قمار بیستُ هشتم، تحلیلی جامعه شناختی بر راهپیمایی 22بهمن

نويسنده:دکتر حسین کچوئیان
منبع: سایت ایران 1404

چکیده:

پیدایی یک چنین وضعیتی پدیده‌ای بی‌مانند در عمر نظام های سیاسی و انقلاب است. همانگونه که هیچ انقلابی از انقلابات عصر جدید پس از انقلاب فرانسه به این ظرفیت، امکان و جرات نداشته که سرنوشت خویش را به رای مردم و انتخاب آنها متکی کند، هیچ یک از آنها و یا حتی حکومت های تثبیت شده نیز در خود جسارت و امکان پذیرش این مخاطره عظیم را نداشته که هر ساله و در نتیجه سرنوشت خود را به پدیده حضور مردمی که در بیست و دوم بهمن ما شاهد آنیم، مشروط کند. اما این تنها بخشی از مشکل است
در بیست و پنج سال گذشته مردم مسلمان ایران کرارا صحنه ای را که در بیست و دوم بهمن ماه امسال نیز شاهد آن بودیم، در میان بهت و ناباوری همگان چه دوست چه دشمن، خودی و غیر خودی، به تجربه در آورده اند. با اینکه همیشه این حضور نا منتظر صورت معمایی و غیر قابل فهمی داشته است، تکرار آن میرود که به آن ماهیت طبیعی و شکلی عادی ببخشد.
کسانی که با این انقلاب همراهی داشته و درگیر مشکلات، افت و خیزها، اضطراب‌ها و نگرانی‌های آن بوده‌اند، به خوبی می‌دانند که حتی تا همین امسال نیز مسئله بدین صورت نبوده است، از حضور در راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه خودداری کنند هیچگاه نیروهای انقلاب را در ماهها و روزهای منتهی به این روزها رها نکرده است. به همین ترتیب دشمنان انقلاب نیز بگونه ای دیگر درگیر آشفتگی های مشابه در سمت و سوی خاص خود بوده و بر روی عدم حضور مردم شرط بندی و آن را تشویق می کرده اند. به همین دلایل هر ساله پس از تکرار این حضور غامض و نافهمیدنی، این سؤال به صورت پنهان آشکار و گفته شده یا نا گفته، برای همه مطرح بوده است که چگونه چنین حادثه‌ای ممکن شده است و معنای آن چیست.
اما اکنون ما در مسیر تحول نادرست در این زمینه هستیم. از آنجا که ظرف بیست و پنج سال گذشته مردم به صورت مداوم و بدون هیچگونه تردید و بی هیچ تحول کمی و کیفی منفی بلکه با حضوری رشد یابنده،کما و کیفا؛ نشان داده اند که نگرانی های دوستان بی پایه و شرط بندی دشمنان بر روی عدم حضور آنان قماری بر روی برگی سوخته بوده است، تدریجا صورت مسئله در حال پاک شدن است و این روز، شکل معمایی، پر ابهام سؤال آفرین خود را عملا از دست داده است.
تمام کسانی که در درک مجملی از شرایط تاریخی عصر حاضر و امکانات و مقدورات صحنه سیاست دارند به خوبی می دانند که راهپیمایی بیست و دوم بهمن با چه دشواریهایی روبروست. بسیج یک کشور به گونه ای سراسری تنها در شرایطی بسیار خطیر که با مرگ زندگی مردم آن پیوند داشته باشد، امکان دارد. تنها در اوضاع احوالی کاملا غیر عادی که در عمر یک نسل تنها یک، دو یا حداکثر سه بار رخ می دهد می توان انتظار داشت که چنین بسیجی ممکن شود. هنگامی که زندگی مسیر عادی را طی می کند و رخدادها صورت تکراری به خود می گیرند، هیچ نیرویی نمی تواند مردم را از زندگی روزمره شان کنده و در مسیر چنین بسیجی قرار دهد. زندگی روزمره انسانها را به خمودگی ، تن آسایی و درگیری در مشغله های شخصی و لذت های انفرادی شان می کشاند به نحوی که هیچ نیروی عادی نمی تواند قابلیت جداسازی آنها از این وضعیت سخت و مانا را داشته باشد.
مشکلاتی که از ناحیه امکانات و ظرفیت های سیاسی ، پیشاروی بسیج هایی همچون حضور ملی یک کشور در بیست و دوم بهمن ماه قرار دارد بواسطه شرایط تاریخی عصر حاضر- که ما نیز کما بیش متاثر از آنیم- دو چندان می‌گردد.
عصر حاضر عصری است که در آن از مرگ سیاست سخن گفته شده است و این دقیقا به معنای بی میلی و عدم رغبت مردم به درگیری در سیاست های رسمی و نهادینه یا دولتی است. در جایی که مردم کماکان علاقه‌ای به این گونه سیاست از خود نشان می دهند، آنچه آنها را درگیر می کند معقولاتی کلان و انتزاعی نیست، بلکه سیاست، برنامه ها و اقدامات عملی مشخصی است که به زندگی روزمره آنها ربط می یابد. از این منظر در وضعیت کنونی عالم برای آنکه مردم به فعالیتی سیاسی علاقه‌مند گردند و در آن مشارکت نمایند سیاست باید اهداف کلانی مثل عزت و اقتدار ملی، مبارزه با خارجی، دفاع از کشور و نظایر آن را رها کرده و به جای آن به مسائلی نظیر بیکاری، افزایش دستمزدها یا کاهش مالیات ها و نظایر آن‌ها بپردازد.
از این رو اهدافی از آنگونه که بسیج بیست و دوم بهمن ماه بر پایه آن انجام می‌گیرد، از معقولاتی نیست که بخت و اقبالی برای درگیر ساختن مردم یا علاقه مندی آنها به خود داشته باشد. در واقع دقیقا از جهت قابلیتی که بیست دوم بهمن در بسیج مردم بر پایه چنین اهداف اصطلاحا کلان و انتزاعی و دور از دسترس یا بدون ربط به زندگی روزمره مردم نشان می دهد این حادثه همیشه از دید ناظران خارجی باور نکردنی و عجیب به نظر رسیده است.
سیاست در عصر حاضر نه تنها قابلیت‌های خود ر ا برای سرمایه‌گذاری بر روی اهدافی که مستقیما در زندگی روزمره و قابل فهم مردم ارتباط ندارد از دست داده، بلکه به اعتبار مسائل ایدئولوژیکی و بالاتر از آن سیاست هلی فرد گرایانه و حزبی که مردم را در گروه بندی های بعضا متنازع دسته بندی می کند ، امکان بسیج های ملی و عمومی ندارد.
اما صعوبت انجام فراخوانی بزرگ نظیر بسیج بیست و دوم بهمن ماه تنها در همین حد خلاصه نمی شود. بسیج این روز تنها نیازمند نیرویی نیست که بر نیروی منفی روزمرگی ها ، خمودگی ها و لذت های ریشه دار در زندگی عادی غلبه کند.
بسیجی چنین، صرفا نیازمند غلبه بر دغدغه های فوری و اهداف خاص گروهی، و مشکلات ناشی از توجه به اهداف عام و دور از دسترس نیست. بسیج این روز نیازمند نیرویی بس بیشتر برای غلبه بر روندهای منفی و نامطلوبی است که طبیعی عالم سیاست است.
عالم سیاست عالم تصمیم گیری و اقداماتی است که به هر حال گروهی را ناخشنود می سازد. به تاثیرات منفی روند سیاست، فسادها، زد و بند ها و آلودگی سیاسی را نیز باید افزود که گر چه در ایران کم است اما قوت آثار روانی آن به دلیل تبلیغات و رفتارهای غلط دوستان یا دشمنان زیاد است. خصوصا اینکه بواسطه سابقه تاریخی آن، این تصویر منفی، وجهی راسخ و ریشه دار و جاگیری در تاریخ فرهنگ سیاسی مردم ایران است. اگر همه‌ی این تاثیرات منفی را در شرایط خاص ایران یعنی شرایط انقلابی با بی ثباتی ها، بی برنامگی ها، تعارض ها، نزاع های بعضا ساختاری قرار دهیم، روشن خواهد شد که برای غلبه بر این نیروی باز دارنده چه نیرو و قابلیت هایی می خواهد و تا چه پایه بسیج مردمی را صعب و بلکه ناممکن می سازد.
اما همین صعوبت‌ها راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه را به لحاظ سیاسی اقدامی پر مخاطره نیز می سازد. ماهیت مخاطره امیز این اقدام کما بیش بر همگان روشن است و این را می‌توان از سرمایه گذاری قوی و گسترده‌ای که دشمن برای نا کام گذاشتن آن انجام می‌دهد، دریافت. با نظر به نقش و کارکردی که بسیج در حیات سیاسی انقلاب یافته است هر گونه عدم توفیقی در این زمینه مستقیما و بی‌درنگ بر مشرعیت، اعتبار و مقبولیت مردمی نظام تاثیر خواهد گذاشت. به این معنا این بسیج همچون قمار پر خطری می نماید که موجودیت یا بقاء و تداوم انقلاب و نظام را در گرو خود قرار داده است. در نتیجه به این ترتیب انقلاب با دعوت به این بسیج مشروعیت خود را در معرض آزمون بزرگی قرار می دهد که شکست در آن ولو به میزانی نا چیز تهدیدهای جدی متوجه آن خواهد ساخت.
پیدایی یک چنین وضعیتی پدیده‌ای بی‌مانند در عمر نظام های سیاسی و انقلاب است. همانگونه که هیچ انقلابی از انقلابات عصر جدید پس از انقلاب فرانسه به این ظرفیت، امکان و جرات نداشته که سرنوشت خویش را به رای مردم و انتخاب آنها متکی کند، هیچ یک از آنها و یا حتی حکومت های تثبیت شده نیز در خود جسارت و امکان پذیرش این مخاطره عظیم را نداشته که هر ساله و در نتیجه سرنوشت خود را به پدیده حضور مردمی که در بیست و دوم بهمن ما شاهد آنیم ، مشروط کند. اما این تنها بخشی از مشکل است .
شاید بخش مهمتر و حساس تر مشکل آن است که حتی اگر حکومت یا جنبشی چنین ظرفیتی در خود بیابد، قطعا از ورود در این ماجرای پر مخاطره اجتناب خواهد کرد که هر سال یک بار خود را در معرض آزمون به این بزرگی و تعیین کنندگی قرار دهد. برای درک عظمت این کار لازم است که به نکته ای مهم توجه کنیم. بسیج مردمی اقدامی نظیر فراخوان مردم به رای ریزی یا ترتیب دادن اقداماتی از این دست نیست. با اینکه بطور طبیعی انتخابات چنین نقشی در تثبیت، تقویت یا کاهش مشروعیت و مقبولیت نظام های سیاسی دارد، ماهیت آنها به گونه‌ای است که تفسیر و تعبیرهای بسیار بر می دارد.
عدم شرکت مردم در انتخابات یا کاهش آراء می تواند به دلایلی در سطحی پایین‌تر از موجودیت نظام از جمله ناخشنودی مردم از احزاب یا برنامه‌های آنها ارجاع شود. به علاوه انجام انتخابات به جهات متعددی هزینه های بسیار کمتری از یک بسیج مردمی دارد، هم به جهت اینکه انتخابات با نیاز های مستقیم مردم ارتباط می یابد هم از آن رو که از لحاظ مختلف از حمله روانی مشقت و بار بسیار کمتری در مقایسه با بسیج مردمی داشته و ماهیتی کاملا عادی و عملی دارد.
البته اگر حکومت ها می‌توانستند قطعا می‌کوشیدند از آزمون انتخابات‌ها نیز طفره رفته و خود را در معرض آن قرار ندهند. به همین دلیل می توان به خوبی معنای غیر معمول آزمونی همچون بیست و دوم بهمن ماه را دریافت. همه حکومت‌ها برای افزایش مقبولیت و تثبیت و تداوم پایه های نظام سیاسی خود و مشروعیت آن نیازمند بهره گیری از خاطره‌های ملی نظیر روز استقلال و بر پایی آیین ها و جشن های ملی هستند و این کار را بنحوی انجام می دهند که کمترین هزینه را برای آنها در بر دارد. به همین دلیل در تمام دنیا این نوع مناسک آیینی و جشن های ملی یا از حضور مردم – جز به شکل محدود و آن هم به صورت تماشاچی (نظیر جشن های انقلاب اکتبردر شوروی سابق) – خالی است یا اینکه به صورتی کاملا بسته و با حضور مقامات رسمی انجام میگیرد و لذا به غیر از بعضی اقدامات عمومی نظیر اتش بازی یا مراسم رژه و نظایر آن کلیه مراسم و جشن های ملی در جهان در محیط های سر بسته و خصوصی در درون آمفی تاتر ها یا سالن هایی همانند آن جریان می یابد.
از این نیز بگذریم که در اکثر موارد کل، کار در حد ارسال یک پیام یا سخنرانی رادیو تلویزیونی رؤسای حکومت ها خلاصه و جمع و جور می شود. با این حال انقلاب اسلامی ایران که به ‌طور مطلق در هیچ زمینه‌ای، نظیر آن در میان انقلابات معاصر بشری – از چهار صد سال پیش به این طرف- نیست در این مورد نیز نمونه ای بی مانند به جهان عرضه کرده است. این روشن نیست که چگونه چنین شد اما به هر حال تقدیر تاریخی، این انقلاب را در مسیری کاملا ویژه قرار داد. انقلاب اسلامی شیوه ای را برای بر پایی جشن های پیروزی و مراسم یاد کرد سالانه انتخاب نمود که به معنای دقیق خود، یک انقلاب بود. به این معنا ، انقلاب اسلامی به جای اینکه بگونه ای مناسکی و آیینی به تجدید خاطره و یاد پیروزی و روزهای انقلاب دست بزند، هر ساله خود انقلاب را در شکلی خاص با همان سر زندگی ، حیات و جوشش تجدید می کند. بیست دوم بهمن ماه برای انقلاب اسلامی صرفا یاد آوری و تکریم انقلاب اسلامی، رخدادهای حماسی و صحنه های ایثار و شهادت مردمی که در گذشته آن را بوجود آورده اند، نیست، بلکه باز تجدید انقلاب اسلامی و بر پایی دوباره و چند باره آن است .
مردم مسلمان ایران در یک تداوم تاریخی هر ساله در این روز در کنار آنانی که انقلاب را ایجاد کرده اند ، می ایستند و شانه به شانه آنها انقلاب را باز تولید می کنند و از این طریق، آن را استمرار می بخشند. آنها در راهپیمایی خود صحنه‌ای نمایشی را بازی نمی کنند، بلکه به معنای دقیق و غیر نمادین، صحنه ای دیگر از انقلاب را ایجاد کرده و بخشی دیگر از تاریخ فعال و پویای آن را می سازند. اگر انقلاب را دائمی که صرفا به لحاظ تئوریک مطرح گردیده و آرزوی انقلابیون تاریخ بوده است معنایی داشته باشد،آنچه مردم مسلمان ایران هر ساله در بیست دوم بهمن ماه به صحنه در می آورند، تنها معنای قابل تحق آن است. با این روز ، انقلابی همیشگی و مستمر امکان تحقق یافته است. یک چنین چاچوبی معنا داردترین و ممکن ترین قالبی است که می توان این روز معمایی را مفهوم و تا حدی از ابهام خارج سازد.
به‌‌‌ عبارتی، تنها در صورتی می توان فراخوان عمومی بیست و دوم بهمن ماه را در هر سال فهمید که آن را صحنه‌ی نمایشی به حساب نیاوریم. هیچ صحنه‌ی نمایشی هر قدر هم که ارزشمند به حساب آید، نمی تواند چنین حضوری را توجیه کند. بسیج نیرویی این چنینی، انگیزه‌ها و دلایل قوی و استواری می خواهد. اگر بنا نباشد که عقل مردم را به هیچ بیانگاریم نمی توانیم آنها را بازیچه تبلیغات قلمداد کنیم.
تحقق این روز را نمی توان به قدرت رسانه‌ها نسبت داد. اگر تبلیغات و رسانه ها بطور مطلق چنین توانی داشتند، همه قدرتهای موجود عالم بایستی می توانستند صحنه‌ای نظیر بیست و دوم بهمن یا عظیم تر از آن خلق کنند چرا که بسیاری از آنها نه تنهادر این زمینه از ما کم ندارند بلکه از قابلیتها و توانایی های تبلیغاتی و رسانه ای بمراتب قوی ترو کارامد تری نیز برخوردارند.
تبلیغات رسانه های جمعی و پول یا هر وسیله یا ابزاری نظیر آنکه تنها قابلیت ایجاد صحنه های نمایشی دارند ، نمی توانند مردمی را هر ساله برای چنین حضوری با این شور و شوق بسیج کنند. به علاوه تکریم انقلابی شکوهمند و حماسه های آن تجلیل ایثارها و فداکاریها و یاد آوری مجدد خاطره ها هر قدر هم که ارزشمند و ذی قیمت باشد نمی تواند مردمی را هر ساله با این حجم، گستردگی و شور کیفی در سراسر یک کشور تحت هر شرایطی به خیابان ها بکشاند.
اهداف و غایاتی این چنینی و با اهمیت، با گذشت زمان و ازبین رفتن نیروهای موجده آنها تدریجا قوت و نیروی حیاتی خود را از دست داده و کهنه می شوند. با گذشت زمان نه تنها یاد این رخدادها شور و شوق چندانی را بر نخواهد انگیخت، بلکه تکرار آن موجبات ملال و اندوه را فراهم خواهد آورد. انسانها تنها در موارد معدودی ، مشخصا در مورد یاد و خاطره نزدیکان خود به گونه ای متفاوت عمل می کنند که در این موارد نیز همیشه وضع به یک شکل نیست .
صرف نظر از رخدادهای دینی، خاطره هیچ حادثه بشری نمی تواند قوت و نیروی حیاتی بیشتری نسبت به خاطره حوادثی که بطور مشخصی به ما مرتبط اند، داشته باشند، صعوبت امر وقتی بیشتر می شود که توجه کنیم بعد از گذشت بیست و پنج سال از رخداد انقلاب اسلامی هر روز از تعداد افرادی که خود در تجربه انقلاب شرکت داشته، یا آن را مستقیما درک کرده اند، کاسته می شود و برای بسیاری، آن حوادث جز یاد و نامی بیش نیست. تنها در صورتی می توانیم تکرار بی بدیل بیست و دوم بهمن ها را فهم کنیم که هر سال آن فصل و صحنه جدیدی از انقلاب به حساب آوریم.
این روز از نظر مردم روزی تازه از انقلاب است. آنها به انقلاب به عنوان حادثه‌ای پایان یافته نگاه نمی کنند، بلکه آن را همچنان مستدام ، پایداردو در حال حرکت می بینند که به اقتضای شرایط تاریخی اش هر روزه درگیر مخاطرات و تهدیدات تازه ای است. از نظر مردم روز بیست دوم بهمن ماه روزی اساسی در جریان تحول این رخداد همچنان زنده و فعال است که طی آن سرنوشت یک سال انقلاب رقم می خورد. آنها مخاطرات و تهدیدهایی را که هر ساله متوجه انقلاب اسلامی است با بصیرت تمام ارزیابی و با حضور خود همچون حضور در عاشورا و تاسوعای 57 آنها را دفع کرده و راه انقلاب را باز می کنند.
باور کنیم این یک انقلاب دائمی است که تاریخ متفاوتی را برای جهان معاصر رقم میزند. آیا این عجیب نیست که هگل در چهره ی ناپلئون، ورود فاتحانه وی و ارتش انقلاب فرانسه به سایر کشور ها ، رژه و مارش تاریخ را می دید اما ما نمی توانیم در گامهای میلیونی مردم و حضور طوفانی پایدارو مستمر آنها ببینیم تاریخ ، سمت و سویی متفاوت یافته است؟ اگر روشنفکران چشمان متناسب با این حضور را داشتند، درک این چرخش تاریخی می بایستی سال ها پیش از این حاصل می شد. اما اگر کسی باور ندارد که تاریخی متفاوت آغاز شده است به آن سو نگاه کنید! به سمت و سوی بیست و دوم بهمن ماه !
سال‌های زیادی است که تاریخ به راهی متفاوت با آن راهی که هگل و متجددین تصور می کردند به راه افتاده است، حداقل بیست و پنج سال!
اگر بایستی برای این سخن دلیلی آورد، نفس حادثه ای که از بیست و پنج سال پیش هر سال با ناباوری تمام و علی رغم تمام تلاش ها برای عدم تحقق آن با تازگی خاص خود در عظمتی بی نظیر تکرار شده، دلیلی با کفایت بر آن است. چگونه حادثه ای که از عمق وجود سر بر نیاورده، تنها در سطح زندگی می کند و نسبتی با باطن عالم ندارد می تواند با چنین کیفیتی و در هیئت چنین حضور پر خون و زنده ای برای این مدت مدید استمرار یافته و تکرار شود؟ چه کسی جز دست خدا می تواند ملتی را در صورت جمعی اش به مدت بیست و پنج سال در صحنه نگاه دارد و با آن تاریخ بسازد؟