چرا با وجود حکم (لا اکراه فی الدین) حکم ارتداد و اعدام تغییر نمی کند؟
چرا با وجود حکم (لا اکراه فی الدین) حکم ارتداد و اعدام تغییر نمی کند؟ چرا باید مرتد اعدام شود؟ راسخون پاسخ می دهد.
گر قرآن کلام الهی است و اختلاف و تناقضی در آن نیست، چرا بین آیات ارتداد و عدم مقبولیت دینی غیر از اسلام و بین آیاتی مانند «لا اکراه فی الدین» و « الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...» ناسازگاری وجود دارد؟
قرآن کریم، کامل ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای هدایت و راهنمایی انسان به سوی سعادت و کمال، فرستاد شده و تعالیم و معارف ارزشمندش، تا قیامت و برای همه انسان ها، کاربردی، آموزنده و هدایتگر است.
در این بین برخی از روی ناآگاهی یا غرض ورزی، شبهه تعارض و ناسازگاری بین آیات را القاء می کنند، از جمله، تقابل انداختن بین آیات محکومیت ارتداد و بین آیاتی که می گوید .
در دین اکراه و اجبار نیست و یا توصیه می کند سخن و کلام دیگران را بشنوید و بهترین ها را انتخاب کنید.
آیا جمله «لا اکراه فى الدین» حقیقت است؟ اگر چنین است چرا حکم کسى که بعد از مطالعه به دین مسیحیت روى آورد اعدام است آیا معنى این جمله نیست که مطالعه کنید به شرطى که اسلام را انتخاب کنید؟
چرا حکم مرتد اعدام است و آیا این حکم با روح تعالیم دین سازگار است یا خیر، و آیا از نظر فقهی ممکن است این حکم تغییر کند، البته نه به عنوان حکم حکومتی و ... ؟
در ادامه و با شناخت و آگاهی صحیح از منظور این آیات، روشن می شود بین این آیات هیچ تعارض و ناسازگاری نیست و همه در یک راستا و یک مسیر، در راه رشد و تعالی انسان هستند.
شأن نزول آیه
شأن نزول آیه دو گونه نقل شده است:1.یکی از غلامان انصار به نام صبیح مسلمان نبود ولی انصاری او را به اسلام مجبور می ساخت این آیه نازل شد که (لا اکراه فی الدین).
2.یکی از انصار به نام ابوالحصین دارای دو پسر بود. بازرگانان شامی به مدینه آمدند و کالاهای خود را فروختند. آنگاه که از مدینه به شام باز می گشتند با فرزندان او تماس گرفتند و هر دو را به دین مسیحیت درآوردند. پدر از تغییر دین فرزندان خود آگاه شد و برای کسب تکلیف به نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد.[1]
سپس این آیه (لا اکراه فی الدین) نازل شد و فرمود: دین، اکراه پذیر نیست.[2] اعتقاد و ایمان از اموری است که تا مبادی آن موجود نباشد محال است کسی به آن معتقد ساخت.
چرا با وجود حکم (لا اکراه فی الدین) حکم ارتداد و اعدام تغییر نمی کند؟
ارتداد نوعی توطئه علیه نظام اسلامی است؛
اما در نظام های الحادی، ارتداد، کوچک ترین اثری ندارد. در نظام الحادی هر مسلمانی کافر بشود، به نظام الحادی صدمه ای نمی زند، چه تظاهر بکند یا نکند، چرا که اساس نظام بر دین و مذهب نیست؛ بلکه اساس نظام خواسته مردم است و مردم الحاد را خواسته اند.اما اگر نظامی بر اساس دین و مذهب شکل بگیرد و مثل جمهوری اسلامی ایران که بیش از 98 درصد مردم به آن رأی داده اند باشد، در این نظام اگر فردی مرتد شد دو حالت دارد: در صورتی که سکوت کند کسی به او کاری ندارد؛
حتی اگر هم مذاکره کرد و تظاهر نکرد باز هم کسی به او کار ندارد؛ اما اگر بخواهد تبلیغ کند، در واقع تبلیغ علیه نظام کرده است و این ممنوع است.
نباید مسأله ارتداد را ساده پنداشت! مرتدی که در خانه خودش بگوید: «لا خبرٌ جاء و لا وحی نزل»[3] کسی به او کاری ندارد،
ولی اگر سفره دل باز کند، قلم دست بگیرد و تبلیغ بکند عقاید باطل او مثل یک ویروس تکثیر شده و به اعتقادات جامعه آسیب می زند. اگر تبلیغ این مرتد به گوش دادستان اسلام برسد، او را احضار می کند چون ارتداد او توطئه بر علیه نظام است.
طبق مقدمه پنجم گفتیم که در تمام جهان و حتی لیبرال ترین نظام ها، قیام بر علیه حکومت را برنمی تابند، نظام اسلامی نیز وجود این آدم را برنمی تابد.
ما درباره همه دنیا یکسان حرف می زنیم و می گوییم در تمام دنیا هر نوع اجتماعی و هر نوع فعل و انفعالی که موجب تضعیف نظام گردد مورد قبول نیست و معتقدیم ارتداد در نظام های اسلامی توطئه علیه نظام است؛ پس هرگز قابل پذیرش نیست.
اگر مسلمانی، شغلش را تغییر دهد مثلاً صرّاف شود، دین را نشانه نگرفته است، یا فردی زنش را طلاق بدهد یا خانه اش را عوض کند، دین را نشانه نمی گیرد؛
اما اگر عقیده را عوض کرد و ساکت ننشست و تبلیغ کرد، نظام اسلامی و حیثیت اعتقادی آن را نشانه گرفته است.
فساد دنیا غالباً از یهود است.
ارتداد در زمان پیغمبر، برنامه یهود بود. آن ها بچه های یهودی را آموزش می دادند، که بروید و نزد پیغمبر «لا اله الا الله» بگویید که ما از کلیمی بودن برگشتیم.مدتی با پیغمبر نماز بخوانید و بعد از یکی دوماه بگویید نه، ما نپسندیدیم پس برگردید و شعار ضد دین بدهید تا دیگران(مسلمانان) هم برگردند:
(وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ).[4]
«و جمعی از اهل کتاب(از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز کافر شوید،
شاید آنها (از آیین) خود باز گردند». این ترفندها در زمان پیغمبر و پس از او هم بود و الان هم همین را تعقیب می کنند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) جلوی آن را گرفت:
(وَ مَنْ یرْتَدِدْ مِنْکمْ عَنْ دینِهِ فَیمُت وَهُوَ کافرٌ فَأُولئِک حَبِطَتْ أَعْمالَهُمْ فِی الدُّنْیا والآخِرَةِ وَأُولئِک أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).[5]«کسی که از آئینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او، در دنیا و آخرت، بر باد می رود، و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود».
و فرمود: «مَنْ بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ!»[6] این حدیثی است که اهل سنت نیز نقل کرده اند. اگر پیغمبر اکرم جلوی این فتنه را نگرفته بود، قطعا در دل سادهْ مسلمانان اثر سوء می گذاشت.
یعنی وقتی دیدند صد تا جوان یهودی پشت سر پیغمبر نماز خواندند و شعار اسلامی دادند و بعد از چند روز، شعار ضد اسلامی سردادند و گفتند دین شما دین سستی است، قطعاً در دیگر جوانان انصار و مهاجر هم اثر می گذاشت.
سوم: ارتداد برخلاف آزادی است و یک نوع تجاوز به حقوق عمومی به شمار می رود.
در نتیجه اول، گفته شد که ارتداد نوعی توطئه علیه نظام است، در اینجا می گوییم ارتداد نوعی تجاوز به حقوق عمومی است؛ زیرا عموم جامعه، نظام اسلامی را پذیرفته و به جمهوری اسلامی ـ نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم ـ رأی داده اند، حال اگر آدمی مرتد بشود و ارتداد را تبلیغ بکند،
او در حقیقت می خواهد افکار و خواست عمومی را تضعیف کند و حق عموم را از بین ببرد. در تمام جهان، حقوق عمومی معتبر بوده و افراد در حدود آن آزاد هستند. اسلام نیز می گوید: هم حقوق عمومی معتبر است و هم حقوق فردی؛ اما به شرط اینکه به سعادت خودش لطمه نزند.
پس تفاوتی که ما با غرب داریم این است که غرب برای آزادی فقط یک شرط قائل است و می گوید آزادید به شرط اینکه به حقوق عمومی تجاوز نکنید؛
اما ما می گوییم آزادید به شرط آن که به حقوق عمومی و حقوق شخصی خود هم تجاوز نکنید. مثلاً خودکشی و شراب خواری حرام است؛ زیرا تجاوز از سعادت فرد است.
مصالح جامعه بر مصلحت فرد مقدم است.
در تمام جهان می گویند مصالح جامعه بر مصلحت فرد مقدم است و این یک مسئله عمومی است. در کشور ما کم وبیش این قانون مطرح است. مثلاً شهر به توسعه نیاز دارد.و لذا احتیاج به خیابان کشی دارد. مصلحت فرد می گوید این خانه، مال من است، چرا خرابش می کنید؟ ولی مصلحت جامعه اقتضای خراب کردن خانه را دارد!
لذا دولت، جمعِ بین دو حق می کند و مبلغ خانه را به قیمت روز پرداخت می کند؛ زیرا مصالح جمع بر مصالح فرد مقدم است.
حکمِ ارتداد و مرتد در کشورهایی با دیدگاه اعتقادی مانند حکم جاسوس در کشورهای الحادی است.
جاسوس در تمامی کشورها به اشد مجازات محکوم است و هیچکس هم اعتراضی نمی کند و احدی هم اجازه ندارد درباره جاسوس شفاعت کند. چرا؟ زیرا زشتی آن به قدری روشن است که جای شفاعت ندارد. اگر هم بخواهند شفاعت کنند از راه های دیگری وارد می شوند و مثلاً می گویند نادان و بچه است یا او را تحریک کرده اند.
در کشور ما مرتد نیز حکمِ همان جاسوس را دارد. مرتد در حقیقت با تبلیغ خود برای دشمن یار گیری می کند. پس اشدِّ مجازاتی که درباره جاسوس هست درباره مرتد مطرح می باشد.
ارتداد نوعی واپس گرایی است.
مرتد اگر دنبال یک دین اکمل برود، حرفی نیست؛ ولی مرتد می رود زرتشتی می شود و مثلاً به آتش احترام می گذارد و سجده می کند! رجوع به مسیحیت نیز واپس گرایی است. مسیحی می گوید خدا در ژانویه متولد شد و مسیحِ متولدشده، خداست!مسیح از نظر آن ها پیغمبر نیست. در المنجد نوشته که «المسیح هو الله المتجسّد» خدا اگر خداست تولدش چه معنی دارد؟! اسلام یک چنین وا پس گرایی را تجویز نمی کند.
ارتدادهای کنونی ارتدادهای سیاسی و به تعبیری دلاری و ریالی است.
جوانان عزیز! اساتید و دانشجویان محترم! امروزه ارتدادها سیاسی هستند. شبکه های استعماری پول می دهند که جوان ها مرتد شوند تا بعداً از اینها بهره برداری سیاسی کنند. پس ارتداد واقعی نیست؛ بلکه سیاسی است.همین شبکه ها گاهی اوقات مسائل جنسی را که بسیار اغواگر هستند، ابزار خود می سازند تا بتوانند در داخل کشور، یک هسته مخالف درست کنند. تمام اینها سیاسی است.
این ارتدادها ارتداد واقعی نیستند؛ بلکه شبیه همان ارتداد یهود در زمان پیامبرند. البته آن ها ارتداد اولشان سیاسی و دومی واقعی بود؛ اما اینها از همان ابتدا سیاسی است.
امور اعتقادی قابل اجبار نیستند.
معنى آیه ى شریفه این است که امور اعتقادى اساساً قابل اجبار نیستند، نه اینکه اجبار ممکن است ولى اسلام حکم به اجبار نمى کند. چون اعتقاد، امر قلبى است و امر قلبى را نمى توان با اجبار پدید آورد.نمى توان با تهدید و کتک زدن کسى را وادار کرد که کسى را دوست داشته باشد یا از کسى متنفر شود. چون این امور، مربوط به قلبند.
بلى مى توان کسى را با زور و تهدید واردار نمود که در زبان اظهار محبّت به کسى کند یا به وجود خدا اقرار نماید یا به ظاهر نماز بخواند .
ولى هیچگاه نمى توان او را به زور وادار نمود که در قلب نیز به آن شخص محبّت داشته باشد یا وجود خدا را بپذیرد یا به نیّت قربهالى الله نماز بخواند.
بلکه بر عکس، هر چه کسى را به این گونه امور بیشتر اجبار نمایند خود به خود نتیجه ى معکوس مى دهد و انزجار شخص زیادتر مى شود. لذا نمى توان یک شخص غیر مسلمان را با زور واداشت که مسلمان شود .
یا کسى را که قلب او از اعتقاد و یقین به اسلام برگشته نمى توان با زور وادار نمود که دوباره به اسلام معتقد گردد. تنها کارى که براى او مى توان نمود این است که با استدلال، یقین او را نسبت به حقّانیّت اسلام بازسازى نمود.
حکم اعدام مرتد دلیل دیگری دارد
امّا اگر کسى از اعتقاد به اسلام برگشت، هیچگاه اسلام حکم به اعدام او نمى دهد. حکم اعدام مرتدّ به خاطر امر دیگرى است نه به خاطر برگشتن او از اعتقاد به اسلام.اگر کسى از اعتقاد به اسلام برگشت و کفر خود را هم علنى نساخت و به تبلیغ بر ضدّ اسلام قیام نکرد، هیچگاه اسلام او را محکوم به اعدام نمى داند.
لذا تا اینجا «لا اکراه فى الدّین» امّا اگر کسى بعد از ارتداد، کفر خود را اعلام عمومى نمود و به این وسیله دست به تخریب اعتقادات دیگران زد، و خواست ابّهت دین را بشکند و اسلام را دینى سست جلوه دهد، در این هنگام است که اعدام او لازم مى شود.
و این حکمى است عقلانى که در تمام ممالک جهان مشابه آن اجراء مى شود. براى مثال اگر کسى مبتلا به مرض ایدز شد آیا جامعه به او این اجازه را مى دهد که آزادانه به اشاعه ى ویروس ایدز بپردازد؟
یا اگر کسى به این اعتقاد رسید که دروغ گویى و فریب و خیانت براى رسیدن به هدف جایز است، آیا جامعه به او اجازه مى دهد که او این اعتقاد خود را علنى ساخته این اعتقاد را تبلیغ کند؟
اگر کسى به این باور معتقد شد که عالم پوچ و زندگى فاقد ارزش است پس باید خودکشى نمود، آیا عقلاى یک جامعه به چنین کسى اجازه مى دهند که باورهاى خود را علنى ساخته افراد جامعه را تحریک به خودکشى نماید؟
پس اگر در چنین مواردى که پاى سلامتى جسمى یا روانى جامعه در میان است، قشر غالب جامعه از آرمانهاى منطقى خود دفاع مى کند و عامل مخرّب را محدود مى سازد،
چگونه اسلام به کسى اجازه دهد که نه سلامت جسمى یا روانى که فراتر از آن سعادت ابدى دیگران را به خطر اندازد؟
همچنین اگر یک مسلمان که قلباً اعتقادات اسلامى را قبول دارد، عملى دینى را همراه با اعتقاد به وجوب آن علناً نه در حوزه ى شخصى ترک نمود،
باز گفته نمى شود «لا اکراه فى الدّین» بلکه اینجا اسلام حکم مى کند که باید او را نهى از منکر نمود. و اگر مقاومت کرد، مى توان او را مجازات کرد.
چون اینجا دیگر سخن از حیطه ى باور قلبى نیست که اکراه ممکن نباشد، بلکه شخص در عین داشتن باور قلبى در عمل سستى مى ورزد.
بر همین اساس است که اگر مسلمانى علناً روزه خورد یا شرب خمر نمود مجازات مى شود. البته این مجازاتها براى کسى است که مرحله ى قلبى را پشت سر گذاشته باشد، .
و الّا در اسلام هیچگاه یک مسیحى به خاطر خوردن روزه مجازات نمى شود مگر اینکه حکمى از احکام اسلام تبدیل به قرارداد اجتماعى شده جزء قوانین مملکتى شود که در این صورت در مورد همه یکسان اجراء خواهد شد .
همانگونه که قوانین راهنمایى و رانندگى عمومى است و مسلمان و غیر مسلمان نمى شناسد. اکثریّت هر جامعه اى براى خود قراردادهایى را پذیرفته و بر اساس آن زندگى مى کند .
و اخلال به آن را موجب به هم خوردن نظم عمومى جامعه ى خود مى داند. لذا حتّى اگر کسى از خارج وارد آن کشور شود باید طبق قوانین آن کشور رفتار نماید. براى مثال در کشور هند کشتن گاو ممنوع است .
لذا اگر کسى وارد این کشور شد حقّ ندارد علناً دست به کشتن گاو بزند. و اگر دست به این کار زد طبق قوانین آن مملکت مجازات خواهد شد.
وقتى کسى وارد نظام ارتش نشده است، نمى توان قوانین ارتش را در مورد او اجرا نمود ولى وقتى کسى با اختیار خود وارد نظام ارتش شد، باید قوانین ارتش را مراعات کند.
لذا اگر چنین کسى در مقابل فرمانده خود اداى احترام نکرد فرمانده حق دارد که به افسران زیردست خود فرمان دهد که او را تنبیه کنند و آن افسران زیردست، به حکم فرماندهشان حق دارند که او را تنبیه نمایند.
در کشور اسلامى نیز برخى احکام دینى صورت قانون اجتماعى به خود گرفته اند. لذا اگر حتّى غیر مسلمانان نیز مرتکب آنها شوند، نه از جنبه ى دینى بلکه از جهت قانونى، مورد مجازات قرار مى گیرند.
چقدر تحقیق در مسیر ارتداد حقیقی است
امّا اینکه کسى از طریق تحقیق به دین مسیحیّت در آید از محالات است. چون اساسى ترین اعتقاد مسیحیّت (تثلیث) تناقضى آشکار است. چگونه عقل تحقیقگر مى پذیرد که خدا هم یکى باشد هم سه شخص.اگر کسى گفت من با تحقیق چنین باورى را پذیرفته ام باید در عقل او شک نمود. خود علماى مسیحیّت مى گویند تثلیث با عقل قابل توجیه نیست و سرّى خدایى است که عقل آن نمى فهمد پس فقط باید به آن ایمان آورد.
وجود خود حضرت عیسى از تاریخ علم تاریخ قابل اثبات نیست حال چگونه ممکن است کسى از راه تحقیق منطقى خدا بودن او را بپذیرد. اگر ما مسلمین وجود حضرت عیسى و موسى و دیگر انبیاء (ع) را مى پذیریم .
فقط به این خاطر است که قرآن کریم از وجود و نبوّت آنها خبر داده است. و الّا از نظر دانشمندان تاریخ دلیل کافى بر وجود این اشخاص موجود نیست. [7]
اسلام، دینی است که جست و جو و پرسش را در تمام اصول و فروع دین جایز و در بسیاری از موارد لازم می داند، [8]
و هر شخص مسلمانی، با توجه به سطح دانش و معلومات خود می تواند تمام مسائل مطرح شده در این دین آسمانی را مورد بحث و بررسی خود قرار دهد.
و تا زمانی که با دلیل مناسبی اقناع نشده باشد، شک و تردیدی که در درون او به وجود می آید، به دینداری و اسلام او آسیبی وارد نخواهد نمود. [9]
اصولا ارتداد فرار از حقانیت است
از دیدگاه اسلام، مرتد شخصی است که بعد از رسیدن به حق و اثبات حقانیت اسلام بدون هیچ دلیل قابل قبولی از این دین روی برگرداند.خداوند در قرآن کریم می فرماید: "کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است"! [10]
3. گروهی از کافران، با این که به حقانیت اسلام پی برده بودند، تصمیم داشتند که به دلیل حسادت، با شیوه های مختلف، افراد با ایمان را وادار نمایند که از دین خود برگردند، [11] .
این افراد، با انتشار شبهات غیر منطقی، تصمیم به انجام چنین کاری داشتند، اما خداوند به افراد با ایمان دستور داد که با دلایل منطقی به مبارزه با این گونه افراد برخاسته و از برخورد فیزیکی با آنان خودداری نمایند. [12]
توجه به این نکته مهم است که فرمان اولیۀ الاهی آن است که با پیروان ادیان مختلف، با بهترین شیوه به گفت و گو بپردازیم، مگر آنانی که به دنبال حقیقت نیستند، بلکه در صدد ظلم و ستم می باشند. [13]
منطق اسلام در برخورد با مرتد چیست.
با توجه به منطق قوی اسلام، شیوۀ قبل با شکست روبرو شد. بنابراین، دشمنان اسلام روش جدیدی را در پیش گرفته، تا چنین وانمود نمایند که اسلام، دینی بی منطق و بی دلیل بوده و اشخاصی که به این دین گرایش می یابند، بعد از مدتی، آن را ترک می نمایند.در این راستا، آنان تصمیم گرفتند که خود را افرادی جویای حقیقت جلوه داده و اعلام نمایند که به دلیل آن که اسلام را هدف دلخواه خود یافته اند، مسلمان شده اند،
اما بعد از گذشت زمان کوتاهی، خروج خود از این دین و بازگشت به دین قبلی را با سر و صدا و تبلیغ فراوان، به اطلاع مردم برسانند و با این شیوه به طور غیر مستقیم، دیگر مسلمانان را دچار این شک و شبهه نمایند .
که اگر اسلام دینی منطقی بود؛ پس چرا این تازه مسلمانان به ظاهر دانشمند و جویای حقیقت، اسلام را ترک گفته اند؟! [14]
با توجه به مقدمات فوق، می توان به این نتیجه رسید که موضوع ارتداد، دیگر از محدودۀ آزادی ادیان که مورد تأیید اسلام بود، [15] .
خارج شده و به روشی سیاسی برای تضعیف و به شکست کشاندن اسلام تبدیل شده بود و طبیعتا می باید چاره ای برای آن اندیشید. بر همین اساس، بدون آن که بحث و گفت و گوی منطقی در ارتباط با مسائل مرتبط با دین، ممنوع شود،
و یا این که تمام کافران مجبور شوند که الزاما مسلمان شوند، مقرر شد که اعلام رسمی خروج از دین مقدس اسلام (و نه ارتداد باطنی)، ممکن است مجازات های سنگینی؛ از جمله مرگ را در پی داشته باشد، [16] تا از این راه، از سوء استفادۀ دشمنان و ایجاد هرج و مرج در میان پیروان اسلام، جلوگیری به عمل آید.
چه مرتدی مجازاتش مرگ است
باید توجه داشت که تنها ارتدادی، مجازات مرگ دارد که نمودهای عملی به دنبال داشته باشد؛ مانند آن که مرتد به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) ناسزا گفته و یا بدیهیات دین را انکار نماید، .و گرنه اگر شخصی تردیدهایی نسبت به این دین مقدس داشته و یا حتی بدون اعلام ارتداد و بدون انکار صریح موازین دینی، یکایک اصول و فروع دین را به نقد و چالش کشیده و خواستار پاسخی مناسب شود، نمی توان او را مجازات نمود!
حکم مرتدی که صرفا با شبهات مرتد شده است
اگر شخصی به دلیل برخورد با شبهاتی، در دین خود دچار تردید شده و (بدون جار و جنجال تبلیغاتی و تنها در باطن خود) مرتد شود، نه تنها مجازاتی دامنگیر او نخواهد شد، بلکه اگر مجددا به اسلام برگردد، کارهای نیک قبل از ارتداد او نیز از بین نخواهد رفت. [17]ارتداد ناشی از انحرافات سیاسی و یا اخلاقی
هر شخص برای تغییر دین خود باید از منطقی برخوردار باشد، اما شما با مروری در افکار و عقاید اشخاصی که از دین اسلام برگشتهاند،.به ندرت به افرادی برخورد می نمایید که برای این تغییر و نیز پذیرش آیین جدید و یا بی دینی مطلق، به مطالعۀ عمیق و پرسش و پاسخ پرداخته و دلایل به ظاهر منطقی؛ هر چند نادرست!
برای ارتداد خود ارائه نموده باشند، و به این نکته پی خواهید برد که اکنون نیز، اعلام صریح ارتداد، بیش از آن که از پایه های فکری برخوردار باشد، ناشی از انحرافات سیاسی و یا اخلاقی است!
اثبات ارتداد نیز امری دشوار بوده
با این وجود، همان گونه که بیان شد، این مجازات بیشتر جنبۀ بازدارنده داشته و اثبات ارتداد نیز امری دشوار بوده، و یقینا شامل افرادی که تردیدهای جدی در دین اسلام دارند،اما تردیدشان به مرحلۀ انکار صریح نرسیده، نخواهد شد، و به همین دلیل به ندرت شاهد اجرای چنین مجازاتی در کشورهای اسلامی هستیم.
انعطافپذیری احکام به چه معناست
. باید توجه داشت که احکام اولیۀ فقهی را نمی توان تغییر داد، اما احکام ثانویه و نیز احکام حکومتی، جدا از فقه نبوده، بلکه بخشی از آن ارزیابی می شوند که نشانگر انعطاف پذیری فقه است. [18]فلسفه مجازات مرتد
براى روشن شدن فلسفه مجازات مرتد باید به چند نکته توجه کرد:1. احکام اسلام به دو حیطه احکام فردى و احکام اجتماعى تقسیم میشود. احکام اجتماعى بر اساس مصالح اجتماعى وضع میشوند، و گاه تأمین این مصالح، بخشى از آزادیهاى فردى را محدود میکند. این نکته در هیچ جامعهاى قابل انکار نیست.
2.شخص مرتد اگر تمام تلاش خود را در شناخت حق کرده باشد، در ارتداد خود، نزد خدا، معذور است و واقعاً در حیطه احکام فردى خود مجرم، نیست،[19] اما اگر در شناخت حق کوتاهى کرده باشد، در حیطه احکام فردى نیز مجرم است.
هرگاه مرتد، ارتداد خود را به جامعه بکشاند، رفتار او در حوزه احکام اجتماعى قرار میگیرد و ملاکهاى احکام اجتماعى را پیدا میکند و از این دیدگاه مجرم است؛ زیرا:
اولاً: حقوق دیگران را ضایع کرده است؛ چراکه در اذهان عمومى ایجاد شبهه و شک میکند و واضح است که ترویج شبهات در افکار عمومى باعث تضعیف روحیه ایمانى جامعه میشود.
و از آنجا که بررسى شبهات در توان متخصصان و دینشناسان است، عامه مردمِ دیندار - که این توانایى را در خود نمیبینند - حق خود میدانند که فضاى عمومى جامعه سالم بماند.
ثانیاً: با قطع از اینکه حفظ روحیه ایمانى جامعه حق مردم است، اسلام آنرا از مصالح اجتماعى میداند؛ لذا به تعظیم شعائر دین ترغیب کرده،[20] و از شکستن آن نهى کرده است.[21]
نتیجه اینکه ارتداد شاید از دیدگاه حکم فردى جرم نباشد، ولى از دیدگاه حکم اجتماعى جرم است.
3.با توجه به جرم بودن ارتداد، فلسفه مجازات آنرا در امور زیر میتوان بیان کرد:
الف:استحقاق مجازات،
مجازات مرتد، کیفرى است که به جهت اختلال در نظم اخلاقى جامعه ایجاد کرده است. هر اندازه اختلال اخلاقى و مذهبى و نیز تضییع حقوق عمومى بیشتر باشد، مجازات باید سنگینتر باشد.روشن است جامعهاى که روحیه دینى در آن رو به تضعیف برود جامعهاى دور از سعادت واقعى است، هرچند از نظر تکنولوژى پیشرفته باشد. به همین دلیل است که علاوه بر ارتداد،
هر عمل دیگرى که اعتقادات و ایمان عمومى را تضعیف کند، اراى مجازات سنگین است، از قبیل ناسزاگویى به پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع)؛ زیرا وقتى تقدس این امور در جامعه شکسته شود راه تحریف دین و نابودى آن باز میشود.
ب: جلوگیرى از ادامه تبلیغ ارتداد توسط شخص مجرم،
مرتد تا زمانى که ارتداد خود را اظهار نکرده جرم اجتماعى مرتکب نشده است، مجازات سنگینى که از سوى اسلام براى ارتداد تعیین شده است راه تبلیغ ارتداد را میبندد.ج: نشان دادن اهمیّت دین در جامعه،
هر نظام حقوقى و جزایى با وضع قوانین خود نشان میدهد که چه امورى براى آن اهمیّت بیشترى دارد. وضع مجازات سنگین براى ارتداد، اهمیّت حفظ روحیه ایمانى جامعه را میرساند.د: ترغیب به تفکر بیشتر در دین، قبل از پذیرش آن،
مجازات مرتد، غیر مسلمانان را ترغیب میکند که با توجه و دقت بیشترى اسلام را بپذیرند. این مسئله از ایمان سست جلوگیرى میکند.هـ) تخفیف مجازات اخروى،
از دیدگاه دین، مجازات دنیوى باعث تخفیف مجازات اخروى میشود. خداوند متعال، مهربانتر از آن است که انسان را براى یک گناه دو بار مجازات کند.روایات نشانگر این مطلب است که در صدر اسلام این باور که مجازات دنیوى باعث پاک شدن در آخرت میشود وجود داشته و مجرمان را براى اقامه حدّ، تشویق به اعتراف گناه مینموده است.
گفتنی است؛ اگرچه مجازات دنیوى لااقل باعث تخفیف مجازات اخروى میشود، امّا خداوند راه دیگرى را براى پاک شدن در آخرت، عنایت کرده است و آن توبه خالص است.
اگر گنهکار توبه خالص کند بدون اینکه نیازى به مجازات شرعى در دنیا داشته باشد گناه او بخشیده میشود.
احتیاط در قانونگذاری
احتیاط در قانونگذارى؛ شاید مواردى که به عنوان فلسفه مجازات مرتد گفته شد و نیز آنچه که در قرآن کریم درباره توطئه اهل کتاب نازل شده است،[22]در همه مصادیق مرتد صادق نباشد؛ یعنى شخص مرتد به هیچ وجه قصد توطئه بر علیه ایمان عمومى نداشته باشد و یا ارتداد او آن آثار منفى را بر ایمان عمومى مردم نداشته باشد،
اما باز اسلام مجازات او را تخفیف نداده است. علت این مطلب چیست؟ به عبارت دیگر؛ ممکن است امورى که فلسفه مجازات مرتد است در یک مورد صادق نباشد، پس چرا اسلام در آن مورد نیز مجازات را جارى میکند؟
پاسخ این است که: هر قانونگذارى دایره موضوع حکم را وسیعتر از فلسفه آن حکم قرار میدهد که به آن «احتیاط در قانونگذارى» میگویند و این به دلیل نکاتى است که فقط به دو نکته از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
فلسفه همه ی احکام قابل فهم نیستند.
گاه قیودى که واقعاً و دقیقاً موضوع را مشخص میکند به گونهاى نیستند که بتوان تشخیص آنرا به عهده انسان گذاشت. مثلاً فلسفه اصلى ممنوعیت پارک اتومبیل در یک خیابان، کنترل وضعیت ترافیک در آن خیابان است .و این فلسفه در روزهاى خلوت وجود ندارد، اما اداره راهنمایى و رانندگى، پارک اتومبیل در آن خیابان را به طور دائم و مستمر ممنوع میکند؛ چون نمیتواند تشخیص سنگینى ترافیک را به عهده مردم بگذارد.
احتیاط کسترده بودن حکم بی دلیل نیست
گاه اهمیّت یک حکم چنان زیاد است که قانونگذار از روى احتیاط دایره موضوع آن حکم را وسیعتر قرار میدهد تا یقین کند که حتماً مردم آن حکم را انجام میدهند. مانند محدوده غرق گاههاى ارتش،مثلاً یک تأسیسات نظامى که باید از دید مردم به دور باشد با محدوده غُرق 5 کیلومترى، محرمانه باقى ماند، امّا ارتش به تناسب اهمیّت آن تأسیسات، محدوده غرق را تا چند برابر افزایش میدهد تا یقین به تأمین هدف پیدا کند.
در قانونگذارى اسلام نیز این دو نکته باعث میشود خداوند محدوده موضوع احکام را وسیعتر از موضوع واقعى فلسفه احکام قرار دهد تا حتماً آن فلسفه تأمین شود.[23]
نتیحه:
مهمترین مسئله ارتداد، پیامدهاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آن است.هر گونه اختلالى در ایمان و اعتقاد انسانها با توجه به همسنگ نبودن آگاهىها، در رفتارها تأثیر گذاشته، التزام به احکام و قوانین دینى و اجتماعى را سست مى کند و ارکان جامعه را مورد تهدید جدّى قرار مى دهد.همچنین گسترش افکار انحرافى در جامعه که از طرف افراد مرتد ایجاد مى شود، نیروى مسلمانان را از جهت کمّى و کیفى مورد تهدید قرار مى دهد، از این جهت هر گونه برنامه ریزى بر اساس نیروهاى اسلامى در جامعه، غیر ممکن خواهد بود.
حکم ارتداد، یک حکم اجتماعى و سیاسى است، یعنى شخصى به رغم حقانیّت دین اسلام ،به جهت انگیزههاى نادرست از دین اسلام خارج شده و در مقابل آن موضعگیرى نماید؛
بنابراین اگر کسى دین دیگرى غیر از اسلام را (آن هم پس از بررّسى و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات دیگر) انتخاب نماید، این عقیده براى او محترم است، تا زمانى که به صورت موضعگیرى در مقابل اسلام و تهدید آن در نیاید.
به همین خاطر، ارتداد تضادى با آزادى عقیده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معناى حقانیّت و درستى هر عقیدهاى نمى باشد.
در عین حال اگر فردی اصرار در ابراز عقیده خود و تبیین نادرست بودن دین قبلی خود دارد، می تواند از تحت حمایت جامعه اسلامی و قوانین آن خارج شده، در محیطی دیگر به نشر این عقیده خود بپردازد. در هر حال اساس حکم ارتداد امری عقلانی و مورد تایید ساختارهای اجتماعی است.
در انتها توجه به این نکته هم ضروری است که حکم ارتداد در ادیان آسمانى دیگر (مسیحیت و یهود و زرتشتی) نیز بیان شده [. طبیعى است که هر دینى براى محافظت از کیان خود، راهکارهایى را براى وحدت پیروان اندیشیده باشد.
همچنین حکم مرتد حقیقی در برخی مواردِ خاص بسیار سخت بوده و اعدام است .اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین و اعلان آن، خونش مباح شده، اعدام می شود
پی نوشت:
1. مجمع البیان، ج1،ص630 در تفسیر آیه « لا اکراه فى الدین »2. مجمع البیان / ج
3. طبرى، محمد بن جریر; تاریخ الطبرى، ج 8 ص 188; ابن کثیر; البدایة والنهایة، دار إحیاء التراث العربى، بیروت، 1408ق،ج 8 ص 246 (این سخن از یزید بن معاویه نقل شده است).
4.آل، عمران/72.
5. بقره/217.
6.مستدرک الوسائل، چاپ مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) ، قم، ج18، ص163.
7.ر. ک: آشنایى با ادیان بزرگ، حسین توفیقى، چاپ هفتم، ص 7.
8. اگر به ابتدای رساله های توضیح المسائل مراجعه فرمایید، به این مسئله برخورد خواهید نمود که لازم است تمام افراد با ایمان، در ارتباط با اصول دین، به یقین کافی دست یابند.
9. در این زمینه، می توانید پاسخ 3894 (سایت: 4168) را نیز مطالعه فرمایید.
10. محمد، 25.
11. بقره، 109.
12.مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 97، ص 67، ح 15، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.
13. عنکبوت، 46، "و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالذی هی احسن الا الذین ظلموا منهم".
14.آل عمران، 73 – 72. (سزاوار است، تفسیرهای مرتبط با این آیات را نیز مطالعه فرمایید).
15.بقره، 256، "لا اکراه فی الدین".
16. در ارتباط با دلیل وضع مجازات مرگ برای جرم ارتداد، می توانید پرسش های 53 و 948 را نیز مطالعه فرمایید.
17. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 16، ص 105 – 104، ح 21099، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 ه ق.
18.در این ارتباط، پرسش 3059 (سایت: 3761) را در مورد امکان لغو مجازات اعدام مطالعه فرمایید.
19. خداوند متعال فرمود: «لا یکلف الله نفساً الّا وسعها»؛ بقره، 286.
20. حج، 32.
21. مائده، 2.
22. آل عمران، 72.
23. براى مطالعه بیشتر در زمینه فلسفه مجازاتهاى اسلامى، ر. ک: خسروشاهى، قدرت الله، دانشپژوه، مصطفى، فلسفه حقوق، ص 222 - 201؛ مطهری، مرتضی، عدل الهى؛ تفسیر آیه «لا اکراه فى الدین»، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 278؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 360.
منابع:
https://fiqhemoqaran.mazaheb.ac.ir/article_95740_.pdfhttps://www.islamquest.net/fa/archive/fa4761
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa289
https://www.porseman.com/article//147844
https://journals.atu.ac.ir/article_2087.html
چرا حکم ارتداد اعدام است؟https://hadana.ir
https://www.pasokhgoo.ir/content
https://www.soalcity.ir/node/40
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}