مقدمه 

حضرت امام موسی کاظم (علیه ‌السلام) به عنوان یک شخصیت برجسته دینی و فکری در تاریخ اسلام، نه تنها در سیر و سلوک معنوی بلکه در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و علمی نیز با ویژگی‌های منحصر به فرد خود درخشید. 

یکی از ابعاد مهم شخصیتی ایشان، کرامت‌های الهی است که در زندگی آن حضرت به وضوح نمایان شده و به عنوان نشانه‌هایی از ارتباط عمیق ایشان با خداوند تلقی می‌شوند. بنابراین، بررسی این کرامت‌ها می‌تواند درک بهتری از مقام علمی و معنوی امام کاظم (علیه ‌السلام) را برای ما به ارمغان آورد.

کرامت، به معنای قدرت‌های ویژه‌ای است که به واسطه لطف و عنایت الهی به شخصیت‌های برتر اعطا می‌شود و این موارد غیرعادی، انسان‌ها را به کشف حقیقت و نزدیکی به خداوند سوق می‌دهد. 

حضرت امام موسی کاظم (علیه ‌السلام) با جاذبه‌های معنوی و اخلاقی خود، توانستند قلوب مردم را به سمت خود جلب کنند و در مواقع مختلف، خود را به عنوان یک پیشوای الهی نشان دهند. از پیشگویی‌های ایشان در مشکلات، تا شفا بخشیدن به بیماران و نجات دادن دوستان خود از خطرات، تمامی این موارد بر کرامت‌های الهی او تأکید دارد. 

در این مقاله به بررسی تعدادی از این کرامت‌ها خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چطور این ویژگی‌ها می‌تواند بارقه امید و الهامی برای هم‌اکنون ما باشد.
 

بررسی مفهوم کرامت

کرامت، پیش‏گویی یا تصرفی است که شخص صاحب کرامت به اذن الهی انجام می‏‌دهد. افراد معمولی این مقام را ندارند، بلکه شایستگی بالای معنوی و عنایت ویژه خداوندی، شرط اساسی برخورداری از این موهبت است. 

کرامت، مستقیم و غیرمستقیم، انسان‌‏ها را به خدا و معنویت هدایت می‏‌کند و در تقویت روحیه اهل ایمان نقش اساسی دارد. انسان صاحب کرامت، از نیروی قدسی خدادادی و از دانش گسترده‌‏ای نیز برخوردار است. 

یکی از راه های شناخت دانش امام (علیه السلام)، بررسی کرامت‏‌های ایشان است. در حقیقت، بررسی این کرامت‌ها نشان‌دهنده قدرت معنوی و علمی امام موسی کاظم (علیه السلام) و توانایی ایشان در راهنمایی و هدایت انسان‌ها به سوی نور و حقیقت است. این امام همام کرامت‏‌های فراوانی دارد که در ادامه این نوشتار، به برخی از آنها اشاره می‌شود.
 

پیش‏گویی امام کاظم علیه السلام‏

پیش‏گویی‏‌های مطابق با واقع نیز از روش‏‌های آشنایی با دانش امام است. شَبلنجی در کتاب نورالأبصار از اسحاق ‌بن عمار نقل می‏‌کند: 
«وقتی هارون الرشید، امام موسی کاظم (علیه السلام) را زندانی کرد، ابویوسف1 و محمد ‌بن الحسن،2 دو تن از یاران ابوحنیفه شبانه به زندان رفتند تا با چند پرسش، توانایی علمی امام را بیازمایند. آنان در حال احوال‏پرسی بودند که یکی از زندان‏‌بانان خدمت امام رسید و عرض کرد: نوبت کاری من پایان یافته است. اگر خارج از زندان کاری دارید، بفرمایید تا فردا که ان‌شاءاللّه‏ برمی‌‏گردم، آن را انجام دهم. 

حضرت امام کاظم (علیه السلام) فرمود: نیازی ندارم. آن‏ گاه خطاب به آن دو فرمود: درشگفتم که این مرد از من می‏‌خواهد او را مکلف کنم فردا کاری انجام دهد، با اینکه همین امشب می‏‌میرد! 

آن دو [وقتی این پیش‏گویی را شنیدند]، از پرسش‌‏های خود چشم پوشیدند و برخاستند و هیچ نگفتند. [وقتی از محضر امام بیرون آمدند،] با یکدیگر گفتند: می‏‌خواستیم از فقه بپرسیم، ولی او از اسرار پشت پرده سخن گفت! حال، بر در خانه زندان‌‏بان مراقب خواهیم گماشت تا مطلب روشن گردد و چنین کردند. 

نیمه‏‌های شب [با کمال شگفتی] از آن خانه صدای ناله و شیون برخاست. [وقتی مراقب] از اهل خانه جویای حال شد، گفتند: صاحب‏خانه به طور ناگهانی جان داد! سپس آن شخص نزد ابویوسف و محمد آمد و درستی ماجرا را به آنان گزارش کرد و آن دو بی‏‌نهایت شگفت‌‏زده شدند».3

علمی که در این ماجرا، امام خود را عالم به آن شناساند، «علم المَنایا» است. علم المَنایا، علم آگاهی از زمان، مکان، چگونگی و رازهای مرگ اشخاص است.

 

درخواست غذای بهشتی توسط امام کاظم علیه السلام

یکی از دوستان اهل ‌بیت (علیهم السلام) روایت کرده است: 
«زمانی در مکه، به کوه ابوقُبیس رفتم. دیدم امام کاظم (علیه السلام) نماز می‏‌خواند و چون فارغ شد، چندان «یا اللّهُ‏ یا اللّهُ‏ یا اللّهُ‏ یا ربّ...» گفت تا این که نفسش تنگ شد. 

سپس فرمود: پروردگارا! مرا از انجیر و انگور اطعام فرما و جامه من کهنه است، مرا جامه تازه ببخش! در آن حال، در فصلی که انجیر و انگور تازه یافت نمی‏‌شد، سبدی از انجیر و انگور پیدا شد. همچنین دو بُرد یمانی تازه حاضر شد. 

سپس آن حضرت از آن انجیر و انگور خورد و به من نیز تعارف کرد. من هم از آن انجیر و انگور خوردم و هرگز میوه‌‏ای بدان لذت نخورده بودم. چون از خوردن فارغ شد، هر دو بُرد را بپوشید و جامه‏‌های کهنه خود را برداشت و از کوه سرازیر شد».4
 

نجات یاران توسط امام کاظم علیه السلام

علی‌ بن یقطین در دربار هارون ‏الرشید کار می‏‌کرد، ولی از پیروان و دوستان امام موسی کاظم (علیه السلام) بود. او همواره به‌ صورت محرمانه با حضرت نامه‏‌نگاری می‌‏کرد و به دور از چشم هارون، برای امام در مدینه، مالیات و هدایای نفیس می‌‏فرستاد. روزی هارون به علی، خلعت‏‌های فاخری بخشید که از جمله آنها، پارچه‌‏ای زربافت و گران‌‏قیمت بود. 

آن پارچه، مخصوص پادشاهان بود، ولی به سبب شدت علاقه و احترام، آن را به علی ‌بن یقطین هدیه کرد. علی آن هدیه‌‏ها را به همراه هدایایی دیگر به خدمت امام فرستاد و امام نیز تمام هدایا را پذیرفت، ولی آن پارچه را برگرداند و در نامه‌‏ای، به حفظ آن سفارش فراوان فرمود.

پس از مدتی، علی یکی از زیردستان خود را تنبیه کرد. او نیز به دربار هارون گزارش داد که علی‌ بن یقطین از دوستان و پیروان امام موسی کاظم (علیه السلام) است؛ برای وی مالیات و هدایای گران‏‌قیمت می‌‏فرستد و پارچه مخصوصی که چندی پیش هارون به او هدیه کرده بود، از آن جمله است.

اطرافیان، این مطلب را به هارون گزارش کردند و هارون گفت: اگر پارچه را برای موسی ‌بن جعفر (علیه السلام) فرستاده باشد، بی‌‏تردید، از دوستان و پیروان اوست. بی‏درنگ، علی ‌بن یقطین را خواست و گفت: آن پارچه خلعتی، اکنون کجاست؟ گفت: عطرآگین کرده و داخل صندوق نهاده‌‏ام. هر بامداد آن را بر چشم و سر می‏‌مالم و دوباره در همان‏ جا قرار می‏‌دهم. 

هارون گفت: آن را حاضر کن! و او کسی را با دادن نشانی مأمور کرد تا صندوق را بیاورد. وقتی آن شخص صندوق را آورد، در صندوق را باز کردند و آن پارچه، با همان ویژگی‏‌ها داخل صندوق قرار داشت. هارون خوشحال شد و علی را نوازش کرد. سپس با دستور‌ هارون خبرچین را به قتل رساندند.5

 

امام کاظم علیه السلام؛ باب الحوائج

یکی از خلفای بنی‌‏عباس به دل‌درد شدیدی مبتلا شد. بختیشوع که از پزشکان ماهر آن زمان بود، بر بالین او رفت و پس از معاینه، معجونی درست کرد و به خلیفه داد. او خورد، ولی خوب نشد. 

بختیشوع که از درمان او ناامید شده بود گفت: «آنچه مربوط به علم پزشکی بود، انجام دادم، ولی درد تو با این درمان‏‌ها بهبود نمی‌‏یابد؛ مگر اینکه شخصی که دعایش مستجاب می‏‌شود و در پیشگاه خدا مقامی دارد برای تو دعا کند.» 

خلیفه به یکی از دربانان گفت: «موسی ‌بن جعفر (علیه السلام) را به اینجا بیاور.» او رفت و امام را آورد. آن مرد دربان در بین راه دید که امام موسی کاظم (علیه السلام) مشغول راز و نیاز و دعاکردن است. در همان لحظه درد خلیفه برطرف شد و او شفا یافت. 

خلیفه پس از بهبودی، امام موسی کاظم (علیه السلام) را به حق جدش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) قسم داد تا بداند آن حضرت چه دعایی برایش کرده است. امام فرمود: «گفتم خدایا! همان‌گونه که نتیجه ذلت‌‏بار گناه را به خلیفه نشان دادی، نتیجه عزت‏ب‌خش اطاعت مرا نیز به او نشان بده».6
 

امام کاظم علیه السلام؛ جلوه گیتی‌فروز دانش 

حضرت امام کاظم (علیه السلام) در مجلسی با فردی سخن می‏‌گفت. در بین سخنان خود به او فرمود که در فلان تاریخ خواهد مُرد. 

«اسحاق ‌بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت: «آیا واقعا امام هنگام مرگ افراد را می‏‌داند.» به همین افکار می‌اندیشید که متوجه شد امام با تندی به او می‌‏نگرد. به خود آمد. 

امام موسی کاظم (علیه السلام) به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری7 به خاطر داشتن علم مَنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را که کسی از آن آگاهی نداشت، می‏‌دانست؛ من که امام هستم، بی اطلاع باشم؟! درحالی‌که امام به دانستن آن از هر‌کسی شایسته‌‏تر است؟!». سپس در مورد آینده خود او، زمان مرگ وی و اختلاف بازماندگانش خبرهایی به اسحاق داد.

اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته‌‏های خود پشیمان شد و استغفار کرد. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان‌گونه که امام فرموده بود، بین بازماندگانش سرکشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می‏‌گرفتند و در راه‌‏های غیرمشروع هزینه می‌‏کردند، اما پایان کارشان به بدبختی افتاد.8
 

نتیجه‌گیری:

حضرت امام موسی کاظم (علیه ‌السلام) نه تنها به عنوان یک پیشوای دینی، بلکه به عنوان یک شخصیت معنوی و اجتماعی با کرامت‌های بی‌نظیر خود، جایگاهی ویژه در تاریخ اسلام دارند. 

کرامت‌های ایشان، از پیشگویی‌های دقیق و نجات دوستان خود تا شفابخشی بیماران، نشان‌دهنده ارتباط عمیق این امام همام با خداوند و پرورش روحی متعالی در جامعه اسلامی است. 

این ویژگی‌ها نه تنها به تعمیق ایمان باطنی یاران و پیروان ایشان کمک کرد، بلکه نمونه‌ای از محبت، شفقت و مسؤولیت‌پذیری را به نمایش گذاشت که بر زندگی ما تأثیرگذار است. از این ‌رو، شناخت و تدبر در کرامت‌ها و رفتارهای حکیمانه امام موسی کاظم (علیه ‌السلام) می‌تواند در عصر جدید نوری باشد بر راه حقیقت‌طلبی و رشد معنوی ما. 

پی‌نوشت‌ها:
1. یعقوب ‌بن ابراهیم ‌بن حبیب مکنّی به ابویوسف و ملقب به قاضی بود. وی شاگرد، هم‏فکر و یار ابوحنیفه بود. در سال 113ق در کوفه زاده شد و در سال 182ق در 69 سالگی در بغداد درگذشت. اول کسی بود که پیش از امام شافعی، به قاضی القضات ملقب شد. در دوران سه تن از خلفای عباسی (مهدی، هادی و هارون) عهده‌‏دار سمت قضاوت بود. هارون منزلت و احترام فراوانی برای او قائل بود. ذهبی از او به عنوان فقیه العراقین (بصره و کوفه) و صاحب مکتب فقهی یاد کرده است. امام احمد ‌بن حنبل، پیشوای حنبلی‏‌ها، محمد ‌بن الحسن شیبانی و یحیی‌ بن معین سه تن از ائمه فقه، حدیث‌‏شناسی و علم رجال از شاگردان او بودند. (تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 293؛ میزان الأعتدال، ج 3، ص 513).
2. محمد ‌بن فَرْقَد، مکنّی به ابوعبداللّه‏، اهل کوفه، منسوب به قبیله شیبان و حنفی‏ مذهب بود. در سال 132ق در واسط عراق از پدری دمشقی زاده شد و در 189ق در 58 سالگی در ری درگذشت و همان‏ جا دفن شد. او فقه و حدیث را نزد ابوحنیفه، سفیان ثوری، مالک ‌بن انس و قاضی ابویوسف فراگرفت. امام شافعی و یحیی ‌بن معین از شاگردان او بودند. (تاریخ بغداد، ج2، ص165، ش 593؛ میزان الأعتدال، ج 3، ص 513)
3. نورالأبصار، ص 203؛ الأتحاف بحب الأشراف، ص 307.
4. وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 195.
5. الفصول ‌المهمه، ص 218؛ وسیلة الخادم الی المخدوم، ص196؛ کشف ‌الغمه، ج 2، ص 224.
6. بحارالانوار، ج 48، ص 140؛ سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص 660.
7. از یاران باوفای امام علی (علیه السلام) که در زمان امام حسن مجتبی (علیه السلام) به فرمان معاویه به شهادت رسید.
8. الاصول من الکافی، ج 1، ص 484.

منبع: دریای حلم (رهیافتی بر شخصیت‌شناسی، سیره‌شناسی و اندیشه‌شناسی امام موسی کاظم علیه السلام)، تهیه‌‎کننده و ناشر: اداره کل پژوهش‌های اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.

تهیه و تنظیم: تحریریه راسخون