نگاهي انتقادي بر رويکرد پديدارشناسانه پيتر برگر درباره دين و نظم اجتماعي (1)


 

نويسنده: حسن يوسف زاده *




 

چکيده
 

پيتر برگر در مکتب پديدارشناسي تربيت يافته است. رويکرد او در مطالعات دين، رويکردي پديدارشناسانه است. پيتر برگر دين را نوعي معرفت اجتماعي مي داند که در زندگي اجتماعي، به ويژه زندگي روزمره در جهت معنابخشي به آن ساخته و پرداخته مي شود. تحقيق حاضر با رويکرد تحليلي و نظري تلاش مي کند با استفاده از آثار در دسترس، و به روش اسنادي، ضمن اشاره اي کوتاه به زندگي نامه برگر و نيز انديشه هاي مؤثر بر او، که نقشي اساسي در آراء و انديشه هاي فلسفي، اجتماعي و ديني او داشته است، رويکرد برگر به دين را از منظري انتقادي بررسي کند.
کليدواژه ها: پيتربرگر، دين، پديدارشناسي، جامعه شناسي دين، جامعه شناسي معرفت، نظم اجتماعي، معناي زندگي.

مقدمه
 

ليندا وودهد در مقدمه کتاب «پيتر برگر و مطالعه دين» (2001) مي گويند: «اگر جنگ جهاني اول را به عنوان مرزي در نظر بگيريم که در آن سوي مرز، نويسندگاني مانند مارکس، دورکيم، وبر و زيمل قرار دارند، مطمئناً در اين سوي مرز، تعداد انگشت شماري، از جمله ديويد مارتين، رابرت بلا، رابرت وثنو (1) و پيتر برگر قرار دارند که برگر از همه برجسته تر است.» (2) پرداختن به برگر به دلايل متعددي اهميت دارد. وي امروزه در زمره جامعه شناسان برجسته غربي قرار دارد. او داراي يک نظام فکري منسجم است؛ به طوري که همه انديشه هاي متأخر او بر پايه کتاب ساخت اجتماعي واقعيت، يعني بنيان فکري و فلسفي او، شکل گرفته و همه تحليل ها و نظريات وي از بنيادهاي فلسفي و روش شناختي پديدارشناسانه الهام مي گيرد. صرف نظر از داوري ما نسبت به ديدگاه هاي برگر، اين نوع پايبندي به بنيان هاي فکري و فلسفي تقريباً در همه آثار و انديشه ها مي تواند الگويي براي پژوهشگراني باشد که در حوزه هاي علمي معرفتي قلم مي زنند. برگر بيش از چهار دهه فعاليت عرصه دين و عرفي شدن را حرفه خويش ساخته است. جالب آنکه بسياري از موضوعاتي که در چهار دهه گذشته محور مباحث و نوشته هاي وي قرار گرفته، در سال هاي اخير به متن مطالعات جامعه شناسي دين راه يافته است. نمونه روشن آن، وارونه گشتن جريان عرفي شدن است که برگر از اوايل سال 1974 متوجه اين موضوع مهم شده و به آن اشاره کرده است. همچنين يکي از علاقه مندي هاي ديرين برگر، موضوع دين و جهاني شدن مي باشد که تنها در دهه اخير در سطح گسترده اي رواج يافته است. علاقه اصلي برگر به موضوع دين و تکثرگرايي، اخيراً به موضوعي محوري در جامعه شناسي دين تبديل شده است، به گونه اي تا جايي که وارنر (1993) مدعي شده، موضوع دين و تکثرگرايي در حوزه جامعه شناسي دين به يک «پارادايم جديد» تبديل شده است. (3)
برگر از جامعه شناساني است که بايد به جد کانون مطالعه قرار گيرد. صرف نظر از اينکه وي را جامعه شناس دين بدانيم يا نه، کمک ارزشمندي به شکل گيري جريان سوم جامعه شناسي کرده است؛ جرياني که در آن مدرنيته، الزاماً با دين داري مخالف نيست. برگر منشأ تحولات و نگرش هايي جديد در جامعه شناسي است. وي آراي بسيار گسترده و مکتوبات و ادبيات بسيار وسيعي دارد. اما اين مقاله تنها به بخش کوچکي از آراي وي در حوزه دين، آن هم با تأکيد بر روش شناختي متمرکز است. اين مقاله در چهار بخش زندگي نامه، معرفي آثار، انديشه هاي مؤثر بر او و نظريه دين اختصاص يافته است.

پيتربرگر، يک جامعه شناس است يا يک متأله؟
 

پرسشي که همواره براي انديشمندان علوم اجتماعي مطرح مي شود اين است که به لحاظ نظم فردي و اجتماعي و حوزه تخصص، پيتربرگر يک جامعه شناس است يا يک متأله؟ در جامعه شناسي آيا جامعه شناس دين است يا جامعه شناس معرفت؟ در پاسخ به اين پرسش، به طور کوتاه مي توان گفت که ورود و علايق برگر به الهيات و مباحثي که در اين زمينه دارد و نيز عدم اعتماد وي به متألهين و انتقادهايي که از آنها مي کرد، اين شائبه را ايجاد مي کند که وي در مقام يک متأله عمل مي کرده است. کتاب هاي «بينش متزلزل»، «همهمه مجموعه هاي رسمي»، «شايعه فرشتگان» و «ضرورت بدعت آميز» سرشار از مباحث الهياتي است. در ميان دانشمندان کسي را نمي توان سراغ گرفت که برگر را از نظر ديسيپلين در زمره متألهين قرار داده باشد. از سوي ديگر، دانشگاه بوستون، سمت برگر را استاد جامعه شناسي و الهيات اعلام کرده است که در دانشکده هنر و علوم دانشگاه بوستون تدريس مي کند . برگر خود را يک جامعه شناس مي داند:
جامعه شناسي حرفه من است و هيچ اعتبارنامه اي به عنوان يک متأله ندارم، اما اين امر مانع نمي شود که من به مسائلي بپردازم که فراتر از چارچوب جامعه شناسي قرار دارند ... من دو کلاه پوشيده ام؛ يکي در جايگاه جامعه شناس و ديگري در جايگاه کسي که علايق خامي به الهيات دارد. (4)
عمده آثار و انديشه هاي برگر در حوزه جامعه شناسي است. کتاب «دعوت به جامعه شناسي» (1963) وي، چهل و يک بار تجديد چاپ و به شانزده زبان دنيا ترجمه شده است. او خود نيز همواره از خويشتن به عنوان يک جامعه شناس ياد کرده است. اما آيا برگر يک جامعه شناس دين است يا بايد وي را در زمره جامعه شناسان معرفت قرار داد؟ از آنجايي که برگر پديده دين را نيز به عنوان نوعي معرفت مورد بررسي قرار مي دهد، مي توان گفت: «برگر يک جامعه شناس معرفت است.» مهم ترين اثر برگر، ساخت اجتماعي واقعيت، در حوزه جامعه شناسي معرفت قرار دارد و يکي از مهم ترين منابع اين رشته به شمار مي آيد. جامعه شناسي معرفت برگر به شدت بر همه مطالعات وي سايه افکنده است. در مطالعات او، دين نيز به عنوان نوعي معرفت بشري، همواره در قالب جامعه شناسي معرفت مطالعه شده است.

انديشه هاي مؤثر
 

پيتر برگر هم به اعتراف خود و هم به استناد آنچه از لابلاي آثار و انديشه هاي وي استفاده مي شود، از انديشه ها و شخصيت هاي بسياري تأثير پذيرفته است. در بحث «از خود بيگانگي انسان» و نيز «فرايند ديالکتيک» از کارل مارکس تأثير پذيرفته است. تلقي واقعيت هاي اجتماعي به منزله اشياء را مديون اميل دورکيم است:«دورکيم به ما مي گويد: نخستين و بنيادي ترين قاعده اين است که حقايق اجتماعي را به منزله اشياء تلقي کنيم.» (5)
اهميت دادن به آگاهي و معاني ذهني را از ماکس وبر ياد گرفته است: «هم براي جامعه شناسي در مفهوم کنوني و هم براي تاريخ، موضوع شناخت، همان مجموعه معاني ذهني عمل است». (6) اما همان طور که برگر اذعان مي کند، تأثيرپذيري او از ماکس وبر بسيار گسترده تر از ديگران است: «من در سنت جامعه شناختي اي تربيت يافته ام که ماکس وبر آن را شکل داد.» (7) پيتر برگر در به کارگيري روش پديدارشناسي در خصوص دين، به واسطه کارل بارث به شدت تحت تأثير فردريک شلاير ماخر، متکلم مشهور آلماني و پروتستان مشرب، قرار گرفته است و بارها از او تمجيد مي کند. در حقيقت، رهيافت استقرايي به دين را، که در جاي خود شرح داده خواهد شد، از شلاير ماخر گرفته است؛ يعني گوهر دين، تجربه است. برگر مي گويد: اساس دين نه شناخت نظري و نه فعاليت عملي، همچون کنش هاي اخلاقي، بلکه نوع خاصي از تجربه است. من خودم را يک مسيحي مي دانم؛ منتها در خطي حرکت مي کنم که شلاير ماخر آن را ترسيم کرد؛ يعني الهيات ليبرال پروتستان. من از اوايل دهه 1960 خود را در اين مسير يافته ام. (8)
برگر در مهم ترين اثر خود، که با همکاري توماس لاکمن نوشته است، مي گويد:
ما بصيرت بنيادين خود را در مورد ضرورت تعريف مجدد[ جامعه شناسي معرفت] مديون آلفرد شوتس هستيم. شوتس هم در جايگاه فيلسوف و هم در جايگاه جامعه شناس، در سرتاسر آثار خويش توجه خود را به ساختار دنياي متعارف زندگي روزمره معطوف مي کند؛ هرچند خود او در زمينه جامعه شناسي شناخت، کاري نکرده است. (9)

اصولي بنيادين روش شناسي برگر
 

پديدار شناسي
همه توان برگر به توضيح بنيادهاي شناسايي زندگاني روزمره صرف مي شود. روشي که برگر براي توضيح بنيادهاي شناسايي در زندگاني روزمره مناسب مي داند، عبارت است از: روش تحليل پديدارشناختي. پديدارشناس به يک اعتبار، واجد موضع و منظري «بيروني» است؛ زيرا هيچ تمايلي براي بررسي صدق و کذب گزاره هاي ديني، و هيچ قصدي براي داوري و رجحان گذاري يک دين بر ديگري در سر ندارد. در عين حال، به دليل تلاش براي دستيابي به يک معرفت «همدلانه» و ارائه توصيفي«بي طرفانه» از اين پديده، به ميزان زيادي به نگاه «دروني» نزديک مي شود.

آگاهي، زبان و ميان ذهنيت
 

از نظر برگر، آگاهي نه فقط ضمير يا وجدان ما، بلکه ماهيت و سرشت آگاهي ما از خود و از جهان زندگي و روابط ميان وجدان ها را شامل مي شود:
آگاهي، رشته اي از معاني است که فرد در آنها با ديگران سهيم است و يک «زيست جهان اجتماعي» را مي سازد. اين آگاهي که نسبتي با انديشه هاي فلسفي، نظريه ها و ساخت هاي عالمانه معنايي ندارد و درواقع نوعي آگاهي پيشانظري است، به فرد مجال مي دهد راه خود را در زندگي روزمره از ميان رويدادهاي معمولي دنبال کند. (10)
آگاهي هميشه ارادي است. ما هرگز نمي توانيم براي آگاهي به خودي خود، يک بنياد جوهري فرضي قائل شويم، بلکه فقط آگاهي به اين چيز يا آن چيز را مي شناسيم. در ميان واقعيت هاي بي شمار، واقعيت «زندگاني روزمره» به صورت واقعيت «تمام عيار» جلوه گر مي شود. واقعيت زندگي روزمره «واقعيت اعلا» به شمار مي رود؛ يعني همه چيز در نهايت بايد به اين آگاهي ختم شود.
به علاوه، واقعيت زندگاني روزمره به صورت دنيايي مشترک در ذهن، يعني دنيايي که فرد با ديگران در آن شريک است، در برابرش خودنمايي مي کند. فرد مي داند که نگرش طبيعي او به اين جهان با نگرش طبيعي ديگران مطابقت دارد. بنابراين، آنها درباره واقعيت جهان از فهم مشترکي برخوردارند و ارتباط ذهني، آنها را در مسائل گوناگون به ديد مشترکي مي رساند. هرکس خود را با ساير نظرات و برداشت ها هماهنگ و همسو مي کند.
برگر با الهام از پديدارشناسي به اين ديدگاه مي رسد که زندگاني روزمره، بيش از هرچيز ديگر، زندگي اي است که انسان ها به کمک و از طريق «زبان» با همنوعانشان در آن شرکت مي کنند؛ درک زبان براي درک واقعيت زندگي روزمره ضروري است. معاني ذهني آدمي قابليت عيني شدن را دارد و مي تواند از حد و مرز موقعيت چهره به چهره فراتر رود. همين وظيفه مهم را زبان انجام مي دهد. به تعبير برگر، اهميت زبان به اين است که مي تواند از «اينجا» و «اکنون» فاصله بگيرد. (11)

در پرانتز گذاشتن ( اپوخه)
 

برگر همه چيز را در تحليل پديدارشناسي زندگي روزمره دنبال مي کند. در تحليل پديدارشناختي زندگي روزمره، يا دقيق تر از آن، در تحليل تجربه ذهني زندگي روزمره، از طرح هرگونه فرضيه علت و معلولي يا تکويني، و همچنين از اظهار عقيده درباره پايگاه بودشناختي پديده هاي مورد تحليل خودداري مي شود. کاربرد روش پديدارشناسي درباره پديده هاي مذهبي هم از اين قاعده مستثنا نيست. پديده هاي مذهبي را بايد به همان صورتي بازشناخت که خود را در تجربه انسان ها از امر مقدس نشان مي دهند. اين رهيافت مسئله، حقانيت داعيه هاي مذهبي را کنار مي گذارد و داوري درباره اين قضيه را که «آيا اين داعيه ها در تحليل نهايي بر نوعي مبناي تقليل ناپذير و توضيح ناپذير استوارند يا استوار نيستند»، معلق مي گذارد.

پي‌نوشت‌ها:
 

* دانشجوي دكتري رشته فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم(رحمه الله).
1. Robert Wuthnow.
2. Linda Woodhead & Heelas. Pual, David Martin and, Peter Berger and the Study of Religion,Abstract,p.1.
3. Ibid,p.5.
4. Berger.L. peter,The Pluralistic Situation and the Coming Dialogue between the World Religions, Buddhist-Christian Studies,Vol.1, pp.31-41
5. پيتر ال.برگر و توماس لاکمن، ساخت اجتماعي واقعيت، ترجمه فريبرز مجيدي، ص 29.
6. همان.
7. C.F:Berger.L.peter,The Sacred Canopy:Elements of a Sociological Theory of Religion.
8. C.F:Ibid,The Heretical Imperative,Contemporary Possibilities of Religious affirmation.
9. پيتر ال برگر و توماس لاکمن، ساخت اجتماعي واقعيت، ترجمه فريبرز مجيدي، ص 27.
10. برگر، پيتر ال. بريجيت برگر و هانسفريد کلنر، ذهن بي خانمان: نوسازي و آگاهي، ترجمه محمد ساوجي، ص 25.
11. پيتر ال برگر و توماس لاکمن، ساخت اجتماعي واقعيت، ترجمه فريبرز مجيدي، ص 360.
 

منبع:نشريه معرفت فرهنگي و اجتماعي شماره 2