لغزش ها و كاستى هاى دايرة المعارف تشيع در گزارش زندگى فضل بن شاذان نيشابورى م 260 ق


 

نویسنده : ماشاء الله بیات مختاری




 
نويسنده محترم عنوان فضل ابن شاذان نيشابورى در دايرة المعارف تشيع (ج 1, 355) با روش اختصار و گزيده گويى در حد كمتر از نصف صفحه و با ساختارى روان, خوش خوان و پيراسته از تعقيد و ابهام گويى, به ابعاد شخصيتى (ابن شاذان) پرداخته كه به نظر راقم اين سطور از ضعف محتوايى و معنايى به دور نمانده و گرفتار آشفتگى و هرج و مرج ناشى از نقصان پژوهش شده است.
باتوجه به مرجع بودن كتاب كه ماندگارى آن [انشاءاللّه] براى قرون متمادى رقم خواهد خورد و افزون بر آن از رهگذر برخوردار بودن از نام والا و شعف زاى تشيع و ويژه شدن آن در ساحت و نيز پرداختن به يكى از بزرگ ترين و نامورترين پيشوايان و مرزبانان سنگرهاى اعتقادى و فقاهتى مكتب اهل بيت در سده سوم ـ كه بى ترديد در قلمرو جغرافيايى از بغداد تا خاور دور, بى همتا و بى نظير بوده است ـ مى طلبد متنى سره, پيراسته, سنگين و استوار به نگارش درآيد. نويسنده اين تطور به ترتيب روند و چينش آن متن, نكاتى را يادآور مى شود و اميد دارد باعث و عاملى در بازنگرى, بازسازى و جبران كاستى و غنى سازى آن باشد.
1. (از نسب أزدى بودن فضل ابن شاذان چنين برمى آيد كه خاندان فضل از اعرابى بودند كه پس از فتوح مسلمانان به خراسان آمدند).
نمى توان ترديد كرد كه در برخى كتب رجالى, فضل ابن شاذان منسوب به قبيله (أزد) است (نجاشى, ص 306, ش 840/حلى, ص 229, ش 769). آيا اين انتساب از صحت برخوردار است؟ و حاوى چه پيامدى است؟
آن نسب نژادى از دو منظر و با دو رويكرد, قابل تبيين و تفسير است. يكى اينكه نژاد او را از عرب هاى يمنى مهاجر قملداد كنيم, آن گونه كه نويسندهمتن دايرة المعارف بدان تكيه كرده است; اما اين گزينه و برداشت, سند, دليل و حتى در قلمرو پژوهش و تحقيق داراى قرينه نيست.
فقها و روات معاصر فضل ابن شاذان كه در كوفه ساكن بوده اند و اكثر آنها نژاد قحطانى و يمنى داشته اند, در عين برخوردارى از روح عربيت و آگاه بودن به انساب خويش, در انجمن ها و جلسات از او به شخصيت (خراسانى) تعبير مى كرده اند و او را هم نژاد خويش و (ازدى) نمى دانسته اند (كشى, ش 1506). ثقةالاسلام كلينى (م 329) كه طبق بررسى آمارى ما, 555 روايت در الكافى توسط استادش محمدبن اسماعيل نيشابورى از فضل ابن شاذان روايت كرده است و با شاگرد فضل رابطه اى وثيق و مستحكم داشت و از طرفى تقريباً همزمان با درگذشت شهادت گونه او در نيشابور, در كلين متولد شده است, اشاره اى به (ازدى) بودن او ندارد. شيخ كشى كه معاصر كلينى است و اولين كتاب مفصل و جامع رجالى را به نام معرفة الناقلين عن الائمه الصادقين(ع) (سبحانى, كليات فى علم الرجال, ص 59) را در كارنامه علمى خويش دارد كه پس از پيرايش و ويرايش شيخ طوسى به اختيار معرفة الرجال نام بردار است, با اينكه به طور مفصل به ابعاد زندگى ابن شاذان پرداخته است (كشى, ش 1023 ـ 1029) و با واسطه على بن محمد بن قتيبه شاگرد فضل, بسيار از او نقل حديث كرده است. (كشى, ش 56, 104, 154, 279, 367, 380, 453, 558, 657, 775, 788, 902, 904, 910, 911, 912, 920, 925, 926, 929, 952, 980 و 1033) و با شاگردان ديگر فضل, همانند ابوعبداللّه شاذانى و محمدابن اسماعيل نيشابورى رابطه شاگردى داشته و از آنها تلقى حديث كرده, به ازدى و يمنى نژاد بودن او اشاره اى نكرده است.
شيخ صدوق (م 381 ق) با اينكه حداقل در سال 352 هجرى به نيشابور مسافرت كرده (صدوق, عيون اخبار الرضا(ع), ج 2, ص 97/علل الشرايع, ص 93) و با خاندان فضل ملاقات داشته و برخى از آنان مانند ابومحمد جعفر بن نعيم بن شاذان از استادان او مى باشند و به علاوه در كتب گوناگون خويش و از جمله من لايحضره الفقيه از او روايات فراوان نقل كرده و در كتاب رجال خويش, معروف به المشيخه نيز به او پرداخته و از طرفى باتوجه به اينكه در ضبط و ثبت روايات و راويان بسيار دقيق و پايبند است, هيچ روزنه و نقبى به ازدى بدون او نزده است.
شيخ طوسى (م 460 ق. ) با اينكه دو كتاب از چهار كتاب معتبر حديثى شيعه را سامان داده و صدها روايت فضل بن شاذان را در آن دو و ديگر كتب خويش گزارش كرده است و از طرفى از چهار كتاب رجالى شيعه, دو عدد را تأليف و يكى را تهذيب نموده و در هر سه به ابعاد مختلف حيات علمى فضل پرداخته, و از سوى ديگر, طوس محل تولد, رشد و بالندگى اش با زادگاه و آرامگاه فضل در نيشابور تنها يك كوه فاصله است ـ كه به استظهار برخى شايد شيخ در نيشابور هم مدتى تحصيل كرده است ـ (ازدى) بودن فضل بن شاذان نه به صراحت و نه به كنايه در آثارش نيامده است.
اولين كسى كه به ازدى بودن فضل اشاره كرده, در حدود دو قرن پس از درگذشت او, نجاشى (م 450) است (نجاشى, ش 840). پس از او, علامه حلى كه رجالش مبتنى و برگرفته از رجال نجاشى است, به آن موضوع پرداخته است.
انتساب فضل بن شاذان به قبيله (ازد) كه از قحطانيان به حساب مى آيند, لزوماً به معناى يمنى بودن و مهاجر بودن نياكان او نيست. خاندان او مى توانند از ايرانيان اصيل باشند و در عين حال منسوب به آن قبيله; نه اينكه او را أزدى ولايى و الحاقى بدانيم. آقابزرگ تهرانى كه از متخصصان حوزه رجال شناسى است, مى نويسد: (كتاب (اليوم والليله) از فضل بن شاذان است كه به سال 260 هجرى درگذشته و آن كتاب پس از مطالعه و نگريسته شدن توسط امام عسكرى(ع) مورد تأييد قرار گرفته است. ابن شاذان به صورت ولايى و الحاقى (ازدى) مى باشد) (الذريعه, ج25, ص 305). رجالى معاصر شيخ موسى زنجانى هم أزدى بودن نژاد او را نپذيرفته است (زنجانى, ج 2, ص 563).
به دنبال فتوحات اسلامى, انتشار اعراب أزدى به داخل شهرهاى ايران از طريق بصره و كوفه به تدريج انجام گرفت. خراسان از همه شهرهاى ديگر ايران بزرگ براى اعراب خوشايندتر بود. خوبى هوا, گوارايى ميوه, چابكى اسبان, خوبى جنگ افزار, رونق بازرگانى, داشتن درايت, نزديكى به سرزمين تازيان و آشنايى به آداب و رسوم, آن منطقه جغرافيايى را براى آنان محبوب و گمشده ترسيم كرد (مقدسى, احسن التقاسيم, ص 428).
پس از سيطره سياسى و نظامى اعراب مسلمان در خراسان به ويژه (أزديان) بسيارى از خاندان ايرانى به منظور برخوردار شدن از منافع و حقوق برابر و حفظ منزلت خويش, دستخوش عرب مأبى شدند و با (تعرب), هويت و شناسنامه اى مجعول براى خود ساختند. عرب مأبى و پيوند فاميلى به گونه اى وسيع, گسترده و رايج شد كه كمتر خانواده اى از آسيب آن در امان ماند; براى نمونه در ميان حدود دو هزار و هفتصد عالم و محدث منطقه نيشابور در فاصله 100 ـ 400 هجرى كه به وسيله ابوعبداللّه حاكم نيشابورى (321 ـ 405 هـ. ق) در كتاب تاريخ نيشابور گزارش شده, درصد ناچيزى نام هاى ايرانى است. بقيه همه عرب اند با كنيه هاى عربى و نسبت هاى (سلمى), (قريشى), (ثقفى), (شيبانى), (تميمى), (ذهلى), (قشيرى) و (خزاعى). اكثريت اين دانشمندان در طى اين سه قرن عرب واقعى نبوده اند, بلكه از رهگذر اينكه (تعرب) مد روز بوده, عرب شده اند; حتى بعضى اسمشان را كه (اميد) و (اميدوار) بود, به عربى ترجمه كردند و (رجاء) شدند. چگونه مى توان تصور كرد حدود دو هزار و پانصد دانشمند در آن فاصله زمانى همه از قبايل مهاجر عرب باشند. مهاجرين چرا در سرزمين خودشان دانشمند نمى شدند (حاكم نيشابورى, تاريخ نيشابور, مقدمه, ص 16).
طاهريان با اينكه از خاندان اصيل ايرانى بوده اند, طبق يك روايت به منوچهر و طبق روايت ديگر به رستم, پهلوان اساطيرى ايران مى رسند (اميرى, ص 61) و معاصر فضل بن شاذان, به قبيله (خزاعه) منسوبند. زمانى كه طلحه ابن عبداللّه خزاعى يكى از چهره هاى برجسته قبيله عربى خزاعه, حاكم سيستان بود, طاهريان از موالى آنها شدند و حتى پس از كسب قدرت گسترده در قلمرو جهان اسلام, از كاربرد آن انتساب خوددارى نكردند.
2. پدر شاذان از ياران (يوش ابن عبدالرحمن از بزرگان شيعه و از اصحاب امام كاظم(ع) است).
ـ تركيب (يوش ابن عبدالرحمن) را بى ترديد نمى توان خطاى مؤلف دانست و حروفچين و يا دستگاه هاى فنى باعث پيدايش آن غلط شده اند و در هر صورت بايد تصحيح و به (يونس بن عبدالرحمن) تبديل گردد. مشاراليه و موصوف او (از بزرگان شيعه و از اصحاب امام كاظم است) كيست؟ آيا گزاره اى در ارتباط با شاذان ابن خليل است و يا يونس ابن عبدالرحمن را توصيف مى كند. عبارت به نحو فزاينده اى صامت, گنگ و داراى ابهام مى باشد. اگر در ارتباط با شاذان باشد, فاقد جامعيت و آميخته با كاستى است. در صورتى كه يونس استاد شاذان از صحابيان امام رضا(ع) و امام جواد(ع) هم مى باشد, چگونه شاگرد تنها از صحابيان امام كاظم(ع) به شمار مى آيد.
نويسنده اين نوشتار, گرچه با نويسنده همگام و شاذان را در عداد صحابيان و راويان امام كاظم(ع) مى داند (كلينى, ج 8, الروضه, حديث 138), اما انحصار و بسندگى را نمى پذيرد.
شيخ طوسى (شاذان) را تنها از صحابيان امام جواد(ع) برشمرده (رجال الطوسى, ش 5558) و نجاشى نيز در يك عبارت دوپهلو و بنا بر قرائت و رويكرد غالب و دقيق (شوشترى, ج 8, ص 406/خوئى, ج 9, ص 9) علاوه بر اينكه او را از صحابيان امام جواد(ع) دانسته, اشاره نموده است كه روايت او از امام رضا(ع) گفته و معتقد برخى است (نجاشى, ش 840). از اين رهگذر شاذان ابن خليل از راويان سه امام(ع) مى باشد.
اگر آن توصيفات و گزاره در ارتباط با يونس ابن عبدالرحمن باشد, در اين صورت هم مشتمل بر روند يك سويه نگرى و شايد حاوى جهت منفى باشد. بسيارى از واقفيان و بسندگان تا امام كاظم(ع) يونس را تهديد و برخى تطميع گسترده كردند كه بر صحت ديدگاه آنان پايبند باشد و امامت امام رضا(ع) را اقرار نياورد. او در رد آن درخواست هاى جاذبه دار پاى فشرد (نجاشى, ش 1208/حلى, خلاصه الاقوال, ص 296, ش 1103/ابن داود حلى, ص 207, ش 1743).
ييونس ابن عبدالرحمن از رهگذر اينكه متوفى به سال 208 هجرى است (حلى, همان), تمامى دوران امام رضا (م 203) و پنج سال از عصر ولايت امام جواد(ع) را درك كرده است. نجاشى (ش 1208) و شيخ طوسى (رجال الطوسى, ش 5478) با تأكيد, او را از صحابيان امام رضا(ع) نيز برشمرده اند و روايت او از آن حضرت در منابع روايى به فراوانى رخ داده و مشهود است.
آن حضرت از جمله وكيل خويش عبدالعزيز ابن مهتدى قمى را براى شناخت و دريافت كامل دين و فقه اهل بيت, به او ارجاع داده اند (نجاشى, ش 1208). او از مخالفان همكارى امام رضا(ع) با نظام خلافت در هر صورت بود (كشى, ش 943).
3. (فضل ابن شاذان, معاصر چهار امام (امام رضا(ع), امام جواد(ع), امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) بوده و بارها با ايشان ديدار كرده و از آنان روايت كرده است).
راقم اين سطور گرچه بر اين موضع كه فضل ابن شاذان معاصر چهار امام بوده و از صحابيان آنان به حساب مى آيد, با نويسنده همراه و موافق است, اما با دو گرايش و رويكرد ايشان كه ملاقات فراوان با آن ذوات مقدسه و نقل از همه آنان باشد, همگام نيست و آن را مبتنى بر دليل, مدرك و قرينه نمى داند.
در ارتباط با اينكه با آن چهار امام ملاقات فراوان داشته است, از زاويه ملاقات كننده و ملاقات شونده دستخوش چالش و مانع است. كنترل و مراقبت شديد آن پيشوايان به ويژه امامان هادى(ع) و عسگرى(ع) از طرف نظام خلافت امكان آن رخداد را كمرنگ و تضعيف مى كند و از طرفى حضور فضل ابن شاذان در خراسان به عنوان وكيل و مرجع و آسيب شناس, و اشتغال دايم و ممتد او به نقادى جريان ها و مكاتب انحرافى و مناظرات با صاحبان ملل و نحل و از طرف ديگر كنترل فعل و انفعالات او به وسيله حاكمان منطقه اى و سپرى كردن ايام ممتد تبعيد در منطقه بيهق, قابل همگرايى با ديدارهاى فراوان نيست.
نقل فضل ابن شاذان از امام رضا(ع), و ملاقات مكرر با آن حضرت, على رغم اينكه برخى او را متولد شده پس از شهادت امام رضا(ع) مى دانند (بهبودى, معرفة الحديث, ص 271, ش 14), در منابع حديث, ريشه و بنياد استوار دارد (صدوق, عيون اخبار الرضا(ع), ج 1, صص 19, 109 و 187 و ج 2, ص 25 ـ 26/التوحيد, صص 137 و 269/الخصال, ص 58/من لايحضره الفقيه, ج 4, حديث 5915) و تنها در يك مورد اگر به آن خدشه وارد نشود, به نقل از امام جواد(ع) پرداخته است. (مهدى پور, ص 89); اما در هيچ منبع حديثى كهن و جديد ما با يك حديث هم مواجه نشده ايم كه فضل ابن شاذان از امام هادى(ع) و عسگرى(ع) نقل كرده باشد; در عين حال كه شيخ طوسى او را تنها در عداد صحابيان آن دو برشمرده است (رجال الطوسى, ش 5742 و 5883).
نكته اى كه نبايد دستخوش غفلت قرار گيرد, اينكه: در اساس ملازمه اى بين صحابى بودن و راوى بودن نيست. رابطه بين آن دو اصطلاح اهل منطق, عام و خاص مطلق است. همه راويان بى واسطه از معصوم جزو صحابيان به شمار مى آيند, اما صدق عنوان صحابى, حاوى و متضمن روايت كردن از معصوم نمى باشد.
شيخ طوسى در ابواب مختلف رجالش, چهل نفر از صحابيان ائمه(ع) را برشمرده و در عين حال از آنها در باب (من لم يرو عن واحد من الائمه(ع) ياد كرده است; همانند شعيب ابن اعين, عبدالعزيز ابن مهتدى قمى, ريان ابن صلت بغدادى خراسانى و حمدان ابن سليمان نيشابورى و… .
4. (او از حدود 26 تن استماع حديث كرده است).
ـ برخوردار بودن از استادان و شاگردان فراوان, حاوى دانشورى, درايت, فقاهت, والايى و ارجمندى و كاهش آن دو در بستر طبيعى خويش نمايانگر توسعه نيافتگى علمى, معرفتى و تجربى انسان است.
آمار 26 تن از استادان فضل ابن شاذان به هيچ وجه برآيند پژوهش نمى باشد. بررسى نه چندان كامل نويسنده اين مقاله, آن تعداد را به چهار برابر ارتقا داده است. به منظور به اجمال گراييدن و پهن نكردن دامنه بحث به بيش از حد لزوم, به ذكر يك منبع با وجود مأخذ و منابع گوناگون براى هريك از استادان بسنده مى كنيم:
1ـ ابن ابى عمير (رجال كشى, ش 1209); 2ـ صفوان بن يحيى (همان); 3ـ ابن محبوب (همان); 4ـ ابن فضال (همان); 5 ـ ابن بزيع (همان); 6ـ محمدبن حسن واسطى (همان); 7ـ محمد بن سنان (همان); 8 ـ اسماعيل بن سهل (همان); 9ـ شاذان بن خليل (همان); 10ـ ابى داوود مسترق (همان); 11ـ عمار بن مبارك (همان); 12ـ عثمان ابن عيسى رواسى (همان); 13ـ فضاله ابن ايوب (همان); 14ـ على ابن حكم بن زبير (همان); 15ـ ابراهيم بن عاصم (همان); 16ـ داود ابن قاسم جعفرى (همان); 17ـ قاسم ابن عروه (همان); 18ـ عبدالرحمن ابن ابى نجران (همان); 19ـ هشام بن حكم (طوسى, تهذيب الاحكام, ج 9, باب 18, ح 36); 20ـ يونس بن عبدالرحمن (كلينى, ج 7, ص 9, ح 3); 21ـ حماد بن عيسى (همان, ج 1, ص 32, ح 4); 22ـ بزنطى (طوسى, الغيبه, ص 236); 23ـ نصز بن مزاحم (همان, ص 180); 24ـ محمد بن جمهور (كشى, ش 774); 25ـ عبدالعزيزبن مهتدى قمى (همان, ش 910); 26ـ اسماعيل بن عباد (همان, ص 993); 27ـ جعفر بن عيسى بن عبيد (همان, ش 911); 28ـ محمد بن عبدالجبار قمى (فضل ابن شاذان, اثبات الرجعه, ح 9); 29ـ عمرو بن عثمان (طوسى, الغيبه, ص 190); 30ـ حنان بن سدير (طوسى, تهذيب الاحكام, ج 9, باب ميراث الموالى, ح 13); 31ـ حسن بن على بن زياد (همان, الغيبه, ص 437); 32ـ عمر بن مسلم بجلى (همان, ص 427); 33ـ مصبح بن هلقام (همان, ص 187); 34ـ عبداللّه بن جبله (همان, ص 161); 35ـ اسماعيل بن صباح (همان, ص 433); 36ـ اسماعيل بن مهران (همان, ص 450); 37ـ محمد بن على كوفى (همان, ص 427); 38ـ على بن عبداللّه (همان, ص 474); 39ـ اسماعيل بن عياش (همان, ص 454); 40ـ اسحاق بن ابراهيم صدوق, (كمال الدين و تمام النعمه, ج 1, ص 240, ص 61); 41ـ عبيداللّه بن موسى (همان, ج 1, ص 239, ح 59); 42ـ محمد بن على بن حمزه (همان, ج 2, ص 432); 43ـ عبدالرحمن بن حجاج (يحيى بن سعيد حلى, نزهة الناظر, ص 56); 44ـ هارون بن موسى (مفيد, الاختصاص, ص 51); 45ـ عبداللّه بن حسين بن سعد كاتب (فضل ابن شاذان, اثبات الرجعه, ح 13); 46ـ حسن بن على بن سالم (همان, ح 30); 47ـ احمد بن اسحاق بن عبداللّه (همان, ح 10); 48ـ ابراهيم بن محمد بن فارس نيشابورى (همان, ح 12); 49ـ عبداللّه بن مسكان (طوسى, الاستبصار, ج 3, باب 92, ح 2); 50 ـ معمر بن خلاد (مفيد, الارشاد, ج 2, ص 376); 51 ـ حميد بن زنجويه (طوسى, الامالى, ص 737, ش 1537); 52 ـ محمد بن رافع

 

(همان); 53 ـ موسى بن سعدان (طوسى, الغيبه, ص 422); 54 ـ عبيس (عباس) بن هشام ناشرى (همان, ص 425); 55 ـ حسين بن يزيد صحاف (همان, ص 426); 56 ـ ابراهيم بن حكم (همان, ص 189); 57 ـ على بن اسباط كوفى (همان, ص 438); 58 ـ احمد بن محمد بن مسلم (همان, ص 449); 59 ـ عبدالرحمن بن ابى هاشم (همان, ص 459); 60ـ يحيى بن عبدالحميد حمانى (همان, ص 451); 61ـ محمد بن يحيى (كلينى, ج 7, ص 79, ح 2); 62ـ هشير بن بشير سلمى (همان, ج 6, ص 96, ح 1); 63ـ عبداللملك بن جريح (همان); 64ـ ابوثابت (همان, ج 7, ص 136, ح 9); 65ـ ابومسيح عبداللّه بن مروان (كشى, ش 367); 66ـ ابوجعفر بصرى (همان, ش 929); 67ـ محمد بن يونس (همان, ش 902); 68ـ نوح بن شعيب صالح بغدادى (همان, 1506); 69ـ مفضل بن عمر (كورانى, ج 5, ص 381); 70ـ محمد بن زياد (مجلسى, ج 23, ص 110, ح 16); 71ـ داود بن كثير رقمى (همان, ج 24, ص 303); 72ـ سعد بن اصبغ (همان, ج 52, ص 386); 73ـ رفاعه بن موسى (طوسى, تهذيب الاحكام, ج 8, باب اللحوق الاولاد بالآباء, ح 40); 74ـ عبداللّه بن وليد عدنى (صدوقى, من لايحضره الفقيه, ج 4, ح 5603) و… .
طبق بررسى و محاسبه اى كه نويسنده اين سطور در كتاب الايضاح فضل ابن شاذان انجام داد, استادان و مشايخ او در آن كتاب ـ كه همگى طبق گفته خودش, از محدثان و راويان اهل سنت مى باشند (الايضاح, ص 92); بالغ بر 36 نفر مى شود كه به منظور عدم اطاله و تفصيل گرايى مخل, از يادداشت آنها خوددارى مى شود.
5. نويسنده پس از آنكه آمار استادان فضل ابن شاذان را 26 نفر قلمداد كرده, به نام شش نفر از آنها اشاره نموده است كه يكى از آنها حسن بن علويه است.
حسن بن علويه مشهور به ابامحمد قماص از استادان فضل ابن شاذان نيست, بلكه در نقطه مقابل, از شاگردان او و از روات متأخر پس از اوست (كشى, ش 917).
خلط (دايرة المعارف تشيع) در ساحت به هم آميختگى راوى و مروى عنه و تبديل جايگاه استاد و شاگرد به نظر مى رسد كه ناشى از اشتباهى است كه از پيش به وسيله مورخ معاصر, على دوانى(ره) شكل گرفته است (دوانى, مفاخر الاسلام, ج 1, ص 148).
6. (وى در قرآن, حديث, تفسير, كلام و فقه استاد بود و در همه اين زمينه ها كتب فراوان نوشته است).
ـ در عبارت فوق, دو ويژگى براى فضل ابن شاذان برشمرده شده است: او در پنج حوزه قرآن, تفسير, حديث, كلام و فقه, متخصص, صاحب نظر و استاد بوده است و به علاوه, توفيق داشته در همه آن محورها نه يك تأليف, بلكه نگاشته هاى بسيارى را رقم زند. هيچ كدام از اين دو ادعا باتوجه به منابع موجود رجالى, حديثى و تاريخى, قابل اثبات نيست. تمامى متخصصان رجال شناسى همانند نجاشى, طوسى, حلى و… او را تنها (فقيه) و (متكلم) معرفى كرده اند و شايد برجسته ترين مشخصه شخصيتى او (دانش كلام) است (نجاشى, ص 306, ش 840/طوسى, الفهرست, ص 361, ش 564/حلى, خلاصه الاقوال, ص 229, ش 769).
ممكن است دليل اينكه او به عنوان متخصص تفسير و قرآن معرفى شده است, از رهگذر آميختگى او با فضل بن شاذان رازى (م 290) باشد. محمد بن اسحاق نديم بغدادى, فضل ابن شاذان رازى را ـ كه از عالمان مكتب خلافت مى باشد ـ به عنوان پيشواى دانش قرائت و تفسير معرفى نموده است (ابن نديم, الفهرست, ص 287). شيخ طوسى نيز تصريح دارد كه كتاب التفسير و القرائات از آثار ابن شاذان رازى عامى است و در عداد تأليفات ابن شاذان نيشابورى خاصى به شمار نمى آيد (الفهرست, ص 361, ش 564).
عمررضا كحاله نيز پيش از دايرة المعارف تشيع دستخوش كجيابى شده, تأليفات آن دو را كه معاصر هم بوده اند, به هم آميخته و به ديگرى نسبت داده است (معجم المؤلفين, ج 8, ص 69).
نجاشى به 48 عنوان و طوسى به 32 عنوان از تأليفات فضل ابن شاذان اشاره دارند (نجاشى, ش 84/طوسى, الفهرست, ش 564) كه در هيچ يك از آن, عناوين كتابى كه تخصص فضل ابن شاذان را در قلمرو قرآن و تفسير نمودار سازد, به چشم نمى خورد; چه رسد به اينكه در آن دو زمينه كتب فراوانى تأليف كرده باشد. اكثريت قريب به اتفاق آن عناوين در ساحت (فقه) و (كلام) است. نمى توان ترديد كرد كه او در برخى از آثار به جاى مانده در حوزه مسائل كلامى و فقهى استدلال ها و پى جويى هاى بلندى به آيات قرآنى دارد.
7. (عبداللّه ابن طاهر فضل را به سبب عقايدش از نيشابور تبعيد كرد, اما بعدها او را به نيشابور بازگردانيد و چون فضل در گفتگو از عباس جد عباسيان به نيكى ياد كرد, از تعقيب و آزاد دست كشيد).
نويسنده محترم يا اصلاً به گزارش شيخ كشى در اين ارتباط مراجعه نداشته و يا دستخوش كجيابى و اشتباه در بازگردان متن عربى به فارسى شده است. در گفتار فوق با خردورزى در صدر و ذيل آن به خوبى ناهماهنگى, واگرايى و تهافت قابل ادراك است. كسى كه سال ها به خاطر ديدگاه هاى سياسى و اعتقادى اش تبعيد مى شود, بى ترديد يك باره و بى مقدمه, تبعيد نمى شود. بى شك مقامات سياسى و امنيتى در جلسات رسمى و سرّى خويش, موضوع بازتاب تبعيد را در جامعه ارزيابى كرده اند و پيش از آن عقايد, ديدگاه ها و فعاليت هاى شخص تبعيدى به وسيله جاسوسان و عالمان دربارى تجزيه و تحليل و مرور شده است. از اين رهگذر, گفتارى فاقد معنى است كه بگوييم پس از سپرى شدن ايام تبعيد, جلسه تفتيش ديدگاه هاى سياسى و كلامى فضل ابن شاذان تشكيل شد و آن گاه در آن جلسه او با ياد كردن از جد عباسيان به خوبى دل عبداللّه ابن طاهر را كه منصوب از طرف آنان بود, به دست آورد و از اين رهگذر عامل خوددارى او از تعقيب و آزارش گرديد. صريح عبارت كشى اين است كه تبعيد فضل ابن شاذان پس از محاكمه و تفتيش عقايد او انجام پذيرفته است (رجال كشى, ش 1024). او در آن جلسه طولانى با نقد عملكرد خليفه دوم در عدم دعوت عباس, عموى پيامبر(ص) به شوراى تعيين خليفه, در عين اينكه باعث تخفيف مجازات خود شد و دستگاه حاكمه تنها به تبعيد كردن او بسنده كرد, در عين حال وى به هيچ وجه جد عباسيان را به نيكى ياد نكرد, بلكه از برخى گزارش ها به دست مى آيد: او به عباس بن عبدالمطلب جد عباسيان و دو فرزندش عبداللّه و عبيداللّه ديد مثبت و ستايشى, نداشته است (كشى, ش 179 و 104).
8. (از جمله كسانى كه از فضل روايت كرده اند, حامد بن محمد ازدى بوشيخى و برادر فضل محمد بن شاذان و نوه برادرش ابوعبداللّه شاذانى است).
ـ در ارتباط با شخص اول, گفتنى است عنوان (ازدى) اشتباه است و صحيح آن (علجردى) است; افزون بر آن واژه (بوشيخى) نيز تحريف شده بوسنجى (بوشنجى ـ پوشنگى) است (كشى, ش 1027); به علاوه حامد بن محمد علجردى بوسنجى از شاگردان و روات فضل بن شاذان نيست, بلكه استاد و مروى عنه او كه شخصى است ملقب به (فورا) از شاگردان ابن شاذان به حساب مى آيد كه در عين حال به عنوان نماينده و فرستاده او براى گزارش اخبار منطقه, نزد امام عسگرى(ع) اعزام شده است (كشى, همان). در صورتى حامدى بن محمد از شاگردان فضل به شمار مى آيد كه واژه (عن) را كه در حد فاصل بين حامد بن محمد و فورا, قرار گرفته, زايد و اضافى بدانيم و (فورا) را لقب قلمداد كنيم كه اين رويكرد, باعث تغيير متن مصحح رجال كشى مى شود.
 

اينكه محمد بن شاذان را برادر فضل تلقى كنيم, احتمال بسيار ضعيفى است. رويكرد مبتنى بر كندوكاو رجالى, اين است كه محمد بن شاذان همان ابوعبداللّه شاذانى است كه نوه برادر فضل بن شاذان است. كشى در مواردى از رجالش از ابوعبداللّه شاذانى به محمد بن شاذان تعبير نموده است (كشى, ش 1110).
توضيح كلام اينكه: شاذان بن خليل داراى چند پسر بوده است كه يكى از آنان نامبردار به (نعيم) است. احمد, پسر نعيم و پسر برادر فضل بن شاذان است كه شيخ مفيد در كتاب الاختصاص خود, حداقل در دو مورد با واسطه استادش ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه و او با واسطه مشايخش از احمد بن شاذان بن نعيم از فضل بن شاذان نقل خبر نموده است (مفيد, الاختصاص, صص 51 و 205). محمد بن احمد بن نعيم نوه نعيم و روايتگر از عمويش فضل بن شاذان است. از او در مأخذ و منابع رجالى اوليه و متأخره به نام ها و عناوين گوناگونى تعبير شده است كه بيشترين نوسان و ناهمگونى در تعبير را شاگرد او شيخ كشى مرتكب شده است و عملكرد او سرچشمه ايجاد نوعى ناهماهنگى در نام او در كتب متأخر شده است:
1ـ ابوعبداللّه محمد بن احمد بن نعيم (طوسى, رجال الطوسى, ش 5897/كشى, ش 1017); 2ـ ابوعبداللّه محمد بن نعيم شاذانى (كشى, ش 357 و 580); 3ـ ابوعبداللّه محمد بن شاذان (همان, ش 1110); 4ـ ابوعبداللّه شاذانى نيشابورى (طوسى, رجال الطوسى, ش 5897/كشى, ش 1028); 5 ـ ابوعبداللّه شاذانى (كشى, ش 981, 1056, 1058, 1105 و 1106); 6ـ ابوعبداللّه (همان, ش 774); 7ـ محمد بن شاذان بن نعيم (همان, 142); 8 ـ محمد بن احمد بن شاذان (همان, 408); 9ـ محمد بن احمد بن نعيم شاذانى (حلى, ش 874/ابن حلى, ش 1283); 10ـ محمد بن شاذان نيشابورى (خوئى, معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه, 1410 ق/1369 ش, ج 16, ص 17511); 11ـ الشاذانى (كشى, ش 656); 12ـ محمد, محتمل است (همان, ص 304); 13ـ محمد بن على بن شاذان نيشابورى (كلينى, محمد بن يعقوب, الكافى, جز 1, باب مولد الصاحب(ع), حديث 23).
با همه اختلاف در تعبيرى كه در نام اوست, در كنيه او كه (ابوعبداللّه) است, نوعى همگرايى و هماهنگى و وحدت گفتار وجود دارد. علامه حلّى به حق عنوان شاذانى, شاذان بن نعيم و محمد بن احمد بن نعيم را متحد مصداقى مى داند (حلى, ش 874 و 1771) و همو در جاى ديگر و ابن داوود حلى هم ابوعبداللّه محمد بن احمد بن نعيم شاذانى را متحد و هماهنگ با محمد بن شاذان بن نعيم برشمرده اند (حلى, همان/ابن حلى, ص 128).
آيت اللّه سيد ابوالقاسم خوئى تمامى آن عناوين را كه از بعد وجود كتبى و لفظى متعددند, از زاويه وجود خارجى و عينى و مصداقى يكى مى داند (خوئى, ج 15, ص 24) و تنها اين محقق ژرف انديش در عنوان محمد بن على بن شاذان كه در كافى شريف آمده است, دچار ترديد و بى قرارى شده است; در اينكه آيا او متحد و هماهنگ با ابوعبداللّه شاذانى است يا فرد ديگرى است؟ و با تعبير (واللّه اعلم) دانش آن را به خداوند آگاه احاله داده است (خوئى, همان). به نظر نگارنده اين سطور واژه (على) در عنوان (محمد بن على بن شاذان نيشابورى) تصحيف شده و تغير يافته (نعيم) است; چون ثقةالاسلام كلينى با همان سند در موضع ديگر با واسطه استاد و دايى خود, علان كلينى از (محمد بن شاذان بن نعيم) به نقل روايت پرداخته است (كلينى, ج 1, باب تسميه من راه, ح 7).
فضل ابن شاذان عموى محمد بن شاذان مشهور به ابوعبداللّه شاذانى است كه از مشايخ كشى است كه او هم در جايگاه خود عموى ابوجعفر محمدبن نعيم بن شاذان است كه از استادان شيخ صدوق به حساب مى آيد (صدوق, العلل, ص 93/عيون اخبار الرضا, ج 2, ص 97). محمد بن شاذان يا اختصاصاً نام ابوعبداللّه شاذانى است و يا حداقل مشترك بين دو نفر است كه يكى برادر فضل و ديگرى نام نوه بردار او كه هميشه بى واسطه از فضل نقل مى كند و جزو صحابيان امام عسگرى(ع) و وكيلان امام عصر بوده است (كشى, ش 1017/رجال الطوسى, ش 5897).
9. (كتاب الايضاح به طور كامل به دست ما رسيده است و يكى از كهن ترين كتب كلامى شيعه به شمار مى آيد; در اصل نام ديگرى داشته كه بعدها فراموش گرديد, اما چون مردم در آن عقايد روشنى در مورد عقايد شيعه ديدند, بر آن نام الايضاح گذاردند).
ـ بررسى و تورق همگام با دقت, رهنمودبخش اين است كه كتاب (الايضاح) در چندين موضع دستخوش حذف, اسقاط و افتادگى شده است.
جلال الدين ارموى مصحح كتاب, در چندين مورد با نقطه چين كردن بر آن تصريح كرده است; از اين رهگذر آن كتاب بى ترديد به طور كامل به ما منتقل نشده است.
با بودن دو رويكرد منطقى و قابل دفاع در ارتباط با نام (الايضاح), چرا بايد بدون هيچ سندى قائل شد كه نام اوليه آن فراموش شده و نام كنونى انتخاب مردم است.
شيخ طوسى تصريح دارد: ابن قتيبه شاگرد انديشمند و دانشور فضل ابن شاذان, برخى از رسالات و مكتوبات فضل را گردآورده و بدان نام (الديباح) نهاد (طوسى, الفهرست, ش 564). توافق در تعداد حروف بين دو كلمه (الديباح) و (الايضاح) و همين گونه تشابه در خط و كتابت ميان آن دو كلمه به طور قوى اين احتمال را تقويت مى سازد كه كلمه (الديباح) در كتاب الفهرست شيخ طوسى همان (الايضاح) است كه به خاطر نبود وسايل ثبت و ضبط دقيق در آن زمان, دستخوش تحريف و دگرسانى شده است (فضل بن شاذان, الايضاح, ص 12).
ابوالقاسم يحيى بن زكرياى گنجى كه از صحابيان امام هادى(ع) و عسگرى(ع) است, تصريح دارد: فضل بن شاذان 185 تأليف داشته است (نجاشى, ش 840). نجاشى تنها به گزارش نام 48 عدد آنها بسنده كرده است و شيخ طوسى هم تنها به 32 عنوان اشاره كرده كه در اكثر موارد عناوين گزارش شده آن دو رجالى, مشترك است. با اين مقدمه اين احتمال قابل چشم پوشى نيست كه كتاب الايضاح با همين عنوان و نام از تأليفات فضل بن شاذان بوده كه آن دو شخصيت رجالى از وجود آن اطلاع و آگاهى نداشته و بدان دست نيافته اند و اگر هم دست يافته اند, همانند سه چهارم ديگر تأليفات فضل نامش گزارش و ثبت نشده است.
كمال الدين ابوالفضل عبدالرزاق بن تاج الدين احمد معروف به ابن فوطى شيبانى حنبلى (642 ـ 723 ق) مى نويسد: (علم الدين فضل بن شاذان نيشابورى از فقها و علماى بلندآوازه است كه مؤلف كتابى به نام (الايضاح) در زمينه امامت است (ابن فوطى, ج 4, ص 609, ش 888).
10. نويسنده در پايان به 27 عنوان از تأليفات فضل اشاره كرده و در عداد آنها از (الحجة فى ابطاء القائم) نام مى برد.
ـ هيچ كدام از دو رجالى نام آور, شيخ طوسى و نجاشى كه به گزارش برخى از نگاشته هاى فضل اقدام كرده اند, بدان عنوان نپرداخته اند. نجاشى تأليفى از او را به نام (القائم) ثبت كرده است (نجاشى, ش 840).
آقابزرگ تهرانى مى نويسد: (استاد ما محدث نورى در كتاب النجم الثاقب از كتاب الحجة فى ابطاء القائم ياد كرده و آن را جزو تصنيفات فضل بن شاذان برشمرده است و شايد كه آن همان (القائم) باشد كه نجاشى از آن در مجموعه تأليفات ابن شاذان ياد كرده است) (الذريعه, ج 6, ص 255, ش 1398). اشتباه در گزارش نام كتاب, ناشى از عدم مراجعه به منابع اصلى و اوليه توسط محدث نورى و نويسنده متن است.

1. ابن داوود حلى, تقى الدين; كتاب الرجال; تحقيق سيد محمدصادق آل بحرالعلوم; نجف: المطبعة الحيدريه, 1392 ق. 1972 م.
2. اكبرى, امير; تاريخ حكومت طاهريان; چ 1, مشهد: بنياد پژوهشهاى اسلامى, 1384 ش.
3. بهبودى, محمدباقر; معرفة الحديث; تهران: علمى و فرهنگى, [بى تا].
4. تهرانى, آقابزرگ; الذريعة الى تصانيف الشيعه; تهران: كتابخانه الاسلاميه, 1408 ق.
5. حاكم نيشابورى, ابوعبداللّه; تاريخ نيشابور; ترجمه محمدبن حسين خليفه نيشابورى; تصحيح محمدرضا شفيعى كدكنى; تهران: آگه, 1375 ش.
6. حلى, حسن بن يوسف; خلاصة الاقوال فى معرفة الرجال; تحقيق جواد قيومى; چ 2, قم: الفقاهه, 1422 ق.
7. خرمشاهى, بهاءالدين واحمد صدر حاج سيدجوادى; دايرة المعارف تشيع; تهران.
8. خوئى, سيدابوالقاسم; معجم رجال الحديث و تفصيل الطبقات الرواه; قم: مركز نشر آثار شيعه, 1410 ق/1369 ش.
9. دوانى, على; مفاخر الاسلام; تهران مركز اسناد انقلاب اسلامى, 1377 ش.
10. زنجانى, موسى; الجامع فى الرجال; (نسخه خطى), قم: چاپخانه پيروز, [بى تا].
11. سبحانى, جعفر; كليات فى علم الرجال; چ 3, قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1416 ق.
12. شوشترى, محدتقى; قاموس الرجال; قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1417 ق.
13. صدوق, محمدبن على; التوحيد; چ 3, قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1398 ق.
14. ـــــــــــ; الخصال; تصحيح على اكبر غفارى; قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1403 ق/1362 ش.
15. ـــــــــــ; علل الشرايع; نجف: منشورات المطبعة الحيدرية, 1385 ق/1966 م.
16. ـــــــــــ; عيون اخبار الرضا; نجف: منشورات المطبعة الحيدريه, 1390 ق/1970 م.
17. ـــــــــــ; كمال الدين وتمام النعمه; تصحيح على اكبر غفارى; قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1405 ق/1363 ق.
18. ـــــــــــ; من لايحضره الفقيه; قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1413 ق.
19. طوسى, محمدبن حسن; اختيار معرفة الرجال (رجال كشى); تحقيق سيدمهدى رجايى; قم: مؤسسه آل البيت(ع), 1404 ق.
20. ـــــــــــ; الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار; تهران: دارالكتب الاسلاميه, 1390 ق.
21. ـــــــــــ; الامالى; قم: دارالثقافة, 1414 ق.
22. ـــــــــــ; الغيبة; تحقيق عباداللّه تهرانى و على احمد ناصح; قم: مؤسسه المعارف الاسلاميه, 1411 ق.
23. ـــــــــــ; تهذيب الاحكام; تهران: دارالكتب الاسلاميه, 1365 ش.
24. ـــــــــــ; رجال الطوسى; تحقيق جواد قيومى, چ 3, قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1427 ق.
25. ـــــــــــ; فهرست كتب الشيعه واصولهم; تحقيق عبدالعزيز طباطبايى; قم: مكتبة المحقق الطباطبايى, 1420 ق.
26. فضل بن شاذان نيشابورى; الايضاح; تصحيح جلال الدين ارموى; تهران: دانشگاه تهران: 1351 ش.
27. فضل ابن شاذان; (مختصر اثبات الرجعه); مجله تراثنا, قم: مؤسسه آل البيت, ش 15.
28. كحاله, عمررضا, معجم المؤلفين; بيروت: مكتبة المثنى و دارالاحياء التراث العربى, [بى تا].
29. كلينى, محمدبن يعقوب; الكافى; تهران: دارالكتب الاسلاميه, 1365 ش.
30. كورانى عاملى, على; معجم الاحاديث الامام المهدى(ع); قم: مؤسسه المعارف الاسلاميه, 1411 ق.
31. مجلسى, محمدباقر; بحارالانوار; بيروت: مؤسسه الوفاء, 1404 ق.
32. محمدبن اسحاق نديم; الفهرست; تصحيح رضا تجدد; تهران: افست چاپخانه مروى, 1393 ق.
33. مفيد, محمدبن محمد; الارشاد فى معرفة الحجج اللّه على العباد; قم: كنگره شيخ مفيد, 1413 ق.
34. ـــــــــــ; الاختصاص; تصحيح على اكبر غفارى; قم: مؤسسه النشر الاسلامى, [بى تا].
35. مقدسى, محمدبن احمد; احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم; ترجمه على نقى منزوى; تهران: شركت مؤلفان و مترجمان ايران, 1361 ش.
36. مهدى پور, على اكبر; چهل حديث از غيبت فضل بن شاذان; قم: حاذق; 1373.
37. نجاشى, احمدبن على; رجال النجاشى; تحقيق, سيدموسى شبيرى زنجانى; چ 8, قم: مؤسسه النشر الاسلامى, 1427 ق.
منبع فصلنامه آیین پژوهش شماره 116