قرآن و فرهنگ زمانه از ديدگاه آيت الله معرفت (1)
چكيده
اثرپذيري قرآن از فرهنگ عرب معاصر زمان نزول، از جمله شبهاتي است كه علي رغم وجود تاريخ طولاني، در قرن هاي اخير كه شاهد مطالعات انتقادي شرق شناسان بوده ايم، ابعاد جديدي به خود گرفت. آنان دين اسلام را محصول نبوغ محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و تلفيقي از كتب آسماني قبل از قرآن و انديشه و باورهاي يهوديان و مسيحيان و حنفاي معاصر آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) و خواست ها و آرزوهاي وي (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد قومش ارزيابي كرده اند.اين شبهه نه به اين صراحت، بلكه به گونه اي تلطيف شده در كلمات برخي از نويسندگان مسلمان تجلي يافت و شواهدي از آيات قرآن نيز بر اين ادعا اقامه شد.
محققان و انديشمندان تواناي اسلامي از همان آغاز طرح شبهه با تأليف كتاب هاي ارزشمندي در زمينه اسلام و شرق شناسي، به اين شبهه پاسخ داده اند.
آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) در اين ميان با تأليف كتاب گرانسنگ شبهات و ردود گامي بلند در عرصه تحقيق و پژوهش برداشته و تجربه و توان حاصل از سال ها تلاش فقهي قرآني و روايي خود را در آن منعكس كردند.
وي در اين اثر، تمام شواهد مدعاي تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه و احياناً بروز باطل آن فرهنگ را به قرآن پاسخ داده اند. هرچند در اين كتاب پاسخ هاي مشهور محققان اسلامي ذكر شده، اما بخش بسيار گسترده اي نيز حاصل نوآوري ها و ژرف انديش هاي آن راحل عظيم الشأن است.
استاد معرفت با تكيه بر ظرفيت هاي روحي، رواني زن و مرد و ترسيمي كه اسلام از اين دو جنس دارد، بسياري از گزاره هاي قرآني را در مورد حقوق زنان توضيح داده و حكمت آن ها را بيان مي كند.
توصيفات قرآن از نعمت هاي بهشتي و برخي عذاب هاي جهنّمي را نيز محصول نگاه به غرايز و لذت هاي انساني و نه عرب معاصر نزول مي شمرند. وجود پديده اي همچون چشم زخم يا پذيرش واقعيت سحر و جن زدگي را در قرآن انكار مي كند. اين مقاله با هدف تبيين تلاش هاي آن محقق برجسته و كوشا تدوين يافته است.
فرهنگ، عصر نزول، زبان قرآن، سبك تعليم، استشراق، بردگي، ارث، ديه، زنان، سحر و جادو، چشم زخم، جنون، حورالعين، رؤوس الشياطين.
مقدمه
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ ... (2)دهه هاي اخير، سال هاي نشاط و شادابي مباحث علوم قرآني و رجوع به معارف بلند اين كتاب و تلاش در استخراج و فهم نظرات ديني در سايه سار كلام الله مجيد است.
نقش انقلاب اسلامي ايران در نشان دادن ظرفيت هاي اين كتاب آسماني، روشن است. ظهور انقلاب اسلامي به عنوان پديده اي اجتماعي - سياسي و بلكه در چهره ي منشور جاويدان و همه جانبه ي حيات بشر، انگيزه ي رويارويي با قرآن را صد چندان كرده است. طرح شبهات جديد در مورد قرآن و يا طرح شبهات كهنه با بياني تازه در اين راستا مي باشد.
« شبهه ي تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه » از اين قبيل است. هرچند رگه هايي از اين شبهه همزاد با نزول قرآن مجيد مطرح بوده، اما خاورشناسان در قرون اخير بر آن تأكيد كرده اند، مستشرقان اهل كتاب و به ويژه مسيحيان با دغدغه دفاع از آيين خود، و شرق شناسان روشنفكر غرب كه غالباً الهي بودن هيچ ديني را نمي پذيرفتند، قرآن را تأليفي بشري قلمداد كردند و شاهد آن را هيچ ديني نمي پذيرفتند، قرآن را تأليفي بشري قلمداد كردند و شاهد آن را وجود بر برخي باورهاي عرب معاصر ظهور اسلام، در قرآن معرفي كردند. كتاب مقالة الاسلام اثر جرجيس سال انگليسي و تاريخ تمدن اثر ويل دورانت از اين نوع اند.
شرق شناسان تمام تلاش خود را صرف تبليغ اين ادّعا كردند كه: حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نه رسول خدا، كه نابغه اي نوآور در مكه و مدينه بود! او با هدف اصلاح جامعه اش و به مدد اقتباس از منابع ديني اهل كتاب، كه در دسترس او بود و نيز شناختي كه از ارزش هاي پسنديده يا ناپسند قوم خود داشت، مطالبش را در قطعاتي پراكنده جمع آوري كرد و نام آن را وحي الهي گذاشت! اين در حالي بود كه مطالب وي چيزي جز انعكاس فرهنگ زمانه اش نبود كه با هنرمندي و تيزهوشي وي تلفيق يافته بود!
تأثير اين اتهام ها كه در چهره ي فرضيه هاي تاريخي - علمي بروز كرده است، موجب شد تا هم آن روز و هم امروز گروهي در ميان مسلمانان جسته و گريخته همان مطالب يا گوشه هايي از آن ها را، ابراز كنند. ادعاي حامد ابوزيد گريخته همان مطالب يا گوشه هايي از آن ها را، ابراز كنند. ادعاي حامد ابوزيد در مورد ضرورت تقسيم متون ديني به دسته متون تاريخي، متون قابل تأويلي به مجاز و متون داراي پيام دائمي، نمونه ي آن است. چنانچه تقسيم گزاره هاي ديني به ذاتي، عرضي، گوهر و صدف كه در آثار برخي روشنفكران داخل كشور آمده است، گونه اي ديگر از اين تأثّر است.
از گذشته تا حال شاهد دفاع متعهدانه سلف صالح و دانشمندان مسلمان در برابر اين شبهه و خلق آثاري در پاسخ آن بوده ايم. از جمله ي اين محققان بايد به تلاش استاد فرزانه، محقق قرآني، حضرت آيت الله محمدهادي معرفت (قدس الله توسعه الزكيه) اشاره كرد. اين آفتاب معرفت در اثر ماندگار خود شبهات و ردود كه در سال 1423 قمري برابر با 1381 شمسي، به رشته ي تحرير درآورد، به شبهات مطرح شده در مورد قرآن پاسخ داد.
وي در باب دوّم، شبهه ي تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول را پاسخ داده اند.
در اينجا و با الهام از نظرات آن راحل سفر كرده، به بررسي رابطه ي قرآن و فرهنگ زمانه مي پردازم؛ البته قبل از آن ناچار از بيان مقدمه اي هستم.
تربيت مداري گزاره هاي قرآني
قرآن از سوي پروردگار، با هدف تغيير و تحول مثبت مخاطبان و تربيت آنان نازل شد. گزاره هاي علمي و آموزشي قرآن با عنايت به تأثير تربيتي آن ها نازل مي شد و همين امر موجب شد تا نظام تعليمي و آموزشي مرسوم در اين كتاب معمول نگردد.اگر هدف قرآن پر كردن انبانه هاي ذهن از دانش بود، چه بهتر كه با تقسيم مرسوم دانش ها به عقايد، اخلاقيات و احكام و تقسيم هر بخش به موضوعات مناسب نظير توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت و نظاير آن، دانش ها را به شكل دسته بندي شده و منظم ارائه كند.
امّا هدف اصلي قرآن، خروج عملي و همه جانبه ي مردم از ظلمات به سوي نور بود:
" كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ. (3) "
خروج از ظلمات و حركت به سوي نور، يعني تحول همه جانبه عملي و عبارت ديگري از رشد و شكوفايي و تربيت الهي و خداي گونه شدن است. آموزه هاي قرآن، ايجاد حركت ارادي و عزم و تلاش فردي و جمعي انسان ها را در دستور كار خود قرار داده و آموزش ها به تناسب آن ها صورت پذيرفته است. به همين جهت آموزه هاي معرفتي انسجام مرسوم تعليمي را نداشته و به صورت قطعه هاي پراكنده و توزيع شده گفتاري در ميان شش هزار و چند صد آيه قرار دارد.
تربيت امري آني و دفعي نيست و در يك جا و يك لحظه حاصل نمي شود، بلكه پديده اي تدريجي و مشمول گذر زمان است؛ نيازمند فهم و دريافت معارف و مطالب و سپس به كاربستن آن ها مي باشد. در مرحله ي بعد، اين رشد، زمينه و آمادگي روحي را براي آموزش و پرورش مهيا مي سازد.
انتظار تربيت دفعي به آن مي ماند كه تمام آب و آفتاب و مواد كاني مورد نياز رشد گياه و درخت را يك جا به پاي او بريزيم و انتظار رشد مناسب گل و گياه و درخت را داشته باشيم. همين حكمت، موجب شد تا قرآن نزول تدريجي يابد و هم پيامبر و هم مردم از اين تدريجي بودن نزول بهره بگيرند؛ قرآن در مورد مردم فرمود:
" وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ. (4) "
و در مورد پيامبر آن گاه كه از القاي شبهه كافران ياد كرد:
" لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً. (5) "
فرمود:
" لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ. (6) "
قرائت با مكث و درنگ با حكمت هاي تربيتي مرتبط است، تا مردم در پرتو اين درنگ و آهستگي نه تنها با اين حقايق آشنا شوند، بلكه خود را به آن ها مزين سازند و از نابايسته ها پاكيزه نمايند.
درك اين حقيقت، ما را با يكي ديگر از ابعاد سبك نزول قرآن آشنا مي سازد. بايد به دغدغه ها، مشكلات، موانع و حوادث مخاطبان توجّه شود و آن ها را زدود. بايد در كنار حادثه ها نشست، و در لابه لاي حوادث و واقعه ها راه آن ها را به جلو هموار كرد. بايد عبارت ها را به سطح هضم مخاطبان تنزّل داد و از استعاره و كنايه و تشبيهات و الفاظ معمول آن ها بهره گرفت؛ هرچند گاه شبهه يا متشابهي را پديد آورد. ارتباط آيات قرآن با فرهنگ و مجموعه باورها و رفتارها و عادت و سنّت ها و بدعت هاي معاصران نزول با هدف داوري، پيرايش و تأييد ابعادي از فرهنگ صورت گرفت.
در پرتو اين تعامل؛ زمينه نوراني شدن جان مردم و جامعه فراهم و زندگي رنگ الهي يافت:
" صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ. (7) "
خاستگاه شبهه اثرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه
به رغم آن كه ترديدي در اثرگذاري قرآن بر فرهنگ زمانه وجود ندارد، امّا سخن گفتن قرآن به سبك فرهنگ محاوره عرب معاصر و به دنبال آن و تغييراتي كه گاه در باورها و اعتقادات در فرهنگ امروزه مشاهده شده است؛ برخي شبهه تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول را مطرح كرده اند.توافق زبان رسول با مخاطبان اوليه در ارتباط سريع صريح و مؤثر دخالت دارد و به همين علّت هيچ رسولي جز به زبان قومش مبعوث نشد:
" وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ. (8) "
شيخ طوسي
(رحمة الله عليه) توضيح مي دهد:" خداوند بلندمرتبه خبر مي دهد كه در زمان هاي گذشته پيامبري را به سوي قومي نفرستاده، جز به زبان قومش، تا آن گاه كه چيزي را براي آنان بيان مي كند، آن را درك كنند. نيازمند مترجمي نباشد. (9) "
همان طور كه رسول برانگيخته شده اسلام، عرب قريشي بود و با زبان قومش سخن مي گفت، قرآن نازل شده با مردم عصر نزول ارتباط برقرار كرد. اين ارتباط با فرهنگ و مجموعه باورها و رفتارها و سنت ها و بدعت هاي معاصران با هدف داوري، پيرايش ابعاد منفي و پذيرش ابعاد مثبت فرهنگ، انجام گرفت و گذشت كه در پرتو اين تعامل، جان مردم و جامعه نوراني شد و زندگي آنان رنگ الهي يافت.
ترديدي نيست كه قرآن بر فرهنگ معاصران خود تأثيري عميق، ماندگار و گسترده اي برجاي گذاشت، امّا آيا در تعاملي كه با فرهنگ معاصر برقرار كرد، رنگ آن فرهنگ را پذيرفت و برخي از خرافات، سخنان غيرموافق با دانش، احكام جائرانه ي جاري در بين عرب معاصر، توصيف هاي نعمت هاي آخرت را موافق با رغبت هاي ويژه ي عربي پذيرفت؟
برخي از شرق شناسان و گروهي از اصحاب قلم و فكر در ميان مسلمانان با تفاوت هاي اين اشكال را متوجه قرآن كرده و با شدّت و ضعفي آن را پذيرفته اند.
به طور كلّي عده اي از روشنفكران، متون الهي مربوط به سياست، قصاص، حدود و ديات، ارث و نظاير آن را با فرهنگ و واقعيات اجتماعي عصر نزول مرتبط دانسته اند. به نظر آنان، شارع مقدّس اين احكام را، با هدف تنظيم عادلانه و اخلاقي همان واقعيات اجتماعي تنظيم كرده، نه آن كه درصدد تشريع قانون جزا باشد.
به نظر اين گروه، مغز و گوهر دين، دعوت به عدالت و رحمت است؛ امّا احكام اسلامي مرتبط با امور اجتماعي، صدف دين و عرضي آن مي باشد كه بايد در شرايط جديد و با تفاوت فرهنگ، مجدداً ارزيابي شود. تا در صورتي كه با دريافت امروزين فرهنگ انساني از عدالت و رحمت سازش نداشت، كنار گذاشته شود و اصلاح و بازسازي گردد!
اين ديدگاه شواهدي از مثال ها، تشبيهات، استعاره و كنايه ها و نيز موضوعاتي همچون جن، سحر، چشم زخم را بيان مي كند، كه در فرهنگ امروزه جايي ندارد. به نظر آنان اين امور بخشي از فرهنگ معاصران نزول قرآن بود كه قرآن از آن ها تأثير گرفت. (10)
گفته مي شود، زبان تحت تأثير فرهنگ است؛ زبان گذشته كه در دل جهان بيني گذشته باليده و پرورده شده و بار آمده، با زبان امروز متفاوت است. (11)
انعطاف متن، محدود به زمان توليد آن است، در نتيجه، توانايي معرفت شناختي و ايدئولوژيكي قرآن در چهارچوب دوره فرهنگي معين و بافت تاريخي اجتماعي خاصي باقي مي ماند. (12)
نصوص ديني، نصوص لغوي است كه سرچشمه ي آن ها در بناي فرهنگ، مشخص است، لغت نقش نظام دلالي مركزي آن فرهنگ را ايفا مي كند و فرآورده هاي لغات در دلالت خود با قوانين آن فرهنگ هماهنگ و ساز وارند. (13)
در پاسخ بايد گفت ادعاي تأثير فرهنگ بر زبان به طور كلّي و بر همه ي زبان ها از جمله زبان وحي نيازمند برهان است. حداقل مي توان چنين گفت كه برخي افراد و متون يا حداقل متون الهي به دليل قدرت و نبوغ خود بر فرهنگ تأثيرگذار بوده و از آن تأثيري نمي پذيرند. به علاوه حتّي اگر قبول كنيم كه لغت هر قوم حامل فرهنگ آن قوم است، امّا صحيح نمي دانيم كه اگر هر كس لغت هر قومي را استعمال كرد، ملتزم به فرهنگ آن قوم باشد. حقيقت آن كه در مقام استعمال واژه ها به طور معمول به فلسفه وضع توجهي نمي شود، بلكه استعمال با هدف تفاهم و در مقام انتقال معاني صورت مي گيرد.
بر همين اساس حضرت استاد معرفت استعمال واژه هايي همچون جن و ديو را در محاورات روزمره به خصوص توسط كساني كه هيچ اعتقادي به جن و ديو ندارند، از اين قبيل مي دانند. يعني گوينده در مقام گفت و گو با مخاطب همپاي او حركت مي كند و كلماتي را استعمال مي كند كه با باور گوينده سازگار نيست. (14)
نكته ي ديگر آن كه حدوث كلام در ظرف زماني معين و فرهنگ خاص، انتخاب معناي مشخص و معين و قطعي لغت در همان ظرف زماني معين و وضعيت فرهنگي و اجتماعي مي باشد و ضرورتي ندارد كه معناي لغت با تغيير وضعيت و محيطي كه كلام در آن صادر شده، تغيير يابد.
بنابراين، هرچند لغت، حالت ركود ندارد و هماره با تحولات فرهنگي و اجتماعي اقوام تغيير مي كند، امّا معناي اين سخن، پذيرش حركت دائمي دلالت و معناي استعمال شده در يك برهه ي خاص زماني نيست. مثلاً شاعري توانا چون امرء القيس هنگامي كه شعري مي سرايد و واژه ايي را استعمال مي كند، اين واژه ها در زمان سرودن داراي معناي مشخص است، حال اگر معناي لغت تغيير كند، دليلي بر معنا كردن، شعر امرءالقيس مطابق با اين تغيير نيست.
قرآن نيز به زبان قوم مخاطب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد و هنگامي كه آيات نازل مي شد، خداي متعال معاني ويژه اي را اراده مي كرد، هرچند معناي لغات تغيير كند، امّا معنا و دلالت نصوص تغيير نخواهد كرد و صحيح نيست تا با دلالت جديد، آيات گذشته را ترجمه كرد.
ممكن است گفته شود آنچه در كلمات برخي مدعيان تأثيرپذيري آمده، تفاوت ميان معنا و مراد است. متن ديني براي حفظ پويايي خود، هميشه با فرهنگ هاي جديد هم عصر است، به اين معنا كه « مراد » به همراهي هميشگي با معنا محكوم نمي باشد و راه خود را هماهنگ با عصر خويش ادامه مي دهد؛ آن هم به خلاف معنا. (15)
اين ادعا گرچه معناي متن را ثابت نگه مي دارد، اما مراد دين را در عصرهاي مختلف، با فرهنگ هاي عصر هم گام مي سازد و چنين تفسيري مستلزم پيداش دين جديد، در هر عصري خواهد شد و كليات و حتي ذاتيات دين را در هر عصري دستخوش تغيير مي سازد. در اين صورت دين با قالب نزول بايد منتظر دين هاي جديد و تغييريافته از دين قديم باشيم. اين اشكال حتي به فرهنگ هاي غيرعربي معاصر نزول قرآن نظير فرهنگ هاي رومي، مصري و ايراني و ... سرايت مي كند و فرجام چنين تحولات ي ضابطه اي جز گم شدن پيام دين و مهيمن ساختن فكر انساني بر متون ديني، حاصلي ندارد. بله! آنچه در اين زمينه در منابع اسلامي وجود دارد، امكان پاسخ گويي به نيازهاي جديد است كه به معناي كشف مرادهاي خداي متعال در لابه لاي آيات و سنت تحليل مي شود؛ مرادهايي كه با معناي اوليه متن منافات نداشته، بلكه در طول آن مي باشند.
لسان قوم
مطلب ديگري كه در بيانات مدعيان تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمان نزول گفته شده، تفسير واژه « لسان قوم » در آيه وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ (16) به معني رعايت سطح و افق فكري مخاطبان و موافقت با معلومات و تجربيات آنان است. (17)كلمه ي « لسان » به معناي زيان است و واژه هايي تبيين به عنوان هدف بعثت انبيا، نشان مي دهد كه روشنگري و بيان آشكار حجت هاي الهي تنها در سايه سار هم زباني ها صورت مي گرفته است. طرح مسأله هدايت و ضلالت به عنوان نتيجه هم زباني مؤيد اين برداشت است:
" فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ. "
حقيقت دعوت پيامبران از طريق روشنگري و تعليم و به همان زبان معمولي و رايج صورت مي گرفت، تا حجت الهي بر مردم تمام شود.
آيات ديگري كه پس از آيه ي بالا در سوره ي ابراهيم نازل شد و همگي به درگيري هاي حضرت موسي (عليه السلام) و فرعونيان مي پردازد، همچنين مخالف هايي كه با ديگر پيامبران صورت گرفته، مؤيد اين معني است كه « لسان » در اينجا به معني زبان و لغت قوم است، زيرا اگر موافق معلومات و تجربيات آنان سخن گفته شده بود، جايي براي تهديدهايي از اين دست نبود:
" وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ. (18) "
اگر واژه « لسان » به معني هم افقي با فكر مخاطب و رعايت سطح فرهنگي و تأثيرپذيري از فرهنگ آنان بود، چنين گفت و گوي انتقادي و چنان موضع گيري هاي سختي نيز بي معني بود. به علاوه واژه لسان در دعاي حضرت موسي (عليه السلام)، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي و يا اقرار آن حضرت، مبني بر فصاحت زباني هارون وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا (19) به طور قطع شاهد صحت فهم مشهور و معروف از « لسان » است.
بله! در تعابير ديگر قرآن از آسان سازي اين زبان ياد شده است:
" وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ. (20) "
اين آيه به نحوه بيان عربي اشاره مي كند، زبان عربي به گونه اي استخدام شده، كه فهم كلمات و عبارات آن را بسيار آسان كند؛ زيرا حقايق بلند و عالي را در قالب تشبيه، كنايه و استعاره و مثل و عبارات گوارا و روان و كلمات قابل فهم همگاني نازل فرمود. (21) امّا اينكه در فرايند پوشاندن لباس عربي، بر اندام معارف قرآني و آسان، روان سازي كلمات و عبارات آن به باطل فرهنگ جاهلي هم عصران نزول آلوده شده باشد، به طور صريح مورد انكار قرآن است:
" وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ. (22) "
حضرت آيت الله معرفت، معتقد بودند، رسالت قرآن تأثيرگذاري و رو در رو شدن و مبارزه با عادت هاي جاهلي موجب هلاكت بود. اين كتاب نيامد تا از اين فرهنگ اثر پذيرد و تحت تأثير عرفيات بد و ستمكارانه قوم باشد:
" هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ. (23) "
تكرار اين آيه در سه جاي قرآن، دليل تأكيد فراوان اين هدف، از جانب خداي متعال است. (24)
باطل، نقيض حق و به معناي چيزي است كه ثبات ندارد و براي آن واقعيتي نيست. (25) علامه طباطبايي در اين زمينه مي نويسد:
" كار وقتي حق است كه طبق آن هدف و نتيجه اي كه برايش تقدير شده است، واقع شود: مانند خوردن براي سيري، تلاش كردن براي روزي، دوا خوردن براي سلامتي؛ اگر اين كارها اثر خود را بگذارند و به هدف خود برسد حق است و اگر طبق آن هدف و نتيجه اي كه برايش تقدير شده، واقع نشود، باطل است. (26) "
بنابراين قرآن با ديني آمد كه اعتقادات و دستوراتي مطابق با هدف حيات و هستي است و انتظار بشر را از دين يعني كمال و رفع نواقص فردي و اجتماعي او در دنيا و رستگاري و سعادت در آخرت تأمين كند و هيچ گونه امر غيرواقعي و غيرراستي كه خلاف اين هدف باشد، در آن راه پيدا نخواهد كرد، چه در هنگام نزول و يا پس از آن.
علامه طباطبايي در توضيح آيات 41 و 42 سوره فصلت ... لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ... مي نويسد:
" آمدن باطل به سوي قرآن، به معناي ورود باطل در قرآن است و اينكه برخي اجزاي قرآن و يا همه ي آن ها باطل شود از اين طريق است كه همه ي معارف حقي كه در قرآن است، يا برخي از آن ها غيرحق شود يا همه ي احكام و دستورات و اخلاق آن و يا برخي از آن ها لغو گردد، كه عمل به آن ها شايسته نباشد و بر اين اساس مراد از اين سخن خداند مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ، دو زمان حال و آينده است؛ يعني زمان نزول قرآن و پس از آن تا روز قيامت. » (27) "
خلاصه آن كه زبان قوم با فرهنگ قوم رابطه ندارد و اگر به اعتقادات، باورها، تشبيهات و استعاره هاي آن ها توجّه شده، با هدف تأثيرگذاري است، نه تأثيرپذيري و خضوع در برابر آن ها.
ممكن است گفته شود: در قرآن الفاظ و عباراتي به كار رفته، كه وضع آن ها بر خرافات و اعتقادات خلاف واقع است نظير واژه، « مجنون » يا ديوانه، كه بر اساس گمان جاهلي، نتيجه ارتباط يكي از جنيان با انسان است و يا « خُلُق » به معني خلق و خوي است، علت جعل اين واژه آن بود كه عرب « اخلاق » را خوي هاي جبري دانسته و مرتبط با خلقت و آفرينش اشخاص ارزيابي مي كردند.
استاد معرفت در اينجا به تفكيك حوزه « وضع » از حوزه « استعمال » پرداخته و بيان مي دارد: محاورات كه با انگيزه تفاهم بيان مي شود، بر اساس همراهي و مماشات در تبادل مفاهيم شكل مي گيرد. گوينده يا نويسنده بدون توجّه به حكمت ها و انگيزه هايي كه براي قراردادن يك لفظ براي يك معني وجود داشته است، كلمه و عبارت را در مقام گفت و گو يا نوشتار به كار مي برد.
اگر امروز لفظ « مجنون » بر برخي از بيماران مغز و اعصاب، اطلاق مي شود، صرفاً با هدف تفاهم است و اين كلمه علامتي است براي اين معني ( بيماري ) با مفهوم جديدش است و به مفهوم گذشته آن توجهي نمي شود.
در مورد كلماتي نظير « خُلق » نيز مطلب از همين قرار است. (28) بنابراين ممكن است اين واژه ها و نظاير آن ها در مقام محاوره از سوي كساني كه هيچ اعتقادي به جن و ديو ندارند، استعمال شود.
نكته دقيق آن كه همان گونه كه پزشكان با وجود استعمال واژه « مجنون » به طلسم و جادوگري و جن گيري و نظاير آن ها رو نياورده اند، بلكه با تجويز دارو و معجون هاي خاص به درمان اين بيماران مي پردازند؛ در استعمال هاي قرآن نيز مطلب از همين قرار است. به همين جهت ملاحظه مي شود واژه « خُلق » و مشتقات آن در جايي به كار گرفته شده كه مردم را به اصلاح خوي ها و رذايل اخلاق توصيه مي كند، تا مخالفت با حكمت وضع معلوم شود.
پينوشتها:
1. عضو هيأت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
2. ابراهيم، آيه 4؛ « و ما هيچ رسولي را جز به زبان مردمش نفرستاديم تا [ حقايق ] را براي آن ها بيان كند ».
3. ابراهيم، آيه 1؛ « كتابي است كه بر تو نازل نموديم تا مردم را به اذن پروردگار از ظلمت به سوي نور خارج نمايي؛ راهي كه راه خداي با عزت ستوده است ».
4. اسراء، آيه 106؛ « و اين قرآني است كه آن را بخش بخش فرو فرستاديم تا آن را به آهستگي و درنگ بر مردم بخواني ».
5. فرقان، آيه 32؛ « ... چرا قرآن يكبار بر او نازل نمي شود ... ».
6. همان، « بدينسان [ نازل مي شود ] تا دل تو را به آن استوار داريم ... ».
7. بقره، آيه 138 « رنگ خدايي است و چه كسي بهتر از خدا رنگ مي زند و ما بندگان اوئيم.
8. ابراهيم، آيه 4. « ما هيچ رسولي را جز به زبان مردمش نفرستاديم تا بتواند براي آنان [ حقايق را ] بيان كند ».
9. محمدبن حسن طوسي، تبيان، ج6، ص 273.
10. براي بررسي اين ديدگاه ر. ك: محمد مجتهد شبستري، « بستر معنوي و عقلاني علم فقه » ماهنامه ي كيهان، سال نهم، شماره ي 46، صص 13-5؛ هم او پاسخ ديني و اقناع عقلي، روزنامه ي حيات نو، شماره 111، ص 8؛ مقصود فراستخواه، « حسن حنفي و رويكرد انسان گرايانه به قران » نشريه ي فرا راه، سال اول، شماره 1، صص 29-21؛ محسن كديور، « حقوق زنان در اسلام معاصر از زاويه ي ديگر »، آدرس اينترنتي www.kadivar.com؛ عبدالكريم سروش، فراستخواه؛ « دين و جامعه، مجموعه مقالات »، گفتار 22 و 23 و نيز مقاله 29؛ عبدالكريم سروش، « ذاتي و عرض دين » ماهنامه ي كيان، سال 8، شماره 42، صص 19-4؛ هم او، « رهايي از يقين و يقين به رهايي »، سال 9، شماره 48، صص 9-2؛ محمد مجتهد شبستري، « زنان، كتاب و سنت در مورد نابرابري حقوقي زن و مرد »، ماهنامه زنان، سال 8، شماره 59، صص 37-32؛ نصر حامد ابوزيد، ترجمه مرتضي كريمي نيا، معناي متن؛ پژوهشي در علوم قرآن، چاپ تهران، طرح نو؛ جرجيس سال، مقاله ي الاسلام ترجمه هاشم العربي، قاهره، چاپخانه ي نيل؛ نصر حامد ابوزيد، « نقد الخطاب الديني »، قاهره، دار سينا، عليرضا علوي تبار، « نوانديشي ديني و فقهي زنان »، مجله ي زنان، سال 8، شماره 58، صص 38-36 و واجده مجيدالاطرقچي، « التشبيهات القرآنيه و البينة العربية »، فصل هاي دوم تا هشتم.
11. ر. ك: عبدالكريم سروش، مجله فراراه، سال اول، شماره 1، صص 20-10.
12. ر. ك: نصر حامد ابوزيد، متن پژوهش در علوم قرآن، مقدمه، ترجمه مرتضي كريمي نيا.
13. ر. ك: نصر حامد ابوزيد، نقدالخطاب الديني، ص 136.
14. ر. ك: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 112.
15. ر. ك: سعيد عدالت نژاد، « نقد و بررسي هايي درباره انديشه هاي نصر حامد ابوزيد »، مقاله ي چهارم.
16. ابراهيم، آيه 4. « ما هيچ رسولي را جز به زبان مردمش نفرستاديم تا [ حقايق ] را براي آن ها بيان كند. »
17. ر. ك: محمدعلي ايازي، قرآن و فرهنگ زمانه، صص 82-81.
18. ابراهيم، آيه 13. « كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند: ما قطعاً شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آيين ما بازگرديد؛ در اين حال پروردگارشان به آن ها وحي فرستاد كه من ظالمان را هلاك مي كنم. »
19. قصص، آيه 34 « و برادرم هارون از من زبان آورتر است. »
20. قمر، آيات 22 و 17 « به طور قطع قرآن را براي ذكر آسان كرديم، آيا پند گيرنده اي هست؟ »
21. ر. ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج19، ص 69.
22. فصلت، آيات 42-41. « و آن كتابي است گرامي. كه در اكنون يا آينده اش، باطل در آن راه نمي يابد، فرو فرستاده اي از سوي خداوند فرزانه ستوده است. »
23. « او كسي است كه رسولش را با هدايت و دين و آيين حق و راست فرستاد، تا بر همه ي اديان غالب كند، هرچند مشركان كراهت داشته باشند. » توبه، آيه 33؛ فتح، آيه 28؛ صف، آيه 9.
24. ر. ك: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 111.
25. ر. ك: حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص 273.
26. ر. ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج11، ص 335.
27. همان، ج17، ص 398.
28. ر. ك: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 113-112.
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}