پيمان شكنى يهود بنى قينقاع و اخراج آنها از مدينه
پيمان شكنى يهود بنى قينقاع و اخراج آنها از مدينه
پيمان شكنى يهود بنى قينقاع و اخراج آنها از مدينه
نويسنده: رسولى محلاتى
جنگ بدر و شكست قريش به هر اندازه براى مسلمانان عظمت و شكوه و شادى آفريد براى يهوديان ساكن در مدينه و اطراف آن ترس و وحشت و ناراحتى ايجاد كرد، زيرا تا به آن روز يهوديان آن منطقه اهميت زيادى به تبليغات اسلام و پيشرفت مسلمانان نمىدادند و خطرى از اين ناحيه احساس نمىكردند اما پيروزى مسلمانان در جنگ بدر قدرت و نيروى آنها را آشكار ساخت و يهوديان با همه ثروت و جمعيتى كه داشتند به فكر افتادند كه وقتى قريش با آن همه قدرت و ساز و برگ جنگى و عظمت ديرين در برابر پيروان اين دين جديد شكستبخورند، چيزى نخواهد گذشت كه به حساب آنها هم مىرسند و آن وقتيا بايد دين اسلام را بپذيرند و يا به جنگ و جدال برخيزند و در انتظار سرنوشت نامعلومى باشند.
و به همين سبب از همان روزهاى نخست كه خبر پيروزى مسلمانان به مدينه رسيد و بخصوص هنگامى كه اين خبر قطعى شد بزرگان يهود زبان به شماتت و سرزنش مسلمانان گشوده و گفتند: اينان به قتل نزديكان و خويشان خود دست زده و قطع رحم كردهاند و اشعارى در هجو مسلمانان سروده و در مجالس و محافل مىخواندند و بر كشتگان قريش اشك ريخته و مرثيه مىگفتند و به خصوص كعب بن اشرف، يكى از بزرگان و سرشناسان آنها كه از زيبايى اندام و چهره نيز برخوردار بود به مكه آمد و به ميان قريش رفت و از كشته شدن بزرگان قريش تاسفها خورد و مرثيهها سرود و آنان را بر ضد مسلمانان و جنگ با آنها تحريك كرده و قول همه گونه مساعدت در جنگ را به آنها داد و به مدينه بازگشت، و چون به مدينه آمد دشمنى خود را با مسلمانان آشكار ساخته و تدريجا براى اهانت و آزار بيشتر آنها، اشعار عاشقانهاى در توصيف زنان مسلمان سروده و در سر كوى و برزن مىخواند، و بدين ترتيب آشكارا پيمانى را كه با مسلمانان بسته بودند تا عليه آنها اقدامى نكنند، شكستند.
اين اخبار تدريجا به گوش پيغمبر اسلام مىرسيد و فكر آن حضرت را نسبتبه خطر تازهاى كه از نزديك و داخل شهر مدينه متوجه اسلام و مسلمين شده بود به خود مشغول مىداشت و بالاتر از آنكه اعمال و رفتار كعب بن اشرف، دشمنان ديگرمسلمانان را در ميان يهود و ديگران جسور و دلير مىكرد و آنان نيز به تحريك دشمنان اسلام و سرودن اشعارى در مذمت مسلمانان و رهبر بزرگوار ايشان دست زدند، كه نام دو تن از ايشان به نام عصماء دختر مروان يهودى و سلام بن ابى الحقيق - يكى از بزرگان يهود خيبر - در تاريخ آمده كه عصماء با سرودن اشعار در مذمت مسلمانان و پيغمبر، آن حضرت را مىآزرد، و سلام بن ابى الحقيق دشمنان آن حضرت را بر ضد او تحريك مىكرد.
سرانجام رسول خدا(ص)اندوه درونى خود را با مسلمانان در ميان نهاده و دفع آنها را از ايشان خواست و چند تن از مسلمانان غيور و شجاع كه با يهود مزبور نيز همپيمان و يا فاميلى نزديك داشتند كشتن آن سه را به عهده گرفتند و طولى نكشيد كه هر سه آنها طبق نقشههاى قبلى و دقيق، شبانه به قتل رسيدند و قاتل هم معلوم نشد، ولى در واقع بر طبق طرحى كه انجام شده بود كعب بن اشرف به دست ابو نائله و رفقايش كشته شد (1) و سلام بن ابى الحقيق به وسيله عبد الله بن عتيك و همراهان او به قتل رسيد و عصماء نيز به دست عمير بن عدى به قتل رسيد.
قتل اين سه نفر رعب و وحشتى در دل يهود انداخت و دانستند كه مسلمانان در برابر تحريكات و دشمنى آنها بىتفاوت و آرام نخواهند نشست و عكس العمل نشان مىدهند.
به موازات اين مبارزات پيغمبر بزرگوار اسلام به موعظه و اندرز آنها اقدام كرد و روزى آنان را در بازار خودشان - بازار بنى قينقاع - جمع كرده و خطابهاى ايراد كرد و از آن جمله فرمود:
«اى گروه يهود!بياييد و از خدا بترسيد و بيم آن را داشته باشيد كه همان عذابى را كه بر سر قريش فرود آورد بر سر شما فرود آورد. بياييد و مسلمان شويد زيرا شما بخوبى دانستهايد كه من پيامبر خدا و فرستاده از جانب اويم و اين چيزى است كه آن را در كتابهاى خود خواندهايد و خداى تعالى در اين باره از شما پيمان گرفته. . . »
يهوديان در صدد تكذيب سخنان آن حضرت بر آمده و گفتند: اى محمد تو خيالكردهاى ما نيز مانند قريش هستيم، از اينكه با گروهى مردم بىخبر از فنون جنگى رو به رو شده و پيروز گشتهاى مغرور مباش و اگر به جنگ ما بيايى خواهى دانست كه ما چگونه مردمانى هستيم.
ماجرا از اينجا شروع شد كه زن مسلمانى به بازار يهوديان آمد تا زيورى براى خود بخرد، يهوديان اصرار داشتند آن زن روى خود را باز كند ولى آن زن كه نشسته بود خوددارى مىكرد تا اينكه يكى از يهوديان يا همان زرگرى كه مىخواست زيورى به او بفروشد از جا برخاسته بى آنكه آن زن بفهمد دامن پيراهنش را از پشتسر بلند كرد و به بالاى آن گره زد، زن مسلمان بىخبر از همه جا همين كه از جا برخاست قسمت پايين بدنش از پشت نمايان شد و يهوديان خنديدند.
زن كه متوجه ماجرا شد فرياد كشيد و مسلمانان را به يارى خواند و يكى از مسلمانان كه شاهد بود پيش آمده و به آن مرد يهودى كه اين عمل را انجام داده بود حمله كرد و او را كشت، يهوديان نيز به آن مرد مسلمان حمله كرده و او را كشتند، مسلمانان ديگر كه قضيه را شنيدند بسختى برآشفتند و رسول خدا(ص)تصميم به جنگ با آنها گرفت، و دستور حركتبه سوى قلعههاى ايشان صادر شد و مسلمانان به دنبال پيامبر اسلام به راه افتادند و خانههاى ايشان را محاصره كردند.
اين محاصره پانزده روز طول كشيد و يهود بنى قينقاع كه ديدند تاب مقاومت در برابر محاصره و همچنين جنگ با مسلمانان را ندارند تسليم شدند، ولى عبد الله بن ابى - كه هنوز در ميان مردم مدينه نفوذى داشت و ضمنا با يهود مزبور نيز همپيمان بود - دخالت كرده و به هر ترتيبى بود از كشتن آنها به دست مسلمانان جلوگيرى كرد ورسول خدا(ص)از كشتن آنها صرفنظر نمود ولى دستور داد از مدينه و اطراف شهر كوچ كنند و خانه و زندگى را ترك گفته به جاى ديگرى مهاجرت كنند و آنها نيز به صورت دسته جمعى به«اذرعات»شام كوچ كردند.
اخراج يهود مزبور براى مسلمانان پيروزى بزرگى بود زيرا گذشته از اينكه خيالشان از اين دشمن خطرناك آسوده شد خانه و زندگى آنها نيز به غنيمت مسلمانان در آمد و اموال زيادى از اين راه نصيب آنها گرديد.
/خ
و به همين سبب از همان روزهاى نخست كه خبر پيروزى مسلمانان به مدينه رسيد و بخصوص هنگامى كه اين خبر قطعى شد بزرگان يهود زبان به شماتت و سرزنش مسلمانان گشوده و گفتند: اينان به قتل نزديكان و خويشان خود دست زده و قطع رحم كردهاند و اشعارى در هجو مسلمانان سروده و در مجالس و محافل مىخواندند و بر كشتگان قريش اشك ريخته و مرثيه مىگفتند و به خصوص كعب بن اشرف، يكى از بزرگان و سرشناسان آنها كه از زيبايى اندام و چهره نيز برخوردار بود به مكه آمد و به ميان قريش رفت و از كشته شدن بزرگان قريش تاسفها خورد و مرثيهها سرود و آنان را بر ضد مسلمانان و جنگ با آنها تحريك كرده و قول همه گونه مساعدت در جنگ را به آنها داد و به مدينه بازگشت، و چون به مدينه آمد دشمنى خود را با مسلمانان آشكار ساخته و تدريجا براى اهانت و آزار بيشتر آنها، اشعار عاشقانهاى در توصيف زنان مسلمان سروده و در سر كوى و برزن مىخواند، و بدين ترتيب آشكارا پيمانى را كه با مسلمانان بسته بودند تا عليه آنها اقدامى نكنند، شكستند.
اين اخبار تدريجا به گوش پيغمبر اسلام مىرسيد و فكر آن حضرت را نسبتبه خطر تازهاى كه از نزديك و داخل شهر مدينه متوجه اسلام و مسلمين شده بود به خود مشغول مىداشت و بالاتر از آنكه اعمال و رفتار كعب بن اشرف، دشمنان ديگرمسلمانان را در ميان يهود و ديگران جسور و دلير مىكرد و آنان نيز به تحريك دشمنان اسلام و سرودن اشعارى در مذمت مسلمانان و رهبر بزرگوار ايشان دست زدند، كه نام دو تن از ايشان به نام عصماء دختر مروان يهودى و سلام بن ابى الحقيق - يكى از بزرگان يهود خيبر - در تاريخ آمده كه عصماء با سرودن اشعار در مذمت مسلمانان و پيغمبر، آن حضرت را مىآزرد، و سلام بن ابى الحقيق دشمنان آن حضرت را بر ضد او تحريك مىكرد.
سرانجام رسول خدا(ص)اندوه درونى خود را با مسلمانان در ميان نهاده و دفع آنها را از ايشان خواست و چند تن از مسلمانان غيور و شجاع كه با يهود مزبور نيز همپيمان و يا فاميلى نزديك داشتند كشتن آن سه را به عهده گرفتند و طولى نكشيد كه هر سه آنها طبق نقشههاى قبلى و دقيق، شبانه به قتل رسيدند و قاتل هم معلوم نشد، ولى در واقع بر طبق طرحى كه انجام شده بود كعب بن اشرف به دست ابو نائله و رفقايش كشته شد (1) و سلام بن ابى الحقيق به وسيله عبد الله بن عتيك و همراهان او به قتل رسيد و عصماء نيز به دست عمير بن عدى به قتل رسيد.
قتل اين سه نفر رعب و وحشتى در دل يهود انداخت و دانستند كه مسلمانان در برابر تحريكات و دشمنى آنها بىتفاوت و آرام نخواهند نشست و عكس العمل نشان مىدهند.
به موازات اين مبارزات پيغمبر بزرگوار اسلام به موعظه و اندرز آنها اقدام كرد و روزى آنان را در بازار خودشان - بازار بنى قينقاع - جمع كرده و خطابهاى ايراد كرد و از آن جمله فرمود:
«اى گروه يهود!بياييد و از خدا بترسيد و بيم آن را داشته باشيد كه همان عذابى را كه بر سر قريش فرود آورد بر سر شما فرود آورد. بياييد و مسلمان شويد زيرا شما بخوبى دانستهايد كه من پيامبر خدا و فرستاده از جانب اويم و اين چيزى است كه آن را در كتابهاى خود خواندهايد و خداى تعالى در اين باره از شما پيمان گرفته. . . »
يهوديان در صدد تكذيب سخنان آن حضرت بر آمده و گفتند: اى محمد تو خيالكردهاى ما نيز مانند قريش هستيم، از اينكه با گروهى مردم بىخبر از فنون جنگى رو به رو شده و پيروز گشتهاى مغرور مباش و اگر به جنگ ما بيايى خواهى دانست كه ما چگونه مردمانى هستيم.
محاصره و اخراج يهود بنى قينقاع
ماجرا از اينجا شروع شد كه زن مسلمانى به بازار يهوديان آمد تا زيورى براى خود بخرد، يهوديان اصرار داشتند آن زن روى خود را باز كند ولى آن زن كه نشسته بود خوددارى مىكرد تا اينكه يكى از يهوديان يا همان زرگرى كه مىخواست زيورى به او بفروشد از جا برخاسته بى آنكه آن زن بفهمد دامن پيراهنش را از پشتسر بلند كرد و به بالاى آن گره زد، زن مسلمان بىخبر از همه جا همين كه از جا برخاست قسمت پايين بدنش از پشت نمايان شد و يهوديان خنديدند.
زن كه متوجه ماجرا شد فرياد كشيد و مسلمانان را به يارى خواند و يكى از مسلمانان كه شاهد بود پيش آمده و به آن مرد يهودى كه اين عمل را انجام داده بود حمله كرد و او را كشت، يهوديان نيز به آن مرد مسلمان حمله كرده و او را كشتند، مسلمانان ديگر كه قضيه را شنيدند بسختى برآشفتند و رسول خدا(ص)تصميم به جنگ با آنها گرفت، و دستور حركتبه سوى قلعههاى ايشان صادر شد و مسلمانان به دنبال پيامبر اسلام به راه افتادند و خانههاى ايشان را محاصره كردند.
اين محاصره پانزده روز طول كشيد و يهود بنى قينقاع كه ديدند تاب مقاومت در برابر محاصره و همچنين جنگ با مسلمانان را ندارند تسليم شدند، ولى عبد الله بن ابى - كه هنوز در ميان مردم مدينه نفوذى داشت و ضمنا با يهود مزبور نيز همپيمان بود - دخالت كرده و به هر ترتيبى بود از كشتن آنها به دست مسلمانان جلوگيرى كرد ورسول خدا(ص)از كشتن آنها صرفنظر نمود ولى دستور داد از مدينه و اطراف شهر كوچ كنند و خانه و زندگى را ترك گفته به جاى ديگرى مهاجرت كنند و آنها نيز به صورت دسته جمعى به«اذرعات»شام كوچ كردند.
اخراج يهود مزبور براى مسلمانان پيروزى بزرگى بود زيرا گذشته از اينكه خيالشان از اين دشمن خطرناك آسوده شد خانه و زندگى آنها نيز به غنيمت مسلمانان در آمد و اموال زيادى از اين راه نصيب آنها گرديد.
پىنوشتها:
1. و در برخى از تواريخ قتل كعب بن اشرف را به دست محمد بن مسلمه و در سال چهارم هجرت ذكر كردهاند.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}