سحر بگوش صبوحي کشان باده‌پرست

شاعر : خواجوي کرماني

خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مستسحر بگوش صبوحي کشان باده‌پرست
چه باک چون لب جانبخش و زلف جانان هستمرا اگر نبود کام جان وعمر دراز
که از کمند محبت کجا تواني جستاگر روم بدود اشک و دامنم گيرد
چنين که مست بمحراب مي‌رود پيوستامام ما مگر از نرگس تو رخصت يافت
چو آبگينه دل نازک قدح بشکستز بسکه در رمضان سخت گفت عالم شهر
کسي که در صف رندان دردنوش نشستچگونه از رجام شراب برخيزد
بدين صفت که شدم بيخود از شراب الستبمحشرم ز لحد بي خبر برانگيزند
مرا که باد بدستست و دل برفت از دستعجب نباشد اگر آب رخ بباد رود
که باز بر سر پيمانه رفت و پيمان بستکنون ورع نتوان بست صورت از خواجو