نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 

ابن سينا در اوّل نمط نهم اشارات، سه عنوان عابد و زاهد و عارف را به صورت تکاملي در طول هم قرار داده است؛ به اين معنا که عابد را کسي مي داند که خدا را مي پرستد و دنيا را نيز به وجه حلال طلب مي کند. امّا زاهد در مقام بندگي خداوند و طلب پاداش اخروي از دنيا روگردان شده و دنيا را فداي آخرت مي کند. ولي عارف دست از دنيا و آخرت برداشته، تنها ذات حق را مقصد و مقصود خود قرار مي دهد.
اگر چه ابن سينا بر سير تکاملي از عبادت به عرفان، تصريح نمي کند؛ امّا با نگاهي دقيق، اين ترتّب تکاملي را ميان عبادت و زهد و عرفان مي توان ملاحظه کرد.
عواملي که به نظر مي رسد پيدايش يک زهد اغراق آميز و توجّه شديد به آخرت و اعراض از دنيا را فراهم آورده، در نتيجه زمينه ي پيدايش عرفان و تصوّف اسلامي را فراهم ساخته باشند، عبارتند از:
1. قرآن؛
2. سنّت نبوي؛
3. زندگاني اختصاصي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي از صحابه و اهل بيت آن حضرت؛
4. رفتار دنيا دوستانه و لذّت جويانه امويان و عباسيان.
اهمّ اصول و مسائلي که در نظام زهد اسلاميِ مبتني بر کتاب و سنّت، زمينه ي پيدايش تصوّف را فراهم آورده اند، عبارتند از:
- توجه به آخرت و اعراض از دنيا؛
- مبارزه با نفس و هواهاي نفساني به عنوان يک عامل بازدارنده؛
- مسائل ديگري از قبيل اخلاص: توکّل؛
اينک شرح مختصري در اين رابطه:

الف- ترجيح آخرت بر دنيا

موضوع برتري زندگي آخرت بر دنيا و تحقير و مذمّت دنيا و اين که دنيا و آخرت با هم جمع نمي شوند و در نتيجه هر که به دنبال آخرت باشد بايد به دنيا نپردازد؛ بالعکس هر که مشغول لذايذ دنيوي باشد، نمي تواند انتظاري از سعادت اخروي داشته باشد، به طور مکرّر و مؤکّد، در آيات و احاديث مطرح شده است.
براي مثال، برتري زندگي اخروي و تحقير زندگاني دنيوي در آيه هاي متعددي مطرح شده که از آن جمله است آيه 77 سوره نساء:
( قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى ). (1)
آيه ي 38 سوره توبه:
( فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ ). (2)
و آيه ي 39 سوره غافر:
( يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ ). (3)
و ده ها آيه ي ديگري که در آن ها دنيا بي ارزش و ناچيز، امّا آخرت با اهميّت تلقّي شده است.
اما در مورد تضاد زندگي دنيا و آخرت نيز آيات متعدّدي هست از جمله: آيه ي 2 سوري شوري:
( وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ). (4)
از جمله در سوره ي احقاف آيه ي 20 آمده:
( وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا ). (5)
اين همان آيه اي است که نزول آن شديداً، ياران پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را تحت تأثير قرار داد؛ به گونه اي که در خانه ي عثمان بن مظعون گرد آمده و تصميماتي گرفتند مبني بر اين که دست از زندگاني دنيا شسته و تنها به مسائل آخرت بپردازند. چنين تصميم هايي در صدر اسلام از طرف ياران پيغمبر بارها اتخاذ مي گرديد، اگر چه پيامبر گرامي اسلام از اين گونه افراط و تفريط ها جلوگيري مي کردند، اما به هر حال زهد و پرهيز از لذايذ دنيا و زندگي فقيرانه و پرداختن به عبادت و اطاعت خالق، بي ترديد امري ستوده و مطلوب بود. چنان که از اهل صفّه که صوفيان آنان را پيش گامان اين مکتب مي دانند، بارها به وسيله ي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) تجليل مي شد. در اين باره احاديث و اخبار به اندازه اي است که نيازي براي ذکر مثال و نمونه نمي بينيم.
در مورد تضاد دنيا و آخرت و اين که نمي توان با يک دل دو دلبر داشت، روايات متعددي داريم. براي مثال: « اَلدُّنيا حَرام عَلي أَهل الآخرة و الآخرة حَرام عَلي أهل الدّنيا ». (6)
در کتب حديث، اکثراً فصل مستقلي، اختصاص دارد به مذمّت دنيا و نهي از محبّت آن. همين امر باعث شد که از صدر اسلام گروهي از مؤمنان از دنيا روي گردان شده و زندگي سخت و فقيرانه اي را ترجيح دهند. از اينان بودند، گروه هايي که به عنوان « قرّاء » و « بکّائين » و « عباد » معروف شدند. (7) بي ترديد زندگي خصوصي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و برخي از ياران و افراد خاندان وي، از قبيل علي (عليه السّلام) و حضرت زهرا (عليها السّلام) يک زندگي سخت و زاهدانه بود و گروهي از صحابه و تابعين نيز زندگي خصوصي آنان را سرمشق خويش قرار داده، در نهايت فقر به عبادت مشغول شدند.
از قبيل اويس قرني و اباذر و سلمان و معضد بن يزيد يعجلي که با عده اي به قبرستان رفته و در آن جا ساکن شده و به عبادت مي پرداختند. و ربيع بن خثيم کوفي که با روش و آرا و عقايد خود نمونه ي کامل اين دسته از مردم را مجسّم مي کند، زيرا هيچ گاه متوجه امور دنيوي نشده و هيچ امري از امور اين جهان مورد توجهش قرار نگرفته است و سهم خود را از غنايم جنگي يک جا به فقرا مي بخشيد.
يکي ديگر از عوامل رواج زندگي زاهدانه، موضع گيري تعرّض آميز گروهي از مؤمنان بر روش دربارها و وابستگان خلفاي اموي و عباسي بود. (8) البته اين جريان از زمان خليفه سوم آغاز گرديد که روش او و اطرافيانش مورد اعتراض جمعي از مؤمنان واقع شد و اين روش يعني اعتراض بر تجمل و دنياپرستي و در نتيجه گرايش به زهد و کناره گيري در زمان امويان و عبّاسيان نمونه هاي زيادي دارد. در واقع تجمّل و دنياپرستي دربارها و وابستگان آن ها، عده اي را به عنوان عکس العمل اعتراض آميز در مقابل آنان، به تحقير و ترک دنيا واداشته و يکي از عوامل پيدايش زهد اغراق آميز گرديد.

ب- مبارزه با نفس و هواهاي نفساني

اين مسئله نيز در قرآن کريم و احاديث و اخبار بارها مورد تأکيد قرار گرفته است. در اين باره به دو حديث معروف اشاره مي کنيم: يکي آن که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « اَعدي عَدوّک نفسک ». (9)
دوم آن که از علي (عليه السّلام) روايت شده که حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) جماعتي را به جنگي فرستاد که هنگام بازگشت آنان فرمود: مرحبا به قومي که جهاد اصغر را انجام داده و جهاد اکبرشان در پيش است. گفتند: جهاد اکبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس است. (10)

ج- مسائل ديگر از قبيل، اخلاص و توکّل

اخلاص هم، در قرآن و حديث بسيار مورد تأکيد قرار گرفته است.
در قرآن کريم آمده است:
( وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ). (11)
در حديث نبوي آمده است: « إنّ الله لا يقبل مِن العَمل اِلّا ما کانَ لَه خالِصاً. » (12)
حتي اخلاص در عمل به عنوان منشأ و سرچشمه ي حکمت و معرفت مطرح شده است چنان که از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: « مَن اَخلصَ الله اَربعين يوماً ظَهرت يَنابيع الحِکمة مِن قَلبه عَلي لِسانه. » (13)
معناي اخلاص جز اين نيست که در انجام عبادت ها چيزي جز ذات حضرت حقّ را در نظر نداشته باشيم و بديهي است که همين معنا به آن نکته عرفاني مي انجامد که در عبادت ها جز خدا منظوري نداشته باشند، حتي اگر چه رفتن به بهشت خدا و رهايي از عذاب جهنم باشد.
بالاخره اين گونه مسائل در تعاليم اسلام و مسائل ديگري از قبيل تأکيد بر توبه و توکّل و رضا و ذکر و روزه، زمينه را براي اعراض از دنيا و توجه کامل به خدا فراهم مي آورد؛ مثلاً ارتباط تکاملي توکّل و رضا امري است روشن و بعيد نيست که ترقي در « رضا » به « فنا » بينجامد و اين را در زندگي ياران نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آشکارا مي توان مشاهده کرد. چنان که صوفيّه خود نيز عده اي از صحابه و تابعين را که زندگي زاهدانه اي داشته اند، جزء پيش گامان اين راه، به شمار آورده اند.
نيکلسون مي گويد: کهن ترين نوع از انواع تصوّف اسلامي تصوّف زهد و ورع بود نه تصوّف فلسفه و نظر. (14)
کلمه ي « صوفي » در آغاز، در آثار ادبي، اسم طايفه اي معيّن از زهّاد بود. از صحابه ي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ، مولا علي (عليه السّلام) از لحاظ زهد در رديف اوّل قرار دارد، لذا اکثر سلسله هاي تصوّف سرانجام به او مي رسند.
در اخبار و روايات منقول از آن حضرت نکته هاي زيادي در خصوص عرفان مطرح شده است، سرّاج طوسي پس از نقل حديثي از آن حضرت، مي گويد: « اگر اين حديث صحيح بوده باشد، او نخستين کسي است که در احوال و مقامات سخن گفته است. » (15) و اين مضمون که خدا را نه به خاطر طمع بهشت و يا بيم دوزخ بلکه به سبب شايستگي او پرستيدن، از آن حضرت نقل شده است. (16) دعاهاي منقول از آن حضرت سرشار از نکته هاي عرفاني است و زندگي زاهدانه آن بزرگوار بر کسي پوشيده نيست. هم چنين خوف و خشيت او در مقابل پروردگار.
پس از وي مي توان اهل صفّه را مطرح کرد که زهد و زندگي سراسر فقر و مشقّت آنان معروف است. از اين ها گذشته مي توان از ابن عباس، عبدالله بن عمر، سلمان فارسي، معاذبن جبل، ابوذر، حارثه، حنظله، انس بن مالک، حذيفه، عبدالله بن جهش، صهيب و صحابيان ديگر نام برد.
از تابعين، اويس قرني، سعيد بن جبير، حسن بصري، ابوحازم، مالک بن دينار و نيز از شخصيت هاي اين دوره ابوهاشم کوفي است ( متوفا 179 هـ )، که سفيان ثوري مي گويد: اگر او نبود من حقيقت ريا را نمي دانستم. (17) ديگر ابراهيم ادهم ( متوفا 161 هـ )، که داستان رها کردن تخت و تاج پادشاهي و پرداختنش به زهد و تقوا معروف است. در بيشتر حکايت هاي ابراهيم ادهم، آثاري از عرفان از قبيل ترک ماسوا و حصر توجّه به خدا وجود دارد، ولي ظاهراً او هنوز به اصول و عناصر تصوّف نرسيده بود، لذا او را در مرحله ي زمينه ها مطرح کرديم. سفيان ثوري و بشر حافي و معاذه عدويه بصريه که عايشه، همسر پيامبر، را ديده بود. زني که کم مي خوابيد و بيشتر عبادت مي کرد و از آن بيمناک بود که در حال غفلت از ياد خدا از دنيا برود. (18) و نيز از شخصيت هاي اين دوره است: ابوسليمان داود بن نصر طائي ( متوفا 165 هـ )، کسي که نخست به علم و درس فقه مشغول بود، اما بعداً عزلت گزيد و نيز از اين گروه است: فضيل بن عيّاض ( متوفا 187 هـ ).
گروهي از اين زاهدان صدر اسلام به عنوان « قرّاء »، « بکّائين » (19) شناخته مي شدند و نيز در اوايل حکومت امويان دسته اي مخصوصاً در عراق، ظاهر شدند، که به عنوان « عباد » شناخته مي شدند؛ (20) از آن هاست معضد بن يزيد عجلي. اينان ترک دنيا مي گفته و به گورستان ها مي رفتند. و از اينان است ربيع بن خثيم. (21) و نيز از زهاد معروف است زياد بن ابي زياد که در زمان ابن عبدالعزيز مي زيست، پشم مي پوشيد و گوشت نمي خورد. (22)
اين زاهدان گاهي متعرّض طرز زندگي خلفاي اموي و عباسي نيز مي شدند. چنان که در شرح حال هارون الرّشيد، نمونه هايي از اين تعرّض ها را مي بينيم. اين مطلب که زهد زمينه تصوّف بوده، مورد قبول اکثر محققان است، از جمله نيکلسون که مي گويد:
زهد ساده اسلامي در اثر افکار هلنيستي تبديل به زهد صوفيانه شد. (23)
قشيري هم، عنوان « صوفيّه » را عنوان پيروان حقيقي تعاليم اسلام مي داند، که اين پيروان حقيقي، نخست به عنوان صحابه ناميده شدند که نامي افتخار آميزتر از آن نبود. سپس به عنوان « تابعين »، و سپس به عنوان « تابعينِ تابعين »، و سپس به عنوان « عبّاد » و « زهّاد » و سرانجام به نام « صوفيّه » شناخته شدند. (24)
دکتر زرّين کوب در اين باره مي نويسد:
درست است که زهد يگانه منبع تصوّف نيست، اما پيدايش آن بي شک از اسباب عمده اي شد که اذهان مستعد را براي قبول فکر عرفان آماده کرد و موجب انصراف آن ها از حيات ظاهر گشت.
تأثير زهد در پيدايش عرفان هم، اختصاص به مسلمانان نداشت. در بين يهود و نصاري نيز توجه به عرفان، تا اندازه اي از همين عنايت به زهد و پرهيزگاري آغاز شد. (25)
مرحوم همايي هم عامل پيدايش تصوّف را همان زهد و پرهيزگاري مي داند. (26) ابن خلدون نيز همين گريز از دنيا و زهد و پرهيزگاري را، عامل پيدايش تصوّف در قرن دوم مي داند. (27) اين که ما زهد اسلامي را همراه با برخي مسائل ديگر، از قبيل اخلاص و رضا و توکّل و... و نيز زندگي معصومين (عليهم السّلام) را منبع و منشأ تصوّف مي دانيم، با تأثير راه و رسم پيروان اديان و مکاتب ديگر در پيدايش شکل و شيوه ي تصوّف، و تحوّف زهد اسلامي به تصوّف، منافاتي ندارد. هم چنان که برخي از نهي ها و حساسيت ها از طرف پيشوايان دين، نسبت به زهد و سخت گيري هاي افراطي، بدين منظور است که مسلمانان، راه و رسم غير مسلمانان را در پيش نگيرند.
در پايان گفتني است که مسائلي از قبيل تحقير دنيا در مقابل آخرت و دعوت به اخلاص و توکل و تشويق به مبارزه با نفس و غيره را، که به عنوان زمينه هاي پيدايش تصوّف و عرفان اسلامي مطرح شدند، بايد از مسائلي که بعداً با تأويل کتاب و سنّت با اسلام تطبيق داده شده اند، جدا کرد. چه صوفيّه و عرفا، بعدها، از صدها آيه و حديث با تأويل و تفسير، در جهت تطبيق مباني و مسائل خود با اسلام بهره گرفته اند.

پي‌نوشت‌ها:

1. بگو: سرمايه ي دنيا ناچيز بوده و آخرت براي پرهيزکاران نيکوتر است.
2. سرمايه دنيا در قياس به آخرت ناچيز و بي مقدار است.
3. اي قوم، سرمايه دنيا ناپايدار، و تنها زندگي آخرت پايدار است.
4. هر که به دنبال محصول دنيوي باشد، به او دنيا مي دهيم، ولي او را در آخرت بهره اي نيست.
5. روزي که کافران را بر آتش جهنم عرضه کرده و به ايشان گويند شما لذت ها و نعمت هاي خود را در دنيا تمام کرديد.
6. جامع صغير، ج 2، ص 16: دنيا بر اهل آخرت، و آخرت بر اهل دنيا، حرام است.
7. گولد تسيهر، زهد و تصوّف در اسلام، ترجمه ي محمّد علي خليلي، ص 29 و 34.
8. همان، ص 36 و 37 و ارزش ميراث صوفيّه، ص 55 و 56.
9. دشمن ترين دشمن تو نفس توست. ( کنوز الحقايق، ص 14 ).
10. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 270.
11. بينه، آيه 5: آن ها مأمور نيستند جز به اين که خدا را به اخلاص در دين بپرستند.
12. صحيح نسائي، جهاد 24 و صحيح مسلم، ج 4، ص 126: خدا عملي را قبول نمي کند مگر اين که خالص براي خدا بوده باشد.
13. حلية الاولياء، ج 5، ص 189. جامع صغير، ج 2، ص 160 و المحجّة البيضاء، ج 8، ص 126: هر که چهل روز براي خدا با اخلاص عمل کند سرچشمه هاي حکمت از درونش بر زبانش جريان خواهد يافت.
14. تصوّف اسلامي، ترجمه ي شفيعي کدکني، ص 17.
15. اللّمع، ص 180. ظرايف و نکات منقول از ائمه ي اطهار (عليهم السّلام)، در ضمن احاديث و ادعيه، بي شمارند. درجه بندي تعبّد با بيانات مختلف نقل شده است. امام زين العابدين علي بن الحسين (عليه السّلام) زهد را به ده جزء تجزيه و اجزاء را در طول هم طبقه بندي کرده است. ( تحف العقول، ص 318 ).
16. فيض کاشاني، وافي، ج 3، ص 70.
17. مقدّمه مصباح الهدايه، ص 87.
18. طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 355 و شعراني، ج 1، ص 72.
19. گولدتسيهر، زهد و تصوّف در اسلام، ترجمه محمّد علي خليلي، ص 2 و 34.
20. همان.
21. همان، ص 35.
22. تاريخ طبري، ج 1، ص 26.
23. تصوّف اسلامي، ص 19.
24. رساله قشيريه، اوّل باب دوم.
25. ارزش ميراث صوفيّه، ص 51 و 52.
26. تصوّف در اسلام، جلال الدين همايي، ص 61 و 60.
27. مقدّمه ي ابن خلدون، ص 467.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم