9 جنبه از زندگي ما كه در طول دهه 2000 تغيير كرده


 

نويسنده:‌ سارا فان گلدر(1)




 

چكيده:
 

در اين مقاله كه به بهانه ورود به دهه دوم قرن بيست و يكم نوشته شده است، مي‌توان رد پاي همان بيم‌ها و دغدغه‌هايي را مشاهده كرد كه منتقدان سياست‌هاي دولت آمريكا در دل دارند. از آنجا كه نويسنده، دهه نخست قرن جاري را دهه‌اي سراسر شكست و ناكامي و عقبگردهاي بزرگ در روند حركت جامعه آمريكا مي‌داند، همچون ساير همانديشانش هشدار ميدهد كه تداوم اين روند، آمريكا را به نقطه برگشت ناپذيري خواهد رساند. يكي از مختصات نوشتههاي اين قبيل منتقدان، بي طرف بودن آنها و عدم تأثيرپذيري‌شان از سياست‌هاي حزبي است كه معمولاً بخش عمده‌اي از جامعه و انديشمندان آمريكايي را به دو جبهه دمكرات و جمهوري‌خواه تقسيم كرده است. نويسنده، هر دو حزب را در رسيدن آمريكا به چنين نقطه‌اي مورد انتقاد قرار ميدهد.
شركت‌ها همچنان قدرتمندتر مي‌شوند. ميليونها نفر از جرگه طبقه متوسط خارج مي‌شوند. تغييرات آب و هوايي به آستانه مرگباري مي‌رسد. جنگ و باز هم جنگ. اگر به عقب برگرديد و به دهه 2000 بنگريد، متوجه خواهيد شد كه زندگي ما از نه جنبه دگرگون شده است.
دهه 2000 چگونه گذشت؟ ده سال گذشته كه زمينه را براي دهه 2010 آماده كرده است، شاهد چه گرايش‌هايي بوده ايم؟ نه گرايش زير، خلاصه‌اي است از برخي از نيروهاي راه برندهاي كه در آستانه ورود به دهه جديد با آنها سر و كار داريم:
1. اغنيا به راستي غني‌تر شدند وسپس سيلي خوردند. در روزگار شادابي غير منطقي دهه 90 و اوايل دهه 2000 ، به نظر مي‌رسيد كه هر كسي قادر است با شرطبندي روي حبابها، ثروتمندتر شود. راهزنان پيش‌بيني كردند كه توسعه ثروت را هيچ پاياني نيست و ما در چرخه كسب و كار به تعالي خواهيم رسيد. اما حباب «دات كام» تركيد و بعد حباب مسكن و حباب مالي. بيشتر ثروتمندان اكنون ثروتمند‌تر هستند اما خشم توده‌اي در حال افزايش است. شكاف بين فقير و غني نيز در حال رشد است، در حالي كه از بين بردن فقر ممكن نيست.
2. طبقه متوسط از ركود شديد به وضعيت مخاطره‌آميز و نامطمئن رسيد. در حالي كه درآمدها به شدت كاهش مي‌يافتند، هزينه‌هاي ضروري همچون مسكن، انرژي، غذا، تحصيلات و مراقبت‌هاي درماني افزايش يافتند. خانواده‌ها از طريق افزايش ساعات كار و رفتن زير بار قرض، به زندگي ادامه مي‌دادند و از خانه‌هايشان به عنوان وثيقه استفاده مي‌كردند. زماني كه ركود بزرگ از راه رسيد، ما دريافتيم كه طبقه متوسط نيز به يك حباب تبديل شده است و ميلياردها دلاري كه وال استريت در قالب تضمينها دريافت كرد، تأثيري بر مردم معمولي يا اقتصاد واقعي نگذاشت.
3. وضع مادر زمين وخيم‌تر شد. در ابتداي اين دهه، فقط فعالان محيط زيست، دانشمندان و برخي از مقامات آنقدر آينده‌نگر بودند كه درباره خطرات تغييرات آب و هوايي سخن بگويند، البته به همراه شركت‌هاي بيمه كه بايد هزينه نرخ‌هاي فزاينده بيمه‌هاي آتش سوزيها، سيلها و ديگر بلاياي طبيعي را مي‌پرداختند. امروز پنتاگون، صاحبان كسب و كارها، رهبران مذهبي، جنگلبانان و كساني در تمام سطوح دولت، خطر را مي‌بينند و به دنبال راههايي براي جلوگيري از تشديد تغييرات آب وهوايي هستند. رهبران جهان در كپنهاك گرد هم آمدند، اما مادر زمين همچنان تخريب مي‌شود.
4. ما دشمن جديدي پيدا كرديم. ما دشمن را ترور ناميديم و عليه آن جنگ به راه انداختيم. به جاي استفاده از راهبردهاي ضد تروريستي كارآمد و اقدامات پليسي پيچيده به علاوه اطلاعات، دولت بوش از شوك يازده سپتامبر براي توجيه تهاجمات و اشغالهاي به شدت بي‌ثمر خود سود جست. سپس آنها شكنجه و زير پا گذاشتن آزاديهاي مدني را در داخل و خارج از كشور به مجموعه خود افزودند. سنجش هزينههاي صدمات وارده به غيرنظاميان و سربازان، چه مرده، چه در حال مرگ، آوارگان و اجتماعات از هم پاشيده، ميلياردها دلار افزايش بدهي‌هاي ملي و لكهدار شدن نام و اعتبار ايالات متحده دشوار است. اما يك معيار براي اين سنجش وجود دارد: حمله به افغانستان تاكنون در به زير كشيدن يك ابرقدرت نقش داشته است. دهه 2000 زمينه را براي ما فراهم كرد تا نمونه اتحاد جماهير شوروي را دنبال كنيم.
5. ابتدا ما از دولت نفرت داشتيم. بعد آن را دوست داشتيم. دولت در بدترين وضعيت خود، در زمان گردباد كاترينا، دست خود را رو كرد؛ يعني زماني كه معاون كلانترها مانع از فرار شهروندان از طريق يك پل شدند تا خود را به جاي امني برسانند و دولت فدرال كاري بيش از اعزام پاسداران چكمه سياهِ «بلك واتر» براي حفظ «امنيت» و بالا بردن روحيه مردم انجام نداد. چه كار خوبي، آفرين! شايد انتظار مي‌رفت رئيس جمهوري كه از دولت و بخش دولتي متنفر است، آمادهسازي‌هاي اضطراري را به همپالگيها و متقلبها واگذار كند. از طرف ديگر، زماني كه وال استريتِ سوپر طمعكار تهديد كرد كه اقتصاد جهاني را به زانو درخواهد آورد، معلوم شد كه دولت مي‌تواند به سرعت و به شكلي مؤثر، براي جلوگيري از گردش پول وارد عمل شود.
6. حزب جمهوريخواه به عنوان نيروي مورد اعتماد براي حاكميت معقولانه فروپاشيد. در اثر بيلياقتي رئيس جمهور با كارزارهاي نظامي بدون توجيه و ويرانگر و در اثر سياستهايي كه اقتصاد را به دست قدرتهاي شركتي واگذار كرد، زمينه لازم فراهم شد كه آن را به لبه پرتگاه ببرد. اكنون بنيادگرايي و محافظهكاري اقتصادي توسط خيالبافان درك مي‌شدند و كل آنچه كه براي افراد در حزب باقي ماند، انكار تغييرات آب و هوايي و تلاش براي كشتن هر كسي كه از مجموعه نظامي ـ صنعتي، ثروت و كسب و كارهاي بزرگ حمايت نمي‌كرد، بود.
7. حزب دمكرات به عنوان نيروي مورد اعتماد براي حاكميت معقولانه فرو پاشيد. زماني كه با وجود دارا بودن وكالت از طرف مردم آمريكا براي ايجاد تغيير واقعي، مقامات منتخب به شركتها و لابيگرانشان اجازه دادند كه در راه برنامه اصلاحات مراقبتهاي بهداشتي، وضع قوانين براي وال استريت و قانون‌گذاري درباره تغييرات آب و هوايي سنگ‌اندازي كنند، اين سياستها بازار بورس را تقويت كرد، اما به مردم عادي كمك كرد كه به شكلي روزافزون با اين حزب بيگانه شوند.
8. چين به اوج گيري شتابان خود ادامه داد و سريعاً به سمت جايگاهي حركت كرد كه به ابرقدرت بعدي جهان تبديل شود. بدهيهاي آمريكا به چين به همراه انتقال بخش بيشتر ظرفيت توليدي به خارج از كشور ـ به خصوص چين ـ اقدامات براي بازسازي اقتصاد ايالات متحده را ناكام گذاشت و موقعيت جهاني ما را تضعيف كرد.
9. زمزمه‌هايي از نزديك شدن آخرالزمان به گوشمان خورد، از جمله مجموعه پر فروش «بازمانده»، ضربه مصيبت بار سال 2012 و پيش بيني‌هاي مرتبط با تقويم مايايي (اگر با گوگل آن را جست و جو كنيد، به بيشتر از هشت ميليون مدخل در اين موضوع مي‌رسيد). آخرالزمان واقعي ممكن است نزديكتر از اين حرفها باشد. در عين حال، همزمان كه ثروت وال استريت سر به آسمان مي‌كشيد (با يك عقب‌نشيني كوتاه در سال 2009)، دهه 2000 شاهد يك شكاف ثروت واقعي بود كه شهروندان را زنده نگه ميدارد: آب تازه آشاميدني، ثبات آب و هوايي، اعتماد و همبستگي با انسانها، زيرساخت اجتماعي قابل اتكا، خاك و جنگلهاي سالم، كشاورزي ترميم‌پذير، حاكميت منصفانه و معيشتي كه بتواند ضروريات اساسي را تأمين كند. با توجه به اينكه، تا وقتي ما بيشتر از سهم عادلانه خود از موجودي رو به كاهش انرژي فسيلي و ساير منابع را وارد مي‌كنيم، و آب و هوا را به مرحله بازگشت‌ناپذيري مي‌رسانيم، روش زندگي ما به طرزي روزافزون مخاطره‌آميزتر مي‌شود. به راستي آخرالزمانِ اين سبك زندگي مصرف‌زده چندان دور نيست.
اما صبر كنيد، نشانههايي نيز ديده مي‌شود كه مردم در حال بيرون كشيدن خود از اين مارپيچي هستند كه رو به پايين دارد. در دهه 2000 مردم در سراسر جهان از روش‌هاي منسوخ زندگي دور شدند و به سمت ايجاد بنيانهاي جهاني پيش رفتند كه در آن خانوادهها و اجتماعات مي‌توانند در كنار سيستمهاي طبيعي كه ما به آنها متكي هستيم، گذران زندگي كنند. بذرهايي كه هم اكنون افشانده شدهاند.
منبع: www.Commondreams.org

پي نوشت:
 

1 ـ Sarah Van Gelder ، سردبير اجرايي YES!Magazine است، يک سازمان رسانهاي ملي که ايدههايي درخشان و اقداماتي عملي را در ارتباط با يک جهان عادلانه و پايدار لينک مي‌کند.
 

منبع: نشريه سياحت غرب شماره 81