مراتب و درجات تقوا در قرآن
از جمله حقايقي که قرآن بدان اشاره کرده آن است که تقوا، مراتب و درجات مختلفي دارد. خداوند متعال مي فرمايد: ( اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ ): (1) تقواي الهي پيشه کند، تقواي حقيقي.
مفهوم اين آيه شريف آن است که تقوا را مرتبه اي است با نام تقواي حقيقي. در نتيجه مراتب ديگري نيز وجود دارد که پايين تر از اين مرتبه قرار مي گيرد. در تفسير الميزان آمده است:
اگر مفهوم تقواي حقيقي متحقق شود، عبوديت محض به وجود مي آيد که شائبه غفلت و هواپرستي در آن راه ندارد. بدين ترتيب طاعت بدون معصيت، شکر بدون کفران و تذکر و تنبه دور از فراموشي و نسيان به ظهور مي رسد و اين مفهوم، با آنچه که در آيه شريفه: ( فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ): (2) هر قدر که مي توانيد تقواي الهي پيشه کنيد، بدان اشاره شده، متفاوت است. زيرا مفهوم آيه اخير آن است که: « به اندازه توانايي و قدرت خود، تقوا پيشه کنيد و چيزي از آن را فرو مگذاريد. »
اما از آنجايي که توانايي، درک و همت افراد با يکديگر متفاوت مي باشد، بديهي است که تقواي حقيقي - به گونه اي که بيان کرديم - از طاقت بسياري از افراد خارج است. در اين مسيري معنوي و باطني، پيچ و خم ها و گردنه هاي خطرناکي وجود دارد که جز عالمان کسي توانايي درک آن را ندارد و ظرايف و نکاتي هست که جز انسان هاي با اخلاص، کسي را ياراي فهم آن نيست. چه بسا مرحله اي از مراحل تقوا وجود داشته باشد که درک و فهم افراد عالي، آن را خارج از توانايي نفس انسان دانسته و به طور قطع، رأي به غيرممکن بودن آن مي دهد؛ اما تقواپيشگان حقيقي آن مرحله را مدت هاست که پشت سرگذاشته اند و به فکر رسيدن به مراحلي بس دشوارتر از آن هستند.
هدف اصلي دو آيه شريفه: ( اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ ) و ( فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ) آن است که همه مردم را به تقوا پيشگي دعوت نمايد، سپس آنها را به حرکت بر مسير تقوا در حد توان خود فرمان دهد. در نتيجه همگان در مسير تقوا قرار خواهند گرفت؛ با اين تفاوت که مراحل و مراتب آنها مختلف است و با توجه به ميزان درک و همت افراد و توفيق و تأييد الهي، رسيدن به مراتب تقوا نيز متفاوت خواهد بود و اين است مفهوم دو آيه شريف مذکور که اولي، مقصد را نشان مي دهد و دومي، راه و روش رسيدن به آن را تبيين مي کند.
از آنچه گذشت، مي توان دريافت که تقوا، يک مرتبه و مقام ديني معين و خاص نبوده، بلکه يک حالت روحي است که تمامي مراتب و مقام هاي معنوي را دربر دارد؛ بدين معنا که براي هر مقام معنوي، مرحله اي از تقواي متناسب با آن وجود دارد.
قرآن کريم با اشاره به درجات و مراتب بندگان، براي هر گروه از آنان مرتبه اي از علم و معرفت و عمل را در نظرگرفته است در گروه ديگر وجود ندارد؛ براي مثال « موقنين » ( آنها که يقين رسيده اند ) را بيان کرده و « مشاهده ملکوت آسمان ها و زمين » را به آنان اختصاص داده است. آنجا که مي فرمايد:
( وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ): (3) و اين گونه ملکوت آسمان ها و زمين [ مالکيت خداوند بر تمام هستي ] را به ابراهيم (عليه السّلام) نشان مي دهيم، تا به مقام يقين برسد.
و آنجا که از « منيبين » ( توبه کنندگان ) سخن مي گويد، تذکر و تنبه را به آنان نسبت مي دهد: ( وَ مَا يَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنِيبُ ): (4) و جز توبه کنندگان کسي متذکر نمي شود.
در جاي ديگر، سخن از « عالمان » به ميان آورده و ويژگي آنان را « تأمل در مثال هاي قرآن کريم » برشمرده است: ( وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ ): (5) و ما اين مثال ها را براي مردم ذکر مي کنيم اما جز عالمان و دانشوران کسي در آنها تعقل نمي کند. گويي که آنان، اولوالالباب و انديشوران واقعي اند، چرا که خداوند متعال مي فرمايد: ( أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ): (6) آيا در قرآن نمي انديشيد؟ يا اينکه بر دل ها قفل زده شده است؟
در جاي ديگر، قرآن کريم با اشاره به « مطهرين » ( پاک طينتان )، آگاهي از تأويل قرآن و مفاهيم باطني آن را ويژگي خاص آنان مي شمارد: ( إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِيمٌ * فِي کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ ): (7) آن است قرآن کريم در کتابي پوشيده و مستور، که جز پاک طينتان کسي بر باطن آن واقف نگردد.
و در آيه ديگري، با نام بردن از اولياي خدا که واله و شيداي خداوند هستند، ويژگي آنها را توجه نکردن به هيچ چيز جز خداوند متعال مي داند که در نتيجه آنان، نه از چيزي مي هراسند و نه براي چيزي اندوهناک مي شوند: ( أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ): (8) بدان که اولياي خدا، نه به هراس مي افتند و نه اندوهگين مي شوند. و به همين ترتيب با ذکر نام مقربين ( نزديکان درگاه خداوند )، مخبتين ( خاشعان )، صديقين ( راست گفتاران )، صالحان ( نيکوکاران ) و مومنين براي هر يک از آنها ويژگي ها و مراتب خاصي را ذکر رموده است.
از اين رو، امام المتقين حضرت اميرالمومنين (عليه السّلام) در خطبه اي، پس از ذکر اين نکته که « هر امتي امام و پيشوايي دارد که از او پيروي مي کند و از نور دانش او روشنايي مي جويد؛ اما بدانيد که امام و پيشواي شما از دنياي خود از خوراک به دو گرده نان بسنده کرده است » فرمود: « بدانيد که شما چنين کاري را نمي توانيد انجام دهيد؛ اما با پرهيزکاري، تلاش، پاکدامني و درستکاري خود مرا ياري کنيد. (9)
برخي از اهل معرفت، گفته اند که تقوا ده مرتبه دارد:
نخست، دوري کردن از محرمات الهي و انجام تکاليف شرعي که خداوند واجب فرموده است؛
دوم، انجام امور گفته شده افزون بر پرهيز از امور مباح، مگر به اندازه نيازهاي ضروري؛ اين همان مفهومي است که سرور عارفان، حضرت اميرالمومنين (عليه السّلام) در اشاره به آن فرموده اند:
« اگر اراده مي کردم راه رسيدن به [ خوراک هايي از ] عسل خالص و مغز دانه گندم و [ پوشاکي از ] بافته هاي ابريشم را مي دانستم؛ اما هيهات! که هواي نفس بر من چيره شود و خودکامگي مرا به سوي گزينش برترين خوراک ها سوق دهد، حال آنکه ممکن است در حجاز يا يمامه [ مرزهاي سرزمين اسلامي ] کساني باشد که به قرصي نان دسترسي ندارند و تاکنون سيرشدن را تجربه نکرده اند. [ پس آيا ] من با شکم پر شب را به صبح آورم در حالي که در اطرافم شکم هايي از گرسنگي بي تاب و جگرهايي از تشنگي سوزان است يا آن گونه که شاعر گفته:
« اولين نشانه مرض تو آن است که شب با شکم پر به روز آوري در حالي که در اطراف تو، جگرهاي سوزاني در آرزوي يک مشک آب است ».
آيا همين برايم کافي است که به من اميرمومنان بگويند و من در سختي هاي روزگار با آنان شريک نباشم و الگوي آنان را در سختي زندگي قرار نگيرم؟ من آفريده نشده ام که خوراک هاي لذيذ مرا به خود مشغول کند، همچون چهارپايي که تمام هدفش آب و علف است... » (10).
سوم، اجتناب از ريا با توسل به اخلاص؛
چهارم، اجتناب از مراتب کثرت با درک وحدت؛
پنجم، اجتناب از تفرقه ( و پريشاني افکار ) با گردآمدن و همراه کردن نيروهاي دروني ( براي رسيدن به مقصود )؛
ششم، اجتناب از شرک با رسيدن به يقين؛
هفتم، اجتناب از شرک با رسيدن به توحيد؛
هشتم، اجتناب از ديدن ظواهر قرآن، با رسيدن به باطن و حقيقت آن؛
نهم، اجتناب از مشاهده ي نفس با رسيدن به مشاهده رب؛
دهم، اجتناب از مشاهده ي موجودات مقيد، با رسيدن به مشاهده ي وجود مطلق؛ يعني اجتناب از مشاهده ي خلق با ديدن جمال حق؛ (11)
هر يک از اين مراتب دهگانه، با يکي از مقام هاي دهگانه سير و سلوک ارتباط دارد که عبارتند از: بدايات، ابواب، معاملات، اخلاق، اصول، اوديه، احوال، ولايات، حقايق و نهايات. شرح تفصيلي اين مراتب و مقام ها به پژوهش عميق تري نياز دارد که به ياري خدا در مجال هاي ديگري به بررسي آن خواهيم پرداخت.
مراتب و جايگاه مردمان
با نگاهي به ويژگي هاي شريعت اسلام و حتي ديگر آيين هاي آسماني، مي توان دريافت که هدف آنها، جلب توجه انسان به ماوراي حيات دنيوي و مادي است. مردم از لحاظ ميزان و مرتبه ي گسستن از دنيا و رسيدن به خداوند متعال در سه جايگاه قرار مي گيرند:مرتبه ي اول:
جايگاه انسان هاي داراي استعداد تام و کامل است که مي توانند در درون خود از اين دنيا جدا شده و با يقين کامل و رسيدن به معرفت الهي، از قيد و بند همه چيز رها گردند و به حق تعالي بپيوندند. چنين انساني مي تواند ماوراي اين طبيعت مادي را ببيند و انوار الهي را مشاهده کند، همانند انبياء (عليهم السّلام) (12)آنان کساني اند که قرآن کريم با اين تعبير از آنها ياد مي کند:
( کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ): (13) هرگز! اگر به علم يقين برسيد، يقيناً جهنم را عيان خواهيد ديد. سپس آن را به علم اليقين مشاهده خواهيد کرد.
به نظر مي رسد که منظور اين آيه شريف، مشاهده ي جهنم پيش از برپايي قيامت و به صورت مشاهده قلبي و دروني است که در آيه ي ديگري آمده است:
( وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ): (14) و اين گونه ملکوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم (عليه السّلام) نشان مي دهيم تا از به يقين رسيدگان باشد و اين، جايگاه مقربان درگاه الهي است.
مرتبه ي دوم:
جايگاه انسان هايي است که به يقين کامل رسيده اند؛ اما از لحاظ وابستگي مادي، به انقطاع کامل دست نيافته اند؛ چرا که بقاياي وابستگي هاي جهان ماده و محدوديت هاي آن موجب مي شود که رهايي کامل از جهان ماده و پيوستن به ماوراي طبيعت، تا زماني که در آن حضور دارند ميسر نشود. اين گروه از انسان ها، خداوند را به گونه اي عبادت مي کنند که گويي او را مي بينند. عبادت آنها صادقانه و به دور از لهو و لعب است. آنان در پس حجاب ماده، به عالم غيب ايمان دارند و نيکوکاران حقيقي هستند؛ آن گونه که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در پاسخ به پرسشي درباره مفهوم احساس و نيکوکاري فرمودند: « إن تَعبد الله کأنک تَراه، فان لم تَکُن تَراه فَانَّه يَراک »: (15) نيکوکاري آن است که خدا را طوري عبادت کني که گويي او را مي بيني، اگر هم تو او را نمي بيني [ بداني که ] او تو را مي بيند.تفاوت ميان اين گروه با گروه پيشين، مانند تفاوت « إنّ » ( به درستي ) و « کأنّ » ( گويي ) است. اين مرتبه، جايگاه اصحاب و ياران مخلص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد.
اسحاق بن عمار به نقل از حضرت امام صادق (عليه السّلام) روايت کرده که فرموده: « روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از اقامه نماز صبح در مسجد، جواني را ديد که سر به زير افکنده و از شدت ضعف، رنگ چهره اش زرد و جسمش لاغر شده و چشمانش در کاسه سر فرو نشسته است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: شب را چگونه صبح کردي؟
عرض کرد: شب را در حالت ايمان و يقين به صبح رساندم.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تعجب کرد. [ چرا که حادثه اي کم نظير و نادر رخ داده بود ] به او فرمود: هر يقيني نشانه و آثاري دارد. نشانه ي يقين تو چيست؟ عرض کرد: من، حالتي از حزن و اندوه معنوي در من ايجاد کرده و مرا به شب زنده داري و روزه داشتن در روز وادار کرده است؛ چنان که از دنيا و مافيها گريزان شده ام. گويي عرش پروردگار را مشاهده مي کنم؛ که روز قيامت و زمان حساب فرا رسيده و بندگان براي حساب محشور شده اند و من که روز قيامت و زمان حساب فرا رسيده و بندگان براي حساب محشور شده اند و من نيز در ميان آنان هستم. گويي اهل بهشت را مي نگرم که از نعمت هاي آن بهره مند شده و بر تخت ها تکيه زده اند و اهل جهنم را مي بينم که از شدت عذاب فرياد برمي آورند. گويي صداي زبانه کشيدن شعله هاي آتش را مي شنوم که در گوشم طنين انداز شده است.
رسول خدا خطاب به اصحاب خويش فرمود: خداوند دل اين بنده را به نور ايمان روشنايي بخشيده است. سپس به آن جوان فرمود: اين حالتي را که داري، حفظ کن.
جوان عرض کرد: اي رسول خدا دعا کن شهادت در کنار شما نصيبم شود. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) برايش دعا فرمود. طولي نکشيد که در يکي از جنگ ها به همراه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عازم ميدان نبرد شد و پس از شهادت نهمين نفر، آن جوان دهمين شهيد جنگ بود. (16)
اين گروه همان کساني اند که حضرت اميرمؤمنان (عليه السّلام) در خطبه اي، معروف به خطبه همام (17) ايشان را اين گونه توصيف فرموده اند:
تقوا پيشگان در دنيا اهل فضيلت هستند. گفتارشان متين، لباس پوشيدنشان از روي ميانه روي و راه رفتنشان متواضعانه است. چشمان خود را بر آنچه که خداوند حرام فرموده، بسته اند و گوش هايشان را براي شنيدن علمي سودمند گماشته اند. نفسشان از دست آنها در بلا و مشقت افتاده است.
اگر نبود اجل معين و مرگي که خداوند بر ايشان مقدر فرموده است. روح آنها يک لحظه هم در بدنشان آرام نمي گرفت و از شوق پاداش الهي و هراس از کيفر، از بدن خارج مي شد. آفريدگار در نزد آنان عظمت يافته و هرچه جز اوست در چشمشان حقير و خوار گشته است. گويي آنها بهشت را در برابر خود مي بينند که در ان نعمت مي يابند و دوزخ را مي نگرند که در آن کيفر داده مي شوند.
دل هايشان اندوهناک است و همگان از شر آنها در امان هستند. بدن هاي ضعيف و لاغر دارند. خواسته هايشان اندک و نفسشان عفيف و خويشتن دار است. روزهاي کوتاه را صبر پيشه کردند تا به دنبال آن، آسايش طولاني برايشان فراهم شود پروردگارشان، تجارتي سودآور را برايشان مهيا فرموده است. دنيا آنها را خواسته و به سوي خود فراخوانده؛ اما آنها دنيا را نخواسته اند و خود را از قيد و بند آنان رهانيده اند.
شب هنگام برپا مي خيزند [ و شب زنده داري مي کنند ] جزءها [ و سوره هاي ] قرآن را با ترتيل و طمأنينه قرائت مي کنند. دل خود را بدان به اندوه مي افکنند و دواي دردهاي خويش را در آن مي جويند... » (18).
اما گروه سوم، مردم عادي و عامي هستند. افراد اين گروه، به جز آنها که معاند و منکر خدا و روز جزا هستند، بقيه مي توانند به باورهاي راستين در خصوص مبدأ و معاد اعتقاد پيدا کنند و در عمل هم تا حدودي - اما نه به طور کامل - اعمال خود را با آن باورها منطبق کنند. علت اين امر هم وابستگي به دنياي مادي و پيروي از هواي نفس و حب دنياست. حب دنيا و دلبستگي به ظواهر دنيوي، موجب مي شود که انسان بدان مشغول شده و دستيابي به آن، هدف اعمال و رفتار انسان گردد. بدين ترتيب توجه نفس انسان به دنيا معطوف مي شود. از ماوراي دنيا غافل مي شود و اعمالي را که لازمه ي باورها و اعتقادات مافوق مادي است انجام نمي دهد و اين موجب مي شود که اعتقادات معنوي در حالت سکون و رکود قرار گرفته و تأثيرگذاري لازم را نداشته باشد. در چنين حالتي تمام اعمال و فعاليت هاي انسان به جسم و پيکره مادي او تعلق مي گيرد و دل و روح او در اين ميان بي بهره مي ماند؛ براي مثال در نظر بگيريد حالت کسي را که مي خواهد در برابر پادشاه با شخصيت مهمي حاضر شود و تصور کنيد تغيير حالتي را که در او پديد آمده است و در اعمال و حرکات او نمود پيدا مي کند. تواضع و خشوعي در او پيدا مي شود که حتي در نماز اين حالت پديد نمي آيد؛ حال آنکه به هنگام نماز ما در برابر پروردگار جهانيان قرار مي گيريم. اگر يک شخصيت مهم و يا يک رئيس بر اعمال ما نظارت داشته باشد، تغيير آشکاري در حرکات ما ايجاد مي شود. در حالي که ما معتقديم خداوند متعال مي بيند و مي شنود و از رگ گردن به ما نزديک تر است. ما بر علل و عوامل مادي که ممکن است به نفع ما يا به ضررمان عمل کند، تکيه مي کنيم؛ حال آنکه عقيده داريم که سررشته ي همه امور در دست خداوند متعال است و اوست که هر چه بخواهد انجام مي دهد و هر محکمي که بخواهد روا مي دارد. ما به وعده ي يک انسان يا تأثير يک علت مادي دل خوش مي کنيم و چه بسا، يک صدم اين مقدار، وعده و وعيدهاي خداوند متعال درباره جهان پس از مرگ و روز حساب و قيامت را به ياد نمي آوريم. از اين دست تناقضات بي شمار در باورها و اعمال ما وجود دارد و همه اينها به جهت ميل به ماديات و دلبستگي به دنياست. افرادي که جز گروه سوم هستند، نمي توانند انقطاع الي الله حاصل کنند، بلکه فقط مي توانند به يک سري باورها و اعتقادات کلي نسبت به ماوراي ماده ايمان آورده و اعمال ظاهري را که لازمه ي اعتقاد به مبدأ هستي است، در قالب عبادت به جا آورند و بدين ترتيب، توجه و رويکردي اجمالي به آن جهان داشته باشند.
از اين رو، روشن است که دستورات تربيتي مربوط به گروه هاي مذکور يکسان نبوده و با هم تفاوت دارد. برخي از دستورات براي هر سه گروه مشترک است و برخي ديگر، مربوط به گروه خاصي است. دستورات مشترک عبارت است از: واجبات و محرمات و احکام کلي و عمومي که هيچ يک از افراد، حق بي توجهي به آن را ندارد. اما دستورات مختص به هر گروه آنهايي هستند که براي يک گروه خاص بيان شده اند و براي گروه ديگر ضرورت ندارد، چه بسا آنچه که براي گروه سوم مباح، مستحب يا مکروه است. براي گروه اول واجب يا حرام باشد؛ چنان که در حديث شريف آمده است: « حَسَناتُ الابرِار سَيئاتُ المُقَرَّبينَ »: برخي اعمال نيک مومنان عادي، براي مقربان درگاه الهي ناپسند و ناشايست است.
از اين رو ممکن است براي گروه اول، دستورات يا احکامي وجود داشته باشد که در گروه هاي دوم و سوم وجود ندارد و افراد گروه هاي دوم و سوم، چيزي از آن درنمي يابند و حتي راه فراگيري و درک آن را هم پيدا نمي کنند. اين همه به دليل جايگاه برتر افراد گروه نخست است و علت اصلي اين تمايز، محبت الهي و عشق به خداست که در دل آنها جايگزين حب نفس گرديده است. بدين ترتيب تفاوت آنها با اعضاي گروه هاي ديگر، در کيفيت ادراک و علم و آگاهي آنهاست، نه در شدت و ضعف يا تأثير و عدم تأثير آن. (19)
پينوشتها:
1- آل عمران (3): 102.
2- تغابن ( 64 ): 16.
3- انعام (6): 75.
4- غافر ( 40 ): 13.
5- عنکبوت ( 29 ): 43.
6- محمد ( 47): 24.
7- واقعه ( 56 ): 77-79.
8- يونس ( 10 ): 62.
9- نهج البلاغه، نامه شماره 45.
10- همان.
11- سيد حيدر آملي، تفسير محيط اعظم، با مقدمه و توضيح سيد محسن موسوي تبريزي، ج 1، ص 283.
12- طباطبائي، رساله ولايت، ص 17.
13- تکاثر ( 102): 5-7.
14- انعام (6): 75.
15- رساله ولايت، ص 18.
16- الاصول من الکافي، کتاب ايمان و کفر، ج2، ص 53، حديث 2.
17- روزي يکي از ياران اميرالمومنين (عليه السّلام) به نام « همام » که مردي عابد و خداشناس بود خدمت آن حضرت رسيد و عرض کرد: مولاي من! صفات پرهيزکاران را برايم چنان بيان فرما که گويي آنان را در برابر خويش مي بينم. حضرت در ابتدا درنگ کرد و به اين جمله اکتفا فرمود که: تقوا و نيکوکاري پيشه کن که (انَّ اللهَ مَعَ الذَّينَ اتَّقَوا وَالذَّينَ هُم مُحسِنُون ): خداوند ياور تقواپيشگان و نيکي کنندگان است اما همام قانع نشد، اصرار ورزيد و سوگند ياد کرد. حضرت چنين ديد، پس از حمد خداوند و درود بر محمد و آل محمد خطبه اي مفصل و طولاني در بيان ويژگي هاي پرهيزکاران آغاز کرد و آن قدر از اوصاف آنان ذکر فرمود که همام فريادي برآورد، بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم کرد. حضرت فرمود: به خدا سوگند! از چنين پيشامدي بر او هراسان بودم. سپس فرمود: سخن حق و موعظه مؤثر، با اهل آن، چنين مي کند.
18- نهج البلاغه خطبه 193.
19- رساله ولايت، ص 18.
حيدري، سيد کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشي درباره آثار فردي و اجتماعي )، تهران: نشرسخن، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}