بررسى تعداد جمعيت حاضر در غدير

نويسنده: سيدجلال امام

درباره تعداد جمعيت حاضر در رویداد مهم و تاريخى غديرخم اقوال و روايات متفاوتى وجود دارد. در اين نوشتار، ضمن بررسى اين روايات، تلاش شده است با ملاحظه شواهد و قراين، و با شيوه تحليلى، در مورد جمعيت مدينه در سال‏هاى پايانى حيات رسول‏خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، و نيز با بهره‏گيرى از ديگر قراين تاريخى، تعداد حاضران در غدير محاسبه شود.
واژگان كليدى: غدير، حاضران در غدير، مدينه، مكه، يمن، جحفه و مفترق‏الطرق.

از نگاه شيعه، غدير مهم‏ترين روى‏داد تاريخى عصر پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه طى آن بر امامت حضرت على عليه‏السلامبراى مسلمانان تأكيد شد. از اين رو شيعه به شدت به اين جريان توجه داشته و هنگام بحث در مورد جانشينى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، آن را به عنوان اساسى‏ترين دليل براى حقانيت خود و امامت امام على عليه‏السلام معرفى كرده و از آن بهره برده است.
متكلمان، محدثان و مورخان شيعه و سنى از زواياى مختلفى اين مسئله را بررسى كرده‏اند؛ زمان و مكان غدير، علت انتخاب مكان غدير، عبارت‏ها و كلماتى كه در سخنرانى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده و جريان‏هايى كه در آن اتفاق افتاد همه به نوعى مورد كاوش قرار گرفته‏اند. اما از مباحثى كه كمتر به آن توجه شده و بدون بررسى و تحليل تاريخى از آن سخن به ميان آمده «تعداد جمعيت حاضر در غدير» است.1 گاه تعداد جمعيت حاضر در غدير، در حد آمار بالايى (بيش از يا قريب به صدهزار نفر) ذكر مى‏شود، اما به نظر مى‏رسد اين گزارش‏ها مبالغه‏آميز و مبهم بوده و مشكلاتى نيز ايجاد كرده است.
در اين پژوهش تلاش مى‏شود ضمن توجه به اقوال مورخان، به گونه‏اى تحليلى تعداد جمعيت حوادث پيش از جريان غدير مورد توجه قرار گرفته و با عنايت به قراينى، مانند رشد نسبى جمعيت در سير حوادث زمان حيات رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، تعداد حاضران در غدير محاسبه شود. طبعا ابتدا بايد زمان و خصوصا مكان غدير بررسى شود كه ارتباط تنگاتنگى با بحث جمعيت آن دارد. البته بديهى است اگر با بررسى علمى، كاهش جمعيت حاضر در غدير از تعداد مشهور ثابت شود هرگز اين امر، تأثيرى در اعتبار و اهميت رخ‏داد غدير ندارد و حجيت و اعتبار آن به قوت خود باقى است. چرا كه در اصل واقعه غدير جاى هيچ ترديدى نيست.

در مورد تاريخ غدير تقريبا اختلافى بين منابع نيست. تمامى منابع2 در اين‏كه اين روى‏داد بزرگ هيجدهم ذى‏حجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، اتحاد نظر دارند.
در اين‏جا به مناسبت، يادآورى اين نكته، ضرورى است كه برخى منابع شيعى نوشته‏اند غدير در روز پنجشنبه يا جمعه روى داده است.3 به نظر مى‏رسد اين امر، نوعى افزودن فضيلت براى اين روز مهم است، زيرا طبق محاسبات چنين چيزى ممكن نيست. بسيارى از منابع اهل‏سنت4 و نيز شيعى،5 وقوف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را در عرفه سال دهم، روز جمعه گزارش كرده‏اند و بر اين اساس، روز غدير كه نُه روز پس از عرفه و هجدهم ذى‏حجه است، يكشنبه خواهد بود. در ميان مورخان، ابن‏كثير به اين نكته اشاره كرده است.6
نكته ديگر اين‏كه اين گردهمايى عظيم در چه ساعتى از روز روى داده است؟
طبرسى در اين باره مى‏نويسد: جبريل زمانى كه پنج ساعت از روز گذشته بود بر پيامبر نازل شد.7 فتال نيشابورى نيز گزارشى را مى‏آورد و مى‏نويسد: پنج ساعت از روز گذشته بود كه جبرئيل پيام ابلاغ رسالت را براى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورد.8 ابن‏اثير به نقل يكى از شاهدان عينى غدير، زمان اين اجتماع بزرگ را بعد از نماز ظهر گزارش كرده است. طى اين گزارش ابى‏الطفيل مى‏گويد: در حجه‏الوداع همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوديم كه هنگام ظهر دستور داد مكانى را براى نماز مهيا كنيم و خارها را بزنيم، بعد از آن، نماز خوانديم و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بعد از نماز، دست على بن ابى‏طالب را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه».9
سيد بن طاووس روايتى از زبان يكى از حاضران در غدير به اين صورت نقل مى‏كند: ما زمانى به غدير رسيديم كه اگر تكه گوشتى را روى زمين مى‏انداختى از شدت گرما پخته مى‏شد.10 نويسنده كتاب الهداية الكبرى روايتى را از زبان امام على عليه‏السلامنقل مى‏كند كه طبق آن، امام فرمود: و آن روز (غدير) روزى بسيار گرم بود كه طفل از شدت گرما پير مى‏شد.11 قاضى نعمان نيز روايتى را به اين صورت به نقل از زيد بن ارقم نقل كرده كه هيچ روزى گرم‏تر از روز غدير نديده بوديم.12
بر اساس اين گزارش‏ها به نظر مى‏رسد كه تجمع هنگام ظهر كه گرم‏ترين زمان روز است، صورت گرفته است و اين زمان با پنج ساعت از روز رفته، قابل جمع است. محاسبات نشان مى‏دهد كه غدير در اواخر اسفندماه روى داده13 و با توجه به شرايط آب و هوايى شبه‏جزيره، اين گرماى شديد كاملاً طبيعى است.
اهميت تعيين ساعت اجتماع از اين بابت است كه روشن شود آيا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهاختصاصا براى ابلاغ امامت على عليه‏السلامدستور به اجتماع داده است يا اين‏كه اجتماع براى نماز بوده و بعد از نماز، ايشان فرصت را مغتنم شمرده و از آن بهترين بهره را برده است. گرچه مى‏توان گفت كه اين دو قابل جمع‏اند، زيرا زمان اجتماع، هم‏زمان با ظهر بوده، از اين رو ابتدا نماز خوانده شده و بعد رسول‏خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سخنرانى كرده است.

شايد تصور شود بحث كردن در مورد مكان غدير نوعى تحصيل حاصل است. اما ما از اين رو به آن مى‏پردازيم تا در بحث بعدى، يعنى تعداد جمعيت حاضر در غدير، از آن بهره‏بردارى كنيم. بايد مشخص شود كه غدير در مسير چه مناطقى قرار دارد و اهالى چه مناطق و چه شهرهايى در غدير حضور داشته‏اند.
اين‏كه چرا به اين مكان «غدير» و چرا به آن «خم» مى‏گويند برخى منابع اشاراتى دارند. ياقوت حموى، نويسنده معجم‏البلدان مى‏نويسد: غدير از غدر به معناى فريب گرفته شده است، زيرا غدير جايى است كه انسان از كنار آن عبور مى‏كند و آبى در آن‏جا مى‏بيند، اما سال بعد كه مى‏رود خشك و بى‏آب مى‏يابد و از تشنگى مى‏ميرد، و به اين وسيله انسان را فريب مى‏دهد.14 حموى «خم» را نام چاهى از بنى‏مره ذكر كرده است.15 نيز نقلى از زمخشرى دارد كه «خم» نام مردى بوده است.16 هم‏چنين طبق نقل ديگرى «خم» را نام چاهى مى‏داند كه عبدشمس آن را حفر كرده است.17
اما اين‏كه غدير در چه فاصله‏اى از مكه و در كدام سمت از اين شهر واقع شده است، در منابع تاريخى بيشتر فاصله غدير تا جحفه گزارش شده است؛ به عبارتى از آن‏جا كه جحفه مكان شناخته شده‏اى بوده، سعى شده است تا غدير با جحفه شناسانده شود. ياقوت حموى هنگام معرفى منطقه جغرافيايى غديرخم مى‏نويسد:
و غدير خمّ: بين مكه و المدينه، بينه و بين الجحفه ميلان؛18 غدير بين مكه و مدينه است و تا جحفه، دو مايل19 فاصله دارد.
طبرسى روايتى دارد كه طبق آن، غدير سه مايل قبل از جحفه واقع شده است. 20 ابن‏جوزى فاصله غدير تا جحفه را يك مايل گزارش كرده است.21 اين در حالى است كه سيد بن طاووس مى‏نويسد: مردم در جحفه توقف نمودند.22
حال بايد ديد جحفه كجاست؟ محقق كتاب الغارات در معرفى جحفه مى‏نويسد: جحفه روستاى بزرگى بوده كه در مسير مدينه به مكه واقع است و فاصله آن از مكه چهار منزل است. جحفه محل ميقات اهل مصر و شام است اگر به مدينه نروند. فاصله جحفه تا مدينه شش منزل، و فاصله جحفه تا غدير دو مايل است.23
بر اساس مشاهده‏هاى اخير و بازديد از مكان غدير روشن شده است كه فاصله مكه تا جحفه با جاده كنونى حدود 180 كيلومتر است.24 در نقشه‏هاى امروزى عربستان شهر رابغ كاملاً پيداست كه در كنار درياى سرخ واقع شده است. اين شهر فاصله كمى با محل غدير دارد. بر اساس گزارشى كه بخشى از آن گذشت، مسجدى در اين شهر قرار دارد كه به مسجد غدير مشهور است. براى اطلاع بيشتر از محل غديرخم، به تصاوير پايانى همين نوشتار مراجعه فرماييد.
نكته پايانى در اين بخش اين است كه چرا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله غدير را انتخاب نمود. در پاسخ اين سؤل دو احتمال وجود دارد: احتمال اول، اين‏كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از سوى خداوند مأمور بوده كه در اين‏جا رسالت خود را ابلاغ نمايند؛ به عبارت ديگر، اين مكان از سوى خداوند انتخاب شده است.
احتمال دوم، كه به اشتباه شهرت هم پيدا كرده و در واقع، توجيهى است بر اقدام پيامبر در انتخاب اين مكان، اين است كه غدير، محل تقسيم راه‏ها و به اصطلاح «مفترق الطرق» بوده و مسافران هر منطقه‏اى از اين‏جا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مى‏رفتند.25 از اين رو آخرين نقطه مسير همراهى تمامى مردم با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، اين مكان بوده و به همين دليل پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهپيش از متفرق شدن مردم، مأموريت خود را ابلاغ نموده است.
البته بايد بدانيم كه آن روز قلمرو نفوذ اسلام شبه‏جزيره عربستان بود و فراتر از آن نرفته بود و عمليات موته و تبوك نيز فقط يك اولتيماتوم سياسى و نظامى به شمار مى‏آمد. هنوز مناطق عراق، شامات و مصر مسلمان نبودند. از اين گذشته، با دقت‏نظر در وضعيت جغرافيايى غدير چنين به دست مى‏آيد كه غدير يا همان جحفه اصلاً مفترق‏الطرق نبوده و چنين وضعيتى نداشته است. همان‏طور كه در نقشه ملاحظه مى‏شود مسير مردم عراق از شمال شرقى مكه، مسير مردم طائف از جنوب شرقى مكه و مسير مردم يمن از جنوب مكه است. مسير شمال غربى مدينه كه به غدير منتهى مى‏شود تنها مسير مردم مدينه و اطراف مدينه است. گرچه بعد از گسترش اسلام در شمال افريقا، آن‏ها نيز از اين مسير به مكه مى‏آيند و در جحفه محرم مى‏شوند. در كتاب‏هاى فقهى در باب حج به تفصيل در اين باره بحث شده است كه مردم هر منطقه‏اى از كجا وارد حرم (مكه) شده و محرم مى‏شوند و طبيعتا خروج آن‏ها نيز از همان راه است. ذات عرق براى عراقى‏ها، يلملم براى يمنى‏ها، قرن‏المنازل براى طايفى‏ها و جحفه براى قبيله‏هاى جنوب مدينه و كسانى كه نزديك به مدينه هستند؛26 يعنى چون مسيرها متعدد است، محل محرم شدن نيز متعدد است. در محاسبه جمعيت غدير ـ همان گونه كه بدان خواهيم پرداخت ـ بايد اين محاسبات جغرافيايى نيز در نظر گرفته شود تا تصور نشود مردم يمن (كه در جنوب هستند) در غدير حضور داشته‏اند.

در مورد مردم عراق نيز بايد گفت در اين نقشه مشخص است كه مسير عراق از ذات عرق، المره و المسلح مى‏گذرد و به طرف شمال شرقى مكه مى‏رود، در حالى كه غدير در شمال غربى مكه واقع شده است. آرى در يك صورت مى‏توان پذيرفت كه مردم عراق در غدير حضور داشته‏اند و آن اين‏كه حج‏گزاران عراقى به همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به غدير آمده و از آن‏جا راه خود را جدا كرده باشند كه در نقشه به صورت نقطه‏چين نشان داده شده است. اما اين احتمال هم پذيرفته نيست، زيرا هيچ سندى از سوى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مبنى بر اين‏كه مردم عراق يا يمن وى را تا غدير همراهى كرده باشند، وجود ندارد. در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت. افزون بر آن‏چه گفته شد يادآورى اين نكته، ضرورى است كه بيشترين جمعيت حاضر در مراسم حج، از مدينه، طائف، يمن و اهالى خود مكه بودند كه فقط مسافران مدينه از راه جحفه عبور مى‏كردند.

مهم‏ترين مسئله‏اى كه ذهن نگارنده را متوجه خود كرده و اين نوشتار درصدد پرداختن به آن است اين است كه جمعيتى كه در ماجراى غدير سال دهم هجرت در محضر پيامبر حاضر بوده و نص پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مبنى بر ولايت امام على عليه‏السلام را از زبان مبارك ايشان شنيده‏اند، چه مقدار بوده است؟
3ـ1. بررسى اجمالى روايات مختلفى كه به نوعى تعداد جمعيت حاضر در غدير را گزارش كرده‏اند:
كمترين جمعيتى كه در اين مورد گزارش شده 1300 نفر است. ابن شهرآشوب روايتى از امام باقر عليه‏السلام نقل كرده كه طبق آن، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در روز غدير در حضور 1300 نفر، جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را مطرح نمود.27 متأسفانه ايشان سند روايت را نياورده‏اند. همين روايت را مجلسى نيز آورده است.28
در تفسير فرات كوفى نيز روايتى از عمار نقل شده كه مى‏گويد:
در مجلس ابن عباس بوديم و او سخنرانى مى‏كرد كه ابوذر بلند شد و گفت: اى مردم آيا مى‏دانيد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود راست‏گوتر از ابوذر نيست؟ همه گفتند: آرى. ابوذر گفت: پس بدانيد كه پيامبر روز غدير كه 1300 مرد بوديم ... فرمود: هر كس من مولاى اويم پس على مولاى اوست، خدايا هر كه على را يارى كند يارى‏اش كن و هر كه دشمنى كند دشمنى‏اش كن. در اين هنگام مردى بلند شد و گفت: مبارك باد بر تو اى پسر ابى‏طالب.29
در مورد دو روايت فوق بايد گفت كه روايت ابن شهرآشوب از امام باقر عليه‏السلامسندى ندارد تا بتوان در مورد آن قضاوت كرد، اما قولى كه فرات كوفى بيان نموده با توجه به قراين درونى روايت كه همانا نقل جريان مجلس ابن‏عباس و سخنرانى ابوذر است قابل توجه است، اگرچه محاسبات نشان مى‏دهد كه جمعيت غدير بيش از 1300 نفر بوده‏اند.30
اما دسته ديگرى از روايات، تعداد ده هزار نفر را گزارش كرده‏اند. عياشى ذيل آيه 67 سوره مائده از امام صادق عليه‏السلامنقل مى‏كند: من تعجب مى‏كنم از اين‏كه شخص با آوردن دو شاهد حقش را مى‏گيرد، اما على بن ابى‏طالب عليه‏السلام با ده هزار شاهد حقش ضايع شد. امام عليه‏السلام ادامه مى‏دهد: پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مدينه خارج شد در حالى كه پنج هزار نفر از مدينه همراه وى بودند و پنج هزار نفر هم از مكه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مشايعت كردند.31
در اين روايت، تصريح شده است كه پنج هزار نفر از «اهل مكه» پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را تا غدير مشايعت كردند. پذيرفتن اين‏كه اين تعداد از مكه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مشايعت كرده باشند بسيار مشكل است، زيرا:
اولاً: هيچ امرى از سوى رسول‏خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مبنى بر لزوم مشايعت مردم مكه وجود ندارد؛
ثانيا: فاصله مكه تا جحفه فاصله بسيارى است و بر فرض كه مردم قصد بدرقه‏كردن رسول خدا را داشته‏اند مشايعت كردن تا حدود 180 كيلومتر بسيار بعيد است.
آرى، چنان‏چه اين پنج هزار نفر، اهل مكه نباشند و به گونه‏اى با تسامح بگوييم اهالى ديگر مناطق بودند كه از مكه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را همراهى نمودند پذيرفتنى است. اما سؤال اينجاست اين افراد از كجا آمده بودند؟
ابن شهرآشوب نيز در روايتى از امام صادق عليه‏السلام شاهدين غدير را ده هزار نفر عنوان كرده است.32 علاوه بر اين دو، شيخ حر عاملى نيز در روايتى قول ده هزار نفر را آورده است.33 به نظر مى‏رسد اين دو از عياشى نقل نكرده‏اند، زيرا نه به عياشى اشاره‏اى دارند، و نه به عمر بن يزيد كه در سلسله سند عياشى هست، و نيز ادامه روايت را كه به تفكيك جمعيت اشاره مى‏كند، نياورده‏اند و حتى شيخ حر عاملى خود اضافه مى‏كند: چه بسا اين ده هزار نفر همه از مدينه بوده‏اند.34 به هر حال، اين دو روايت مى‏توانند به گونه‏اى تأييدى براى روايت عياشى باشند.
عياشى روايت ديگرى را ذيل آيه 55 سوره مائده به نقل از صفوان جمال از امام صادق عليه‏السلام ذكر مى‏كند و طى آن تعداد جمعيت حاضر در غدير را دوازده هزار نفر آورده است. جالب آن‏كه نكته پيش‏گفته در اين روايت نيز نقل شده كه امام فرمودند: جمعيت حاضر در غدير دوازده هزار نفر بودند، ولى اميرالمؤمنين عليه‏السلام نتوانست حق خود را بگيرد، در حالى كه يك شخص با دو شاهد مى‏تواند حق خود را بازپس گيرد.35
نويسنده كتاب جامع الاخبار طبق نقلى، جمعيت حاضر در غدير را هفده هزار نفر دانسته است. وى مى‏نويسد: دوازده هزار نفر از يمن و پنج هزار نفر از مدينه همراه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده‏اند.36
ما در نقد روايت عياشى گفتيم كه آمدن مكى‏ها تا غدير وجهى ندارد و از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز امرى اعلام نشده بود كه ايشان را تا غدير همراهى كنند. اين نقد به وجه اولى بر اين روايت وارد است، زيرا يمنى‏ها مى‏بايست به طرف جنوب بروند و امرى از سوى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وجود نداشت كه ملزم باشند پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را تا غدير مشايعت كنند. بنابراين، آمدن ايشان، آن هم تا فاصله 180 كيلومترى پذيرفتنى نيست.
ابن جبر در كتاب نهج الايمان مى‏نويسد: «و روى ان يوم الغدير لعلى بن ابى طالب ستون الف شاهد».37 اين قول چندان پذيرفتنى نيست، زيرا اولاً: به هيچ منبع يا شخصى منسوب نيست، ثانيا: اقوال ديگر از شهرت بيشترى برخوردارند، ثالثا: ـ همان‏طور كه خواهيم گفت ـ از منطق نقل آمار برخوردار نيست.
طبرسى تعداد افرادى را كه همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مدينه و اطراف آن خارج شده‏اند، هفتاد هزار نفر ذكر كرده است. او در روايتى طولانى همراه با خطبه سيزده صفحه‏اى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در روز غدير، پس از ذكر سلسله سند، روايتى از امام باقر عليه‏السلامنقل مى‏كند كه طبق آن هفتاد هزار نفر و بلكه بيشتر از مردم مدينه و اطراف، همراه پيامبر حج به جا آوردند، همانند اصحاب موسى كه آن‏ها هم هفتاد هزار بودند و پيمان شكستند. همين‏طور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هم براى على عليه‏السلام بيعت گرفتند، گرچه مردم پيمان‏شكنى كردند.38
اين روايت نيز به دلايلى پذيرفته نمى‏شود:
اولاً: اين روايت به لحاظ سند مشكلاتى دارد و افراد ضعيف در سند آن ديده مى‏شوند،39 ثانيا: عدد هفتاد هزار نفر در موارد بسيارى به منظور نشان دادن كثرت، استعمال مى‏شده و لذا به نظر مى‏رسد اين مورد نيز از همان موارد باشد.
باز ابن‏جبر در همان كتاب مى‏نويسد: «و قيل ستة و ثمانون الف شاهد و معلوم ان اولئك من الاماكن المتفرقه و الامصارالمتباعده».40 همان‏طور كه در متن آمده فقط در حد يك «قيل» است كه در مقايسه با اقوال ديگر ضعيف‏تر است و لذا نمى‏توان به آن اعتماد نمود. نويسنده در ادامه روايات در توجيه اين همه جمعيت مى‏نويسد: «روشن است اين همه جمعيت از اماكن مختلف و از شهرهاى دور بوده‏اند»؛ و از مباحث بعدى اين مقاله روشن خواهد شد كه اين توجيه تا چه حد قابل قبول است.
عبدالملك عاصمى شافعى از نويسندگان اهل‏سنت مى‏نويسد: پيامبر براى حجه‏الوداع از مدينه خارج شد، در حالى كه نود هزار يا 114 هزار نفر همراه وى بودند.41
قول ديگر عاصمى شافعى ـ چنان كه گفته شد ـ 114 هزار نفر است42 كه به دليل ترتيب‏بندى اقوال، آن را در رديفى جداگانه مى‏آوريم. نويسنده اين دو قول را به صورت غير مستند آورده كه چندان پذيرفتنى نيست. اين در حالى است كه اقوال قوى‏تر و مستندترى در دست داريم.
در نهايت، گزارشى از ابن‏جوزى است كه جمعيت حاضر در غدير را 120 هزار نفر دانسته است.43 به نظر مى‏رسد كه اين روايت را تنها بايد توجيه كرد و تنها توجيه آن اين است كه تصحيفى يا تحريفى رخ داده باشد، زيرا در هيچ يك از روايات متقدم اين تعداد جمعيت گزارش نشده است. ديگر اين‏كه ابن‏جوزى از قول خود چنين مى‏گويد و آن را به كتاب يا شخصى نسبت نمى‏دهد.
حاصل آن‏چه گفته شد، اين‏كه تعداد جمعيت حاضر در غدير از 1300 نفر تا 120 هزار نفر گزارش شده است.
اما نكته بسيار مهم اين است كه بيشترين تعداد جمعيت حاضر در غدير، طبق رواياتى كه در منابع پنج قرن اوليه آمده، هفده هزار نفر گزارش شده است. رقم‏هاى بالاتر مربوط به بعد از قرن پنجم است. با توجه به ضعف‏هايى كه در مورد منابع بعد از قرن پنج وجود دارد و صرفا نقل از خود يا نقل يك قيل مى‏باشد، بايد از بين چهار قول اول يكى را تأييد كنيم، البته بر اساس قراين ديگرى كه ذكر خواهد شد و نيز كار آمارى كه در مورد جمعيت مردم مدينه صورت خواهد گرفت. براى اين منظور ابتدا بايد چند بحث مقدماتى درباره «نقل‏هاى آمارى از جمعيت در تاريخ» را بياوريم و آن‏گاه بين نقل‏هاى مختلف يكى را انتخاب نماييم.

3ـ2. اعداد و ارقام در منابع تاريخى

به راستى آيا اعدادى كه در منابع تاريخى و به‏خصوص منابع كهن وجود دارند اعداد واقعى و دقيق مى‏باشند؟ اين سؤالى است كه ابتدا بايد پاسخ آن روشن شود. به عبارت بهتر ما بايد تكليف خود را با اين اعداد روشن كنيم. به عنوان مثال، اعداد و ارقامى كه در مورد تعداد سپاهيان اسلام در غزوه‏هاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ذكر شده‏اند اين‏ها تا چه اندازه ناظر به واقع‏اند و تا چه اندازه ما به آن‏ها اعتماد داريم. به عنوان نمونه، گفته شده در غزوه تبوك سى هزار نفر شركت داشتند. آيا اين عدد واقعى است؟
اگر همه اين اعداد را غير واقعى فرض كنيم، ديگر چيزى براى ما نمى‏ماند كه از آن سخن بگوييم و تحليلى ارائه دهيم. چنين حكمى در مورد ديگر گزارش‏هاى تاريخى و چه بسا خود منابع تاريخى نيز صادق است. از اين رو ما اجمالاً آن‏ها را مى‏پذيريم، اما با قرار دادن آن‏ها در كنار ديگر قراين و شواهد تلاش مى‏كنيم به عددى نزديك به واقع دست پيدا كنيم. روى هم رفته در خصوص اعداد و ارقام و به‏خصوص تعداد جمعيت‏ها با مشكلاتى روبه‏رو مى‏شويم كه در ذيل به آن‏ها اشاره مى‏كنيم:
اين بدان معناست كه عدد در موارد بسيارى نشانه كثرت است، مثلاً اعداد چهل، هفتاد، هفتاد هزار اعدادى هستند كه براى نشان دادن كثرت استفاده شده‏اند و نمونه‏هاى زيادى در تاريخ وجود دارد. به عنوان نمونه، روايتى كه مى‏گويد عالمى كه از عملش بهره ببرد از هفتاد هزار عالم برتر است،44 يا روايتى كه مى‏گويد شخص مسلمانى كه به ديدار دوست مسلمانش برود و مشكل او را حل كند هفتاد هزار ملك بهشت را به او تبريك مى‏گويند،45 و باز روايتى كه مى‏گويد هر كس شربتى از آب به مسلمانى بدهد هفتاد هزار حسنه برايش نوشته مى‏شود،46 و بالأخره اين روايت كه از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه فلان قوم در شام زندگى مى‏كردند و هفتاد هزار خانه داشتند و بر اثر طاعون از دنيا رفتند47 آيا اين روايت‏ها ناظر به واقع است؟
روايات زيادى هست كه اين اعداد و ارقام در آن‏ها به كار رفته و بيشتر آن‏ها ناظر به كثرت‏اند. در روايت اول، معصوم قصد دارد تا ارزش عمل كردن به علم را به مخاطب بفهماند و توجه دهد كه تنها عبادت نيست كه انسان را به جايى برساند. در روايت ديگر بر ارزش دوستى با مسلمانان و سر زدن به همديگر و صله رحم كه اساس زندگى دنيوى است، تأكيد شده است. و در آخرين روايت، امام عليه‏السلام قصد دارد به مخاطب بگويد كه طايفه‏اى بسيار بزرگ بوده‏اند، اما گرفتار بلاى الهى (طاعون) شدند. از اين رو بايد در فهم و تفسير ارقام و اعداد ذكر شده در نقل‏هاى تاريخى به شدت توجه كنيم. اگر گزارشى مى‏گويد سپاهى در فلان جنگ هفتاد هزار بودند، دست‏كم با قراين ديگر بازشناسى شود كه تا چه اندازه ناظر به واقع بوده و هست. آيا چنين جمعيتى در ديگر گزارش‏ها يا گزارش‏هاى نزديك به اين نقل خاص نيز وجود دارد يا خير؟
اين بدان معنا نيست كه فقط در اعداد و ارقام اختلاف هست و ديگر موضوعات تاريخى بدون اختلاف به دست ما رسيده است. با نگاهى اجمالى به گزارش‏هايى كه عدد و رقمى را براى حادثه‏اى نقل كرده‏اند روشن مى‏شود كه به علت كمتر اهميت دادن راويان به مقوله تعداد جمعيت، اختلاف بيشترى در اين باره ديده مى‏شود و چه بسا حاكى از اهميت كم اعداد و ارقام باشد. طبرى هنگام بحث از جريان حديبيه، نمونه كاملى از اختلاف روايات را به نمايش مى‏گذارد:
محمد بن مسلم زهرى گويد: بسال حديبيه پيمبر برون شد كه آهنگ زيارت كعبه داشت و قصد جنگ نداشت و هفتاد قربانى برد و هفتصد كس همراه داشت براى هر ده كس يك قربانى بود. حديث ديگرى از زهرى هست كه طبق آن پيمبر با هزار و چند صد كس بود. مسلمه گويد: هزار و چهارصد كس بوديم كه همراه پيمبر به حديبيه رفتيم. ابن عباس گويد: كسانى كه (در جريان حديبيه) زير درخت حديبيه با پيمبر بيعت كردند هزار و پانصد و بيست و پنج كس بودند. عبداللّه بن ابى اوفى گويد: به روز بيعت زير درخت هزار و سيصد كس بوديم و اسلميان يك هشتم گروه مهاجران بودند.48
در اين رواياتِ طبرى شاهديم كه در مورد واقعه‏اى كه حداكثر، هزاروششصد نفر در آن بوده‏اند تا اين اندازه اختلاف است. البته تصور نشود كه اين اعداد به هم نزديك‏اند، بلكه صرفا اختلاف روايت شاهد مثال ماست.
بايد شديدا به مبالغه‏گويى‏ها توجه داشته باشيم. البته مبالغه با كثرت‏نمايى متفاوت است. رواياتى وجود دارد كه آگاهانه و با هدف خاصى در مورد افزايش جمعيت واقعه‏اى مبالغه‏گويى مى‏كنند، مانند رواياتى كه قصد دارند مسلمانان را در سال‏هاى پس از فتح مكه زياد جلوه دهند تا به نوعى موفقيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيشتر به چشم بيايد. البته ما به هيچ وجه منكر موفقيت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و فراگير شدن اسلام در سال‏هاى هشتم به بعد نيستيم، اما ـ همان‏طور كه خواهيم گفت ـ يك باره پس از فتح مكه تعداد مسلمانان در منابع، در برخى حوادث به صورت چشم‏گيرى افزايش مى‏يابد.
اگرچه اين امور در تاريخ، امرى طبيعى به شمار مى‏آيد، اما بيشترين تأثير آن در اعداد و ارقام ظاهر مى‏شود كه گاه با افزايش ناخواسته يك نقطه، چه تغييراتى صورت مى‏گيرد. در اين‏جا نمونه كاملى از اين گونه تحريف‏ها را با هم ملاحظه مى‏كنيم.
يكى از مؤفان اهل‏سنت هنگام گزارش از زمان خارج شدن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مدينه براى حجه‏الوداع مى‏نويسد: «خرج يوم الخميس لست بقين من ذى القعده أو يوم السبت لخمس بقين من ذى القعدة».49 در اين گزارش، كلمه «خمس» كه بيان‏گر پنج روز به انتهاى ذى‏قعده است با «خميس» كه روز هفته را مشخص مى‏كند و نيز دو كلمه «لست» و «السبت» با هم مشتبه شده است. البته در اين‏جا ناقل، هر دو قول را آورده است، اما گوياى اين مطلب است كه اشتباهى رخ داده و هر دو قول در منابع وجود دارد.
هم‏چنين در مواردى، ارقام با اعداد ثبت شده‏اند ـ نه با حروف ـ و مشكلاتى را به بار آورده است. به عنوان نمونه در برخى منابع آمده است كه صحابه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در زمان وفات ايشان دوازده هزار (12000) نفر بوده‏اند.50 حال چنان‏چه يك صفر به اين عدد افزوده شود، در كتاب‏ها و گزارش‏هاى بعدى به 120000 نفر افزايش مى‏يابد. هم‏چنان‏كه اين مسئله پيش آمده و برخى تعداد صحابه پيامبر را در حجه‏الوداع 120 هزار نفر دانسته‏اند.51 اين در حالى است كه به نظر مى‏رسد سبط بن جوزى اشتباه ديگرى را مرتكب شده و تمام اين 120 هزار نفر حج‏گزار در مكه را كه از تمام نقاط اسلامى بودند، به عنوان حاضران در غدير معرفى كرده است. توجه به اين گونه اشتباهات فاحش، اما ناخواسته مى‏تواند ما را در جريان برخى واقعيت‏ها قرار دهد.
چنين به نظر مى‏رسد كه بيشتر اعداد به صورت تخمينى گفته شده و بعد وارد روايات شده است. كمتر روايتى را مى‏توان يافت كه در آن‏ها «منطق شمارش» رعايت شده باشد. طبرى در مورد كسانى كه در فتح مكه حضور داشتند و تعداد آن‏ها ده هزار نفر بوده، روايتى را آورده كه طى آن گفته است: چهارهزار نفر از اين‏ها از قبايل فلان و فلان و فلان بودند (و نام قبايل را ذكر مى‏كند) و مابقى آن‏ها انصار و مهاجران بودند.52 به نظر نگارنده، اين روايت مقبول‏تر است. چون تلاش مى‏كند هر قبيله را و تعداد افرادى را كه آورده بود، نقل نمايد. در واقع، اين ده هزار نفر را تفكيك مى‏كند. اين از جمله رواياتى است كه ما مى‏توانيم بدان اطمينان كنيم. چون يكى از راه‏هاى منطق شمارش كه در ادامه، درباره آن توضيح خواهيم داد، در آن رعايت شده است.

3ـ3. تحمل جمعيت

بحثى كه در اين‏جا بايد بدان توجه شود اين است كه بايد ديد جمعيتى كه براى يك واقعه گفته مى‏شود آيا مكان آن واقعه و يا زمان آن، تحمل آن جمعيت را داشته است يا خير؟ اين سؤالى اساسى است كه كمتر بدان توجه مى‏شود. ما بايد تمامى شرايط را ببينيم. يك جمعيت بسيار زياد، نياز بسيارى به آذوقه و آب دارد. از كجا آب و غذاى آن‏ها تأمين مى‏شده و چگونه سرويس‏دهى مى‏شدند. امروزه در مكه، با آن همه امكانات، ساختمان‏هاى بيست طبقه، باز چه مشكلاتى وجود دارد. در مورد جنگ تبوك گفته مى‏شود كه سى هزار نفر شركت داشتند. سى هزار نفرى كه عازم بلاد كفر و منطقه دشمن مى‏شوند بايد براى آذوقه خود چاره‏اى بينديشند. نيز گفته شده كه بيست روز رفتن آن‏ها به طول انجاميده است. حتى تأكيد شده كه اين سفر بسيار سخت بود،53 چراكه در اوج گرما انجام شد و مركب سوارى كم داشتند، و مسافت تا تبوك، طولانى بود و از مناطق بد آب و هوا عبور مى‏كردند. با محاسبه اجمالى به نظر مى‏رسد كه حضور اين همه جمعيت بعيد است، به گونه‏اى كه برخى براى حل اين مسئله دست به دامن معجزه شده‏اند؛ مبنى بر اين‏كه بارها از بين انگشتان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آب جوشيد و سى هزار نفر از آن نوشيدند.54 شايد تصور شود اين استبعاد، شخصى است و چه بسا براى ديگران، پذيرفتن چنين جمعيت زيادى، هيچ بعدى نداشته باشد. بايد گفت كه ابن خلدون نيز اين گونه آمار و ارقام مبالغه‏آميز را از اشتباه‏كارى‏هاى مورخان بى‏دقت دانسته و آن‏ها را با توجه به ميزان گنجايش مكان حادثه و مؤفه‏هاى ديگر، بعيد شمرده است. ايشان به چند نمونه از اين آمارها مانند حضور شش‏صد هزار نفر در سپاه بنى‏اسرائيل هنگام خروج از مصر، و دويست هزار نفر در سپاه ايران در جنگ قادسيه اشاره مى‏كند و تمامى آن‏ها را با توجه به لوازم مورد نياز چنين جمعيتى، بعيد مى‏داند. بايد توجه داشت كه ابن‏خلدون هفت‏صد سال از ما به حوادث صدر اسلام نزديك‏تر است.55
در مورد مكان نيز همين مسئله صادق است. اگر گفته شود در فلان مسجد پنجاه هزار نفر حضور داشتند، آيا مى‏توان به راحتى پذيرفت؟ در مورد زمان نيز صادق است. اگر گفته شود صد هزار نفر در مدت سه روز مسير مكه تا مدينه را پيمودند، نمى‏توان پذيرفت. آرى، اگر يك نفر با اسب تيزرو بخواهد اين راه را در سه روز برود امكان دارد، اما جعميت زياد، معطلى دارد، اطراق كردن در يك محل براى استراحت و تجديد قوا در بين سفر، قطعا زمان بسيار زيادى را مى‏طلبد و چه بسا يك روز كامل نياز باشد تا كاروانى با اين همه جمعيت توقف كرده و استراحت نمايند. به راه افتادن اين همه جمعيت چه بسا چندين ساعت طول بكشد. اين در حالى است كه اگر فردى تنها باشد توقف و استراحت و نماز و تغذيه وى، ممكن است يك ساعت هم نشود.
به هر حال اگرچه غدير از وسعت مكانى برخوردار بود، اما آيا در غدير آب به ميزان كافى براى جمعيت 120 هزار نفرى هم وجود داشته است؟ آيا سرويس‏دهى به اين همه جمعيت فراهم بوده است؟

3ـ4. منطق شمارش جمعيت در نقل‏ها

به راستى گذشتگان چگونه افراد حاضر در يك واقعه را شمارش مى‏كردند؟ آيا شخصى تك‏تك افراد را مى‏شمرد؟ آيا به مانند امروز، ليست‏بردارى و گروه‏بندى خاصى داشتند يا اين‏كه جمعيت‏هاى زياد را تخمين مى‏زدند؟ به نظر مى‏رسد علاوه بر تخمين كه بحث آن جدى است، چند راه ديگر براى شمارش وجود داشته است. به عبارت ديگر، وقتى به رواياتى كه جمعيتى را گزارش مى‏كنند نگاه مى‏كنيم، چنان‏چه يك راه منطقى براى شمارش افراد در آن رعايت شده باشد آن را نزديك به واقع مى‏دانيم. اينك چند نمونه از رعايت منطق شمارش:
قريش و كسانى كه به آن‏ها پيوسته بودند، جمعا سه هزار نفر بودند كه صد نفرشان از قبيله ثقيف بودند، ساز و برگ و سلاح فراوان و دويست اسب داشتند، هفت‏صد تن از ايشان زره داشتند و سه هزار شتر همراهشان بود.56
اين‏كه وى مى‏گويد هفت‏صد نفر زره داشتند ما را به اين نكته رهنمون مى‏كند كه نوع پوشش نظامى‏آن‏ها سبب شده بود تا عده‏اى متمايز باشند و گزارش، نزديك به واقع باشد. به نظر نگارنده در اين روايت، يكى از راه‏هاى منطق شمارش رعايت شده و روايت به واقع نزديك است.
3ـ4ـ2. وجه ديگرى كه در تاريخ براى آن شاهدى داريم و خود مى‏تواند منطق شمارش جمعيت به حساب آيد اين است كه تعداد حيواناتى را كه براى تغذيه نيروها ذبح مى‏شده‏اند، شمارش مى‏كردند. از آن‏جا كه يك شتر مثلاً براى تغذيه صد نفر كافى بوده است، لذا به اين طريق جمعيت را تخمين مى‏زدند. پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در ماجراى جنگ بدر از همين شيوه استفاده نمودند و پس از آنكه مطلع شدند سپاه قريش ده شتر ذبح كرده‏اند، فرمودند كه ايشان حدود هزار نفر مى‏باشند.57
3ـ4ـ3. راه سوم تفكيك جمعيت است كه منطقى‏تر و در نتيجه به واقع نزديك‏تر مى‏نمايد. طبرى در روايتى، تعداد شركت كنندگان در فتح مكه را بيان نموده كه راه سوم در آن به خوبى ديده مى‏شود. وى مى‏نويسد:
ده هزار كس از مسلمانان در فتح مكه همراه پيمبر بودند، چهارصد كس از بنى‏غفار، چهارصد كس از اسلم، هزار و سه كس از مزينه و هفت‏صد كس از بنى‏سليم و هزار و چهارصد كس از جهينه و باقيمانده از قرشيان مهاجر و انصار و هم‏عهدانشان از بنى‏تميم و قيس بودند.58
اين روايت، حاكى از اين است كه تمام جمعيت بر اساس افراد قبيله شناخته مى‏شدند. مثلاً در يك جنگ، هر قبيله نيروهاى مشخصى را معرفى مى‏كرده و تنها يك جمع‏بندى ساده مى‏توانست تعداد جمعيت حاضر را مشخص نمايد.
اين سه راه براى شمارش، در گذشته وجود داشته و معقول هم به نظر مى‏رسد. اما باز هم مشكل اين‏جاست كه چرا اعداد، در منابع تاريخى، رند و كامل‏اند و معدود گزارش‏هايى در دست است كه اعداد خرد در آن‏ها باشد كه از جمله مى‏توان به عدد 313 در جنگ بدر يا 1425 نفر در حديبيه اشاره نمود. بنابراين بايد پذيرفت كه اعداد به كار رفته در حوادث تاريخى، معمولاً گرد و رند شده‏اند و ارقام خرده آن‏ها حذف شده است و همين امر، فرض تخمين را تقويت مى‏كند. اما به هر حال رواياتى كه در آن‏ها منطق شمارش رعايت شده باشد بيشتر قابل پذيرش‏اند.

3ـ5. معيد و صارخ

بحث مهم ديگرى كه بايد به آن بپردازيم بحث معيد و صارخ است. معيد يا صارخ به كسى گفته مى‏شد كه با سخنران فاصله داشت و در وسط جمعيت مى‏ايستاد و جملات سخنران را تكرار مى‏كرد تا تمام جمعيت در جريان صحبت‏هاى سخنران قرار گيرند. به عنوان نمونه در مدارس نظاميه بغداد افرادى به عنوان معيد، درس استاد را تكرار مى‏كردند. ابن‏كثير نمونه‏اى از اين افراد را نام مى‏برد.59 مهم‏تر آن‏كه شخص معيد مى‏بايست مورد اعتماد سخنران باشد. نيز معيد از ميان جوانان انتخاب مى‏شد تا هم توان تكرار سخنرانى را داشته باشد و هم توان علمى جهت دخل و تصرف در جملات سخنران را نداشته باشد. به نظر مى‏رسد بحث معيد و صارخ برخى را به اشتباه انداخته، از اين رو براى جمعيت‏هاى بسيار زياد نيز به آن متوصل مى‏شوند، در حالى كه معيد در هر جمعيتى كارآمد نبود و نمونه‏هاى تاريخى آن، بيشتر مربوط به مجالس درس60 كه حداكثر جمعيتى حدود هزار نفر شركت داشتند، مى‏باشد.
به راستى در يك جمعيت 120 هزار نفرى چگونه مى‏توان سخن گفت كه همه بشنوند. به عنوان مثال، ورزشگاه آزادى تهران را در نظر بگيريم؛ در چنين مكانى كه همه منظم نشسته‏اند باز هم نياز به چندين بلندگوست تا همه صداى يك شخص را بشنوند. چه برسد به يك اجتماع نامنظم. نگارنده به گزارشى از حضور معيد و صارخ در جريان غدير دست نيافت.

3ـ6. جمعيت مدينه در سال دهم هجرت

حال پس از اين مباحث مقدماتى وارد بحث جمعيت غدير مى‏شويم. متأسفانه براى جمعيت غدير هيچ كدام از راه‏هاى منطقى‏كه در بند 4ـ4 گذشت ديده نمى‏شود. تنها در روايت عياشى از امام صادق عليه‏السلام قرينه كوچكى براى پذيرش آن هست. امام مى‏فرمايد: پنج هزار نفر از مدينه و پنج هزار نفر از مكه بوده‏اند. در واقع، جمعيت را تفكيك مى‏كند و اين خود قرينه‏اى است. البته در جاى خود بحث كرديم كه با مسامحه مى‏توان پذيرفت كه اين‏ها اهل مكه نبودند، بلكه حاجيانى بودند كه از مكه پيامبر را همراهى نمودند. در مورد روايتى هم كه مى‏گفت عده‏اى از يمن آمده بودند نيز گفتيم كه آمدن آن‏ها وجهى ندارد.
حال با فقدان راه‏هاى شمارش در روايات غدير، بايد ديد بين اين تعداد روايات كه در مورد تعداد جمعيت حاضر در غدير در ابتداى بحث نقل شد، كدام را مى‏توان پذيرفت. در اين‏جا مى‏توان به سراغ قرينه ديگرى رفت تا بتوان به رقم واقعى دست يافت. براى اين منظور بايد جمعيت مدينه را از سال دوم به بعد بررسى نمود تا دست‏كم بدانيم مدينه در سال دهم ظرفيت چه تعداد زائر براى انجام حج را داشته است.
اگرچه جمعيت حاضر در غدير فقط اهل مدينه نبودند، اما محور، اهالى مدينه‏اند، چون در مسير بازگشت به مدينه اين اتفاق بزرگ روى داده است. علاوه بر اين، اگرچه جحفه محل احرام اهالى مصر و شام هم هست، اما گفتيم كه آن روز هنوز اسلام به مصر و شام نرسيده بود. حال آيا مى‏توانيم با توجه به قراين در نقل‏هاى تاريخى جمعيت تقريبى مدينه را به دست آوريم يا خير؟
اگر بتوانيم به نتيجه‏اى نزديك به واقع دست يابيم آن‏گاه مى‏توانيم به كمك آن‏ها يكى از روايات ذكر شده در مورد جمعيت غدير را انتخاب نماييم. قراين اين مسئله، جمعيت‏هايى است كه در جريان‏ها و حوادث سال‏هاى قبل بوده‏اند. بهترين قرينه‏اى كه مى‏توانيم از آن استفاده كنيم افزايش جمعيتى است كه از سال اول هجرت تا سال دهم اتفاق افتاده است. افزايش جمعيت در گزارش‏ها كاملاً محسوس است و مى‏توان از آن‏ها استفاده كرد. البته بايد افزايش را نسبى در نظر گرفت. مثلاً در جنگ بدر تعداد سپاه مسلمانان 313 نفر، در جنگ خندق سه هزار نفر و هنگام فتح مكه ده هزار نفر و در بازگشت از مكه و در جنگ حنين دوازده هزار نفر گزارش شده است.
اين امر مى‏تواند كمك كند تا دريابيم كه مدينه طى ده سال تا چه اندازه به لحاظ جمعيت رشد داشته و مسلمانان تا چه اندازه افزايش يافته‏اند.
توضيح آن‏كه: در جنگ بدر شمار مسلمانان (منظور سپاه مسلمانان است نه كل جمعيت مسلمانان، اعم از زن و مرد و كودك) 313 نفر، در جنگ احد حدود هزار نفر، و دو سال بعد، يعنى در جنگ خندق (با توجه به اين‏كه جنگ در كنار مدينه بوده و به عبارتى داخل شهر انجام مى‏شد) حدود سه هزار نفر گزارش شده است. حال اگر مسلمانان طى سه سال بعد دوبرابر هم شده باشند جمعيت سپاه مسلمانان در سال هشتم شش هزار نفر معقول به نظر مى‏رسد. جالب اين‏كه براى اين احتمال، در تاريخ شاهدى به چشم مى‏خورد و آن روايتى است كه مورخان جمعيت كسانى را كه در سال هشتم براى فتح مكه از مدينه بيرون رفتند، بيان نموده‏اند. در سيره ابن‏اسحاق آمده است: مسلمانان وقتى به مرالظهران61 رسيدند، ده هزار نفر بودند، هفت‏صد نفر از آنان از قبيله سليم بودند و هزار نفر از قبيله مزينه.62 وى در ادامه مى‏نويسد: از هر قبيله تعدادى آمده بودند.63 از اين روايت چنين برمى‏آيد كه تمام جمعيت، از مدينه نبوده‏اند. مؤيد اين امر، روايت ديگرى است از طبرى كه جمعيت را كاملاً تفكيك كرده و كار را براى قضاوت آسان نموده است:
ده هزار كس از مسلمانان در فتح مكه همراه پيمبر بودند: چهارصد كس از بنى‏غِفار، چهارصد كس از اسلم، هزار و سه كس از مزينه و هفتصد كس از بنى‏سليم و هزار و چهارصد كس از جهينه و باقيمانده از قرشيان مهاجر و انصار و هم‏عهدانشان از بنى‏تميم و قيس بودند.64
چنان‏چه اعداد اين روايت را جمع نماييم عدد 3903 به دست مى‏آيد؛65 يعنى مهاجر و انصارى كه از مدينه در سال هشتم براى فتح مكه همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شدند جمعيتى حدود شش هزار نفر بوده‏اند و اين موافق با همان احتمال ماست.
اما گزارش واقدى در مورد جمعيت حاضر در فتح مكه، عددى كمتر از اين را نشان مى‏دهد. وى مى‏نويسد:
مهاجران هفت‏صد نفر بودند و سى‏صد اسب همراه داشتند، انصار چهار هزار نفر بودند و پانصد اسب همراه داشتند، مزينه هزار نفر بودند و صد اسب و صد زره همراه داشتند و سه پرچم بزرگ با آن‏ها بود، يكى همراه نعمان بن مقرّن، ديگرى همراه بلال بن حارث، و سومى همراه عبداللّه بن عمرو، اسلم چهارصد نفر بودند و سى اسب داشتند و دو پرچم، يكى را بريدة بن حصيب و ديگرى را ناجية بن اعجم حمل مى‏كرد، جهينه هشت‏صد نفر بودند و پنجاه اسب همراه داشتند و چهار پرچم.66
بر اساس اين روايت، مهاجران و انصار كمتر از پنج هزار نفر بودند. اما با قدرى تسامح، مى‏توان عدد شش هزار را كه طبرى نقل كرده است با عدد حدود پنج هزار كه واقدى آورده نزديك هم دانست و جمعيت تقريبى را به دست آورد.
همين‏طور گزارشى كه از ابن‏عباس نقل شده مبنى بر اين‏كه هنگام فتح مكه تمام مهاجران و انصار همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهشدند و هيچ كس باقى نماند، مؤيد حضور چنين تعدادى مى‏باشد.67 البته روشن است كه منظور ابن‏عباس اين نيست كه حتى يك نفر هم در مدينه نماند، بلكه غالب جمعيت از مدينه خارج شدند و عده‏اى هم كه در مدينه ماندند شامل زنان و كودكان و سالخوردگان بود كه آن‏ها را لحاظ خواهيم نمود.
نكته‏اى كه بايد بدان توجه كنيم اين‏كه پس از فتح مكه، سپاه اسلام به حنين رفت. نقل‏هاى تاريخى جمعيت سپاه اسلام را در حنين دوازده هزار نفر گزارش مى‏كنند. اما نكته بسيار اساسى كه اين‏جا وجود دارد آيه‏اى از قرآن كريم است كه مى‏فرمايد:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فى مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ؛68 خدا شما را در بسيارى از جاى‏ها يارى كرد. و نيز در روز حنين، آن گاه كه انبوهىِ لشكرتان شما را به شگفت آورده بود، ولى براى شما سودى نداشت و زمين با همه فراخى‏اش بر شما تنگ شد و بازگشتيد و به دشمن پشت كرديد.
از اين آيه مى‏توان برداشت كرد كه دوازده هزار نفر، جمعيت بسيار عظيمى بوده است كه مسلمانان با ديدن آن به خود مغرور شدند؛ به بيان ديگر، مسلمانان جمعيت بى‏سابقه‏اى را مشاهده كرده و به وجد آمده بودند. علت اين امر هم كاملاً روشن است، چون مسلمانان هنگام خارج شدن از مدينه ـ همان‏طور كه گفتيم ـ شش هزار نفر بودند، و در بين راه، چهار هزار نفر و طبق روايت طبرى 3903 نفر به آن‏ها اضافه شدند كه مجموعا ده هزار نفر بودند. آن گاه پس از فتح مكه دو هزار نفر از مردم مكه همراه آن‏ها شدند؛ يعنى در واقع، جمعيتى كه از مدينه خارج شد دقيقا دوبرابر شدند و همين امر سبب تعجب و غرور آن‏ها گرديد. اين آيه از قرآن مى‏تواند قرينه خوبى براى ما باشد.
روشن است كه در اين‏جا چهار هزار نفرى را كه از مناطق ديگر آمده بودند، نمى‏توانيم جزء جمعيت مدينه به حساب آوريم. اگرچه اين افراد در جريان غدير مى‏توانستند حضور داشته باشند، اما از جمعيت مدينه به حساب نمى‏آيند.
قرينه ديگر، جمعيت حاضر در تبوك است. اولاً: اشكال اختلاف روايات در مورد تبوك وارد است. در بين نقل‏هاى تاريخى، تعداد مسلمانان در تبوك سى هزار،69 هفتاد هزار، يك‏صد هزار70 و حتى 120 هزار نفر71 گزارش شده است. ثانيا: نبايد تصور شود كه همه اين افراد از مدينه بودند. مدينه‏اى كه در سال هشتم، شش هزار نفر را به فتح مكه فرستاد، چگونه ممكن است طى يك سال جمعيتش پنج برابر شود. بر فرض كه اين آمار صحيح باشد بايد گفت كه از مدينه، مكه و از قبايل اطراف اين دو آمدند. ثالثا: به نظر نگارنده باز هم در اين آمار، امكان مبالغه وجود دارد. همين اختلاف نقل‏ها شاهدى بر مبالغه ناقلان و گزارش‏گران است.
سال نهم به نام عام‏الوفود مشهور است؛ سالى كه نمايندگان قبايل مختلف عربستان به مدينه مى‏آمدند و تبعيت خود را از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اعلان مى‏كردند. در واقع، اين مسئله ناشى از فتح مكه و قدرت مطلق پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در منطقه بود، از اين رو، قدرت‏هاى كوچك چاره‏اى جز اين نداشتند تا زير پرچم رسول‏اللّه قرار گيرند.
به نظر نگارنده عام‏الوفود تغيير چندانى در جمعيت مدينه كه هسته مركزى مسافران حجه‏الوداع و خميرمايه جميعت غديرند ايجاد نكرد، زيرا در اين سال صرفا نمايندگانى از قبايل و قدرت‏هاى كوچك به مدينه مى‏آمدند و اعلان تبعيت مى‏كردند، اما شاهدى در تاريخ نداريم كه اين افراد در مدينه ماندگار شده باشند. بر فرض كه اين‏ها در مدينه مانده باشند تعدادشان آن‏قدر نبوده كه سبب تغيير اساسى در جمعيت مدينه شوند. در برخى وفدها تعداد آن‏قدر كم بوده كه در كتاب‏هاى تاريخى مى‏توان حتى اسامى برخى از اين افراد را يافت.72
نكته مهم‏تر اين‏كه از اين افراد تازه‏مسلمان كه فقط رؤساى ايشان به مدينه آمدند و اظهار اسلام كردند، بعيد مى‏نمايد كه هنوز يك‏سال از اظهار اسلامشان نگذشته همراه با پيامبر عازم سفر حج شوند، اين افراد صرفا اصول اسلام را شنيدند و پذيرفتند. توجه به ماجراى ارتداد كه در زمان حيات پيامبر آغاز شد تأييدى بر اين نكته است.
آخرين نكته در اين بحث، جيش اسامه است كه در نقل‏هاى تاريخى تعداد جيش اسامه تنها سه هزار نفر گزارش شده است.73 اين امر، احتمال ما مبنى بر مبالغه در تبوك را تقويت مى‏كند. نيز حاكى از اين نكته بسيار مهم است كه در حوادث پى در پى، ضرورتى‏ندارد آمار شركت كنندگان نيز افزايش يابد و همه شركت نمايند. بر فرض كه در تبوك سى هزار نفر هم بوده‏اند، اما در جيش اسامه سه هزار نفر بيشتر شركت ندارند. به نظر نگارنده اين سه هزار نفر را مى‏توان سپاه مدينه تلقى كرد.
نتيجه اين‏كه اگر شركت كنندگان در فتح مكه، سالخوردگان و كودكان و افراد باقى‏مانده در مدينه و افرادى را كه احيانا در دو سال بعد به جمعيت مدينه افزوده شده‏اند، جمع نماييم، معقول به نظر مى‏رسد كه جمعيتى حدود 25 هزار نفر در سال‏هاى منتهى به وفات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ساكن مدينه باشند.74 اين آمار علاوه بر شواهد گذشته، از اين قانون نيز پيروى مى‏كند كه يك نفر سرباز در ميدان جنگ ـ يا يك مسافر ـ دست‏كم يك خانواده سه نفرى را در منزل رها كرده و به ميدان نبرد آمده است. در نقل‏هاى تاريخى نيز تأييدى بر اين مطلب به چشم مى‏خورد كه در اين‏جا ذكر مى‏كنيم. اهل‏سنت روايتى را از شافعى نقل مى‏كنند كه گفته است: زمانى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا رفت شصت هزار نفر مسلمان بودند؛ سى هزار نفر در مدينه و سى هزار نفر ديگر در باقى بلاد و قبايل.75 اين رقم گرچه با آن‏چه ما بدان رسيديم مطابقت كامل ندارد، اما بسيار به هم نزديك‏اند.

3ـ7. حج گزاران مدينه

تاكنون جمعيت تقريبى مدينه را به دست آورديم. اينك بايد ببينيم كه چه تعداد نفر مى‏توانستند به عنوان حج‏گزار، از مدينه و اطراف خارج شوند و پيامبر را همراهى كرده و در راه بازگشت، در غدير سخنان پيامبر را بشنوند؟ اما قبل از اين‏كه به نتيجه برسيم و جمعيت حج‏گزار مدينه را تخمين بزنيم، لازم است آن‏چه تاكنون گفته‏ايم ارزيابى نموده و مقومات و مستبعدات آن‏ها را بررسى كنيم. به عبارت ديگر، ببينيم چه عواملى سبب مى‏شود جمعيت خارج شونده از مدينه زياد باشد و چه فاكتورهايى سبب مى‏شود كه قول جمعيت كمتر را انتخاب نماييم.
1. فتح مكه: پس از فتح مكه افرادى همراه پيامبر وارد مدينه شدند؛
2. اولين حج: سال دهم اولين حجى است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قصد انجام آن را دارد كه بدون درگيرى و با خيالى آسوده اتفاق خواهد افتاد. بعيد نيست كه افراد زيادى مايل باشند در يك حج رسمى و بدون درگيرى شركت نمايند. به‏ويژه اگر اسنادى داشته باشيم حاكى از دعوت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از قبايل مسلمان اطراف مدينه براى شركت در مراسم حج، و اجابت آن‏ها باشد.
1. شيوع بيمارى آبله يا حصبه قبل از حركت كاروان حج: طبق گزارشى، عده‏اى از اهالى مدينه نتوانستند پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهرا در سفر حجه‏الوداع همراهى كنند و علت آن نيز شيوع بيمارى بود. اين گزارش در كتاب السيرة الحلبيه آمده كه مى‏نويسد: «وعند خروجه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله للحج أصاب الناس بالمدينه جدرى أو حصبة منعت كثيرا من الناس من الحج معه».76 به نظر مى‏رسد كه هيچ انگيزه‏اى براى جعل اين روايت نيست و در اين صورت، مدينه نمى‏توانست جمعيت زيادى را روانه حجه‏الوداع نمايد.
2. تحمل جمعيت.
3. اختلاف اقوال.
4. بايد توجه داشت كه تعداد سپاه اسلام در جنگ حنين كه دوازده هزار نفر گزارش شده آن‏قدر در نظر مسلمانان زياد بود كه طبق آيه قرآن به خود مغرور شدند. اين امر نشانه آن است كه آن روز دوازده هزار نفر مساوى بوده با يك جمعيت بى‏سابقه و عظيم.
5. عام‏الوفود: اين مسئله، افزايش جمعيت مسلمانان را در پى داشت نه افزايش جمعيت مدينه را. اين نكته‏اى بسيار مهم و اساسى است كه كمتر بدان توجه شده است. همين طور آمار افرادى معدود كه در اوايل هجرت همراه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهبه مدينه هجرت كردند يا بعداً وارد مدينه شدند و جا و مكانى در مدينه نداشتند و لذا در صفه مسجد ساكن شدند، در تاريخ مشخص است و قابل توجه نيست. بنابراين، پذيرفته نيست كه بدون دليل جمعيتى را به جمعيت مدينه اضافه كنيم.
6. در جريان فتح مكه و نيز غزوه تبوك احساس مسئوليت نسبت به جنگ سبب مى‏شود جمعيت بيشترى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را همراهى‏نمايند، در حالى كه در سال دهم صرفا حج‏گزاردن با پيامبر است كه مى‏تواند انگيزه‏اى براى مسلمانان باشد. بنابراين اگر افراد زيادى نروند، هيچ توبيخى براى آن‏ها وجود نخواهد داشت. اما به صورت طبيعى هر مسلمانى مشتاق است در اين سفر معنوى پرجاذبه شركت كند، به‏ويژه آن‏كه جنبه آموزشى نيز دارد.
7. در جريان حديبيه، روايات متفاوت است و حتى هفت‏صد نفر هم گفته شده است. اما با نگاه خوشبينانه تنها 1500 نفر در همراهى با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حاضر شدند و به مكه رفتند.77 همين‏طور در خيبر 1500 نفر بودند،78 در حالى كه در خندق كه دو سال قبل از اين بود سه هزار نفر حاضر بودند. پس وجهى ندارد كه در همه حوادث، همه حاضر باشند و در هر حادثه‏اى آمار افزايش يابد.
8. جيش اسامه: بر فرض كه در تبوك سى هزار نفر بودند، ضرورتى نداشت كه همه در حجه‏الوداع نيز شركت داشته باشند. چه بسا مانند جيش اسامه ـ در عين حالى كه جنگ است و همه بايد شركت كنند ـ اما سه هزار نفر بيشتر نبودند. ضرورتى براى شركت همه در همه اتفاقات نيست.
9. مردم مدينه دو سال قبل از اين، در سال هشتم (اين صرفاً احتمال است) سفر مكه را تجربه كرده‏اند و چه بسا چندان اشتياق به انجام دوباره چنين سفر خسته كننده‏اى نداشته باشند.
در پايان اين بحث با توجه به آن‏چه گذشت، مى‏توان گفت كه حج‏گزاران مدينه كه محور جمعيت حاضر در غديرند و خميرمايه اين جمعيت‏اند چيزى حدود پنج هزار نفر بوده و بيش از اين نمى‏توان تصور نمود، چنان‏كه در نقل شعيرى در جامع الاخبار كه حاضران در غدير را هفده هزار نفر گزارش كرده بود نيز پنج هزار نفر را از مدينه و بقيه را از يمن مى‏دانست.79 اگرچه ما روايت را به دليل حضور يمنى‏ها رد كرديم اما يك بخش آن مى‏تواند تأييدى بر گفته‏هاى ما باشد. نيز روايت عياشى كه مى‏گويد پنج هزار نفر از مدينه خارج شدند80 تأييد ديگرى است.

3ـ8. حاضران در مكه هنگام حجه‏الوداع

قول رايج در ميان منابع اهل‏سنت اين است كه جمعيت حاضر در مكه در حجه‏الوداع چهل هزار نفر بوده‏اند.81 البته اقوال ديگرى نيز هست كه مى‏توان به هفتاد هزار،82 نود هزار،83 يكصد هزار،84 114 هزار،85 120 هزار86 و در نهايت 130 هزار نفر اشاره كرد.87 به نظر مى‏رسد كه در اين اقوال، بسيار مبالغه شده است. ما، در بحث تحمل جمعيت گفتيم كه حضور اين تعداد زائر بسيار بعيد مى‏نمايد. با توجه به اين‏كه بيشتر نقل‏ها چهل هزار نفر را گزارش كرده‏اند به نظر مى‏رسد با قدرى تسامح مى‏توان آن را پذيرفت.

3ـ9. حاضران در غدير

حال در بين ده روايتى كه در آن‏ها به جمعيت غدير اشاره شده و در ابتداى بحث آورده شد، به نظر مى‏رسد روايت عياشى از امام صادق عليه‏السلام كه خارج شوندگان از مدينه را پنج هزار نفر دانسته، مدرك و سندى براى رسيدن به عدد نزديك به واقع است. البته با ذكر اين نكته كه براى ما مشخص نيست پنج هزار نفر ديگر اهل كجا بودند. در واقع، پنج هزار نفر دوم براى ما بلاتكليف بوده و هنوز ثابت نشده است. گذشت كه آمدن مكى‏ها تا فاصله 180 كيلومترى، هيچ توجيهى ندارد. اهالى يمن نيز مى‏بايست به سمت جنوب بروند. پس مى‏توان گفت كه چه بسا عده‏اى از مناطق شمالى شبه‏جزيره و احيانا اهالى جنوب عراق، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را همراهى كرده‏اند، چراكه هنوز عراق و شام مسلمانى نداشت تا حج‏گزار داشته باشد. شواهدى كه ما را در انتخاب روايت عياشى كمك مى‏كند تا آن را به عنوان سند بحث خود قرار دهيم از اين قرارند:
1. منبع روايت: تفسير عياشى به عنوان منبعى كهن و پذيرفته شده نزد شيعه است. نيز در مقايسه با منابع ديگر، مانند تفسير فرات كوفى88 (قرن چهارم)، جامع الاخبار (قرن ششم)، الاحتجاج (قرن ششم)، مناقب آل ابيطالب (قرن ششم)، تذكرة الخواص(قرن ششم)، نهج الايمان (قرن هفتم) و سمط النجوم العوالى (قرن دوازدهم) از لحاظ زمانى مقدم‏تر است.
2. تأييد روايت: ابن شهرآشوب و شيخ حرّ عاملى نيز همين روايت را نقل مى‏كنند كه توضيح آن‏ها گذشت.89
3. شأن نزول: عياشى اين روايت را ذيل آيه ابلاغ آورده كه نزد شيعه كاملاً پذيرفته شده است.
4. منطق شمارش: در اين روايت، پنج هزار نفر از مدينه و پنج هزار نفر از مكه دانسته شده است. گرچه اين تفكيك خود مى‏تواند دليلى بر رد اين قول باشد، چون دليلى بر حضور مكى‏ها نيست. اما از آن‏جا كه بر اساس مباحث گذشته، خارج شوندگان از مدينه پنج هزار شمرده شده‏اند، لذا مى‏تواند سند و مدركى براى ما باشد. نگارنده بر اين باور است كه گرچه تعداد حج‏گزاران مدينه را تخمين زده‏ايم، اما براى جمعيت حاضر در غدير دست‏كم نياز به نقل تاريخى داريم. بر اين اساس، در ميان ده روايتى كه گذشت به نظر مى‏رسد نزديك‏ترين قول به محاسبات ما همين روايت عياشى است.
5. جمعيت كل حج‏گزاران در مكه: گذشت كه نزد اهل‏سنت، مشهور آن است كه چهل هزار نفر در حجه‏الوداع در مكه حضور داشتند. بر فرض كه اين آمار نزديك به واقع باشد، حال اگر حج‏گزاران اهالى مكه، يمن و طائف و قبايل مسلمان باديه‏نشين را از اين چهل هزار نفر كسر كنيم، چيزى حدود پنج هزار نفر براى مدينه و حدود پنج هزار نفر براى قبايل شمالى نجد و نيز قبايلى كه حدفاصل مدينه تا جحفه بوده و احتمالاً پيامبر را همراهى كرده‏اند، عده قابل قبولى است. بايد توجه داشت كه مكه، طائف و يمن جمعيت معتنابهى داشته‏اند.90

با توجه به موقعيت جغرافيايى غدير، روشن شد كه محور و هسته اصلى حاضران در غدير، اهالى مدينه و بقيه از قبايل اطراف مدينه و چه بسا قبايل شمالى نجد بوده‏اند. نيز بر اساس مباحثى كه درباره جمعيت مدينه گفته شد، معلوم شد كه مدينه ظرفيت فرستادن حدود پنج هزار نفر را به مكه داشته است. از اين رو با تمسك به روايت عياشى كه پنج هزار نفر از حاضران در غدير را مدنى مى‏داند و هم‏چنين گزارش جامع الاخبار، به اين نتيجه مى‏رسيم كه حدود پنج هزار نفر از اهالى مدينه و تعدادى نيز از قبايل اطراف در غدير حاضر بوده‏اند. چنان‏چه بخواهيم روايت ده هزار نفر عياشى را بپذيريم، بايد توجيهى براى‏پنج هزار ديگر داشته باشيم.

1. قرآن كريم، ترجمه عبدالحميد آيتى.
2. ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، دارالفكر، 1409 ق.
3. ابن‏اثير، عزالدين على، الكامل فى التاريخ، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسه مطبوعاتى علمى، 1371.
4. ابن تيميه حرانى، احمد بن عبدالحليم، مجموع الفتاوى، تحقيق عبدالرحمن بن محمد العاصمى النجدى، چاپ دوم: مكتبة ابن تيميه، [بى‏تا].
5. ابن جبر، زين‏الدين على بن يوسف، نهج الايمان، تحقيق سيداحمد حسينى، چاپ اول: مشهد، مجتمع امام هادى عليه‏السلام، 1418.
6. ابن‏جوزى، أبوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول: بيروت، دارالكتب‏العلميه، 1992 م.
7. ابن جوزى، تذكرة الخواص تمامى الامة بذكر خصائص الائمه، مجمع جهانى اهل بيت، 1426.
8. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه تاريخ، ترجمه محمد پروين گنابادى، چاپ هشتم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375.
9. ابن‏سعد، الطبقات الكبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374.
10. ابن‏شهر آشوب، مناقب آل ابيطالب، قم مؤسسه انتشارات علامه، 1379.
11. ابن طاووس، سيدعلى، اقبال الاعمال، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1367.
12. ابن عربى، ابوبكر محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم فى تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، تحقيق محب‏الدين خطيب و محمود مهدى استانبولى، چاپ دوم: بيروت، دارالجيل، 1407 ق.
13. ابن كثير، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.
14. ـــــــــ، تفسيرالقران العظيم، تحقيق محمدحسين شمس‏الدين، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1419 ق.
15. ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبويه، تحقيق مصطفى سقا و ابراهيم ابيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دارالمعرفه، [بى‏تا].
16. اربلى على بن عيسى، كشف الغمه، تبريز، كتبه بنى هاشمى، 1381 ق.
17. انصارى، سراج‏الدين عمر بن على بن احمد، المقنع فى علوم الحديث، تحقيق عبدالله بن يوسف الجديع، چاپ اول: دارالنشر السعوديه، 1413 ق.
18. عمادالدين محمد بن ابى‏القاسم طبرى، بشاره‏المصطفى، تحقيق محمدجواد قيومى، چاپ اول: قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1420 ق.
19. بلاذرى، احمد بن يحيى، انساب الاشراف، تحقيق سهيل ذكار و رياض زركلى، چاپ اول: بيروت، دارالفكر، 1417 ق.
20. ابن‏ماجه، محمدبن يزيد ابوعبداللّه‏ القزوينى، سنن، بيروت، دارالفكر، [بى‏تا].
21. بيهقى، ابوبكر بن حسين، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1361.
22. ثقفى كوفى، ابراهيم بن محمد كوفى، الغارات، ترجمه عزيزالله عطاردى، انتشارات عطارد، 1373.
23. حضرمى شافعى، محمد بن عمر بحرق، سيرة النبى المختار، تحقيق محمد عنان نصوح عزقول، چاپ اول: بيروت، دارالحاوى، 1998 م.
24. حلبى، على بن برهان‏الدين، السيرة الحلبية فى سيرة الأمين المأمون، بيروت، دارالنشر ـ دارالمعرفه، 1400 ق.
25. حموى، شهاب‏الدين ابوعبدالله ياقوت بن عبداللّه‏، معجم البلدان، چاپ دوم: بيروت، دارصادر، 1995 م.
26. خصيبى، حسين بن حمدان، الهداية الكبرى، چاپ چهارم: بيروت، مؤسسه بلاغ ، 1411 ق.
27. خويى، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث، قم، مركز نشر آثار شيعه، 1410 ق.
28. ذهبى، شمس‏الدين، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، تحقيق عمر عبدالسلام، چاپ دوم: بيروت، دارالكتاب العربى، 1413 ق.
29. زرقانى، محمد بن عبدالباقى بن يوسف، شرح على موطأ الإمام مالك، چاپ اول: بيروت، دارالنشر ـ دارالكتب العلميه، 1411 ق.
30. شعيرى، تاج‏الدين، جامع الأخبار، قم، انتشارات رضى، 1363.
31. صالحى شامى، محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد، تحقيق عادل احمد عبدالموجود، چاپ اول: بيروت، دارالكتب العلميه، 1414 ق.
32. صدوق، محمد بن على، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1403 ق.
33. طبرسى، احمد بن على، الاحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضى، 1403 ق.
34. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم، تهران، اساطير، 1375.
35. عاصمى مكى، عبدالملك بن حسين، سمط النجوم العوالى فى أنباء الأوائل والتوالى، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419 ق.
36. عاملى، شيخ حر، وسائل الشيعه، قم، مؤسه آل البيت عليهم‏السلام، 1409 ق.
37. عراقى، عبدالرحيم بن حسين، التقييد و الايضاح، تحقيق محمد بن عثمان، چاپ اول: بيروت، دارالفكر، 1970 م.
38. عظيم‏آبادى، محمد شمس‏الحق، عون المعبود شرح سنن ابى داوود، چاپ دوم: بيروت، الكتب العلمية، 1995 م.
39. عياشى، تفسير عياشى، تحقيق سيدهاشم رسول محلاتى، تهران، چاپخانه علميه، 1380 ق.
40. فتال نيشابورى، روضة الواعظين، قم، انتشارات رضى، [بى‏تا].
41. فلاح‏زاده، محمدحسين، فصلنامه علوم حديث، سال سوم، شماره 7، بهار 1377.
42. كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1365.
43. كوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم، تفسير، محمد كاظم محمودى، چاپ اول: تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410 ق.
44. كوفى، محمد بن سليمان، مناقب اميرالمؤمنين، تحقيق محمدباقر محمودى، چاپ اول: مجمع احياءالثقافة الاسلاميه، 1412 ق.
45. مجلسى، علامه محمدتقى، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه وفا، 1404 ق.
46. مسعودى، أبوالحسن على بن الحسين، التنبيه و الإشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل صاوى، قاهره، دارالصاوى، [بى‏تا]، (افست قم، مؤسه نشر المنابع الثقافة الاسلاميه).
47. مغربى، قاضى نعمان، شرح‏الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار، تحقيق سيدمحمد حسينى جلالى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، [بى‏تا].
48. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فى معرفة حجج‏الله على العباد، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، قم، 1413ق.
49. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبه الثقافه الدينيه، [بى‏تا].
50. واقدى، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق مارسدن جونس، چاپ دوم: بيروت، مؤسة الأعلمى، 1409ق.
51. هندى، علاءالدين على بن حسام‏الدين، كنز العمال فى سنن الأقوال والأفعال، تحقيق محمود عمر دمياطى، چاپ اول: بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
52. يعقوبى، تاريخ يعقوبى، بيروت، دارصادر، [بى‏تا].
53. ـــــــ، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، چاپ اول: تهران، انتشارات علمى فرهنگى، 1371.
54. يوسفى غروى، محمدهادى، موسوعة التاريخ الاسلامى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق.

پى‏نوشتها:

1. استاد محمدهادى يوسفى غروى در كتاب موسوعة التاريخ الاسلامى، ج 3، ص 626ـ627 به اختصار روايات مربوط به تعداد حاضران در غدير را نقل كرده‏اند.
2. شيخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 395؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 508؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج 3، ص 27 و ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 209.
3. شيخ صدوق در خصال ضمن بيان ايام هفته و بيان اين‏كه هر روز اختصاص به كارى دارد، روز جمعه را روز عيد ياد مى‏كند و مى‏نويسد: عيد غدير، روز هجدهم ذى‏حجه است و آن نيز جمعه بوده است شيخ صدوق، همان، ج 2 ، ص 395. نويسنده كتاب بشارة المصطفى روز غدير را پنجشنبه معرفى مى‏نمايد. نيز: ابن جبر (نهج الايمان، ص 114). روايتى را از سعيد خدرى آورده كه بنابر آن، غدير روز پنجشنبه بوده است. هم‏چنين محمد بن سليمان كوفى (مناقب اميرالمؤمنين، ج 1، ص 118) روايتى را از ابى‏سعيد خدرى نقل مى‏كند كه طبق آن، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مردم را در غدير جمع كرد و آن روز پنجشنبه بود.
4. ابوبكر بن حسين بيهقى، دلايل النبوه، ج 5، ص 446؛ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 2، ص 708 و ابن‏كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 25. اينان ذيل آيه اكمال به تفصيل درباره اين‏كه عرفه سال دهم جمعه بوده يا خير بحث كرده‏اند.
5. از ميان منابع شيعى مى‏توان به: اربلى على بن عيسى، كشف الغمه، ج 1، ص 20 و علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 534 اشاره نمود.
6. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 209: «الثامن عشر من ذى الحجة عامئذ و كان يوم الأحد بغدير خم تحت شجرة هناك، فبين فيها أشياء. و ذكر من فضل عليّ و أمانته و...».
7. طبرسى، الاحتجاج، ص 58: «أتاه جبرئيل عليه‏السلام على خمس ساعات مضت من النهار».
8. فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ج 1، ص 91.
9. ابن اثير، اسدالغابه، ج 5، ص 252: «نشهد أنا أقبلنا مع رسول الله صلّى الله عليه و سلّم من حجة الوداع، حتى إذا كان الظهر خرج رسول اللّه ـ صلّى الله عليه و سلّم ـ فأمر بشجرات فشددن، و ألقى عليهنّ ثوب، ثم نادى: الصلاة. فخرجنا فصلينا، ثم قام فحمد اللّه تعالى و أثنى عليه، ثم قال: يا أيها الناس، أتعلمون أنّ اللّه عز و جل مولاى و أنا مولى المؤنين، و أنى أولى بكم من أنفسكم؟ يقول ذلك مرارا. قلنا: نعم، و هو آخذ بيدك يقول: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللَّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه ثلاث مرات».
10. على بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 456: «و قد بلغنا غدير خم فى وقت لو طرح اللحم فيه على الأرض لانشوى».
11. حسين بن حمدان، خصيبى، الهداية الكبرى، ص 103: «و قد علمت انه كان يوما شديد القيظ يشيب فيه الطفل...».
12. قاضى نعمان مغربى، شرح الاخبار، ج 1، ص 99 :«و ذلك فى يوم ما اتى علينا يوم اشد حرا منه».
13. اكنون برنامه‏هاى رايانه‏اى اين كار را به راحتى انجام مى‏دهند. به عنوان نمونه به نرم‏افزار نورالسيره مى‏توان اشاره نمود.
14. ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 4 ، ص 188: «و قال بعض أهل اللغه: الغدير فعيل من الغدر، و ذاك أن الإنسان يمرّ به و فيه ماء فربما جاء ثانيا طمعا فى ذلك الماء فإذا جاءه وجده يابسا فيموت عطشا».
15. همان، ج 2، ص 390.
16. همان.
17. همان.
18. همان، ج 4 ، ص 188.
19. هر مايل حدود 1600 متر مى‏باشد.
20. طبرسى، همان، ص 58: «فرحل فلما بلغ غدير خم قبل الجحفه بثلاثه اميال».
21. ابن جوزى، المنتظم، ج 1، ص 146.
22. ابن طاووس، همان، ج 1، ص 455: «فخرج رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حتى نزل الجحفة فلما نزل القوم و أخذوا منازلهم أتاه جبرئيل عليه‏السلام».
23. ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، ج 2، ص 507، پاورقى: «الجحفه بالضم ثم السكون و الفا، كانت قرية كبيرة ذات منبر على طريق المدينه، من مكه على اربع مراحل و هى ميقات اهل مصر و الشام، ان لم يمروا على المدينه فان مروا بالمدينه فميقاتهم ذوالحليفه و كان اسمها مهيعه و انما سميت الجحفه لان السيل اجتفها و حمل اهلها فى بعض الاعوام و هى الان خراب، و بينها وبين ساحل الجار نحو ثلاث مراحل و بينها و بين اقرن موضع من البحر سته اميال، و بينها وبين المدينه ست مراحل و بينها وبين غدير خم ميلان».
24. متن كامل گزارش بازديد از منطقه غدير، در فصلنامه علوم حديث، سال سوم، شماره 7، بهار 77، ص 232 نوشته محمدحسين فلاح‏زاده آمده است.
25. مفيد، الارشاد، ج 1، ص 175.
26. اهالى مدينه از مسجد شجره محرم مى‏شوند كه اين مسجد نزديك مدينه واقع شده است، اما كسانى كه در منطقه جنوبى مدينه هستند، در بين راه مدينه به مكه در جحفه محرم مى‏شوند.
27. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 26. متن روايت چنين است: «و فى روايه عن الباقر عليه‏السلامقال: لما قال النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يوم غدير خم بين الف و ثلاثماه رجل من كنت مولاه فهذا على مولاه...».
28. مجلسى، همان، ج 37، ص 158.
29. فرات كوفى، تفسير، ص 51: «عن عمار بن ياسر قال: كنت عند ابى ذر الغفارى ـ رض ـ فى مجلس ابن عباس ـ رض ـ و عليه فسطاط و هو يحدث اذ قام ابوذر حتى ضرب بيده الى عمود فسطاط ثم قال: ايها الناس من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى فقد انبأته باسمى انا جندب بن جناده ابوذر الغفارى سالتكم بحق الله و حق رسوله اسمعتم من رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و هو يقول: ما اقلت الغبراء و لا اظلت الخضرا ذا لهجة اصدق من ابى ذر؟ قالو: اللهم نعم. قال: فتعلمون ايها الناس ان رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله جمعنا يوم غدير خم الف و ثلاثماه رجل يقول: اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله. فقام رجل فقال: بخ بخ يابن ابيطالب...».
30. در ادامه، محاسبات صورت گرفته را ذكر خواهيم كرد.
31. ر.ك: عياشى، تفسير، ج 1، ص 332: «عن عمر بن يزيد قال: قال أبو عبد الله عليه‏السلام ابتداء منه العجب يا ابا حفص لما لقى على بن أبى طالب، أنه كان له عشرة ألف شاهد لم يقدر على أخذ حقه، و الرجل يأخذ حقه بشاهدين، إن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خرج من المدينة حاجا و معه خمسة آلاف، و رجع من مكة و قد شيعه خمسة آلاف من أهل مكة، فلما انتهى إلى الجحفه نزل جبرئيل بولاية على...».
32. ابن شهرآشوب، همان، ج3، ص 26.
33. حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 27، ص 239.
34. همان: «عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه‏السلام ابْتِدَاءً مِنْهُ الْعَجَبُ لِمَا لَقِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ كَانَ لَهُ عَشَرَةُ آلَافِ شَاهِدٍ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَخْذِ حَقِّهِ وَ الرَّجُلُ يَأْخُذُ حَقَّهُ بِشَاهِدَيْنِ ، أَقُولُ لَعَلَّ الْعَشَرَةَ آلَافٍ كَانُوا حَاضِرِينَ فِى الْمَدِينَةِ وَ الْبَاقُونَ كَانُوا تَفَرَّقُوا فِى الْبُلْدَانِ».
35. تفسير عياشى، ج 1، ص 329: «عن صفوان الجمال قال قال أبو عبد اللّه‏ عليه‏السلام لقد حضر الغدير اثناعشر ألف رجل يشهدون لعلى بن أبى طالب عليه‏السلام، فما قدر على أخذ حقه، و إن أحدكم يكون له المال و له شاهدان فيأخذ حقه». نيز ر.ك: مجلسى، همان، ج 37، ص 139.
36. شعيرى، جامع الاخبار، ص 10.
37. ابن جبر، همان، ص 122.
38. طبرسى، همان، ج 1، ص 83: «...حج مع رسول الله من أهل المدينة و أهل الأطراف و الأعراب سبعين ألف إنسان أو يزيدون على نحو عدد أصحاب موسى السبعين ألف الذين أخذ عليهم بيعة هارون فنكثوا و اتبعوا العجل و السامرى و كذلك أخذ رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله البيعة لعلى بالخلافة على عدد أصحاب موسى فنكثوا البيعة و اتبعوا العجل و السامرى سنهً بسنهً و مثلا بمثل...».
39. از جمله راويان در سند اين روايت محمد بن موسى همدانى است كه سخن مرحوم آيت‏اللّه‏ خويى درباره‏اش چنين است: «قال النجاشى ضعفه القميون و كان ابن الوليد يقول انه كان يضع الحديث». هم‏چنين نقلى از صدوق مى‏آورد كه: «خبر صلاة يوم غدير خم و الثواب المذكور فيه لمن صامه، فان شيخنا محمد بن الحسن كان لايصححه و يقول انه من طريق محمد بن موسى الهمدانى و كان غير ثقه كذاباً» (ر.ك: خويى، معجم رجال الحديث، ج 18، ص 297).
40. ابن جبر، همان، ص 122.
41. عبدالملك بن حسين عاصمى مكى، سمط النجوم العوالى، ج 2، ص 305.
42. همان.
43. سبط ابن‏جوزى، تذكرة الخواص، ج 1، ص 266. وى مى‏نويسد: «و جمع الصحابه و هم كانوا مئه و عشرين الفا».
44. كلينى، كافى، ج 1، ص 33.
45. همان، ج2، ص 177.
46. همان، ص 201.
47. همان، ج 8، ص 198.
48. طبرى، تاريخ الأمم و الملوك، ج 3، ص 1111.
49. عبدالملك بن حسين عاصمى مكى، همان، ج 2، ص 305.
50. محمد بن عبدالله أبوبكر بن العربى، العواصم من القواصم، ج 1، ص 255.
51. حلبى، السيرة الحلبيه، ج 3، ص 308.
52. در ادامه متن روايت را مى‏آوريم و بدان استناد خواهيم كرد.
53. به دليل شدت سختى از آن به «جيش العسره» ياد مى‏شود (انساب الاشراف، ج 2، ص 95؛ البدء و التاريخ، ج 4، ص 239 و التنبيه و الاشراف، ص 235).
54. احمد عبدالحليم ابن تيميه حرانى، مجموع الفتاوى، ج 11، ص 275: «وملأ أوعيه العسكر عام تبوك من طعام قليل ولم ينقص وهم نحو ثلاثين الفا ونبع الماء من بين اصابعه مرات متعددة حتى كفى الناس الذين كانوا معه».
55. تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 14.
56. واقدى، مغازى، ص 149.
57. طبرى، همان، ج 3، ص 947.
58. همان، ص 1197.
59. ابن‏كثير، البدايه و النهايه، ج 13، ص 7.
60. در كتاب‏هاى تاريخى عباراتى از اين قبيل مى‏توان يافت: «معيد درس فلان» يا «معيد فى المدرسة فلان».
61. منطقه‏اى حدود 60 كيلومترى شمال غربى مكه.
62. ابن هشام، السيرة النبويه، ج 4، ص 34.
63. همان.
64. طبرى، همان، ج 3، ص 1193. واقدى مى‏نويسد: چون رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله موضوع جنگ را آشكار فرمود ميان مسلمانان اهل باديه و اطراف مدينه كسى را گسيل فرمود و پيام داد: هر كس به خدا و روز رستاخيز معتقد است بايد كه ماه رمضان در مدينه حاضر باشد و به هر ناحيه، رسولى گسيل داشت آن‏چنان كه قبايل اسلم، غفار، مزينه، جهينه و اشجع در مدينه جمع شدند و آن‏ها و اعراب ديگر از مدينه بيرون آمدند، ولى بنى‏سليم در قديد به پيامبر پيوستند. واقدى، المغازى، ص 611.
65. البته ابن اثير در الكامل اين جمعيت را سه هزار و پانصد نفر نقل مى‏كند ابن اثير، الكامل، ج 7، ص 289.
66. واقدى، همان، ص 612.
67. ابن عباس گويد: پس از آن پيمبر راه سفر گرفت ... و ده هزار كس از مسلمانان همراه وى بود، مردم سليم و مزينه آمده بودند و از هر قبيله تعدادى مسلمان آمده بود. همه مهاجر و انصار با پيمبر آمده بودند و هيچ كس از آن‏ها به جاى نمانده بود ر.ك: طبرى، همان، ج 3، ص 1180.
68. توبه9 آيه 25.
69. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 2، ص 126؛ مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص 235؛ واقدى، همان، ج 3، ص 1041؛ ابن‏كثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 7؛ مقدسى، البدء و التاريخ، ج 4، ص 239 و صالحى شامى، سبل الهدى والرشاد، ج 9، ص 443.
70. شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 221: «وقد بلغوا فى غزوة تبوك التى آخر غزوات النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مئة الف».
71. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 204.
72. مى‏توان به كتاب ابن هشام، همان، ج 2، ص 561 به بعد اشاره كرد. نيز كتاب‏هايى نظير الاصابه و اسدالغابه ذيل نام برخى از افراد كه در وفدى حضور داشتند.
73. مطهر بن طاهر مقدسى، همان، ج 5، ص 152 و نيز ر.ك: على بن حسام‏الدين متقى هندى، كنز العمال، ج 10، ص 257.
74. نگارنده تأكيد مى‏كند كه اين تعداد جمعيت نيز با نگاهى خوشبينانه است و به نظر مى‏رسد مدينه در زمان وفات پيامبر كمتر از اينها جمعيت داشته است. به عبارتى، روايات و قراين ما را به چنين نتيجه‏اى مى‏رساند.
75. «روى أبوبكر الساجى فى مناقب الشافعى عن محمد بن عبدالله بن عبد الحكم قال أنبأنا الشافعى قال قبض الله رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله والمسلمون ستون ألفا ثلاثون بالمدينة وثلاثون الفا فى قبايل العرب و غير ذلك و هذا إسناد جيد» عبدالرحيم بن الحسين عراقى، التقيد و الايضاح، ج 1، ص 306.
76. حلبى، همان، ج 3، ص 308.
77. ابن شهرآشوب، همان، ج 1، ص 91.
78. «و كان الجيش ألفا و خمسمائة» ابن سعد، همان، ج 2، ص 81.
79. شعيرى، همان، ص 10.
80. عياشى، همان، ج 1 ، ص 332.
81. ابن‏كثير، البدايه و النهايه، ج 5، ص 137: «و قد كان معه عليه‏السلام فى حجة الوداع قريب من أربعين ألفا» سراج‏الدين عمر بن على بن احمد انصارى، المقنع فى علوم الحديث، ج 2، ص 497 و سيرة النبى المختار، ج 1، ص 77: «وفى السنة العاشرة حج حجة الوداع وحج بأزواجه كلهن وبخلق كثير فحضرها من الصحابة أربعون ألفا رضى الله عنهم».
82. السيرة الحلبيه، ج 3، ص 308.
83. زرقانى، شرح زرقانى، ج 2، ص 341: «عن عائشة أن رسول الله عام حجة الوداع خرج إلى الحج فى تسعين ألفا». السيرة الحلبيه، ج 3، ص 308.
84. حلبى، همان، ج 3، ص 308.
85. همان.
86. همان.
87. محمد شمس‏الدين عظيم‏آبادى، عون المعبود، شرح سنن ابى داود، ج 5، ص 253.
88. البته با تسامح مى‏توان گفت كه عياشى و فرات، هم‏عصر بوده‏اند. اگرچه تاريخ وفات فرات كوفى مشخص نيست.
89. ابن شهرآشوب، همان، ج 3، ص 26 و شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 27، ص 239.
90. گذشت كه شرح الاخبار دوازده هزار نفر از حاضران در غدير را از اهل يمن گزارش كرده است.



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله