معرفي و بررسي موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم


 

نويسنده:محمد کريمي




 

چکيده
 

کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم يکي از کتاب هاي معتبر در شناخت اصطلاحات علوم مختلف است. نويسنده آن شيخ محمد علي تهانوي از عالمان هند در سده دوازدهم است. وي در اين کتاب مي کوشد اصطلاح هاي رايج و پر کاربرد علوم را توضيح دهد. او افزون بر معناي لغوي، تعريف هاي اصطلاحي را نيز به تفکيک علوم مختلف آورده است. استفاده از منابع معتبر، تعريف صحيح اصطلاح ها و بيان تعريف هاي مختلف آن در يک علم، از نقاط مثبت اين کتاب است. در اين کتاب، برخي ضعف ها و کاستي ها نيز ديده مي شود. ضعف در چينش اصطلاح، استفاده از منابع درجه سوم، نبود آدرس هاي دقيق، نبود شيوه واحد در تبيين اصطلاح ها، نداشتن سيستم ارجاعي کارا، استفاده از اصطلاحات غير مرجع در برخي از مترادفات، تفکيک نشدن دقيق مباحث اصطلاحات و تکرار برخي از مباحث از ضعف هاي اين کتاب است.

کليد واژه ها
 

کشاف، تهانوي، اصطلاح، مدخل، مترادف، اصطلاح مرجع، ارجاعات.

مقدمه
 

رشته هاي علمي مجموعه اي از مسائل هستند که موضوع و هدف خاصي دارند. محور مسائل اين رشته ها، واژگاني کليدي است که به آن اصطلاح مي گويند. اصطلاح واژه اي است که گروهي خاص- مانند متکلمان- آن را از معناي لغوي به معناي ديگري انتقال داده و بر آن توافق کرده اند. شناخت اصطلاحات، نياز ضروري در فراگيري هر دانش است. بدون فهم معناي اصطلاحات، فراگيري علوم ممکن نيست. خلط ميان معناي لغوي و اصطلاحي، اشتباه در معاني اصطلاحي علوم مختلف و خلط مشترکات لفظي، از پي آمدهاي منفي بي دقتي در معناي اصطلاحي است. از اين رو، انديشمندان نگارش هايي در معرفي اصطلاحات در علوم مختلف نوشته اند. برخي از اين نگارش ها، به اصطلاحات دانش خاصي اختصاص دارد؛ مانند لطائف الاعلام اثر ملا عبدالرزاق کاشاني که به توضيح اصطلاحات عرفاني پرداخته است. هدف برخي ديگر از اين گونه نگاشته ها، بيان معناي اصطلاحات گروهي از علوم است. کشاف اصطلاحات الفنون و العولم از اين دست است. اين کتاب، موسوعه اي است که به تبيين و توضيح اصطلاحات همه دانش هاي رايج در زمان نگارنده آن مي پردازد.
اين کتاب اثر شيخ محمدعلي (اعلي يا علاء)، فرزند شيخ علي بن قاضي محمد حامد بن محمد صابر مشهور به تهانوي است. او در شهر تهانه يا تهانه بهون از توابع مظفر نکرهند- صدو هفتاد کيلومتري شمال غربي دهلي نو- به دنيا آمد. تاريخ ولادت يا وفات مشخص نيست، اما با توجه به تاريخ اتمام کتاب کشاف، وي در سده دوازدهم مي زيسته است. تراجم و مصادر اعلام، اشاره اي کوتاه به زندگي نامه او کرده اند. آثار ديگر او احکام الاراضي و سبق الغايات في نسق الآيات (الاعلام، 295/6)است. کشاف مهم ترين و مشهورترين اثر اوست که در سال 1158 هجري به پايان رسيده است(ص2).
اين کتاب تا کنون چهار بار به چاپ رسيده است. نخستين بار در دو مجلد و 1564 صفحه چاپ شد. اين چاپ به تصحيح مولوي محمد وجيه، مولوي عبدالحق و مولوي عبدالقادر و به همت دو مستشرق غربي در سال 1862 ميلادي منتشر گرديد (دانشنامه جهان اسلام، 685/8). در اين چاپ، کتاب به دو بخش تقسيم شده است. در بخش اول، اصطلاحات عربي و در بخش دوم اصطلاحات غير عربي آمده است. در مجلد دوم آن، رساله الشمسيه قزويني هم آمده است (اکتفاء القنوع، 328).
اين نسخه را، دار صادر بيروت در سه جلد افست کرده است که رساله ياد شده در آن نيست. بار دوم، کتاب در سال 1317 هجري در يک مجلد و 955 صفحه بزرگ در استانبول ترکيه چاپ شد. اين چاپ ناقص و تا حرف صاد است (معجم المطبوعات، 645/1). چاپ سوم کتاب، در سال 1382 هجري با تحقيق لطفي عبدالبديع و عبدالمنعم محمد حسنين و زير نظر وزارت فرهنگ در مصر منتشر گرديد. اين چاپ، چهار جزء دارد و مانند چاپ قبلي کامل نيست و به حرف صاد پايان مي پذيرد (دانشنامه جهان اسلام، 686/8). کتاب کشاف، آخرين بار در سال 1375 شمسي در بيروت چاپ گرديد. اين چاپ، کامل است و همه اصطلاحات کشاف در آن وجود دارد و در دو مجلد و 2132 صفحه با اشراف رفيق العجم و تحقيق علي دحروج منتشر گرديد. از ويژگي هاي اين چاپ، مقدمه اي طولاني در معرفي مولف و کتاب، ترجمه بخش هاي فارسي کتاب به عربي، تغيير در ترتيب چينش اصطلاح ها، آوردن معادل هاي انگليسي و فرانسوي اصطلاحات و فهرست هاي گوناگون در پايان کتاب است.
تهانوي درباره انگيزه خود از نگارش کتاب مي نويسد:
اشتباه در اصطلاح ها، مهم ترين دليل براي نياز به استاد در تحصيل علوم و فنون است. هر علمي، اصطلاحات ويژه اي دارد که اگر به آن آگاهي پيدا نشود، به نتيجه نمي رسد. راه شناخت معاني اصطلاح ها يا رجوع به استادان است يا مراجعه به کتاب هايي که اصطلاح ها را جمع آوري کرده اند. مانند بحر الجواهر، حدود الامراض در علم طب، اللطائف الاشرفيه و مانند آن در علم تصوف. کتابي در دسترس که اصطلاحات همه دانش ها را داشته باشد نيافتم. در سال هاي اول تحصيل تصميم گرفتم کتابي بنويسيم که اصطلاحات همه دانش ها را در بر داشته باشد و دانش پژوهان را از رجوع به استاد بي نياز کند (کشاف، 1).
اين هدف بلند، با توجه به شرايط آن روز، دست يافتني نبوده در اين کتاب، به بخش اندکي از اصطلاح هاي همه علوم اشاره شده است. مجموع مدخل هاي اين کتاب، 3045 اصطلاح است (مقدمه کشاف، ص xxxix) که کمتر از اصطلاحات دانشي مانند فلسفه است. در اين کتاب، تنها به برخي از اصطلاحات رايج و پر کاربرد علوم اشاره شده است. دقت ايشان در توضيح اصطلاح ها، اين کتاب را به يکي از موسوعه هاي معتبر تبديل کرده است. بررسي همه جانبه اين کتاب، مجال بيشتري مي طلبد. در اين ارزيابي، 50 صفحه اول کتاب از چاپ چهارم معيار قرار گرفته است. گرچه به مناسبت گاهي به صفحه هاي ديگر هم مراجعه شده است. در اين نوشته، ارزيابي محتوايي مورد نظر نيست و تنها از منظر ساختاري به بررسي کتاب پرداخته ايم که چه مقدار به معيارهاي يک فرهنگ نامه يا موسوعه توجه داشته و به آن پاي بند بوده است. نخست به مزاياي کتاب و سپس به کاستي هاي آن مي پردازيم.

1. مزاياي کتاب:
 

اين کتاب داراي نقاط قوت فراواني است. از اين رو، از زمان نگارش تا کنون مورد توجه دانشوران قرار گرفته است. برخي از آنها عبارتند از :
الف) اصطلاح هاي مترادف که داراي معناي اصطلاحي واحدند، در علوم مختلف وجود دارند. گاهي پنج يا شش واژه به يک معناي اصطلاحي اشاره دارند. براي مثال در منطق، قضيه، خبر، قول، تصديق- در يک معنا- عقد، حکم- در يک معنا-، عباره، قول جازم، قضيه خبريه، ترکيب خبري، مرکب خبري و مرکب تام خبري به يک معناي اصطلاحي اشاره دارد. يکي از اين اصطلاح هاي مترادف، براي مدخل و عنوان گزينش مي شود تا مقاله و مطالب مربوط به آن ذيل آن مدخل مطرح شود. اين مدخل بايد مشهورترين و رايج ترين اصطلاح در ميان اصطلاح هاي مترادف باشد. در کشاف، اين نکته در بيشتر موارد رعايت مي شود و اصطلاح هاي مرجع مدخل قرار مي گيرد. براي مثال در منطق، الاداه مرجح، والحرف، المفرد الناقص، الرباط نامرحج آن است. در اين کتاب، الاداه مرجح قرار داده شده و براي بقيه مدخلي اختصاص داده نشده است؛ مگر براي الحرف که معاني متعددي دارد و در برخي از علوم مرجح است. يا در فلسفه، البدن مرجح است و الجسد، الصياصي، الجثه، الهيئه البدنيه و القالب الطبيعي نامرجح است. در کشاف نيز، البدن مرجح قرار داده شده است و هيچ کدام از مترادف ها نيامده اند؛ مگر الجسد که معناي ديگري غير از بدن هم دارد.
ب) کاربرد اصطلاح ها در علوم متفاوت است. برخي اصطلاح ها کليدي و پر کاربرد است و برخي کاربرد کمتري دارد. گزينش اصطلاحات براي مدخل، به سياست هاي موسوعه ها و فرهنگ نامه ها بستگي دارد. اين سياست ها تابعي از تخصصي يا غير تخصصي بودن موسوعه و
حجم آن است. در موسوعاتي که تخصصي است يا حجم زيادي دارد، مدخل هاي بيشتري از يک علم گزينش مي شود. در گزينش، بايد از مدخل هاي پر کاربرد آغاز و به مدخل هاي کم کاربرد ختم شود. اما اگر موسوعه اي عام باشد و به رشته خاصي اختصاص نداشته باشد يا مجلدات آن اندک باشد، پر کاربردترين اصطلاحات را براي مدخل گزينش مي کنند. کشاف که موسوعه اي عام است و به ادعاي نويسنده اصطلاحات همه علوم را در بر دارد و شامل مجلدات اندکي است، بايد مدخل هاي آن از رايج ترين، مشهورترين و کاربردي ترين اصطلاحات باشد. تهانوي در کشاف اين اصل را رعايت کرده است و بيشتر مدخل هاي او اين ويژگي را دارد.
ج) مدخل ها بايد از ميان اصطلاحات علوم انتخاب شود، اما در اصطلاح نامه ها يا فرهنگ نامه ها کمتر ديده مي شود که گاهي اصطلاحي مدخل قرار نگرفته است، بلکه ترکيبي از اصطلاح و حکمي از احکام اصطلاح که به آن نمايه مي گويند، مدخل قرار گرفته است؛ مثلاً شرايط شکل اول، اصطلاح نيست و نبايد مدخل قرار گيرد، بلکه شکل اول مدخل قرار مي گيرد و شرايط و احکام در ذيل آن مطرح مي شود. در کشاف اين قاعده کاملاً رعايت شده است. برخي از موارد در نگاه اول، به نظر مي رسد که نمايه مدخل قرار داده شده است، مانند احصاء الاسماء الالهيه، ولي با دقت در معناي آن معلوم مي شود که اصطلاح عرفاني است؛ زيرا در ذيل آن مي خوانيم :هو التحقيق بها في الحضره الوحديه بالفناء عن الرسوم الخلقيه و البقاء بيقاء الحضره الاحديه. يا مدخل القضايا قياساتها معها در نگاه نخست به نظر مي رسد که عبارت است و نه اصطلاح، اما در کتاب هاي درجه اول منطق، يکي از اصطلاحات متداول است و امروزه نيز به جاي آن بيشتر از واژه فطريات استفاده مي کنند. مناسب است در اينجا به خطايي در اين اصطلاح اشاره شود که در چاپ اخير کشاف رخ داده است. در اين چاپ، بر اثر ناآگاهي از اينکه تمام عبارت القضايا قياساتها معها اصطلاح است، به خطا تنها کلمه القضايا عنوان مدخل قرار گرفته است و در اولين نگاه تصور مي شود که نويسنده در صدد توضيح القضايا است؛ در حالي که تعريف و توضيح ذيل آن، به القضايا قياساتها معها مربوط است. اين اشتباه در چاپ اول نيز اتفاق افتاده است. در آن چاپ نيز، القضايا به صورت بزرگ که علامت مدخل است نوشته شده و بقيه عبارت قياساتها معها ريزتر و به قلم متن نوشته شده است. به نظر مي رسد اين خطا از سوي مؤلف رخ داده است.
د) اعتبار کتاب ها به ارزش علمي آن است. نوآوري، قوت مطالب و جمع آوري مطالب در اين ارزش گذاري موثر است. اما اعتبار علمي موسوعه ها به جمع آوري مطالب مهم درباره مدخل، مستند بودن مطالب و استفاده از منابع معتبر و درجه اول آن علم است. کشاف در زمينه جمع آوري مطالب مهم و به کار نبردن منابع ضعيف موفق بوده است. گرچه در آن از منابع غير درجه اول، فراوان بهره برده است که در کاستي ها به آن اشاره خواهد شد.
هـ) از نقاط قوت کتاب، اشاره به معناي اصطلاح در علوم متعدد و حتي مکتب هاي يک علم است. براي مثال، اگر اصطلاح نور در مکتب اشراق که يکي از مکتب هاي فلسفي است، معنايي ديگر دارد، در ذيل نور به آن اشاره مي شود.
و) وظيفه دايره المعارف و موسوعه ها، اطلاع رساني است. در اطلاع رساني، بايد بي طرفي اعتقادي و علمي در بيان مسائل رعايت شود. اين اصل در همه دائره المعارف ها رعايت نمي شود. برخي کمتر و برخي بيشتر اين اصل را ناديده گرفته و مطالب را با گرايش خاصي طرح مي کنند. تهانوي که از عالمان اهل سنت و حنفي مذهب است، تلاش داد در کشاف اين شرط را رعايت کند تا باورهاي ايشان بر مباحث علمي سايه نيفکند. براي مثال، وي در معناي آل آراي مختلف را مطرح کرده و نظريه شيعه را نيز بيان مي کند:و قيل اهل بيته المعصومون. سپس مي گويد و هو الحق . ترجيح نظريه شيعه بر ديگر نظريه هاي اهل سنت، نشانه انصاف و رعايت بي طرفي ايشان در اين کتاب است. ايشان در موارد ديگري نيز اين بي طرفي را نشان داده است. با اين همه، به نظر مي رسد در مواردي از عقايد خود اثر پذيرفته و در رعايت کامل اين شرط موفق نبوده است که در ادامه بدان اشاره خواهد شد.

2. کاستي هاي کتاب:
 

در اين کتاب افزون بر خوبي ها و نقاط مثبت فراواني که دارد، برخي کاستي ها نيز ديده مي شود که برخي از آنها به قرار زير است:
الف) چينش واژه ها در موسوعه ها، لغت نامه ها، تراجم و دائره المعارف ها متفاوت است. در برخي از آنها، واژگان بر اساس حروف الفبا، و با توجه به حروف اول کلمات چيده شده اند، و در برخي ديگر حروف آخر کلمات معيار چينش الفبايي قرار گرفته اند. برخي با دسته بندي حروف مانند
حروف حلقي و غير آن، بر اساس آن، کلمات را مرتب مي کنند. به نظر مي رسد اين چينش ها سليقه اي است و هدف همگي دسترسي آسان به کلمه مورد نظر است. گونه اول از ميان گونه هاي مختلف چينش، بهترين و سريع ترين راه براي رسيدن به مطلوب است. شايد به همين دليل، اين شيوه امروزه رايج شده است. اين شيوه در زمان تدوين کشاف بوده است، اما وي اصطلاحات کتابش را به گونه اي ديگر مرتب کرده است. او اصطلاحات را بر اساس حرف اول دسته بندي مي کند و در هر حرفي، نام باب بر آن مي نهد؛ مانند باب الف، باب باء و ... سپس هر باب را بر اساس حرف آخر اصطلاحات فصل بندي مي کند. فصل باء از باب الف، يعني اصطلاح هايي که با حرف الف آغاز و با حرف باء ختم شده است. اين شيوه که پيچيدگي خاصي دارد و دسترسي سريع به مطلوب را در پي ندارد، امروزه متروک شده است. از اين رو، مصححان چاپ اخير چينش آن را تغيير داده و مانند شيوه رايج مرتب کرده اند تا اين ضعف کشاف جبران شود. تلاش آنها در اين تغيير گرچه مثبت است، اما پي آمدهايي نيز دارد؛ مثلاً در مواردي، کشاف به قبل ارجاع مي دهد، در حالي که بر اساس اين چينش در آينده بحث مي شود. اصطلاح الاخر که دومين اصطلاح اين مجموعه است، پس از ذکر اين عبارت شرح حکمه العين و حواشيه در پاورقي آمده است:قد سبقت الاشاره اليه ؛ در حالي که پيش از آن، اشاره به نام اين کتاب نشده است. يا در ذيل مدخل آبان در پاورقي آمده است:آبان اسم ماهي است در تاريخ يزدجردي چنان که گذشت. در حالي که اين بحث پيش تر مطرح نشده است و در ادامه کتاب و در ذيل اصطلاح التاريخ مي آيد.
پي آمد ديگر آن، ارجاع ضمير به بعد است؛ در حالي که مرجع آن در چينش اوليه قبل بوده است؛ مثلاً توضيح اصطلاح الابتداء الجزئي اين گونه شروع شده است:عندهم هو الزمان الذي لا تظهر فيه اعراض النوبه. ضمير عندهم به الاطباء بر مي گردد که در چينش جديد واژه اطباء در ادامه اصطلاح بعدي آمده است.
در چاپ اخير، تصرفي ديگر در چينش کتاب کشاف صورت گرفته است. کتاب اصلي کشاف در بخش دارد. در بخش اول، اصطلاحات عربي و در بخش دوم اصطلاح هاي غير عربي است. در اين چاپ، همه اصطلاح ها با هم چاپ شده است؛ يعني اصطلاحات عربي و غير عربي با هم به صورت ترتيب الفبايي آمده است. در چينش اين اصطلاحات، اشکال هايي هست؛ براي مثال،
برخي از اصطلاح هاي غير عربي در جايگاه اصلي خود قرار نگرفته اند. جايگاه اصطلاح آب در ابتداي اين موسوعه و پيش از الآحاد است. اما اکنون پس از کلمه آب قرار گرفته است. اين اشکال در آب حيات و آبان هم رخ داده است.
ب) پيش تر اشاره شد که استفاده از منابع معتبر در ارزش علمي موسوعه موثر است. اگر محتواي اصطلاحات علوم از کتاب هاي درجه اول استخراج شود، بر ارزش علمي موسوعه مي افزايد. در اين مسووعه، براي تعريف اصطلاحات در موارد زيادي از کتاب هاي درجه اول استفاده نمي شود؛ مثلاً اساس الاقتباس که از مهم ترين کتاب هاي منطقي است، در اين کتاب ارجاع داده نشده است. در بسياري از موارد از موسوعه ها، فرهنگ نامه ها و مانند آن استفاده شده است. براي مثال، در تعريف المرتبه الاحديه يا مرتبه الانسان الکامل که دو اصطلاح عرفاني است، از کتاب تعريفات جرجاني استفاده شده است؛ در حالي که کتاب هاي مهم و درجه اول عرفاني در اين زمينه سخن گفته اند و جرجاني از اعلام عرفاني نيست و کتاب او از منابع عرفاني شمرده نمي شود.
ج) بي طرفي، از اصولي است که تمام دائره المعارف نويسان بر آن تأکيد دارند. اشاره کرديم که تهانوي کوشيده است اين بي طرفي را حفظ کند، اما در مواردي موفق نبوده است. تهانوي که از عالمان اهل سنت است، در انتخاب منابع و مآخذ از اين عقيده تأثير پذيرفته است. مثلاً در توضيح اصطلاح هاي کلامي يا فقهي، بيشتر اعلام اهل سنت معيار قرار گرفته اند و کمتر از کتاب هاي درجه اول شيعه استفاده شده است. در منابع اصطلاحات فقهي يا کلامي، کمتر از کتاب هاي شيعي مانند آثار شيخ طوسي، علامه حلي و سيد مرتضي نام مي برد. يا در ذيل مدخل الاماميه، مطالب خلاف واقع را به اماميه نسبت مي دهد. وي کفر صحابه را از باورهاي اماميه مي داند و معتزله، مشبهه و سلفيه را از فرقه هاي اماميه بر مي شمارد. در اين کتاب، مدخلي براي اشاعره يا اهل حديث وجود ندارد. گويا اهل سنت، تنها يک فرقه دارد و بقيه فرقه ها از غير اهل سنت به ويژه شيعه هستند. در اين کتاب، براي اهل سنت نيز مدخلي وجود ندارد و مطالب مربوط به آن را ذيل السنه آورده و در آن، وجوب اطاعت از سنت و صحابه را مطرح کرده است؛ بدون آنکه از فرقه هاي آن نام ببرد، اما در ذيل اماميه يا شيعه، اکثر مطالب را به فرقه ها و اختلاف هاي آنها که برخي نيز نادرست است اختصاص داده است.
د) توضيح و تبيين اصطلاح ها در اين کتاب، شيوه يکساني ندارد. براي برخي از اصطلاح ها، تنها تعريف مي آيد؛ مانند:مدخل الابراز. در برخي از اصطلاحات، تنها به اضداد آن اشاره مي شود؛ مانند مدخل الاثبات که در ذيل آن مي گويد در نزد قراء ضد حذف و در نزد صوفيه ضد محو است. در برخي از مدخل ها، تنها اعم آن را آورده است؛ مانند التباع . در برخي از اصطلاح ها، از يک توضيح يا تعريف جامع هم دريغ مي کند و تنها به بيان معناي لغوي بسنده مي کند؛ مانند اخوان الصفا که در ذيل آن مي گويد :
اخوان الصفا ياران و برادران روشن، يعني جماعتي است که از مقتضيات کدورت بشري رسته باشند و باوصاف کمالات روحاني آراسته .
بدون اينکه به نام، زندگي نامه يا آثار آنها اشاره کند. در برخي افزون بر تعريف، وجه تسميه را نيز مي آورد؛ مثل مدخل ارهاص و در برخي افزون بر تعريف، به بيان احکام، شرايط و اقسام هم پرداخته است. مانند:الاداء يا الاستعاره. در اين کتاب، معتزله فرقه اي از اماميه و اماميه فرقه اي از شيعه شمرده مي شود، ولي از شيعه کمتر از اماميه و از اماميه نيز کمتر از معتزله بحث شده است.
هـ ) يکي از ضعف هايي که بارها تکرار شده است، تناسب نداشتن ساختاري احکام و مباحث مطرح شده با مدخل آن است. اين اشکال، گونه هاي متعددي دارد که به برخي از آنها اشاره مي شود:
اول- گاهي مدخل مستقل براي اصطلاحي در نظر گرفته نشده است و مطالب مربوط به آن، در ذيل اصطلاح ديگري آمده است؛ در حالي که بايد براي آن مدخل مستقلي قرار داد.براي مثال، مراتب که يکي از مهم ترين اصطلاحات عرفاني است، به صورت مستقل ذکر نشده و مباحث و اقسام آن در ذيل الاحديه آمده است. يا مبتدأ در نحو که مباحث آن ذيل الابتداء آمده است.
دوم - گاهي اصطلاحي به صورت مستقل آمده و مدخلي به آن اختصاص داده شده است، اما مباحث آن ذيل اصطلاح ديگري است. مثلاً براي المرتبه الاحديه اصطلاح مستقلي هست، ولي مباحث آن ذيل الاحديه آمده است نه المرتبه الاحديه و در ذيل المرتبه الاحديه تنها يک تعريف آمده است. نمونه ديگر، اصطلاح احساس و ادراک است. احساس يکي از اقسام ادراک است و براي هر دو مدخل مستقل پيش بيني شده است. اما در ذيل احساس، اقسام ادراک
بيان مي شود:و ان شئت زياده التوضيح فاسمع أن الحکماء قسموا الادراک علي ما اشار اليه شارح التجريد الي اربعه اقسام.... . نيز در مدخل احساس، مباحث تخيل که يکي از اقسام ادراک است مطرح شده است؛ در حالي که تخيل مدخل مستقلي دارد و مباحث مربوط به تخيل بيش از آنکه در ذيل تخيل آمده باشد، در ذيل احساس ذکر شده است.
سوم - گاهي اصطلاحي مدخل مستقل قرار نگرفته و مباحث آن، ذيل اصطلاحي ديگر آمده است، ولي اين جايگاه مناسب طرح مباحث اين اصطلاح نيست، بلکه اصطلاح ديگري مناسب است. براي مثال، مباحث مربوط به ائمه الاسماء در ذيل ائمه آمده است؛ حال آنکه مناسب تر اين است که ذيل اسم و اسماء مطرح شود. چون اين بحث در واقع درباره اسماء است و امهات آن را بيان مي کند.
و) يکي از اشکال هاي مهم در کتاب کشاف نبود شيوه نام واحد براي طرح مباحث است. از اين رو، ناهماهنگي هاي متعددي در اين موسوعه ديده مي شود که به سه نمونه آن اشاره مي شود :
اول- يکي از ناهماهنگي هايي که در اين موسوعه زياد ديده مي شود، ترجيح اخصي از اصطلاح و اختصاص مدخلي به آن است، بدون آنکه مرجحي براي آن نسبت به ديگر اخص ها وجود داشته باشد. براي مثال، در ذيل مدخل الاسم به برخي از اقسام آن اشاره کرده است. توضيحات برخي از اقسام آن مانند اسم ذات، اسم فعل يا اسماء توقيفي در ذيل مدخل الاسم مي آيد، اما برخي از اقسام آن مانند الاسم التام و الاسم المتمکن مدخلي مستقل دارد؛ در حالي که اسم ذات، اسم فعل و اسماء توقيفي شهرتش در کلام بيش از شهرت اسم تام و اسم متمکن در نحو است و مباحث مربوط به اسم ذات، اسم فعل و اسماء توقيفي در اين کتاب هم بيش از اسم تام و متمکن است.
دوم- انتظار کاربران و مراجعه کنندگان به دائره المعارف ها و فرهنگ نامه ها اين است که مباحث مربوط به يک اصطلاح را در يک جا ببينند. تقطعي و تقسيم مباحث يک اصطلاح، مطلوب نيست و با اهداف موسوعه ها سازگاري ندارد. اين اشکال، در کشاف ديده مي شود؛ مثلاً برخي از مباحث اسطقس و رابطه آن با عنصر، در ذيل مدخل اسطقس و برخي از آن در ذيل مدخل الاجسام آمده است.
سوم- از پي آمدهاي نبود شيوه يکسان، تکرار مباحث در ذيل اصطلاح هاي متعدد است؛ در حالي که مي توان با استفاده از نظام ارجاع يکسان و شيوه نامه اي دقيق از تکرار جلوگيري کرد. تکرار مباحث در مدخل هاي متعددي از کشاف رخ داده است. براي مثال، برخي از مباحث مربوط به مرگ در ذيل مدخل الموت و مدخل الاجل تکرار شده است. يا برخي از مباحث مربوط به اسطقس در ذيل مدخل الاسطقس و الاجسام تکراري است.
ز) يکي از ضعف هاي کشاف که به ندرت در آن رخ داده است، تعيين نشدن علم و رشته برخي از اصطلاحات است. اصطلاحاتي را تعريف و تبيين کرده است بدون آنکه بگويد اين اصطلاح به کدام علم يا رشته مربوط است؛ مانند اصطلاحات الاسم المتمکن، اسم المصدر، الاذعان و اسطرلاب.
ح) در کشاف تلاش مي شود مطالب مستند باشد و براي آنها گوينده يا کتابي معرفي شود، ولي به هنگام مستندسازي در موارد متعددي ابهام وجود دارد. براي مثال، به گوينده سخن استناد مي شود، بدون آنکه کتاب مورد استفاده بيايد؛ براي مثال، در ذيل مدخل الکمال مطلبي را به محقق طوسي نسبت مي دهد، بدون آنکه نام کتاب او را بياورد. گاهي نيز از کتابي نام مي برد که عنوان آن چندين مولف دارد؛ مثل شرح الاشارات که نويسندگان متعددي مانند فخر رازي، محقق طوسي و ... بر اشارات شرح نوشته اند. در مستندسازي در اين کتاب، تنها به شرح الاشارات با شارح الاشارات بسنده مي شود ؛ بدون آنکه مشخص شود منظور کدام مولف است. براي مثال، در ذيل اصطلاح الاله شرح الاشارات را مي آورد و چون با لفظ امام همراه است، احتمال مي رود که فخر رازي مراد است، اما در پاورقي مصحح کتاب محقق طوسي را مولف آن معرفي مي کند. همچنين کتاب نامه اي وجود ندارد تا مشخص شود برخي از کتاب هايي که گاهي به اختصار از آن ياد مي شود، چه کتابي است و مولف آن کيست. در ذيل مدخل الاخراق از کتاب الموجز نقل مي کند، ولي مولف آن را مشخص نمي کند. مصحح در پاورقي احتمال داده است که مراد موجز القانون اثر ابن النفيس باشد.
ط) يکي از کاستي هاي کشاف اين است که به برخي از اصطلاحات مشهور و رايج در برخي از علوم نپرداخته است؛ براي مثال، در مدخل ها از اصطلاح الاعيان الثابته، الحضرت
يا الحضرات، حضرات الخمس و التنزلات که از اصطلاحات مشهور در عرفان است، نام نبرده اند.
ي) يکي از مهم ترين اشکال هاي تهانوي در اين کتاب نظام ارجاعات است. نظام ارجاعات در موسوعه ها، کمک فراواني در استفاده بهينه از آن دارد. ارجاعات در چنين آثاري بر دو گونه است:نوع اول، ارجاع درون مقاله اي است. گاهي در توضيح اصطلاحي لازم است که به اصطلاح ديگري اشاره شود و چون اين اصطلاح در جاي ديگري بحث خواهد شد، مباحث آن در ذيل اين اصطلاح نمي آيد، بلکه به اندازه ضرورت بسنده مي شود و به مدخل آن ارجاع داده مي شود. گونه دوم، ارجاع در رديف مدخل ها و اصطلاح هاست. گاهي مطالب مربوط به اصطلاحي به دليل دوري از تکرار يا نداشتن اطلاعات مهم در ذيل اصطلاح ديگري مطرح مي شود، اما چون اين اصطلاح محل مراجعه استفاده کنندگان است، در رديف الفبايي مدخل ها مي آيد، ولي به مدخلي که مباحث ذيل آن آمده ارجاع داده مي شود. کشاف در زمينه ارجاعات، پايين تر از حد مطلوب است و يکي از ضعف هاي مهم اين کتاب به شمار مي رود. اگر اين کتاب از نظام ارجاعي مناسبي بهره مند بود، برخي از ضعف هاي موجود در اين کتاب مشکل چنداني براي پژوهشگران ايجاد نمي کرد. اين سخن به معناي انکار ارجاعات در اين کتاب نيست. نمونه هايي که ذکر مي شود به خوبي نشان مي دهد اين کتاب در هر گونه ارجاعي ضعف دارد:
اول - اگر بخواهيم معناي اصطلاح الخبر الواحد را که يکي از مباحث مهم در علم حديث است، در اين موسوعه بيابيم، نه مدخلي به نام الخبر الواحد در اين موسوعه است و نه مباحث آن در ذيل خبر آمده است، بلکه مباحث آن در ذيل اصطلاح الاحاد آمده است و نه در رديف مدخل ها و نه در ذيل مدخل خبر، به مدخل الاحاد هيچ ارجاعي نشده است.
دوم - ائمه جمع امام است، اما در ذيل آن به امام ارجاع داده نمي شود تا خواننده بداند که مباحث آن ذيل واژه امام خواهد آمد؛ در حالي که مولف در ذيل مدخل امامان، چنين کاري را کرده و آن را به قطب ارجاع داده است.
سوم - در اين کتاب، مبتدا که يکي از اصطلاحات مهم نحو است، مدخلي اختصاصي ندارد؛ در حالي که مطالب آن ذيل الابتداء آمده است. نياز به اين ارجاع، زماني روشن تر مي شود که بدانيم
در علم نحو الابتدا اصطلاح کليدي نيست تا احتمال داده شود که کاربر براي يافتن بحث مبتدا به ابتداء مراجعه مي کند.
چهارم- در ذيل ماده الاجتماع آمده است متکلمان آن را مترادف التأليف، المجاوره و المماسه دانسته اند. واژه المجاوره در مجموعه مدخل هاي کشاف وجود ندارد. بنابراين، ارجاعي هم صورت نگرفته است. اما المماسه و التأليف در مدخل هاي کشاف وجود دارد، ولي مؤلف در مدخل الاجتماع هنگام بحث از مماسه و تأليف به آنها ارجاع نمي دهد و در ذيل مدخل المماسه و التأليف نيز به اين معناي از آنها که اجتماع است، ارجاع نمي دهد.
پنجم- بخشي از مراتب عرفاني در ذيل الاحديه آمده است که يکي از آن مراتب، المرتبه الاحديه است. در اين کتاب، اصطلاحي به نام المراتب وجود ندارد تا به مدخل الاحديه ارجاع داده شود. اصطلاح المرتبه الاحديه در رديف مدخل ها وجود دارد، ولي نه در ذيل مدخل الاحديه به مدخل المرتبه الاحديه ارجاع مي شود و نه در ذيل مدخل المرتبه الاحديه به الاحديه ارجاع شده است.

پيشنهاد:
 

برخي از اشکال ها و کاستي هاي بيان شده را مي توان با پژوهشي جديد برطرف کرد؛ بدون آنکه اصل کتاب و انتساب آن به نويسنده خدشه دار شود. در چاپ اخير، اين موسوعه برخي از کمبودها و کاستي ها اصلاح شده است. معادل انگليسي و فرانسوي مدخل ها ذکر شده است. فهرست هاي متعددي افزوده گرديده و دسترسي به محتوا را آسان ساخته است.
همچنين عبارت هاي غير عربي متن را که بيشتر فارسي است، به عربي برگردانده و در پاورقي به اصل متن اشاره شده است. زندگي نامه کوتاهي از أعلام اشاره شده در متن در پاورقي آورده شده و توضيحاتي درباره برخي از کتاب ها و فرقه ها در پانوشت آورده شده است. نيز منابع برخي از احاديث که بيشتر آنها از صحاح و مسانيد اهل سنت است، آمده است و چينش مدخل ها تغيير کرده است.
با اين همه، هم چنان کمبودهايي در اين مجموعه هست که شايسته است در چاپ هاي بعد با پژوهشي بيشتر برطرف شود.برخي از اين کاستي ها عبارتند از:
1. مستندسازي :برخي از مطالب موسوعه مستند نيستند و برخي از آنها به اعلام و شخصيت ها نسبت داده مي شود، بدون آنکه به کتابي از آنها ارجاع شود. برخي ديگر از مطالب مستندند، ولي تنها به نام کتاب اشاره شده است. در اين موارد، بايد مستندسازي کامل شود و مطالب به منابع معتبر ارجاع شده و مأخذ آن به صورت کامل آورده شود.
2. افزودن منابع درجه اول براي مطالبي که مستند آنها از کتاب هاي درجه اول آن علوم نيست.
3. ايجاد مدخل هاي ارجاعي در موسوعه براي اصطلاح هايي که مطالب آن در ذيل مدخل هاي ديگر آمده است.
4. نشانه گذاري براي اصطلاح هايي که در ذيل مدخل هاي مختلف موسوعه آمده است و خود مدخل مستقلي دارد.
5. اصلاح دشواري هايي که بر اثر تغيير چينش مدخل ها ايجاد شده است. مانند ذکر مرجع ضمير در کروشه و مانند آن براي ضميرهايي که در اين چينش مرجع آن به بعد منتقل شده است. يا در مواردي که مولف عبارت قد سبق الاشاره اليه را مي آورد که مشاراليه در اين چينش در آينده خواهد آمد با آوردن توضيحاتي در پاورقي يا ارجاع به آدرس آن رفع ابهام شود.
6. گاهي در موسوعه مطالبي به آينده موکول مي شود و يا به مطالبي اشاره مي شود که در گذشته بيان شده است، اما به محل دقيق ذکر آن مطالب اشاره نمي کند. بايد در اين گونه ارجاع ها پژوهش شود و مکان دقيق آن مشخص گردد.
**********

پــي نوشـتها
 

1. تاريخ دريافت مقاله :1387/6/27؛ تاريخ تأييد:1387/7/2.
2. کارشناس ارشد فلسفه و مربي مرکز پژوهشي دائره المعارف علوم عقلي اسلامي .