار می شود
پنجشنبه، 23 مهر 1394
خواهر من گریه می کنی
داری عقیله خواهر من گریه می کنی آیینه برابر من گریه می کنی از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت خیلی شبیه مادر من گریه می کنی
پنجشنبه، 23 مهر 1394
بوی جدایی
شب است و بوی جدایی زکربلا آید صدای ناله زینب زنینوا آید صدای خواندن قرآن زحنجر اکبر برای دفعه آخر چه باصفا آید هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
پنجشنبه، 23 مهر 1394
باز گفت این راز را باید نهفت
سری اندر گوش هر یک ، باز گفت باز گفت این راز را باید نهفت با مخالف ، پرده دیگرگون زنید با منافق ، نعل را وارون زنید
پنجشنبه، 23 مهر 1394
بمیرم و تنها نبینمت
بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت تنها به روی سینه صحرا نبینمت امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت
پنجشنبه، 23 مهر 1394