بررسي آثار تمدن ايراني - شيعي در منطقه ي ارمنستان(4)


 

نويسنده: دکتر زهرا فهرستي




 

تعاملات تجاري با ارامنه در عصر صفويه
 

قبل از آنکه به موقعيت مذهبي و اقتصادي ارامنه در عهد صفوي بپردازيم - که با نظر به گفته هاي سياحان خارجي و نيز تعدادي از کتب تاريخي به دست مي آيد - لازم است ابتدا به مهاجرت ارامنه به اصفهان بپردازيم.

مهاجرت ارامنه به داخل ايران
 

در سال 1013 يا 1014 هجري، شاه عباس اول در پي حملات و جنگ هاي پي در پي با رقيب خويش «عثماني» دستور کوچ اجباري ارامنه از ارمنستان و نزديک رود ارس به اصفهان را صادر کرد. به نظر مي رسد در آن برهه، شاه عباس توان رويارويي نظامي با دشمن را نداشت؛ لذا مصمم شد با اعمال سياست زمين سوخته، از آن به عنوان يک تاکتيک نظامي استفاده کند؛ گرچه به قول کارسول (Carswel) محقق انگليسي در کتاب جلفاي نو، کليساهاي ارامنه و ساير بناها، يک فاتح بي رحم تر از شاه عباس، احتمال داشت سياست زمين سوخته را با نابودي جمعيت محلي انجام دهد، ليکن وي آنها را به ايران انتقال داد؛ جايي که به راستي پيش بيني مي کرد از نظر تجاري به نفع آنها خواهد بود. (ملک محمدي، 1388، ص231).
ارامنه که از سويي از دست حکومت ارمنستان به ستوه آمده بودند و آرزوي آزادي از زير بار يوغ آن را داشتند و از سوي ديگر به وطن خود دلبستگي داشتند و ترک آن را بسيار سخت مي پنداشتند، مجبور به کوچ به سمت ايران شدند و در اين راه بسياري از آنان از پاي درآمدند. سرانجام در منطقه اي در حاشيه ي محلات اصفهان سکنا گزيدند و آنجا را «جلفا» ناميدند که خودشان به آنجا «جوغا» مي گويند. ارامنه از آن رو اين نام را انتخاب کردند که همنام با قصبه ي آنان در ارمنستان باشد تا ياد و خاطره ي وطن خويش را زنده نگاه دارند(همان، ص177).
مي توان انگيزه ي شاه عباس از انتقال ارامنه را در چند مورد خلاصه نمود: اول آنکه هنگامي که وي ديد ارتش عثماني همه ساله از ارمنستان به عنوان محلي براي توقف و استراحت براي حمله ي مجدد استفاده مي کنند، تصميم گرفت آنجا را خالي از سکنه کند(همان)؛ دوم، شاه عباس به خوبي مي دانست ارتقا و رشد و آباداني کشور در گرو تجارت با ديگر کشورها و به خصوص کشورهاي اروپايي است؛ لذا به ارامنه کمک هاي مالي کرد تا براي تجارت با کشورهاي ديگر صاحب سرمايه شوند. بدين وسيله سعي داشت ايران را از وضعيت انفعالي خارج سازد و از طريق انتقال مرکز تجاري جلفا در ايران ضربه ي مهلکي بر پيکر رقيب خود، عثماني وارد آورد. وي همچنين درصدد بود تعداد ساکنان مناطق کم جمعيت مرکزي کشور را با گروه هاي مهاجر افزايش دهد (ملک محمدي، همان، ص224).
به تدريج با کمک هاي شاه به ارامنه، ثروتمندان زيادي بين ارمنيان پيدا شدند که سبب آباداني هاي بسياري گشتند. آنان با وام هاي بلند مدت دولت که بدون بهره بود، به بنيه ي مالي خود افزودند.
به گفته ي تاورنيه و ديگر سياحان اروپايي، تجارت داخلي صفويه در دست ايرانيان و يهوديان و تجارت خارجي به طور کلي در تصرف ارامنه بود که عامل پادشاه و بزرگان مملکت بودند و به تجارت ابريشم اشتغال داشتند (تاورنيه، 1336، ص596/شاردن، 1372، ج5، ص1683).
در عصر صفوي، ابريشم يکي از اقلام صادراتي ايران به کشورهاي اروپايي بود که تقاضاي زيادي براي آن وجود داشت. به گفته ي سياحان، ارامنه نه فقط در ابريشم، بلکه در تمام زمينه هاي تجاري به يک قطب اقتصادي در ايران تبديل شدند. تاورنيه مي نويسد:«ارامنه به واسطه ي زيرکي و درستکاري، طوري پيش افتادند که هيچ رشته تجارتي نبود که در آن داخل نباشند؛ زيرا تنها خط مسافرتشان به اروپا نبود، بلکه تا اقصا بلاد آسيا هم مي رفتند؛ به هندوستان، تونکين، جاوه، فيليپين [و تمام شرق] رفت و آمد داشتند؛ مگر چين و ژاپن. اما اگر عمل تجارت را خوب انجام ندهند، ديگر به اصفهان مراجعت نمي کنند به جهت آنکه در آنجا حساب در کار است و بايد از روي صحت و درستي حساب پس داد و قانون محاکمه و مجازات، هم مختصر است و هم مفيد و براي عمالي که در اداره ي اموال ارباب خود غفلت کرده باشند، چوب و فلک فراوان است» (تاورينه، همان، ص56).
تجارت خارجي ارامنه ي عصر صفوي که با صدور امتياز انحصاري ابريشم براي ايشان صورت گرفت، باعث شد روز به روز بر ثروت و قدرت اين بازرگانان افزوده شود. تبحر و تسلط ايشان در امور بازرگاني تجارت باعث شد حکومت صفوي همواره در جهت رونق و گسترش تجارت، رابطه ي تنگاتنگي با ايشان داشته باشد؛ اما با مرگ شاه عباس اين روند ادامه نيافت و با سقوط اصفهان، انحطاط آغاز شد. افغان ها لطمات فراواني در همه ي ابعاد و به خصوص اقتصاد و بازرگاني به ايران وارد آوردند. ارامنه نيز که در سايه ي حکومت صفوي زندگي کمابيش خوب و آرامي داشتند، دچار بلاياي بسيار شدند. اين مصيبت ها به تدريج اغلب ارامنه را به جانب روسيه متمايل کرد و چنين پنداشتند که روسيه ي مسيحي پشتيبان خوبي براي ايشان خواهد بود؛ لذا همکاري با روسيه را آغاز کردند. کاترين دوم، امپراتريس روسيه با اعطاي امتيازات کم نظير اقتصادي، سياسي، مذهبي، اجتماعي و مانند آن توانست بسياري از ارامنه ي ايراني را به روسيه جلب کند؛ اما روسيه در واقع اهداف خود را در ايران دنبال مي کرد. عدم پشتيباني مؤثر پتر اول از ارامنه، آنان را به فلاکتي مضاعف دچار نمود (ملک محمدي، 1388، ص239).
ناامني در ايران و سياست هاي تشويقي روسيه، به صورت دو عامل موازي، بخش اعظمي از ارامنه ي ايران مرکزي و قفقاز را به سوي روسيه سوق داد؛ اما ارامنه نتوانستند حکومت مستقل خود را بنياد نهند و در نهايت به خاک روسيه پيوستند (همان، ص262).

مناسبات فرهنگي با ارامنه
 

تقريباً تمامي مطالعات و نوشته هاي مربوط به روابط ايران و ارامنه پيرامون مبحث قبلي است؛ يعني تعامل اقتصادي ميان ايران در زمان صفويان با ارامنه که باعث شد ارامنه به بازرگانان ثروتمند و بين المللي تبديل شوند و از آن طرف تجارت ايران را در صحنه ي جهاني رونق بخشند؛ اما مناسبات فرهنگي و نحوه ي رفتار با ارامنه، چه در داخل ايران و چه در ارمنستان، در زمان حکمراني دولت صفويه و ساير دولت هاي به قدرت رسيده تا زمان الحاق به روسيه، موضوعي است که تا آنجا که نگارنده جستجو کرده است، تنها در قالب تعاملات ادبي و به طور مختصر مورد عنايت قرار گرفته است.
واقعيت آن است که «به مدتي نسبتاً طولاني و تا اوايل قرن بيستم ارمنستان پيوندهاي فرهنگي و ديني خود را با ايران حفظ کرد» (قاسمي؛ همان). «قفقاز تا پيش از جدايي دردناک از ايران بزرگ، يکي از کانون هاي مهم فرهنگ و ادب و هنر ايراني بود که تا ساليان بعد هم مي توان ادامه ي حيات هويت ايراني را مشاهده کرد» (جليل نائبيان و حسن گلي، 1388، ص96).
با وجود افول اصفهان بعد از لشکرکشي افغان ها در سال 1722، هنوز در سده هاي هفده و هجده جلفاي نو يکي از مراکز عمده ي فرهنگي بود. ارامنه ي ساکن در اصفهان، باني ساخت مکان هاي مذهبي و کليساهاي باشکوهي با معماري هاي زيبا و نقاشي و تزئينات بسيار شدند؛ مانند کليساي معروف «وانک» به تصيريح برخي پژوهشگران ارمني «در هيچ کدام از کشورهاي جهان (به غير از ارمنستان)، معماري ارمني همچون ايران رشد نکرده است و تنها در جلفاي اصفهان در حال حاضر سيزده کليسا دايراست. کليساهاي ديگري نيز در شهرهاي تهران، قزوين، اهواز، تبريز، اروميه و نظير آنها ساخته شده است که از نظر معماري و مهندسي داراي ارزش شايسته اي مي باشند(لازاريان، همان، ص50).
در سال 1638 ميلادي، اولين چاپخانه ي ايران و منطقه ي خاورميانه، توسط ارامنه در جلفاي نو تأسيس شد؛ «بنابراين چاپ کتاب به زبان ارمني در ايران، 133 سال زودتر از خود ارمنستان به وقوع پيوست» (همان، ص48).
بدون ترديد اسلام دين امنيت، آزادي و صلح است. قرآن کريم و احاديث نبوي، سرشار از موضوعات و توصيه هاي اخلاقي در نحوه ي رفتار با اجتماعات انساني است. در طول تمدن اسلامي، شرکت گروه هاي مختلف اجتماعي از ملت هاي گوناگون و زندگي مسالمت آميز با ديگر اديان و تمدن ها، خود ناشي از اين رويکرد بوده است.
شاه عباس در جواب نماينده ي «فيليپ» پادشاه اسپانيا چنين نوشت: «در کشور من هر کس آزاد است چنان که مي خواهد زندگي کند و مراسم ديني خود را هر طور ميل دارد انجام دهد» (ملک محمدي، 1388، ص179).
شاه عباس خود را پدر ارامنه لقب داده بود. به ارامنه اجازه داده شده بود براي خود خانه و ملک بخرند. کلانتر و حکمران جلفا از بين خود آنها انتخاب مي شد. آنان در انجام مراسم مذهبي آزاد بودند. تاورنيه ي فرانسوي درباره ي امتيازات ارامنه در عصر صفوي مي نويسد: «ارامنه ي جلفا بر ساير عيسوي هاي مشرق زمين امتيازاتي دارند: حق داشتن ملک و چيزهاي ممتاز ديگر به آنها داده شده است و شاه اجازه نمي دهد هيچ کس نسبت به آنها ذره اي بي عدالتي نمايد؛ حتي براي آسايش آنها قدغن کرده است هيچ مسلماني در جلفا منزل نکند؛ همچنين اينان اجازه دارند مثل ايراني ها لباس بپوشند و طلا و نقره به اسب سواري خود بزنند و زن هايشان به لباس فاخر و زري هاي ساخت «ونيز» و پارچه هاي قيمتي ملبس شوند. شاه از ميان ارامنه هر کس را که ميل داشته باشد، به رياست آنها مي گمارد که تحت قدرت شاهانه بر آنها حکومت نمايند و اين حاکم را «کلانتر» مي نامند و اختلافات ميان ارامنه را او قطع و فصل مي نمايد» (همان).
«شاه عباس نسبت به ساير فرقه هاي مختلف مسيحي و مبلغان آنان، با نهايت مهرباني و بزرگ منشي رفتار مي کرد؛ تا آنجا که چندي بعد در اروپا سر و صدا در خصوص وي پيچيده بود حاکي از آنکه شاه عباس صفوي با آنکه کافر (غيرمسيحي) است، هيچ گونه کينه اي نسبت به مسيحيان ندارد، بلکه علاقه دارد آنان به راحتي در ايران زندگي کنند»(همان، ص181).
در طول دوران صفويه، ارامنه و مسيحيان اصفهان تمام سعي و کوشش خويش را در جهت حفظ و نگهداري عقايد خويش به کار بستند و با ايجاد و تأسيس نمازخانه ها و کليساهاي مختلف، جلفا را به محله اي مذهبي با فرهنگ مسيحي در آوردند. جلفا در گذشته داراي 24 کليسا بوده است. امروزه در اثر مرور زمان فقط سيزده کليسا دارد که مربوط به ارامنه گريگوري است. امروزه تمامي اين بناها توسط ميراث فرهنگي و با همکاري مهندسان ارمني در حال مرمت هستند و از حمايت بي دريغ دولت ايران برخوردار مي باشند(لازازيان، همان، ص50).
ارامنه همچنين در زمينه ي تئاتر، سينما، موسيقي و ورزش نيز به پيشرفت هاي قابل توجهي دست يافتند. در صد سال اخير در ايران حدود 85 نشريه ي ارمني و هزاران جلد کتاب ارمني به چاپ رسيده است(همان، ص51).
اساساً فرهنگ ايراني همواره پذيراي پيروان اديان الهي و توحيدي گوناگون بوده است. بي ترديد آميزش و تأثيرپذيري متقابل فرهنگ ها و اعتقادات اديان و تمدن هاي کهن و ريشه دار، نمي تواند بي هدف و بدون بازتاب باشد؛ اين گونه همزيستي، موجب زايش تفکرات و انديشه هاي عميق تر و وسيع تر خواهد بود. ايران با پيشينه ي تاريخي خود و به ويژه بعد از رشد اسلام شيعي در آن منطقه، همواره پناهنگاه ايمن پيروان اديان توحيدي بوده است. فرهنگ غالب که همه ي اقشار جامعه اعم از مردم کوچه و بازار و رجال صاحب منصب تحت نفوذ آن قرار داشتند، به گونه اي عمل مي کرد که همگي خود را موظف مي ديدند با اقليت هاي مذهبي به ديده ي احترام و احسان بنگرند؛ چنانچه از منابع مختلف تاريخي به دست مي آيد، بر همين اساس، يکي از کشورهايي که جمعيت قابل توجهي از ارمنيان را در خود پذيرفته است، ايران است.
منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31